صفحه اول
توضیح: سال ۸۹ میلادی طرح تشکیل فدراسیون شوراهای پناهندگان ایرانی از جانب حزب کمونیست تصویب شد. رفیق غلام کشاورز مسئول راه اندازی این پروژه گردید. متاسفانه ترور غلام توسط جمهوری اسلامی به او فرصت انجام این کار را نداد. بعد از ترور غلام کشاورز، دفتر سیاسی حزب این مسئولت را به من محول کرد. طی حدود یک سال که من این مسئولیت را داشتم فدراسیون راه افتاد. این پروسه علاوه بر زحمات تعداد زیادی از رفقای حزب کمونیست، نیازمند بحث و جدل هائی بود که اینجا نمونه هائی از آن را میخوانید.

دفاع از منافع کارگران یا مسکوت گذاشتن آن

پیام شورا و "همبستگى"

"پیام شورا" نشریه "شورای پناهندگان ایرانى - پاکستان" در شماره ٣١ خود در مقاله ای تحت عنوان "ما و همبستگى" به "هیات موسس " پرداخته است. این نوشته پاسخى را طلب میکند زیرا از یک طرف خصلت نمای تلقى رایجى از کار در میان پناهندگان است و از طرف دیگر در نشریه ای چاپ میشود که خود دست اندرکار این امر، یعنى متشکل کردن پناهندگان است. و بالاخره این واقعیت که با استدلالات مشابه، "مسئله" رابطه شوراها با جنبش کارگری و حرکت سوسیالیستى، حتى از جانب بسیاری از شوراهائى که خود را درارتباط با فراخوان "هیات موسس" میدانند، در بیانیه ها خط میخورند. مقاله "پیام شورا" از بسیاری جهات میتواند مضمونا یبانیه این تمایل تلقى شود.

ایراداتى که "پیام شورا" به "هیات موسس" میگیرد بقول خودشان "در دو وجه عمده نقش میبندد". اول آنچه که "پیام شورا" نام "مبانى شکل گیری فدراسیون شوراهای پناهندگى" را بر آن نهاده و دوم آنچه که "فرم تشکل" ما خوانده است.

اختلاف "هیات موسس" و اهداف آن با "پیام شورا" اما، به اعتقاد ما بسیار فراتر از اینها است و معتقدیم که اختلاف نظر واقعى در جای دیگری نهفته است. اما اجازه بدهید قبل از پرداختن به این اختلافات و پاسخگوئى به ایرادات "پیام شورا"، هرچند کوتاه وبرای چندمین بار هم که باشد، به نکاتى اشاره کنیم که شاید از سر بى دقتى اما در هر حال بعنوان چاشنى مقالات مختلف به میان کشیده میشود. روشن کردن این نکات حتما تغییری در موارد اختلاف نمیدهد اما اجازه میدهد که این اختلافات بتوانند روشن تر شوند و بحث موءثرتری حول آنها صورت گیرد.

(١)

شاید در میان "سوءتفاهمات" باید قبل از هرچیز به مسئله تعلق سیاسى و یا تشکیلاتى بخش اصلى هیات موسس اشاره کنیم.

"پیام شورا" هم بحث را با همین شروع میکند: "تنى چند از فعالین حزب کمونیست بهمراه چند تن از همکاران پیرامونى خود، مبادرت به تاسیس فدراسیون شوراهای پناهندگان ایرانى نموده اند." این چاشنى "خبری" با توجه به شناخته شده بودن بسیاری از اعضای "هیات موسس" توضیح واضحات است.

اما این "خبر" خود همیشه حاوی خبر نگفته دیگری است. "خبر" این است که گوینده و راوی خبر به حزب و گروهى وابسته نیست و گویا مستقل از تمام احزاب و گروهها کمر به خدمت پناهندگان بسته است و هیچ سیاست خاصى را دنبال نمیکند.

این البته رسم امروز دنیاست. کمتر رسانه ی خبریى را میتوانید پیدا کنید که بگوید مدافع سیاست خاصى است. حتى اگر مثل "پیام شورا" تحلیلش را در روز روشن از روی مقالات این یا آن نشریه چپ ایرانى کپى کرده باشد، شیوه استدلال و حتى اصطلاحات و لغاتى را که بکار میبرد متعلق به چپ خاصى در ایران باشد. هرکس حتى اگر اتفاقى هم نشریات چپ ایران را دیده باشد میتواند قضاوت کند که "پیام شورا" را یا یکى از گروههای چپ و یا ائتلافى از آنها بیرون میدهند که البته ایرادی ندارد و مشکل ما هم نیست. آدمها مجازند عقاید سیاسیشان را به هر نحو و در هر قالبى که بخواهند بیان کنند. میتوانند عقایدشان را از تبلیغات روزمره رادیو تلویزیون ، و نشریات "غیر حزبى" درباب دمکراسى و ایدئولوژی بگیرند و یا تبیین این یا آن حزب و گروه بدلشان بنشیند و آنرا تکرار کنند. اما مخفى کردن این تعلق و منبع فکری را ریاکاری سیاسى میدانیم، هرچند هم که صادقانه باشد.

اعضای "هیات موسس" تعلق سیاسى شان را از کسى پنهان نکرده اند. ممکن است از بابت تعلق به خوشنام ترین حزب سیاسى پنجاه شصت سال اخیر ایران نتنها خجالتى نکشند بلکه سرشان را هم بالا بگیرند و "مشکل" بسیاری از "چپ"های دیگر را نداشته باشند، اما بجای وارد شدن دراین بحث ها تلاششان را - بعکس "پیام شورا" - به توجه دادن به راهها و سیاست هائى که تشکل های مختلف در مقابل مشکلات پناهندگان قرار میدهند، معطوف کرده اند و بمیان کشیدن بدیهیاتى چون تعلق سیاسى اعضای هیات موسس و یا "مخفى کاری" هویتى "پیام شورا" را بر پا کردن گرد و خاک و جمع کردن مردم با فریب میدانند.

بگذار "پیام شورا" بجای پرداختن به این گونه مسائل و تکرار "اصول دین" گویا بدیهى خود در باب کار سوسیالیستى و دمکراتیک و "خلط" آنها از جانب "هیات موسس" به سیاست های این هیات درباره مشکلات پناهندگان بپردازد و نشان دهد که با دمکراسى و دمکراتیک سازی میشود پاسخى به مشکلات پناهندگان داد.

جمله ای که در اول این بخش از "پیام شورا" نقل کردیم حاوی "خبر" نادرست دیگری است که بدنبال آن "پیام شورا" دست خود را در "بستن نقش بر آن" آزاد یافته است.

"پیام شورا" اعلام میدارد که گروهى از وابستگان حزب کمونیست "مبادرت به تاسیس فدراسیون شوراهای پناهندگان ایرانى نموده اند. و بعد در این رابطه آنچه را که شایسته دانسته اند درباب بوروکرات و قیم ماب بودن "هیات موسس" نثار این جمع کرده اند.

توقع ما این بود که نویسنده مقاله اسناد "هیات موسس" و نشریه "همبستگى" را دقیقتر میخواند. شاید نویسنده تفاوت میان هیات موسس فدراسیون شوراهای پناهندگان ایرانى را با خود این فدراسیون نمیداند. و یا شاید نویسنده دیواری کوتاه تر از دیوار "همبستگى" برای تمرین کاربست جنگى که دنیا را علیه بوروکراسى، توتالیتریسم، و در دفاع از دمکراسى برداشته، پیدا نکرده است.

در هر حال علت هرچه که باشد "خبر" نادرست است. پوچ بودن ایجاد فى البداهه فدراسیون شوراهای پناهندگان توسط عده ای و بدون حضور و شرکت شوراها احتیاج به استدلال تئوریک ندارد. این مخالف عقل سلیم است. چطور میشود عده ای بیایند و سرخود بدون و جود شورائى فدراسیون این شوراها را درست کنند؟ "پیام شورا" برای پیشبرد حرفش ابائى از مخبط جلوه دادن ما نداشته و جالب تر اینکه برای اثبات نادرستى چنین کاری خود را محتاج صغرا کبرا چیدن "تئوریک" اندر باب دمکراسى و تفاوتهای آن با بوروکراسى یافته است! "پیام شورا" مجاز است خود را بهر نحوی که دلش میخواهد مجاب سازد اما چنین رفتاری با مخاطب خود کردن، رسما توهین آمیز است.

هیات موسس همانگونه که از نامش معلوم است قصد دارد چیزی را تاسیس کند. طبعا میخواهد نوع خاصى از شوراهای پناهندگى و اتحاد میان آنها را پایه ریزی نماید. طبیعى است که کسانى که چنین قصدی دارند به سراغ همفکرهایشان و یا کسانى که میتوانند همفکرشان شوند میروند.

هیات موسس قصد نداشت و ندارد همه کسانى را که معتقدند باید فدراسیونى از شوراهای پناهندگان را ایجاد کرد جمع کند قصد هم ندارد که همه انواع شوراها را گرد آورد. دنیا پر از انواع فدراسیون های کارگری، تشکل های پناهندگان و غیره است که هریک بر اساس سیاست خاصى شکل گرفته اند. هدف هیات موسس هم تلاش برای نوع خاص از متشکل کردن پناهندگان و شوراهای آنهاست.

این چه ربطى به دمکراسى دارد؟ مگر هیات موسس حق دمکراتیک شما در ایجاد شوراها و یا فدراسیونى را که مایل هستید سلب کرده است؟ مگر هیات موسس مانع از آن شده که هر کس به دنبال ایجاد آنچه که خود درست میداند برود؟

"پیام شورا" برای اثبات نا دمکرات بودن ما گلایه میکند که برای آنها حتى یک نامه "درونى" نه نوشته ایم و نظرات و تجارب آنها را در کارمان وارد نکرده ایم. این گلایه ها کودکانه است. اولا چه احتیاجى به نامه "درونى" است؟ و ثانیا، نظرات "هیات موسس" با نظرات شما متفاوت است. چرا "هیات موسس" باید نظراتى را در اهدافش وارد کند که با آن مخالف است؟ مگر شما برای اینکه خیلى دمکراتیک باشید عقاید پناهنده و آواره طرفدار عقاید سلطنت طلب، توده ای، اکثریتى، و... که پناهنده است و نه جرمى مرتکب شده و نه کار خاصى علیه مردم کرده و با همان مشکلات و معضلات من و شما روبرو است را رسما وارد سند اهدافتان کرده اید؟ شما چرا عقاید مجاهدین را وارد اهدافتان نکرده اید؟ اگر دمکراسى این است چرا شما نظرات "هیات موسس" را در کارتان وارد نمیکنید چرا خود را متعهد به دفاع از کارگران و جنبش کارگری نمیکنید؟

دلیلش روشن است و هیچ ارتباطى هم با دمکراسى ندارد. شما مخالف این کار هستید و این را به ضرر حال پناهنده ای که خود را مدافع آن میدانید تشخیص میدهید. اینقدر اسیر مجیزی که دنیا برای دمکراسى بعنوان پاسخ همه ی نارضایتى ها اعلام میکند، نباشید. نمیشود آدم با هر چه که مخالف بود به آن غیر دمکراتیک بگوید.

میخواهید معنى دمکراسى را بفهمید به حکومت تاچر و بوش نگاه کنید با هزار من استدلال هم نمیتوانید عدم پایبندی اینها به دمکراسى را نشان دهید. مگر همین حکومت هائى که حلقوم پناهنده را گرفته اند کم دمکراتیک اند؟ شما هم مثل ما حتما با اینها موافق نیستید اما شعار را کنار بگذاریم تفاوت راهتان کجاست؟ چشمى بر نشریات رنگارنگى که اینها برای پناهنده میدهند بگردانید تا متوجه شویدکه متاسفانه تا آنجا که به معضل پناهنده در این کشورها مربوط میشود اختلافى با آنها ندارید.

آخر ما و شما که نوبر متشکل کردن پناهندگان را نیاورده ایم، دنیا را کمى وسیعتر نگاه کنید،چند اتحادیه کارگریى و تشکل توده ای را میخواهید نشانتان بدهیم که چپ با حرف های خودش درست کرده و توده وسیعى از انسانهائى را که آرا و افکار متفاوتى دارند حول خود و این تشکل ها و سیاست ها جمع کرده است؟

اینها اگر دمکراتیک هم هستند معنایش این است که انسانهای متشکل در آن میتوانند از این یا آن طریق در سرنوشت تشکلشان و سیاست های آن دخالت کنند، تشکل ها و سیاست هائى که عده ای برطبق الگوهای معینى پایه ریزیش کرده اند و مردم را براساس آن متشکل نموده اند. بعلاوه اگر خیلى به دمکراسى عقیده دارید باید این را حق دمکراتیک هیات موسس بدانید که بدنبال متشکل کردن پناهندگان آنگونه که درست میداند برود و حق شوراها بدانید که از این یا آن حزب بعضا یا تماما پشتیبانى و حمایت کنند. مثل رابطه تشکل های کارگری و توده ای موجود در دنیا با احزاب سیاسى. میتوانید با سیاست های این تشکل ها مخالف باشید و شما هم راه خود را بروید. لابد یا آنها شکست میخورند یا شما.

اینکه "هیات موسس" قادر خواهد بود فدراسیونى از شورهای پناهندگى را ایجاد کند یا نه و اینکه این فدراسیون قادر خواهد بود در زندگى پناهنده موثر واقع شود و او را متشکل نماید، به داخل کردن و نکردن نظرات گوناگون مربوط نیست. این امر قبل از هرچیز به اثبات درستى حرفها و راهى که این هیات در مقابل پناهنده قرار میدهد بستگى دارد.

درهر حال گذاشتن هیات موسس در مقابل توپ دمکراسى با باروت مخلوطى از عقاید ژان ژاک روسو تا توهمات "نو اندیشان" چپ ایران خاصیتى ندارد. این باروت با همه ی های وهوی هائى که دنیا را پر کرده در مقابل واقعیات زندگى نم کشیده و گلوله توپ رابزحمت از لوله بیرون میاندازد.

از اینجا ما به آخرین نکته حاشیه ای مان میرسیم. "پیام شورا" اینطور مینمایاند که گویا قرار است "هیات موسس" شورائى از صرفا آدمهای چپ درست کند.

"پیام شورا" مینویسد: "بزعم دوستان هیات موسس تنها نیروهای چپ هستند که میتوانند وظایف دمکراتیک(؟!) در عرصه پناهندگى را پیش ببرند. بنظر ما محدود کردن سقف پذیرش اعضا به افراد و نیروهای چپ نمیتواند موجب فراگیر شدن تشکل فوق باشد بلکه حوزه فعالیت آنرا در سطح محدودی قرار میدهد."

حرف دوستان این است که پناهندگان دارای گرایشهای مختلفى هستند و برای اینکه بتوانید آنها را جلب کنید باید در عقایدتان تخفیفى بدهید و نظرات دیگران را وارد کنید.

راستش این هم از آن حرفهاست. ما روز روشن اعلام کرده ایم که از نظر ما در شوراهای پناهندگان باید بروی همه پناهندگان مستقل از عقایدشان باز باشد حتى توده ای، اکثریتى و سلطنت طلب رابعنوان فرد مادام که شخصا جرمى را مرتکب نشده باشد از این امر مستثنى نداشته ایم. شاید توجه به این واقعیت توسط نویسنده "پیام شورا" او را با مشکل تلفیق کردن "بوروکراسى" و "ایدئولوژی گرائى" ما با "لیبرالیسم"مان روبرو میساخته و لذا این زحمت را بر خود هموار نساخته و شاید هم نویسنده همچون همه چپ های ایرانى چپ بودن برایشان موضعى است که تنها میتواند هم عقیده های خودشان را جلب کند.

برای ما اما،موضع چپ و کارگری تنها پاسخ درست به مشکلات پناهندگان است که میتواند همه کسانى را که این مشکلات را دارند مستقل از عقایدشان به خود جلب کند.

راهى که ما در مقابل میگذاریم راه مشترکى برای عقاید و "نیروهای" مختلف نیست. راهى است برای انسانهائى است که مشکلات واحدی دارند، عقایدشان هرچه که میخواهد باشد. در هر حال دعوت همه پناهندگان به متشکل شدن با سیاستهائى که هیات موسس پیش گذاشته و جهت داربودن این سیاست ها اگر متناقض بنظر برسد تنها میتواند ناشى از معانى متفاوت دفاع از سوسیالیسم و جنبش کارگری برای ما و برای "پیام شورا" باشد. و این موضوع اصلى اختلاف ماست که در قسمتهای بعدی به آن خواهیم پرداخت.

(٢)

اولین مسئله ای که بعنوان موضوع اصلى مورد اختلاف باید به آن پرداخت مسئله جهت دار بودن کار ما در امر متشکل کردن پناهندگان است. مسئله ای که پیام شورا به آن عنوان "خلط" فعالیت سوسیالیستى و دمکراتیک از جانب ما، داده است.

اینکه شما پناهندگان را به چه نوع تشکلى فرا میخوانید بدون تردید بستگى به این دارد که مشکلات پناهندگان را چه میدانید، خود را نماینده و سخنگوی کدام پناهندگان با کدام مشکلات میدانید و راهى را که برای فائق آمدن بر این مشکلات جلو میگذارید کدام است. اگر اختلافى میان اهداف "هیات موسس" و "پیام شورا" وجود دارد،که دارد، بر سر این مسئله است نه بر سر آئینامه ی از پیش نوشته ی بازی سوسیالیستى - دمکراتیکى که تنها مجتهدین علم المعانى ای که چپ ایران نام سوسیالیسم بر آن نهاده میفهمند.

"پیام شورا" لیستى را از اهداف خود در متشکل کردن پناهندگان بر میشمارد که میتواند تکرار فشرده ای از آن برای شروع مناسب باشد. "پیام شورا" مینویسد: "بنظر ما اهداف همکاری جامعه پناهندگى و ایجاد تشکلات دمکراتیک در مرحله کنونى را میتوان بصورت زیر فرموله کرد:

سوال ما از "پیام شورا" این است که این "درخواستها و مطالبات صنفى پناهندگان" چیست که میخواهید آنها را برای تحقق اش جمع کنید؟

بنظر میرسد مشکل پناهنده از نظر "پیام شورا" پیدا کردن جائى برای پناهنده شدن از یک طرف و فائق آمدن بر روحیه مایوس و سر خورده برخى از پناهندگان و فعال نگاه داشتن آنها در مبارزه علیه جمهوری اسلامى از طرف دیگر است.

اینها حتما از جمله مشکلات مهم پناهندگان هست و باید برای آن فعالیت کرد و فعالیت هرکس و هر تشکلى، از جمله شورای پاکستان، مغتنم است اما اولا محدود کردن مشکل پناهندگان به اینها محدود کردن خود به جزئى از معضلات پناهندگان است، ثانیا این مشکل برخى از پناهندگان است و ثالثا در این دنیا که همه دارند علیه جمهوری اسلامى مبارزه میکنند، شما چه مبارزه ای و برای چه اهدافى را در مقابل پناهنده قرار میدهید؟

گرفتن پناهندگى مشکل واقعى بسیاری از کسانى است که از جهنم جمهوری اسلامى گریخته اند. حاجى جبارهای اروپائى تا دیروز در دعواهایشان با اروپای شرقى و شوروی، و مهمتر از آن، برای پر کردن بازار کار و پائین آوردن دستمزد کارگران که از نظر آنها رویشان را زیاد کرده بودند، به استقبال ما میامدند و پناهنده را با عزت و احترام تحویل میگرفتند و به بازار کار روانه میساختند.

اما اوضاع تغییر کرد. از صدقه سر سیاست های تاچریستى - ریگانى که دامنه آن سراسر اروپا و آمریکا از دانمارک تا پرتقال و از اطریش تا فرانسه را در بر گرفت کارگر را به پیسى ای راندند که دیگر فعلا سرمایه خود را در اینجا محتاج ما نمیداند بنابراین بشیوه ای کاملا دمکراتیکى دست رد بسینه ما و صدها هزار پناهنده از کشورهای مختلف میزنند.

زندگى ما و پناهندگى ما اصلا به معاهدات بین المللى و سینه چاک کردن های احزاب و دولت های اروپائى و آمریکائى برای حقوق بشر و دمکراسى بستگى ندارد، اینها هم مثل همه حاجى جبارها به جیبشان نگاه میکنند. زندگى ما و پناهندگى ما، چه ما خوشمان بیاید یانه، به رابطه کارگران با سرمایه داران در این کشورها گره خورده است هر وقت این رابطه به نفع کارگران بچرخد از یک طرف فضای جامعه آزادیخواهانه تر میشود و از طرف دیگر بهمان طمع سابق دولت ها بیاد ما میافتند. هر شاهى کم شدن دستمزد کارگر، هر دقیقه زیاد شدن ساعت کار و اضافه شدن هر نفر به صف بیکاران، درها را بروی ما بسته تر میکند.

فضائى که پناهندگى را بر ما تنگ کرده فضائى نیست که از آسمان تنها بر سر ما نازل شده باشد. این فضائى است که سراسر اروپا و آمریکا و بلکه جهان را گرفته است. آدمهائى قربانیان این فضا و این سیاست ها هستند و آدمهائى از آن بهرمند میشوند. صف این آدمها را ملیت آنها از هم جدا نمیکند. ایرانى پول دار وضعش با من و شما فرق میکند. پول داشته باشید در همه کشورها بر رویتان باز است و تازه در آنجا مشکلى ندارید. همان پاکستان را نگاه کنید پناهنده ایرانى تنها قربانیان رژیم کثیف بوتو- ارتش نیستند. اگر بخواهیم مبارزه موثری علیه این محدویت ها را شکل دهیم فشار به UNHCR و دولتها حتما لازم و حیاتى است اما مطلقا کافى نیست. باید جزئى از مبارزه ای بود که همین امروز در مقابل چشمان ما برای تغییر این وضع در جریان است. اگر این وضع برای سانیمانتالهای نگران دمکراسى مایه نگرانى خاطر است، اگر علاقه و دلسوزی اینها به مسئله ما مثل علاقه شان و دلسوزیشان به حال حیوانات در شرف انقراض و فوک های نفتى شده دریای شمال است و ما برایشان بخشى از محیط زیست شده ایم، این فضا و این مبارزه برای ما و برای کارگران مسئله حیات و ممات است. زندگى هر دو ما به این بستگى دارد. بدون پیوستن به این مبارزه نمیتوانیم کار موءثری برای خودمان انجام دهیم. جدا از داخل شدن در این جدال راه نجاتى نیست. این حقیقتى است که ما خواسته ایم بیان کنیم.

اما از این گذشته گرفتن پناهندگى تنها خوان اول وارد شدن به موطن آینده پناهنده است. "پیام شورا" با ندیدن مشکلات بعدی پناهندگان که از قضا به لحاظ ابعاد تعداد کثیرتری از پناهندگان را در بر میگیرد، یا دنیایش را به پاکستان محدود کرده و دو قدم آنطرف تر خودش را نمیبیند و یا فکر میکند اروپا و آمریکا بهشت برین است که با وارد شدن در آن دیگر برای پناهنده سرازیری شروع میشود که دربهترین حالت این را هم باید بحساب عدم اطلاع "پیام شورا" نسبت به دنیا و مافى ها گذاشت.

پناهنده ای که ما از او صحبت میکنیم و خود ما جزئى از آنها هستیم در این مهد تمدن با همان فضائى روبرو میشود که پیشتر در باره اش صحبت کردیم و شما هم در پاکستان شلاق آنرا با گرفتن جواب سر بالا از UNHCRبر بدنتان احساس کرده اید. بیکاری، پائین بودن دستمزد، بالا بودن ساعت کار، مجبور بودن به انجام کارهای "پست"، اجبار به اضافه کاری و کار سیاه، مسکن نامناسب، فقدان و یا کمبود خدمات اجتماعى، و...

اگر میخواهید تصویر زنده ای از بر خورد با ما را داشته باشید، وضع کارگران افغانى در ایران را مجسم کنید و البته به آن رنگ و روغن اروپائى بزنید تا متوجه شوید. برای اینکه رویمان زیاد نشود تبلیغات فعالى علیه ما در جریان است. در بهترین حالت هر آنچه که کثافت است را به اسم خصوصیات ویژه ما معرفى میکنند، جامعه اتوماتیک ما را دله، دزد، وحشى، و نامطلوب میشمارد. حتى در کتابهای درسیشان که با آن به ما آموزش زبان میدهند پناهنده و خارجى را در شمایل نظافت چى و رفتگر به نمایش در میاورند که خیلى از کارش راضى است و ممنون.

برخورد زننده و تحقیر آمیز جزء روزمره زندگى ماست. کاری میکنند که حتى فرزندان ما از وجود ما خجالت میکشند و حاضر نیستند ما را به دوستانشان نشان دهندو یا با ما در مجامع علنى ظاهر شوند. همه اینها هم خاصیتش این است که ما نسل اندر نسل به همان دردی بخوریم که نقشه اش را برایمان کشیده اند: کار زیاد با دستمزد کم و کم توقع! اگر سرت را پائین بیندازی و مثل حیوان کار کنى که چه بهتر! در این صورت هر سال باید شاهد بدتر شدن وضعت باشى و اگر حرف بزنى راسیست ها را بمیدان میاورند لوپن و بقیه ارازل و اوباش فاشیست را برخت میکشند و بعدهم قاضى میشوند و برای خواباندن دعوا و "پس فرستادن" حزب الله اروپا به خانه دو سه قانون علیه پناهندگان را بتصویب میرسانند.

پناهنده در این فضا غالبا دو کار میکند. اول مبارزه فردی و عصیان. دوم رو آوردن به مخدر هم از نوع شیمیائى آن و هم از نوع معنویش. مبارزه فردی و عصیان هم انواع مختلف دارد. از درست کردن دارو دسته و عربده کشى شبانه و یقه ی این و آن راگرفتن و دق دلى بى احترام و شخصیت انگاشته شدن را در تاریکى شب برسر این یا آن عابر بى تقصیر خالى کردن، تا کار سیاه برای دست یابى به آنچه که حق هر انسانى در این دنیای ثروت است، کلاه گذاشتن بر سر این و آن گداخانه ای که تازه در متمدن ترین کشورهای اروپائى به اسم سوسیال درست کرده اند و...

پناهنده از طرف دیگر برای پر کردن خلاء بى شخصیتى و بى هویتى خود و برای فراموش کردن آنچه که بر او روا داشته میشود به مخدر روی میاورد. نوعى از این مخدر را در بازار سیاه میفروشند و نوع دیگری را آدم های "پناهنده دوست" با دمیدن در بوق ناسیونالیسم در اختیارش قرار میدهند. برایش شب عید و چهارشنبه سوری و شب یلدا میگیرند در این مجالس به پناهنده حقنه میکنند که تو آنى که کیقباد و کیخسرو را پشت سر داری، موسیقى سنتیت را هیچ جا ندارد، هنر زان ایرانیان است وبس و...

اینها برای تخفیف درد پناهنده راسیسم وارونه را بخورد او میدهند. به پناهنده میگویند که این اروپائى ها که آدم نیستند پول نفت ما را گرفته اند و زندگى مرفه ای برای خودشان درست کرده اند. هر چیز عقب مانده و ارتجاعى را به اسم فرهنگ ملى در مقابل فرهنگ بیگانه تقدیس میکنند. پرچم دار واقعى اینها البته پرچم داران واقعى ناسیونالیسم یعنى سلطنت طلبان هستند و بقیه چه خوششان بیاید چه نه سیاهس لشکر اینها هستند.

این خلاصه ای از وضع پناهندگانى است که ما از آنها حرف میزنیم. حرف ما این است که برای فایق آمدن بر این وضع باید به مبارزه ای که علیه آن جریان دارد پیوست. بدوا باید مدافع برابری انسانها باشیم، روی آوردن به ناسیونالیسم مثل تبدیل شدن به برده ی پا در زنجیری است که کارش درست کردن زنجیر است.

ناسیونالیسم یعنى متمایز کردن و تحسین ملیت انسانها یعنى تحقیر بشر. ما گفته ایم مشکلات ما مشکلات آدمهای دیگری در این جامعه بنام کارگران است. برای چاره ی مشکلاتمان بجای مبارزه فردی و بجای روی آوری به مخدر، از هر نوع آن، باید به مبارزه ای پیوست که در دنیای واقعى ما جزئى از آنیم و در باره ماست. مبارزه برای افزایش دستمزدها، کاهش ساعت کار، برابری حقوق، علیه کار بى تامین، برای افزایش خدمات اجتماعى، و... با شریک شدن در این مبارزه با قرار گرفتن در این رابطه میتوان حصارهای تنگ و خفه کننده ای که بدور پناهنده کشیده شده و او را مایوس و ناامید کرده درهم ریخت، رابطه انسانى تازه ای برای پناهنده بوجود آورد، او را خواستار بهرمندی از آخرین دست آوردهای بشری در هر زمینه ای از موسیقى تا تاتر و فیلم و غیره کرد. درست به همین دلیل است که معتقدیم این راه ما و این خاصیت "موضعى" که ما داریم است که میتواند پاسخگوی مشکلات نه تنها پناهنده چپ و کارگر بلکه پاسخگوی مشکلات همه پناهندگانى باشد که اصولا مشکل واقعى ای دارند و راه ما به این اعتبار میتواند همه این کسان را بخود جلب کند به آنها نشان دهد که این ما و مبارزه ماست که میتواند به آنها کمک کند و باری از دوششان بردارد و آنها را به صفوف ما جلب کند.

اگر "پیام شورا" ما را از ایزوله شدن و تنها ماندن میترساند علتش آن است که سوسیالیسم مورد نظرشان ربطى به زندگى واقعى انسانها ندارد موضعى است که میشود گرفت یا نگرفت. اگر بگیری فقط هم مذهب های خودت را میتوانى قانع کنى.

در ابتدای این نوشته اشاره کردیم که دفاع از جنبش کارگری و سوسیالیستى "موضعى" نیست که ما در اتخاذ آن آزاد باشیم. این درباره زندگى ما و همه پناهندگانى است که مشکل ما را دارند. با هیچ حب فعالیت دمکراتیکى نمیتوان به این مشکلات جواب داد.

مشکل ما نه فرهنگ بیگانه است و نه خود بیگانه مشکل ما این است که چرا ما بیگانه محسوب میشویم؟ مشکل ما زندگى روزانه ی ماست برای این باید جوابى داشت.

"پیام شورا" و هم نظرانش به ما اتهام میزنند که عرصه فعالیت دمکراتیک و سوسیالیستى را خلط میکنیم واقعیت این است که این دوستان اند که زندگى را خلط میکنند. مبارزه دمکراتیک مبارزه ای است برای دمکراسى ما چیزی بیشتر از آن را نمیفهمیم با آن مخالفتى نداریم اما این مشکل ما را حل نمیکند. سوال ما این است که شما چرا از منافع ما و هزاران پناهنده ای که مثل ما هستند دفاع نمیکنید؟

جالب است که ما به علت خواست دفاع از منافع کارگران مورد مواخذه و انتقاد قرار میگیریم و شمائى که هیچ تعهدی در این مورد ندارید رویتان میشود سرتان را بالانگاه دارید! جالب است اما عجیب نیست. آخر ما در دنیائى زندگى میکنیم که از پکن تا واشنگتن و از استکهلم تا ژوهانسبورگ کارگر گوسفند عید قربان دمکراسى شده است. سر کارگر را کنار باغچه میبرند و ورد دمکراسى برایش میخوانند و دنیا بحدی یک پارچه شده که حتى در دره پنجشیر هم میتوانید در باد این عید بخوابید و یا جسارت دفاع از این منافع را از دست بدهید. آدم ها چپ از این طرف تا آن طرف دنیا دارند تواب میشوند و البته معنى این توابیت هم شانه بالا انداختن رسمى برای منافع کارگران است.

چپ ایران هم که داستان خود را دارد. موضع سوسیالیستى و چپ برایش "موضع" بوده نه دفاع از زندگى من و شما و دفاع از زندگى کارگر. سوسیالیسم برایش تئوری ای بوده که با آن میتوانسته با تعیین مراحل فعلا سوسیالیست نباشد! همان طور که "پیام شورا" از مقولات چپ استفاده میکند برای اینکه ما و دیگران را قانع کند که لازم نیست در "این مرحله" چپ باشیم و معلوم نیست این وسط تکلیف ما و مشکلاتمان چه میشود. بهتر است بگوئیم که معلوم است: نباید حرفش را هم بزنیم و گرنه قواعد بازی را خلط کرده ایم. فاصله کسى که به خواست حمایت از مبارزه کارگری انتقاد میکند با کسى که رسما و علنا کارگر و پناهنده را استثمار میکند و فاصله کسى که بند مربوط به دفاع از جنبش کارگری و سوسیالیستى را از بیانیه ما خط میزند تا آن را تصویب کند با کسى که اعلامیه کارگری را که کس دیگری بر دیوار زده پاره میکند چقدر است؟ به اعتقاد ما در دنیای واقعى هیچ!

مشکل تنها این نیست که در چهارچوب پلاتفرم "پیام شورا" حتى نمیشود مبارزه ای موثر در راه کسب حق پناهندگى را سازمان داد، مشکل تنها این هم نیست که مشکلات ما و پناهندگانى که خواسته یا ناخواسته به بازار کار روانه شده اند پاسخ نمیگیرد، مشکل این است که در غیاب وصل کردن خودتان به جنبش کارگری بخواهید یا نخواهید به جنبش دیگری وصل میشوید. در غیاب چنین ارتباطى برنامه های فرهنگى، هنری، ادبى و غیره ای که بر پا میکنید چیزی جز آنچه که جنبش ناسیونالیستى میکند برای پناهنده نخواهد داشت. برایش باید جشن نوروز و چهارشنبه سوری بگیرید، او را به مجالس غذای ایرانى دعوت کنید، برایش موسیقى عاشیق لر و کردی و موسیقى اصیل ایرانى ترتیب بدهید، شب حافظ و سعدی برپا کنید و...

اینها ممکن است در چهارچوب ایران اشکالى نداشته باشد، در اینجا اما کارش و خاصیتش چیز دیگری است. خاصیتش دادن هویت ایرانى به ایرانى پناهنده است. اینها در مقابل هنر، فرهنگ و ادب "بیگانه" جای خودش را پیدا میکند و میکوشد تحقیری که بر پناهنده اعمال میشود و یاس و ناامیدی ای که این وضع برای پناهنده به ارمغان میاورد را جبران کند. این همان راسیسم وارونه ایست که به آن اشاره کردیم و مخدری است که بسیاری برایش دکان بازکرده اند و امتیاز عمده فروشى آنرا سلطنت طلبان دارند . این دیگر تنها خلط زندگى نیست، اقدامى است مستقیم نتنها علیه منافع کارگر و پناهنده ای که در موقعیت آن قرار گرفته است بلکه علیه کل پناهندگان و در جهت تقویت راسیسم و تبعیض.

امیدواریم توانسته باشیم نشان دهیم که اختلاف ما با "پیام شورا" بر سر آئین نامه مرحله بندی دمکراتیک - سوسیالیستى و قواعد آن نیست ما اصولا چنین آئین نامه ای را قبول نداریم. اختلاف بر سر مشکلاتى است که ما و "پیام شورا" مقابل خود و پناهندگان میبینیم و راهى است که برای فائق آمدن بر این مشکلات پیش پای میگذاریم.همه استدلالهای پیام شورا برای آنست که بگوید دستکم "در این مرحله" دفاع از منافع کارگران نتنها لازم نیست بلکه مضر است (و گرنه زحمت نوشتن را برخود هموار نمیکرد)و همه تلاش ما بر این است که بگوئیم از نظر ما بدون چنین دفاعى اصولا نمیتوانیم زندگى کنیم.

آخرین مسئله ای که پرداختن به آن ارزش گرفتن وقت خواننده را دارد مسئله فعالیت احزاب سیاسى در شوراها است. "پیام شورا" در این رابطه چنین مینویسد: "از آنجائیکه در تشکلات دمکراتیک راهنمای عمل ما نه یک ایدئولوژی واحد بلکه فصول مشترک میباشد بنابراین طبیعى است که بدلیل گستردگى نیروها و بالطبع گرایشات نا همگون، ایجاد فراکسیون در این نهادها یک امر اجتناب ناپذیر است. اما اینکه این امر تا سطح فعالیت مستقل تحت عنوان هویت سازمانى تعمیم یابد قطعا نمیتواند مورد پذیرش باشد. ... اگر قرار باشد هر نیروی شرکت کننده ساز خود را کوک کند در آنصورت سخن گفتن از یک تشکل واحد پوچ و بى محتوا است و بالطبع تلاشى و اضمحلال آن تشکل حتمى میباشد."

اولا اینکه راهنمای عمل تشکل مورد نظر "پیام شورا" نه یک ایدئولوژی بلکه فصول مشترک است حرف بى پایه ای است.

دمکراسى بر پایه مسکوت گذاشتن منافع کارگران است، همانطور که در بالاتر سعى کردیم نشان دهیم. بنابراین هرچقدر مهر ایدئولوژی گرا بودن بر ما بچسبد دو هزار برابرش نصیب "پیام شورا" است. این رسما برای بستن دهان کارگر باب شده و مخترع آنهم نه "پیام شورا" و نه چپ ایران است امتیاز این تئوری از آن خود تئوریسین های بورژوازی است و اگر گوشتان را خوب باز کنید روزی هزار مرتبه صبح و ظهر و شب آنرا از زبان راست ترین سخنگویان بورژوازی میشنوید. چرا هر وقت پای منافع کارگران به میان میاید ناگهان فکر ایدئولوژی به سرتان میزند؟ چرا خاصیت ایدئولوژی شما این است تا کسى حرف از این منافع میزند ناگهان یاد مراحل و عرصه هائى میافتید که گویا اصول دینى آنرا تنظیم کرده است؟ مگر جز خودتان کسى خواسته است که نماینده دفاع از منافع دیگران شوید؟

ثانیا ظاهر شما هم باید با ما هم عقیده باشید که انسانها دارای عقاید مختلفى هستند و لابد عقیده خود را کار ساز میدانند و بهمین دلیل آنرا اختیار کرده اند (و گرنه باید آنان را مجنون دانست که به چیزی عقیده دارند که آنرا بى خاصیت میدانند). چنین کسانى در هر جا تلاش میکنند تا آنچه را خود درست میدانند عملى کنند، دیگران را به آن متقاعد سازند و برای آن نیرو گردآوری نمایند. این منطق ساده زندگى است. آدمها با اعتقادات مشابه لابد به احزاب هم نظر خود میپیوندند و یا چنین احزابى را بوجود میاورند حتى اگر این احزاب اعلام نشده باشند. مردم درباره آنچه که میخواهند تحقق پذیرد عقایدی دارند و درست بهمین دلیل در صف و یا در کنار این یا آن حزب و گروه سیاسى قرار میگیرند، به آن میپیوندند، به آن کمک میکنند، از سیاست های آن پیروی میکنند و یا به آن رای میدهند.

احزاب سیاسى را نمیتوان از صحنه ای که بر آن نام دمکراتیک نهاده اید خط بزنید. هر تشکلى که از مخرج مشترک چند حزب نیز درست شده باشد از این قاعده مستثنى نیست. چنین تشکلى صحنه جدال راه حل ها و منافع و گرایشهای مختلف است و به این اعتبار صحنه جدال احزاب است. لاجرم هر تشکل توده ای صحنه کشمکش راه حل ها، گرایشها و افق هائى است که پاسخهای متفاوتى به مسائلى که در مقابل این تشکل قرار میگیرند، میدهند. و اینکه این تشکل کجا مى ایستد را تناسب قوای گرایشهای درون آن تعیین میکند نه امضای "دمکراتیک" در زیر یا بالای آن. بقول شما "ایجاد فراکسیون در این نهادها یک امر اجتناب ناپذیر است."

اما از اینجا چطور به این کشف رسیدید که هرکس قرار است "ساز خود را کوک کند"؟ این را ما نگفته ایم حتما استباط شما از فعالیت علنى و رسمى فراکسیونها است. راستش این دیگر استدلال چندانى بر نمیدارد. واضح است که هر کس که در شورا هست نسبت به تصمیمات شورا متعهد است و در جلسات هم اگر جمع مایل به شنیدن بحث های آنان بود وقت معینى را به آنها میدهد، اگر هم نداد لابد حق گرفتن وقت جلسه را ندارند. حرف بر سر این است که شورا به نوع خاصى از احزاب اجازه فعالیت علنى و فراکسیون سازی میدهد. به احزاب ناسیونالیست و مجاهدین خلق و احزابى که خود را متعهد به دفاع ازکارگر نمیدانند اجازه فعالیت داده نمیشود. حداقل اشتراک هدف مورد قبول در شورا نه دمکراتیک بودن احزاب بلکه تعهد آنها به دفاع از منافع کارگران است. بالاخره در دنیا تشکل هائى هستند که بهر دلیل خود را به این امر متعهد نمیدانند ما شوراهائى را میخواهیم که به این امر متعهد باشند. کسى جلو فعالیت دیگران را نگرفته، بروند خودشان تشکیلات خودشان را درست کنند. احزابى که شورا فعالیتشان را مجاز میشمارد میتوانند از امکانات شورا (که لابد حدودو ثغور آنرا شورا تعیین میکند)، استفاده کنند.

متاسفانه "پیام شورا" بازهم دایره برد تجربه اش محدود است. اگر "پیام شورا" بجای حواله ما به کنفدراسیون، که از قضا بیشتر به الگوی خود این دوستان میخورد، نگاهى به دنیای امروز میانداخت آنوقت میدید که فراکسیونهای احزاب در پارلمانها، در اتحادیه های کارگری و در تشکل های توده ای بدون اینکه هرکس ساز خود را کوک کند چطور فعالیت میکنند. آنچه که این فراکسیونها را بهم پیوند میدهد و مانع پاشیدن آنها میشود منافع مشترکى است که آنها را گرد آورده نه اساسنامه ای که گویا ایجاد فراکسیون را اجتناب ناپذیر میداند اما در همان حال میگوید حق ندارید حرفتان را علنى و بنام خودتان بزنید. بعلاوه وجود احزاب و اجازه فعالیت آنها در چهارچوب شورا نه تنها اجتناب ناپذیر بلکه مفید هم هست. این امر اجازه میدهد که ما و شما هردو بتوانیم جلو مردم حرفمان را بزنیم طرفدار برای خودمان پیدا کنیم و نشان دهیم که کدام یک بر حقیم. از این دمکراتیک تر دیگر چه میخواهید؟

در هر صورت، ما بعنوان کسانى که دارای مسائل معینى هستیم و به اعتبار اینکه چپ بودن و دفاع از جنبش کارگری و سوسیالیستى را راه فائق آمدن نه تنها بر این مسائل بلکه بر مشکلات همه پناهندگان میدانیم، میخواهیم تشکل های توده ای ای را بر این اساس بوجود آوریم. در حالیکه ما خود را چپ و سوسیالیست میدانیم "پیام شورا"نمیتواند با هیچ استدلالى ما را مجاب کند که فعلا "در این مرحله" بعلل "تاکتیکى" تقیه کنیم و عقایدمان را کنار بگذاریم. اختلاف ما با "پیام شورا" بر بر سر چیزی است که باید بوجود آید.

کورش مدرسى

آوریل ١٩٩٠

از نشریه همبستگی ارگان فدراسیون شوراهای پناهندگان ایرانی