صفحه اول

حزب کمونيست کارگرى عراق؛ اولويت‌ها - (جمعبندى يکساله)

نشريه انترناسيونال شماره ١٦، نوامبر ٩٤



يکسال از تشکيل حزب کمونيست کارگرى عراق ميگذرد. اين فاصله زمانى است که ميتوان به جمعبندى فعاليت مان بپردازيم. تلاش من اين خواهد بود تا بر اين مبنا به رئوس اولويت هاى حزب در دوره آتى نيز بپردازم.

١ - يک ارزيابى کلى:

قاعدتا امروز رسم براين است وقتى که بخواهند از پديده‌اى اجتماعى ارزيابى ابژکتيوى بدست دهند، به آن از چشم "ناظرى خارجى" نگاه ميکنند. چنين "ناظرى" گرچه نخواهد توانست مولفه‌هاى ريز و درونى پديده را بسادگى مشاهده کند، اما قادر است اصلى‌ترين جنبه‌هاى ابژکتيو پديده مورد نظر نشان دهد. پس براى شروع بحث اجازه بدهيد حزب کمونيست کارگرى عراق را نيز بدوا از چشم چنين ناظرى مورد مطالعه قرار دهيم.

اولين سوالى که در مقابل "ناظر خارجى" ما قرار ميگيرد شرايطى است که حزب کمونيست کارگرى عراق در آن شکل گرفت، آرمانهاى اجتماعى را در مقابل خود قرار داد، و سياست‌هائى که مبلغ آن بود.

از شرايط شکل گيرى شروع کنيم. حزب کمونيست کارگرى عراق در اوج عربده کشى بورژوازى به مناسبت "اتمام کار" مارکسيسم و کمونيسم و اصولا هرگونه انديشه برابرى انسانها شکل گرفت. اين جشن تدفيين مارکسيسم و کمونيسم البته مصادف بود با ابدى جلوه دادن دمکراسى و بازار. جنبش براى رهائى و برابرى انسانها رسما به خاک سپرده شد تا جنگ قدرت بورژوازى بتواند نيروى هرچه وسيعترى را بگرد خود جمع کند. تا هر بلوک، هر جناح، هر قبيله و مذهب بتواند بدون دغدغه مردم طرف مقابل را مسبب بدبختى ها و از آن بدتر مستوجب سلاخى شدن اعلام کند. تا انديشه رهائى از چنگال بردگى مزدى به خاک سپرده شود.

حزب کمونيست کارگرى عراق در شرايطى شکل گرفت که بخش وسيعى از آنچه که، بهر عنوان، خود را چپ ميخواند در مقابل اين وضعيت به هلهله کشان دمکراسى و بازار پيوست و در بهترين حالت صف "مستقل" تشيع جنازه کنندگان "مغموم" مارکسيسم و کمونيسم را تشکيل دادند.

اينها همه البته در عراق و در کردستان عراق معنائى ويژه ميافت. لشگر کشى آمريکا به خليج، تاريخى از وحشيگرى حکومت بعث عليه مردم عرب و کرد، در قدرت قرار گرفتن احزاب ناسيوناليست کرد در قدرت بدنبال قيام مردم در کردستان، فاکتورهاى شکل دهنده به فضاى سياسى و اجتماعى عراق بودند. تا آنجا که به کردستان عراق بر ميگردد قيام مردم کردستان و سرکار آمدن ناسيوناليسم کرد، چپ خود باخته در اوضاع جهانى، چپ پوپوليست و مفتون آرزوها و روياهاى ناسيوناليسم را به مجيز گوئى قيام مردم کردستان و محصول آن يعنى قدرت گيرى احزاب ناسيوناليست کرد کشاند. حقانيت حکومت احزاب ناسيوناليست و افقى که آنها در مقابل جامعه قرار ميدادند به حالت داده و شکل طبيعى سياسى کردستان عراق تبديل شده بود. چپ و راست سنتى ايران و عراق و همه ليبرالها و ژورناليستهاى "محترم" کلاهشان را براى اين "آلترناتيو طبيعى" بعد از شکست کمونيسم از سر برميداشتند. بويژه که اين آلترناتيو از دو سر نشان داشت. هم محصول قيام مردم بود و هم آمريکا و اردوى دمکراسى را باخود داشت. تشکيل حزب کمونيست کارگرى عراق در قدم اول يک نه بزرگ بود به ناسيوناليسم کرد، به ليبراليسم متعفن رايج، به چپ ناسيوناليست و پوپوليست و به ارزش ها، آرمانها، به افقى بود که اينها در مقابل کردستان عراق و عراق قرار ميداند. نفس تشکيل حزب کمونيست کارگرى عراق اعلام جنگى بود عليه همه اين افقها، روياها و باورها. بهمان درجه که حکومت احزاب ناسيوناليست کرد محصول قيام مردم کردستان بود، حزب کمونيست کارگرى عراق را ميشود حاصل جمعبندى شکست قيام مردم کردستان از جانب آن بخش از جامعه و آن بخش از رهبران و سازماندهندگان قيام دانست که افقى انسانى تر و سوسياليستى تر را نمايندگى ميکرد و قصد تخفيف در آرمانهايشان را نداشتند.

در سطح بخش عربى عراق، عناصر و جريانهاى تشکيل دهنده حزب حضور و اشرافى محدود تر را نمايندگى ميکنند. اما در هرحال حزب کمونيست کارگرى عراق تا آنجا که بعنوان يک حزب عراقى اظهار وجود کرده است نيز سنت و آرمانى متفاوت را تعقيب نموده است. جنگ خليج و لشگر کشى آمريکا و متحدانش به عراق از يک طرف ناسيوناليسم ميليتانت عرب را به حمايت دولت بعث وصدام رانده و ازطرف ديگر تضعيف قدرت دولتى بعد از شکست عراق در جنگ، جريانات اسلامى و ليبرال را به اميد بهره بردارى از وضعيت به حرکت درآورد. جريان اسلامى به ايران اتکا کرد و جريان ليبرال به غرب. بويژه جريان اسلامى توانست مانند ناسيوناليستهاى کرد بر موج نفرت از دستگاه سرکوب و خفقان دولت سوار شود و بخشى از مردم را به دنبال خود بکشاند. حزب کمونيست کارگرى عراق در متن اين ماجرا نيز نطفه صفى متفاوت را نمايندگى کرده است. اين حزب با راجاع خود به کشور عراق، در مقابل ناسيوناليسم ميليتانت و متعفن عرب که پشت حکومت بعث بصف شده، و در مقابل ارتجاع سياه اسلامى و بازى دمکراسى و بازار ليبرالهاى عرب، آزادى و برابرى و رهائى همه انسانها، حکومت کارگرى را قرار داده است.

"ناظر خارجى" ما قطعا با مشاهده اين واقعيات ساده و روشن حکم خواهد داد که تشکيل حزب کمونيست کارگرى عراق اعلام گشايش جبهه‌اى يکسر متفاوت، اعلام شکل گيرى صف رهائى انسان زحمتکش و کارگر، گذاشتن پى سنگر دفاع از هر آنچه نامى از انسان، حرمت و شرافت انسانى را ميتوان برآن نهاد بوده است.يکسال سال گذشته براى عراق و بويژه براى کردستان عراق سال پرتحولى بود. اين سال، سال سردرگمى، سال باج گيرى رسمى احزاب ناسيوناليست از نان روزانه مردم، سال ترورهاى سياسى و مذهبى، سال اعتماد بنفس پيدا کردن مجدد رژيم عراق و نااميدى احزاب در قدرت در کردستان، سال بستن تشکل هاى کارگرى توسط دولت کرد، سال ارعاب، دستگيرى و ترور کارگران معترض و کمونيستها توسط اينها، سال اختلافات درونى در تشکل هاى کارگرى و جدائى‌ها و اتحادها، سال گرسنگى، سال بى افقى مطلق کودکان و نوجوانان، و... بود.

قطعا بايد عملکرد حزب کمونيست کارگرى عراق را در اين رويدادها و فعل و انفعالات ديد و مورد ارزيابى قرار داد. در اينجا فعلا فقط ميخواهم بر يک مشاهده کلى تاکيد کنم که بگمان من مورد توجه هر "ناظر خارجى" نيز قرار ميگيرد. حزب کمونيست کارگرى عراق قطعا در زمينه سياسى ناروشنى هائى داشته که بعدا به آنها خواهم پرداخت. اين حزب قطعا در اين يا آن سخنرانى رسمى، در اين يا آن نوشته و مواضع تاکتيکى ايراداتى داشته است و اين ناروشنى ها را منعکس کرده. اما يک واقعيت ماکرو در مقابل ما قرار دارد و آن اين است که در بازار مکاره سياسى که ناسيوناليستها و نيروهاى امپرياليست در عراق و در کردستان بوجود آورده‌اند، در جامعه‌اى که احزاب ناسيوناليست کرد براى رسيدن به قدرت جامعه و کارگر و زحمتکش کردستان را به گداخانه و گداهاى سازمان ملل و آوارگان تحت الطاف آمريکا تبديل کردند و سرنوشت نه تنها نسل امروز بلکه نسل آينده مردم کردستان را به جهنم بلاتکليفى و اضطراب دائم کشاندند، در جامعه‌اى که اين احزاب در مسابقه براى بدست آوردن سهم بيشتر از رزقى که آمريکا و متحدينش جلوى آنان مياندازند سرمايه گذارى بر اختلاف کرد و عرب را کافى نيافتند، جنگ "سورانى" و "بادينى" را براه اندختند و نمونه‌هاى زنده‌اى از افغانستان و رواندائى که در انتظار مردم کردستان است را نشان دادند، در جامعه‌اى که "اپوزيسيون" محترم اين ناسيوناليستهاى در قدرت در مقابل "افراط کارى" اينها حداکثر غرولند مودب از پشت پنجره‌هاى مقرهايشان را کافى ميدانند، در جامعه‌اى که ارتجاع و سياه انديشى مذهب، نژادپستى، قوم و طايفه پرستى و در يک کلام فاشيستى ترين جنبه‌هاى ناسيوناليسم تنها نرم‌هاى مجاز تلقى ميشوند، در جامعه‌اى کودکان جز سياهى و تباهى در مقابل خود چيزى نميابند، در جامعه اى که زنان را بجرم عدم رعايت شونات کثيف اسلامى ترور ميکنند، و انسانها را بعت مخالفت با حکومت بعث در حوض اسيد مياندازند، در جامعه اى که در ميان احزاب و نيروهاى سياسى محلى و سراسرى آن شرافت سياسى ديگر مطلقا محلى از اعراب ندارد، آرى در جامعه‌ى موعود ناسيوناليستهاى کرد و زير چنگال "دولت خودى" در کردستان، و در جامعه تحت کنترل دولت مرکزى ناسيوناليست و "ضد امپرياليست" عربى، حزب کمونيست کارگرى عراق يکسر صدا و صف ديگرى است. صداى راديکال ترين بخش جامعه، صداى وجدان انسانى، صداى اعتراض کارگرى، صف مبارزه براى کاستن از مشقات انسانها بوده است. واقعيت بزرگ و ابژکتيو اين است که حزب کمونيست کارگرى عراق با همه کاستى ها، نپختگى ها، اشتباهات احتمالى تنها پديده سياسى انسانى در عراق است. حزب کمونيست کارگرى عراق تنها لکه روشن و افتخار آميزى است که در لجنزار سياسى‌اى که عراق و کردستان عراق نام گرفته ميتوان سراغ کرد. اگر در عراق و در کردستان عراق پديده سياسى عزيزى وجود دارد اين چيزى جز حزب کمونيست کارگرى عراق نيست.

اما درست کردن بهترين پديده سياسى اين دوره عراق قطعا تنها هدف ايجاد حزب کمونيست کارگرى عراق نبود. قرار براين بود که يک حزب سياسى براى انقلاب اجتماعى کارگرى را بوجود آوريم. قرار بود حزبى را شکل دهيم که نتنها عراق بلکه کل دنياى عرب را موضوع کار مستقيم خود بداند و اسلام و ناسيوناليسم و ليبراليسم را در اين سطح مورد تعرض قرار دهد. قرار بود از بطن جريانات محدود و محفلى کمونيستى و کارگرى يک حزب سياسى متشکل، منضبط، گسترده، اجتماعى و مدعى قدرت را شکل دهيم. بنابراى بايد ديد که در کجاى اين پروسه قرار داريم. يکسال گذشته چقدر به اين هدف نزديک شده ايم.

٢ - از شبکه محافل تا حزب سياسى

قدر مسلم اين است که قبل از تشکيل حزب کمونيست کارگرى عراق هم گروهها و تشکل هاى کمونيست در عراق وجود داشتند و به نسبت توان خود فعاليت ميکردند. اما ايجاد يک حزب سياسى متحد دو هدف مهم بلاواسطه را در مقابل جريان کمونيستى کارگرى عراق قرار ميداد. اول ايجاد يک تشکبلات واحد سياسى و دوم شکل دادن به يک رهبرى سياسى واحد در سطح جامعه. انقلاب کارگرى و هر تغيير جدى در سياست و وضعيت اجتماعى را بدون وجود اين دو مولفه نميتوان شکل داد. اصولا تفاوت تحزب سياسى با اشکال ديگير سازمانى و بويژه براى کارگران در همين است. پس بايد به درجه نزديکى به اين اهداف پرداخت.

الف - گذار تشکيلاتى شکل گيرى تشکيلات مستحکم و پايدار يک حزب سياسى از بطن جرياناتى که اساسا بلحاظ سازمانى محافل سياسى بوده‌اند تنها يک پروسه ادراى "تغيير سازمان" نيست. وقتى ميگوئيم محافل سياسى اشاره به نحوه آرايش درونى، مکانيسم عضوگيرى و رهبرى داريم. محفل سياسى جزو اولين اشکال سازمانى در فعاليت سياسى و جمعى است. اين محافل بر اساس اعتماد فردى اعضاى آن به يکديگر شکل ميگيرد. در اين محافل "اعتماد" جاى مهمى را دارد و در همان حال تعريف روشنى از اين "اعتماد" وجود ندارد و يا اگر دارد بسيار خود سرانه و دلبخواهى و غالبا بشدت اخلاقى و غير سياسى است. هرکس ميتواند به صرف بيان دو کلمه "اعتماد ندارم" با کس يا کسانى کار نکند. عضوگيرى در محافل و کنار گذاشتن اعضا همين رويه را دنبال ميکند. مکانيسمى براى حل اختلافات سياسى وجود ندارد اعضا از اين محفل ميروند تا به محفل ديگر بپيوندند. در اين محافل رهبرى يا وجود ندارد و يا اگر چنين رهبرى اى وجود دارد بيشتر بر همان مبناى "اعتماد" محفلى، بيشتر پيش کسوت‌ است تا رهبر به مهنى متعارف اجتماعى آن. محفل از بيرون کمابيش فرقه بنظر ميآيد که ورود و خروج و مکانيسم درونى آن نه مکتوب است، نه معلوم. محفل بطور واقعى نه اساسنامه دارد و نه در چهارچوب فعاليت محفلى به اساسنامه احتياج دارد.

حزب سياسى بر عکس اين کار ميکند و اساسا يکى از مولفه‌هاى تمايز حزب با محفل در همين است. با يک محفل نميتوان به جنگ تغيير نظام جامعه رفت. با محفل نه ميتوان انقلاب کرد، نه ميتوان رشد وسيع کرد و توده‌اى شد. با محفل نميتوان به نيروى مدعى سياسى در جامعه بدل گرديد. بعلاوه واقعيت اين است که محفل نوعى از انفراد منشى و انضباط گريزى را باخود دارد که هم ويژگى فعاليت نوپاى سياسى کارگران است و هم قالبى "راحت" براى انفراد منشى روشنفکران. در فعاليت هائى ممکن است به تشکل قوى و انضباط احتياج نباشد. اما در حزبى که قصد سازمان دادن و هدايت انقلاب کارگرى را دارد، چنين تشکل و انضباطى حياتى است. لذا پروسه تغيير از فعاليت محفلى به حزبى تنها يک پروسه ادارى نيست. تغيير نحوه فعاليت است. تغيير قالب فعاليت سياسى است. تغيير فعاليت "خود سرانه" محفلى به فعاليت مستند و اساسنامه‌اى حزبى است. تغيير منش تشکيلاتى است، تغيير در معناى رهبرى سياسى و تشکيلاتى است. حزب با يک محفل بزرگ کيفيتا متفاوت است. اين تغيير، اما، هيچگاه يک شبه صورت نميگيرد و بسادگى انجام نشدنى نيست. نيروى عادت، فراغ بال فعاليت محفلى، کم تجربگى سازمانى، وگاه کلا تلقى متفاوت از سازمان، تشکيلات، انضباط و سلسله مراتب، اين پروسه را به پروسه اى پيچيده و طولانى تبديل ميکند. کافى است که بياد بياوريم حزب سوسيال دمکرات روسيه اولين شکاف خود را درست حول تفسير همين تغيير پيدا کرد (ر.ک. لنين: "يک گام به‌پيش دو گام به‌پس").

علاوه بر اين سازمان دادن يک حزب جنبه هاى ادارى (سازمان تشکيلاتى، شرح وظايف، تقسيم کار، بودجه بندى، و...) را نيز شامل ميشود که بجاى خود بسيار با اهميت و تعيين کننده هستند که بايد به آن نيز پرداخت.

علاوه براين آنچه که بايد در نظر داشت اين است که شکل گيرى حزب، به هرلحاظ، پروسه‌اى از پائين نيست. فعاليتى است که به رهبرى و هدايت سياسى و تشکيلاتى آگاهانه و روشن بينانه نيازمند است. ابتکار، اشتياق و شور و شوق از پائين قطعا نيرو بخش چنين حرکتى است و بدون آنها اصولا کارى از پيش نخواهد رفت. اما بدون رهبرى، اين پروسه مانند هر فعل و انفعال جدى سياسى و اجتماعى پژمرده ميشود و زوال ميابد. روشن است که با زوال آن اشکال سابق فعاليت مجددا بايد احيا شوند و ميشوند.

اگر با اين تعاريف حزبمان در عراق را مجک بزنيم و اگر آنرا از اين زاويه نگاه کنيم آنگاه همچون ناظر ابژکتيومان مشاهداتى پايه‌اى خواهيم داشت.

حزب کمونيست کارگرى عراق طى يکسال گذشته فعاليت خود گام‌هاى مهمى را بسوى سازمان دادن يک حزب متحد و واحد سياسى برداشته است. آنچه که در اين زمينه ميتوان بسادگى مشاهده کرد، ادغام سريع تشکيلاتها در هم بود. اين پروسه حتى قبل از تشکيل رسمى حزب شروع شده بود. فضاى خوش بينى سياسى، اشتياق به پشت سر گذاشتن فعاليت محدود گذشته، و بطور خلاصه فضاى حزبى کاملا مشهود بود. به اين اعتبار حتى بدنه تشکيلاتى جريانات چپ از رهبرى خود پيشى گرفتند. اين هنوز، اما با شکل گيرى حزب يکى نيست. سوالى که بايد به آن پاسخ داد اين است که اولا تا چه اندازه شبکه محافل سابق در حزب منحل گرديد، و ثانيا کل فضاى فعاليت حزب از شکل محفلى به شکل حزبى تغيير يافت.

پاسخ به هردو اين سوالات در طول زمان متفاوت است. بعبارت ديگر هر دو به زمان بررسى بستگى دارد، تابع زمان اند. تا آنجا که به ادغام محافل و جريانات مختلف در حزب برميگردد، در دوره‌اى چند ماهه در ابتداى اعلام حزب، محافل سابق در بدنه به سرعت جاى خود را به اشکال متحد فعاليت دادند. اين پروسه اما در ادامه خود در غياب رهبرى موثر، زير فشار فاکتورهاى متنوع عملى و بويژه درجه‌اى از بلاتکليفى سياسى و تشکيلاتى، که بعدا به آن خواهم پرداخت، سيرى نزولى داشت. امروز آن فضاى شور و شوق کاهش يافته و روابط "سابق" به درجه‌اى دارد دوباره شکل ميگيرد و اين امرى طبيعى است. اگر سازمان حزب و رهبرى آن بطور موثر پاسخگوى نيازهاى مبارزه حزبى نباشد، بالاخره فعالين آن يا آنر ترک ميکنند و يا به اشکال سنت دارتر سابق روى مياورند. نمونه‌هائى از اين روند در کردستان عراق قابل مشاهده است.

از زاويه تغيير نرم‌هاى فعاليت از اشکال محفلى به حزبى نيز هرچند شاهد ابتکارات در سطوح ميانى و پائين حزب در زمينه سازمان دادن نشريات و انتشارات واحد، ارگانهاى تبليغى واحد و غيره هستيم. اما تغيير روش فعاليت از اشکال سنتى سابق به اشکال حزبى کند بوده و هرچه به راس حزب نزديک ميشويم اين کندى برجسته تر ميگردد. هر "ناظرى" ميتواند در باره نظرات و شيوه فعاليت کميته کردستان حزب اظهار نظر کند با آن موافق يا مخالف باشد. اما چنين اظهار نظرى را نه درباره کميته مرکزى، بعنوان يک ارگان ميتوان کرد و نه بويژه در باره دفتر سياسى که ارگان نشسته و داير است. لذا در اين جا بايد به مساله شکل گيرى رهبرى چه بمعناى سياسى و چه بمعناى تشکيلاتى آن پرداخت و در آخر به ارزيابى عمومى از پروسه شکل گيرى حزب برگرديم.

ب - رهبرى همانگون که شاره شد آنچه که در فعاليت حزبى کاملا برجسته ميشود نقش رهبرى در شکل دادن به حزب، در قرار دادن افق هاى تازه در مقابل حزب، در هم جهت کردن و هم جهت نگاهداشتن آن، در تغيير نرم هاى فعاليت آن، در روشن کردن ناروشنى ها و بطور خلاصه در تمام جنبه‌هاى زندگى و فعاليت حزبى است.

مهمتر اينکه رهبرى کمونيستى و اصولا رهبرى و هدايت سياسى مطلقا امرى درون تشکيلاتى نيست. چنين رهبرى تنها در ظرفيت اظهار وجود بعنوان رهبر سياسى اجتماعى قابل تحقق است. شرط رهبرى درست تشکيلاتى رهبرى درست سياسى است. ميخواهم بگويم شکل گيرى حزب در نهايت بستگى به اين دارد که رهبرى آن تا چه اندازه در ظرفيت يک رهبر کمونيستى ظاهر شده است. ما پيشتر در باره اصول و شيوه کار رهبرى کمونيستى به تفصيل صحبت کرده‌ايم، (ر.ک. "اصول و شيوه‌هاى رهبرى کمونيستى"، نشريه بسوى سوسياليسم، دوره دوم، شماره‌١)، و اينجا احتياجى به تکرار آن نيست. منظور اين است که تاکيد کنيم که اگر رهبرى بخواهد در ظرفيت يک رهبرى سياسى کمونيستى ظاهر شود آنگاه وجود يک تشکيلات حزبى نقطه شروع حرکت و ابزار ادامه کارى آن است. بنابراين شکل گيرى حزب به اين برميگردد که رهبرى تاچه اندازه از افق‌هاى سنتى فعاليت کنده است. در نهايت هر حزبى آئينه‌اى از رهبرى آنست.

من در جاى ديگرى درباره زمينه‌هاى شکل گيرى جريانات چپ در کردستان عراق صحبت کرده‌ام (ر.ک. نشريه انترناسيونال شماره‌٤) و در آن اشاره کرده‌ام که بلحاظ عملى حزب کمونيست کارگرى عراق بر سنتى سياسى و حزبى از پيش داده استوار نيست. جريانات شکل دهنده به آن يک سابقه فعاليت محفلى، فکرى و کم اجتماعى را با خوددارند. بنابراين گذار به حزبيت در رهبرى معنايش کندن لااقل بخشى از رهبرى حزب از سنت محفلى و کم اجتماعى و شيفت آن به ابعاد وسيعتر فعاليت سياسى است. لذا سوال به اين کوتاه ميشود که آيا رهبرى در چنين قالبى ظاهر شده است يانه.

متاسفانه اينجا ديگر "ناظر خارجى" ما ردى از حضور رهبرى حزب به معنى حزبى، سياسى و تشکيلاتى آن نخواهد يافت. اظهار وجودى سياسى و تشکيلاتى از دفتر سياسى حزب مشهود نيست. دخاتهاى آن در سياست، در هدايت حزب کلا دخالتهائى فردى، اينجا وآنجا، موردى و عموما متکى به مکانيسمهاى سابق بوده است. متاسفانه بخش وسيعى از انرژى رهبرى حزب، درست در شرايطى که بيش از هميشه به حضور فعال آن احتياج بود، صرف ادامه کشمکش ها، "اعتماد دارم" و "اعتماد ندارم" هاى دوره قبل شده است. رهبرى حزب ما در عراق و بويژه دفتر سياسى اولويتها و وظايفى که در اين دوره خود را تشخيض نداد. اين آن واقعيت تلخى است که بايد با آن کنار آمد.

هر "ناظرى" خواهد ديد که اوضاع در کردستان عراق و در کل عراق به نوعى سرانجام نزديک ميشود. ظاهرا حضور دولت بعث لااقل در ميات دول اروپائى پذيرفته شده و قرار است دير يا زود محاصره اقتصادى را از عراق بردارند. کل اين وضع "آلترناتيو" دولت کردى را پادرهوا کرده ست. ناامنى تحت حکومت دولت کرد و امکان بازکشت دولت مرکزى کل فضاى سياسى و اجتماعى کردستان عراق را در بلاتکليفى، سردرگمى و ابهام قرار داده است. احزاب ناسيوناليست بطور گيج و منگ شده اند و جنگى را بر مردم کردستان تحميل کرده اند که بطور واقعى بر سر احراز مقام مذاکره کننده با دولت مرکزى در سيکل آينده کنار آمدن با آن است. اين سردرگمى از هم اکنون روحيه هزيمت را درميان مردم مجددا شکل داده است. اين يکى از شرايط طلائى براى حزب کمونيست کارگرى عراق بود و هست. طلائى به اين معنى که هرآنچه که اين حزب پيش بينى کرده بود درست از کار در آمده، مردم بدنبال راه برون رفت از اين وضع هستند و بطور واقعى تنها راه برون رفت انقلاب کارگرى است. حزب کمونيست کارگرى عراق مييتوانست امروز براى انقلاب کارگرى حقانيت کسب کند براى آن نيرو جمع کند و حتى به اعتقاد من قدرت را بدست بگيرد. همه اينها اما به حزب و رهبرى سياسى محتاج است. و ناظر ما خواهد گفت که کمونيست هاى عراق متاسفانه ما از اين رهبرى محروم بودند.

دنياى عرب يکى از دوران هاى تاريخى خود ببدنبال تشکيل دولت اسرائيل و عروج ناسيوناليسم عرب را ميگذراند. مساله فلسطين در حال حل شدن است. کل معادلات سياسى و اجتماعى در کشورهاى عربى در حال تغيير است. حزبى که بخواهد در دنياى واقعى راهى باز کند نميتواند به کل اين فعل و انفعال بيتفاوت باشد، اجازه دهد که جريانات ديگر سياسى و اجتماعى از جمله ارتجاع سياه اسلامى به تنهائى و بدون رقيب سرنوشت آتى اعتراض مردم را رقم بزند. متاسفانه حزب کمونيست کارگرى عراق در اين ميان عملا ساکت بود. کلا حزب على رغم اينکه خود تشکيل دهندگانش به روشنى نقطه ضعف خود در بخش عربى را ديده بودند، عملا حزبى کردى باقى ماند و به اوضاع عمومى عراق و جريانات دخيل در آن توجه خاصى را نشان نداد.

با اين تفاصيل اکنون ميتوانيم به بحث ارزيابى از پروسه سازمان يابى و شکل گيرى حزب بگرديم.

ج - از شبکه محافل تا حزب سياسى، حمعبندى کلى.بطور خلاصه ميتوان به گفت که تشکيلاتهاى موجود بدرجه زيادى بخصوص در در سطوح پائين و ميانى خود ادغام شدند، اما حزب کمونيست کارگرى عراق فاقد رهبرى نشسته، دفترسياسى، بوده و از آنجا که گرد همآئى کميته مرکزى نيز عملا مقدور نبوده عملا فاقد رهبرى سياسى و تشکيلاتى بوده است. اين چشم اسفنديار حرکت ما در عراق بوده است. اين فقدان حضور رهبرى بازتاب خود را در همه رگ و ريشه فعاليت ما نشان داده است. اشتياق اوليه بتدريج ميرود به دلسردى تبديل گردد، اين نتنها دلسردى در صفوف تشکيلاتى بلکه در اميد و آرزوئى بود و هست که مردم به اين حزب بسته اند. رهبرى حزب متاسفانه نه کانالهاى حزبى را براى تشکيلات خود باز کرد و تعريف نمود و نه خود در اين کانالها ظاهر گشت، الگوئى از اظهار وجود و فعاليت بعنوان رهبر جامعه را از خود نشان نداد و لذا بدنه تشکيلات را به همان قالب هاى محفلى گذشته واگذارد.

"ناظر خارجى" اما تاکنون آشناى ما حتما منصف است و مشکلات ما را هم نشان ميدهد. او خواهد گفت که اينها تنها جريانى بودند و هستند که در منطقه محل درآمدى جز کمک مردم ندارند. همه نيروهاى سياسى در آنجا يا دارند ازدولتى پول ميگيرند و يا همچنين رسما سرگردنه را به مردم گرفته اند و باج گيرى ميکنند. حدود امکانات حزب کمونيست کارگرى عراق را اساسا حدود امکانات مردم زحمتکش کردستان عراق تشکيل ميدهد که نبايد تصور اين حدود دشوار باشد. رهبرى بلحاظ جغرافيائى پراکنده و بنيه بسيار ضعيف مالى عواملى هستند که هرکدام به تنهائى ميتوانند يک حزب متعارف را بر زمين بزنند. اينها حتما انصاف ناظر ابژکتيو ما را نشان ميدهد. اما ما را راضى نميکند. ماقرار نبود حزب متعارف باشيم، ما همه اين شرايط را ميدانستيم، با علم به آنها حزب را تشکيل داديم. ما هم مانند ديگر احزاب کمونيست در تاريخ در شرايط دشوار و تنگى فعاليت ميکنيم و اگر قرار است کارى انجام دهيم اينها شرايط داده فعاليت ماست. بنابراين ما گذشت ناضر منصفمان را نميپذيريم، به اين وضع تسليم نميشويم و حتما آنرا تغيير خواهيم داد.

قبل از پرداختن به مولفه هاى اين تغيير بايد شخصيت ديگرى را به اين تصوير اضافه کرد و نقش آنرا مورد موشکافى قرار داد. اين حزب کمونيست کارگرى ايران است.

حزب کمونيست کارگرى ايران بطور واقعى يکى از عوامل شکل دهنده حزب عراق و يکى از نيروهاى دخيل در سرنوشت آن است. بنابراين بايد به نقشى که اين حزب در يکسال گذشته در ارتباط با رفقاى عراقى ايفا کرده است نيز پرداخت.

ارتباط و دخالت حزب کمونيست کارگرى ايران بعد از تشکيل حزب ما در عراق، به اعتقاد من دچار همان مشکلى شد که خود رفقاى عراقى با آن ردگير بوند. کانال دخالت ما در رويدادهاى عراق قبل از تشکيل حزب مطلقا جنبه محفلى نداشته است. حزب ما همچون يک جريان سياسى بلغ، علنا و بشويه سياسى در اين ماجرا دخالت کرد و همه شواهد نشان ميدهند که اين دخالت ها تاآنجا موثر و کارساز بوده که به ديد و بازديدها و بحث هاى رفيقانه ميان ما و رهبرى جريانات عراق محدود نمانده، واشکال کملا سياسى و رسمى و علنى بخود گرفته است. بعد از تشکيل حزب اما رهبرى حزب کمونيست کارگرى ايران نيز با توجه به عوامل گوناگون کانال دخالت خود را به کانالهائى که اساسا محفلى و محدود و درگوشى هستند محدود ساخت. به اين اعتبار رهبرى حزب کمونيست کارگرى ايران که ميتوانست بر اين پروسه تاثير بگذارد، نقش فعالى را ايفا نکرد. اين وضع تنها با بازگشت به شيوه اصولى دخالت سياسى يعنى ترکيب ارتباط نزديک با دفتر سياسى حزب کمونيست کارگرى عراق، با دخالت واظهار نظر علنى و سياسى ممکن است. حزب کمونيست کارگرى ايران بايد بکوشد که الگوئى از دخالت موثر سياسى را دراين عرصه ارائه دهد.

٤- آينده ، اولويت ها

يکسال مقطع خاصى در حيات يک حزب نيست. خاصيت اينکه ما سنتا، البته گاهى، به اين مناسبت فعاليت‌هايمان را جمع ميزنيم، و بار ديگر اوضاع دنياى پيرامون مان را بررسى ميکنيم اين است که بتوانيم در جهت گيرى‌هاى‌مان تصحيحات لازم را وارد نمائيم. اين کارى است که معمولا در بحث اولويت هاى حزب در دوره آتى فعاليت آن مطرح ميشود.

در بحث تعيين اولويت‌ها رسم براين است که هرکس ليست وظايفى را که مهم ميداند رديف ميکند. وقتى که ليست همه با هم جمع ميشود و يا به ليستى که نظر همه را بنحوى منعکس کند ميرسيم، تازه ليستى از همه وظايفى که حزب در هر حال و در هر شرايطى بايد انجام دهد را دراختيار خواهيم داشت. و دور مجدد بحث درباره کارهاى مهم و غير مهم شروع ميشود.

براى اجتناب از اين دور باطل، درست اين است که ابتدا درباره تصويرمان از آينده حزب صحبت کنيم. بدوا روشن کنيم که چه تغييراتى در حزب بايد روى دهد. اگر مثلا يکسال ديگر به حزب نگاه کنيم چه تغييراتى در چهره حزب و در عملکرد آن را ببينيم. "ناظر ابژکتيو" ما سال آينده بايد چه تغييرات به اصطلاح ماکروئى را در حزب مشاهده کند. علت رديف شدن ليستهاى متفاوت در مورد اولويت هاى حزب درست تصاوير متفاوت از آينده است. بنابراين اگر بخواهيم ليستمان را يکى کنيم بايد تصويرمان را روشن و حتى المقدور يکسان نمائيم. آنگاه هرکس خواهد دانست که چه رنگ و بوى جديدى بايد به فعاليت خود بدهد و کدام کار کنار گذاشته شده را بايد مورد توجه مجدد قرار دهد. راستش اگر تصويرهاى يکى باشد در اغلب اوقات ليستى لازم نخواهد بود. کارها همان کارهاى روتين حزبى هستند که بايد با تاکيداتى که از اولويتهاى جديد ناشى شده‌اند، به اجرا در مى آيند.

چهره حزب کمونيست کارگرى عراق يکسال بعد ميتواند و بايد با چهره امروز آن تفاوت کاملا مشهودى داشته باشد. مولفه هاى اين تغيير را ميتوان اينگونه برشمرد:

اگر اينها چهره آتى حزب ما در عراق را تصوير کند، آنگاه روشن است که چنين تغييرى بدون حضور سياسى، تشکيلاتى و پرقدرت يک رهبرى سياسى در راس حزب امکان پذير نيست. سوال اصلى اين است که آيا کميته مرکزى و دفتر سياسى حزب مايل به ايفاى اين نقش هست؟ ميگويم مايل زيرا شخصا فکر ميکنم اگر خواست انجام اين کار وجود داشته باشد توان آن وجود دارد. مساله برسر ناتوانى نيست مساله بر سر توافق بر الگوها و اهدافى معين از فعاليت حزب است. مساله سياسى است.

کورش مدرسى
اکتبر ١٩٩٤