کمپین اخیر سازمان ایلخانى - مهتدی علیه حزب کمونیست کارگری ایران و کومهله از بسیاری جهات آموزنده است. زبان این کمپین و تهدید آشکار کومهله از جانب اینها حتى ناسیونالیستهای متمدن کرد را بفکر فرو برده است. ابعاد لمپن بازی اینها علیه کومهله و دریچه ای که این کمپین برروی شخصیت و خصلت این دارودسته باز کرده آب سردی بود بر امیدهای ناسیونالیسم ناراضى از حزب دمکرات. فکورترهایشان لابد از خودشان میپرسند شاهد تولد چه موجودی هستند؟ در افشانى های اخیر این جماعت ظاهرا علیه حزب کمونیست کارگری ایران است. اما هدف اصلى ارعاب کومه له است. تهدیدهای کتبى و عملى اینها در مورد خطرات "تشنج" مسلحانه در اردوگاههایشان قمه ایست که اینها بالای سر کومهله گرفته اند. میخواهند کومهله را مرعوب کنند که مبادا از زیر چتر نفرتى که مهتدی ده سال کوشید تا بر این تشکیلات حاکم کند خارج شود و نفسى در هوای آزاد و سالم سیاسى بکشد. سخنرانى منصور حکمت در انجمن مارکس و عکس العمل آرام ابراهیم علیزاده در مقابل انتقادات رفقای ما در جلسه سخنرانى ایشان در کلن یکسره این جماعت را در وحشت فرو برده است. میبینند که دلایل موجودیت شان را منصور حکمت در آن سخرانى عریان کرد. میبینند که چهار دیواری نفرتى که اینها ده سال تمام کومهله را در آن محبوس کردهاند در خطر فرو ریختن است. اما مهمتر از همه میدانند که خارج شدن کومهله از این زندان نفرت معنای جز چرخش آن به چپ و نزدیکى با حزب کمونیست کارگری ایران نمیتواند داشته باشد. شروع این پروسه را در داخل کردستان شاهد هستند. میبینند که در شهرها و روستاهای کردستان دوستداران و فعالین کومهله حزب کمونیست کارگری ایران و فعالین آن را نزدیک ترین جریان بخود میبینند. فشار از پائین روی رهبری کومهله را میبینند و ترسشان از این است که "بالای" کومهله همین پروسه را طى کند. و بالاخره میدانند که این اتفاق سناریوی ساختن یک باند قومى فاشیست در کردستان ایران و راه انداختن پاکسازی قومى، که اینها در تدارک آن هستند، را سخت تر میکند. سوال این است که آیا "بالای" کومهله میخواهد و یا میتواند درهای این زندان نفرت را بشکند و این بندهای ملى را پاره کند؟ اطلاعیه متقابل کومهله تحت عنوان "فضای سیاسى کردستان را آلوده نکنید" در این رابطه آموزنده است که به آن بعدا برخواهم گشت.
اما بگذارید در اینجا به اختصار هم که شده توضیح دهم که اطلاعیه های اخیر دارودسته ایلخانى - مهتدی تنها یکى دیگر از شاهکارهای "عقل" عمر ایلخانى زاده نیست که در نفرت و عطش مقام مهتدی ضرب شده باشد، هرچند که این هم هست. اما کمپین اخیر این دارودسته انعکاس سیاست اینهاست. جماعت مهتدی - ایلخانى همانطور که ما از بدو تولدشان گفتیم چیزی جز یک دارودسته باند سیاهى قوم گرا نیستند و هرکس که، با هر بینشى، ذرهای به یک آینده انسانى و متمدنى برای مردم کردستان و ایران علاقه دارد باید در مقابلشان بایستد. باید راهش را از اینها جدا کند و باید تلاش کند که اینها منفرد، رسوا و پراکنده شوند. اینجا بحث بر سر ناسیونالیسم و کمونیسم نیست. مساله پاگیری یک جریان فاشیست به معنى دقیق کلمه است. بحث بر سر اظهار وجود آراکان های کردستان است که پاکسازی قومى و راه انداختن جنگ قومى در ایران و کشاندن آن به درون خانوادهها را امر مقدس خود برای "بجائى" رسیدن اعلام کردهاند.
دارودسته مهتدی - ایلخانى تولد خود را با نام سازمان زحمتکشان کردستان ایران- کومهله اعلام کردند. و گفتند که میخواهند به سنت انقلابى کومهله مراجعت کنند. اما این باند جدید بلحاظ سیاسى نشان مادر خود، یعنى جلال طالبانى، را مثل خورشید برپیشانى دارد و بلحاظ عملى چیزی جز سیاست باند سیاهى در چنته ندارد. اما مطلقا از سنت کمونیستى کومهله چیزی را به ارث نبرده است.
از نظر عقاید و پلاتفرم چیز تازهای ندارند. عقاید اینها در مورد حزب کمونیست ایران و کومهله قبلا توسط معروف کیلانه و جلال طالبانى اعلام شده است (شاید لازم باشد اسناد این بحث ها را منشر کرد). این عقاید و پلاتفرم که طالبانى و بعضا عزالدین حسینى در کنگره های سوم و چهارم کومهله رسما مطرح کردند به اتفاق آرا در آن کنگره ها رد شد و مطرح کنندگان آن مورد ریشخند قرار گرفتند. از نظر شیوه فعالیت اما این نوزاد دست مادر را از پشت بسته است. شیوه فعالیت اینها شیوه فعالیت چاقوکشان است. اینها سازمان چاقو کشان کردستان را تشکیل داده اند. اما همین نقطه ضعفشان است. مگر کردستان چند چاقو کش و لمپن دارد؟ تعداد چاقوکشان کردستان حداکثر پتانسیل گسترش اینها را نشان میدهد. و البته همگان ابعاد جسارت لمپن را میدانند. در اولین رودرروئى با مردم فرار را بر قرار ترجیح خواهند داد.
این دارو دسته از کومهله تنها نامش را و لیست جان باختگانش را میخواهند. همین. این واقعیت را بسادگى میشود نشان داد. فعالیت کومهله مانند هر سازمان و تشکل دیگری، در مصوبات کنگره ها و کنفرانس های این تشکیلات و برنامه آن اعلام شده است. اعضای و پیشمرگان آن برای این اهداف مبارزه مى کردند و بسیاری جان باختند. کومهله، قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران، سه کنگره و چند کنفرانس داشته که اسناد اینها همگى قابل دسترس هستند. کنگره دوم کومهله کنگره چرخش به مارکسیسم انقلابى بود. علاوه بر مصوبات کنگره، جزوه "از کنگره اول تا دوم" نوشته شعیب زکریائى این چرخش را منعکس میکند. کنگره سوم کنگره تصویب برنامه حزب کمونیست ایران بود. در کنگره سوم کومهله جلال طالبانى، عزالدین حسینى و منصور حکمت میهمانان کنگره بودند که نظرات خود را به اطلاع کنگره رساندند. جلال طالبانى و عزالدین حسینى هر دو نظراتى را در مورد کومهله، اتحاد مبارزان کمونیست و پروسه تشکل حزب مطرح کردند که امروز عینا توسط دارودسته مهتدی - ایلخانى تکرار میشود. این نظرات در آن کنگره رد شد. قبل از تشکیل حزب کمونیست ایران در سال ٦٢، رهبری کومهله انحلال سازمان زحمتکشان کردستان و پیوستن آن به حزب کمونیست ایران را به رای عمومى همه اعضا، و حتى پیشمرگان، کومهله گذاشت. تا جائى که بیاد دارم این الحاق با بیش از ٩٨ آرا به تصویب رسید ٢ درصد با نظراتى شبیه نظرات امروز جماعت مهتدی - ایلخانى به این پروسه رای منفى دادند. در نتیجه بحث های امروز این جماعت در مورد کومهله و حزب کمونیست قبلا در آن تشکیلات مطرح شد و توسط اکثریت تقریبا مطلق آن تشکیلات رد شد. اینها علیه کنگره دوم، کنگره سوم، کنفرانسهای آن تشکیلات و سرانجام آرای عمومى اعضا و پیشمرگان کومهله در آن مقطع برخاستهاند. این کومهله نقطه رجوع آنها و تاریخ آنها نیست. بعکس تا آنجا که به این کومهله مربوط است پدیده ای هستند که رد شده اند.
تکلیف کنگره ها و نشستهای رسمى بعد از تشکیل حزب روشن است. اینها کنگره چهارم کومهله، که پیوستن به حزب کمونیست را مجددا، به اتفاق آرا، به تصویب رساند، و خرواری قرار و قطعنامه در جهت خطى که برگزیده بود تصویب کرد، کنگره پنجم کومهله که خطوط عمومى پیشرفت کومهله را ترسیم کرد، علیه نظامیگری سنتى موضع گرفت و اعلامیه حقوق مردم زحمتکش در کردستان را رسما بتصویب رساند و بالاخره کنگره ششم کومهله که قطعنامههای آن استراتژی کومهله در عرصه های مختلف را تصویب کرد بطریق اولى مورد قبول اینها نیست. از نظر این دارودسته این تاریخ همگى جزئى از دوارن "سیاه" تسلط منصور حکمت و اتحاد مبارزان کمونیست بر کومهله است. البته بلحاظى راست میگویند. مبتکر و مطرح کننده همه بحثها و جهت گیریهای اصلى کومهله، از کنگره دوم کومهله تا کنگره ششم آن، منصور حکمت بوده است. حتى اعلامیه حقوق مردم زحمتکش، که در مقابل بحثهای پوپولیستى عبدالله مهتدی فرموله شد، و مصوبات کنگره ششم کومهله بطور مشخص نوشتههای منصور حکمت هستند. در نتیجه از کل تاریخ کومهله میماند کنگره اول آن. اما من گمان نمیکنم اینها خود را به کنگره اول کومهله منتسب کنند. این کنگره بیش از هرچیز به انتقاد و انتقاد از خود بیمارگونه ای معطوف بود که از قضا مهتدی و ایلخانى از جمله مجروحین آن هستند. بهر حال صورت جلسات این کنگره را من دارم و شاید لازم باشد برای اطلاع عموم منتشر کنم. با این تفاصیل جریان ایلخانى - مهتدی از آنچه که کومهله اعلام کرده و برایش مبارزه کرده و سنت خود را شکل داده چیزی را قبول ندارند. نه اینکه قبول ندارند اینها را همه صفحات سیاه تاریخ کومه له میدانند. اقلیتى چند نفره کل رای کسانى نظرات کنونى این دراودسته را با چشم باز و وجدان بیدار رد کرده اند را ملغى اعلام میکنند. به دلایل این کار بعدا میپردازم اما چنین کلاه برداری سیاسى تنها در شرایط خاصى ممکن است. اگر اینها این کار را در یک جامعه متمدن میکردند امروز بجرم تقلب و کلاه برداری در زندان بودند. این کار به یمن لانه کردنشان در مطبخ آقای طالبانى و زیر حمایت مالى، تدارکاتى، نظامى و سیاسى او و خواب آلودگى و محافظه کاری فکری رهبری کومهله ممکن شده است. کومهله با تیغ طالبانى و زیر لوله تفنگ اوباش او سزارین شد و باند ایلخانى مهتدی پا به صحنه حیات گذاشت. در غیاب آن چاقو و تفنگ اینها سر زا میرفتند.
بهر صورت از نظر سیاسى باند ایخانى - مهتدی کل سیاست کمونیستى کومهله را کنار میگذارند تا کومهله غیر سیاسى را صاحب شوند. این سیاست زدائى از کومه له و قبول یک روح انقلابى تهى از سیاست و عقاید حکمت خود را دارد. تبدیل کردن خون به ارزش اصلى در صفوفشان. اینها به آرمان و عقاید همه کسانى که از لااقل از فاصله کنگره دوم تا امروز جان خود را در سنگر مقاومت علیه جمهوری اسلامى و حزب دمکرات از دست دادند پشت میکنند، این آرمانها و عقاید را جزو تاریخ سیاه زندگى کومهله میدانند. جان باختگان این بیست سال از همه خصلت انسانى و اراده آگانه شان تهى میشوند تا از مرگ آنها برای خود سرمایهای بسازند. کومهله اینها کومهله ای نیست که پرچم برابری زن و مرد را برافراشت، کومهله اینها کومهله ای نیست که علیه خرافه مذهب ایستاد، کومهله اینها کومهله ای نیست که علیه ناسیونالیسم کرد قد علم کرد و در مقابل تعرض حزب دمکرات ایستاد. کومهله اینها کومهله رو کردن به جنبش کارگری، کومهله اول ماه مه های سنندج، کومهله نوید دهنده رهائى از قید بندگى و بردگى سرمایه نیست. این آرمانها عارضه "سلطه" منصور حکمت بر آن تشکیلات اعلام میشود. حمله به منصور حکمت و حزب کمونیست کارگری داستان مالیخولیائى نردبان و نردبان بازی ترقى، که البته شیزوفرنى ایلخانى و مهتدی را منعکس میکند، نیست. داستان مبارزه علیه این آرمانها و این سیاست ها است. منصور حکمت پرچمدار این سیاست ها و این آرمانها است. آقای ایلخانى زاده در سخنرانى اخیر خود در کلن اعلام فرمودند که کردستان آماده سوسیالیسم نیست و هرکس این شعار را بدهد پولپوتى است. و اصلا بروی خود نیاورد که این افاضات عین جملات حزب دمکرات و شخص قاسملو است. حزب دمکرات درست با همین استدلال کومه له را مورد تعرض قرار داد و صدها نفر از کمونیست ها متشکل در کومه له در مقابله با این تعرض جانشان را از دست دادند. مهتدی و ایلخانى به عقاید قاسملو گرویده اند اما رندانه خود را صاحب صفى اعلام میکنند که بدست قاسملو و شرفکندی بخاک افتادند. آنها که جانشان را از دست دادند امروز متاسفانه زنده نیستند که به این شیادی اعتراض کنند. زبانشان از اعتراض کوتاه است. اما اکثریت عظیم زندگان آن تاریخ این جماعت را طرد کرده اند. این سیاست زدائى از چهره کمونیست هائى که در صفوف کومه له جان باختند تنها یک حکمت دارد. میخواهند بگویند کومه له یعنى نظامى گری یعنى انقلابى گری کور و نا آگاه، یعنى جنگجوئى ملى و قومى. نقطه رجوع اینها خون و قومیت است. درست مثل فرقه های فاشیست قومى یا مذهبى دیگر. میخواهند صفوفشان را بر اساس تعلق به جنگ، خون و قومیت منسجم کنند. یاد جانباختگان برای اینها مراسم سینه زنى و تعذیهای است که قرار است صفوفشان را منسجم کند و به خلسه فاشیستى فرو برد. با ملغمه عقاید قاسملو و طالبانى نمیشود یک تشکیلات جدید درست کرد، حزب دمکرات وجود دارد. پس باید تاریخ موجود را جعل کرد، از سیاست تهى کرد، باید آرمان جانباختگان کومهله را روتوش کرد، از انسانیت تهشان کرد تا بتوان آنها را وثیقه و "شهید" آرمان و سیاستى نمایاند که آنها در مقابل آن ایستادند و جان خود را از دست دادند. چقدر این کثیف است! چقدر این کار تبهکارانه و رزل است! این جنایتى فراتر از کشتن آنهاست. تعرض به آرمان آنها و خاطره آنها و چهره واقعى آنهاست. جمهوری اسلامى و حزب دمکرات این کمونیستها را بخاک انداختد اما نتوانستند عقاید آنها را روتوش آنند. اینها برای ساختن سرمایه سیاسیشان از این جنایت ابائى ندارند.
مکمل این خون پرستى و وقومى گری فاشیستى پلافرم اعلام شده اینها در باب فدرالیسم قومى در ایران است. میگویند همه اقوام ایران باید در یک کشور فدرال براساس قومیت سازمان پیدا کنند. منصور حکمت در جلسه انجمن مارکس نشان داد که معنای زمینى این شعار چیست. جنگ میان ترک و کرد در نقده و ارومیه، جنگ میان کرد و فارس در تهران و کرمانشاه، جنگ عرب و فارس در خوزستان، و ... همه کوچه ها و خیابانهای شهر ها و روستاهای ایران باید صحنه جنگ بر سر این کوچه و آن خانه، این نهر و آن رودخانه، این تپه و آن کوه شود تا اینها بتوانند بردوش این پدیده کثیف به جائى برسند. این جنگى است که محدوده خانواده را هم برسمیت نخواهد شناخت. تجربه یوگسلاوی، بوسنیا، چچنیا، کوسوو، آذربایجان و ارمنستان امروز جلوی چشم همه است. باند ایلخانى -مهتدی آرزویشان این است که به چیزی شبیه ارتش آزادیبخش کوسوو تبدیل شوند که یک پایش در نفرت قومى است و یک پایش در مواد مخدر و سرش در آخور دستگاههای اطلاعاتى آمریکا. اینها نقطه مقابل همه چیزهائى است که کومهله از روز تشکیل برایش مبارزه کرده است. واقعا کثیف اند!
نام کومهله و تاریخ غیر سیاسى و غیر آرمانى آنرا میخواهند چون برای "کارهای" شدن در کردستان به آن احتیاج دارند. میخواستند در مذاکره "موعود" حزب دمکرات با جمهوری اسلامى سرشان بیکلاه نماند. در این راه حاضر شدند علیه تشکیلات خود، علیه کومهله ای که اینهمه ظاهرا به حال آن دل میسوزانند، توطئه کنند و با به میدان کشیدن نیروهای جلال طالبانى از کومهله باج گیری کنند و آنها را مجبور به قبول پلاتفرم فاشیستى شان کنند. ده سال در کومهله و حزب کمونیست ایران عقایدشان را ترویج کردند، وقتى بجائى نرسیدند. بلافاصله به طالبانى، آموزگار و رهبرشان، رو میاورند. با پول طالبانى و مخفیانه شروع به خرید آدم و تدراک کودتا میکنند. وقتى دستشان رو شد به اردوگاهى خزیدند، جلال طالبانى را سراغ کومهله فرستادند، کنگره کومه له را از عکس العمل نیروهای مسلح طالبانى ترساندند تا قبول کند که ٥٠ در صد کمیته مرکزی را به آنها بدهد وقتى که این ماجراجوئى کثیف، از جمله بدلیل دخالت حزب کمونیست کارگری ایران، به نتیجه نرسید جدا شدند. با پوچ در آمدن وعده های جمهوری اسلامى، کل سناریو در محاق فرو رفت. امروز آقای ایلخانى دارد چاقوی پلاستیکیش را در خیابانهای سوئد و آلمان به زمین میکوبد و عضله میگیرد! واقعا چه عضلاتى!؟
میدانند علیه ما کاری از دستشان ساخته نیست. با همه دروغ هائى که بهم میبافند میدانند نفوذ ما در کردستان چقدر است. میدانند که سازمان دهندگان کوچ مریوان و جنگ سنندج، آنهائى که زنده هستند، امروز در صفوف حزب کمونیست کارگری ایران متشکل هستند. اما همانطور که جانباختگان را خلع آرمان و سیاست میکنند تا از خون آنها پرچم سیاهى بر افرازند، زندگان را به فحش میگیرند تا بخیال خودشان در ذهن مردم آنها را بکشند. پس باید همه آرمانها تف کرد، نفرت آفرید، نفرت پخش کرد و خون را مبنا قرار داد و چاقو کشید. این عمق فاشیسم آنهاست. وحشتشان از این است که "بالای" کومهله تکلیفش را با این دیوار نفرت روشن کند و واقعا و بى شبه آرمان ها و سیاست های کومهله کمونیست را مبنا قرار دهد، چشم به دنیای انسانى، واقعى و سیاسى امروز بیندازد. میدانند که این کار میخ دیگری بر تابوت آرزوهایشان است. پس باید عربده کشید و تهدید کرد. این دارو دسته سخیف رسما کومه له را بدلیل نسبت دادن صفاتى چون "عقب مانده" و "عشیره ای" به آنها تهدید به تشنج در اردوگاهها میکنند. اطلاعیه هایشان و نوشته هایشان، بخصوص در نشریه شورش (ارگان کردی اینها)، را بخوانید تا این واقعیت را ببینید. دارند برای کومهله چاقو میکشند. این سازمان چاقوکشان کردستان است. باید رسوایش کرد.
عکس العمل کومهله در رابطه با این دارودسته لمپن - چاقو کش و کمپین اخیر آنها، همانطور که گفتم، آموزنده است. عدهای نام کومهله را بزور اسلحه جلال طالبانى بسرقت بردهاند، هرروز از رادیوشان علنا مشغول تحریک علیه کومهله هستند، افرادشان را آماده رودروئى مسلحانه با کومهله میکنند، مسئولین کومهله هر شب نگران درگیری مسلحانه با اینها سر ببالین میگذارند، در یک کلام برایشان چاقو کشیده اند که سیاست کمونیستى کومهله را بیاد کسى نیاورند و روابطتشان را با حزب کمونیست کارگری عادی نکنند. آنوقت کومهله، بجای دفاع از خود و بجای مقابله با چاقو کشى علیه خود، همت کرده و از آزادی فعالیت سیاسى ما در کردستان دفاع میکند و و نسبت به "بیگانه ستیزی" این جماعت، که گویا میشود از آن برداشت ناسیونالیستى کرد!، هشدار میدهند. واقعا چه جسارتى؟ واقعا چه دوراندیشى؟
اولا همینجا از جانب حزب کمونیست کارگری ایران از کمیته مرکزی کومه له تشکر میکنم که از حق فعالیت سیاسى ما بدفاع برخاسته اند. حتما از "بیگانگانى" چون حهمه سور، فاتح شیخ الاسلامى، رحمان حسین زاده، عبدالله دارابى، مجید حسینى، اسد گلچینى، صالح سرداری، جلال برخودار، ایرج فرزاد، صلاح ایراندوست، عمر کریمى، خالد على پناه و دهها عضو دیگر شورای مرکزی تشکیلات کردستان حزب خواهش خواهم کرد که هرقت خواستند به کردستان بروند حتما یادشان باشد که از رفقا فرهاد شعبانى و حسن رحمان پناه و دبیر خانه کومه له برگ عدم تعرض بگیرند تا مبادا عمر ایلخانى زاده مانعشان شود.
ثانیا، از شوخى گذشته، این دفاعیه، هرچند شریف، جواب مساله نیست. مستقل از اینکه رهبری کومهله چقدر از موقعیت کنونى ناخشنوند باشد، سرنوشت تشکیلاتشان مورد سوال است. نه از جانب ما، از جانب کل جامعه از چپ تا راست. با جاخالى دادن نظری نمیتوان سر را زیر برف کرد و خود را به کوچه على چپ زد و از نظر سیاسى جان بدر برد. سوال این است که کومهله چکار میخواهد بکند؟ چه بر سر آن خواهد آمد؟ و چگونه میتواند خود را سر پا نگاه دارد؟ تفاوتش با حزب کمونیست کارگری چیست؟
گفتن اینکه تفاوتشان با حزب کمونیست کارگری ایران روشن است جواب این سوالها نیست. خواهش ما این است که برای اطلاع عموم، هم ما، هم اعضا و دوستدارانتان در کردستان و هم دارودسته ایلخانى - مهتدی، این اختلافات را روی کاغذ بیاروند. روشن کنند که بلحاظ سیاسى و آرمانى، بلحاظ هدف و برنامه کجا ایستاده اید؟ بحث بر سر "تاریخ دو انشعاب" نیست. بحث بر سر این است که کومهله چه آرمان و افقى را میخواهد نمایندگى کند؟ تئوریش برای توضیح جهان پیرامونیش چیست؟ کمونیسم و جامعه سوسیالیستى را چه میداند؟ فکر میکند چگونه باید این هدف را متحقق کند؟ برنامه ٥ سال آینده اش چیست؟ رابطهاش با نیروهای سیاسى ایران کدام است؟ چه کسى را بخود نزدیک و چه کسى را بخود دور میبنید؟ در مقابل عربده کشى این دارودسته لمپن، بجز توسل به میانجیگری "شخصیت"های کرد، چه برنامه ای دارد؟ اگر بخواهند این کار را بکنند آنوقت متوجه میشوند که مشکل دارودسته مهتدی - ایلخانى منصور حکمت نیست. هر کلمه ای کومهله علیه ناسیونالیسم بگوید، هر جمله ای که در مورد برابری حقوق زن و مرد بگوید، هر حرفى که در مورد منفعت کارگران در کردستان از زبانشان بیرون بیاید مهر منصور حکمت را برخود دارد. نمیتوان از تاریخى دفاع کرد و سازندگان آن تاریخ را زیر فرش قایم کرد. نه کارگران و آزادیخواهان در کردستان و نه اعضا و دوستاداران کومهله پشت چنین خطى بسیج نمیشوند. دولا دولا و لای جملات دوپهلو و مبهم نمیشود موجودیت سیاسى خاصى را حفظ کرد. کومه له مورد سوال است، چه دوست داشته باشند و چه نداشته باشند. جواب این سوالات را باید داشت.
مشکل کومه له را هرکس که به آن دقت کند میبیبند. در "بالای" کومهله اکثریت با کسانى است که با سیاست ناسیونالیستى باند ایلخانى - مهتدی مشکلى ندارند. با منش و رفتار تشکیلاتى آنها، و بخصوص مهتدی، اختلاف دارند. اینها حاظر اند با حزب دمکراتى که صدها فعال کومه له را کشته است روابط عادی داشته باشند اما از نزدیکى با حزب کمونیست کارگری منزجر اند. هر تعبیری از تاریخ گذشته داشته باشید این یک انتخاب سیاسى است که توسط دوستداران خط مهتدی در "بالای" کومهله به آن تحمیل شده است. در پائین، بخصوص در شهر های کردستان، اما قضیه عکس این است. فعالین و دوستداران کومهله حزب کمونیست کارگری ایران را نزدیک ترین جریان بخود میدانند. فعالین و دوستداران کومهله، کومهله را بخاطر دفاعش از آرمانهای انسانى آن دوست دارند. میدانند و میبینند که این آرمانها توسط کسانى فرموله شد و به سیاست کومهله تبدیل شد که امروز در صف حزب کمونیست کارگری ایران هستند. میدانند سخنگوی این آرمانها منصور حکمت بوده، میبینند که این آرمانها بیش از هرجریان دیگری امروز توسط حزب کمونیست کارگری نمایندگى میشود. در نتیجه دوستى با همه جانوران سیاسى کردستان و ایران و دوری از حزب کمونیست کارگری به خرجشان نمیرود. اینهم یک انتخاب سیاسى است. سوال این است که بالاخره بالای کومه له، بخصوص کسانى نظیر ابراهیم علیزاده و صلاح مازوجى که میخواهند از سنت و تاریخ کمونیستى کومهله دفاع کنند، چقدر میتوانند لای این دو گرایش تشکیلاتشان را حفظ کنند. تاریخ و تجربه نشان داده است که این کار ممکن نیست. زیر فشار دو طرف دیر یا زود بالای تشکیلات به صف مهتدی - ایلخانى و پائین آن به ما جذب میشود و کومهله اگر منحل نشود به پدیده مردهای تبدیل میشود. این اتفاق جالبى نیست. زیرا که با از میدان بدر رفتن کومهله کنونى دارودسته مهتدی ایلخانى در موقعیت تنها کومهله موجود در کردستان تبدیل میشوند. این به ضرر ما، به ضرر صف آزادیخواهى و صف برابری طلبى در کردستان و در سراسر ایران است. بگذارید در اینجا یک سیاست حزب کمونیست کارگری ایران را به صراحت و روشنى توضیح دهم. ما سیاست الحاق کومهله به حزب کمونیست کارگری ایران را نداریم. وجود یک کومهله کمونیست در کردستان را بنفع خود و به نفع جنبش کمونیستى میدانیم. اما ما نمیتوانیم کومه له را برای کسى حفظ کنیم. کومه له در متن کشمکش سیاسى، ایدئولوژیک و فرهنگى جامعه باید بتواند روی پای خود به ایستد. این کار جز با روشنى و صراحت سیاسى ممکن نیست. باید به تشکیلاتتان خط، امید و افق بدهید. این جز با دفاع از سنت کمونیستى کارگری و جز با دفاع سربلند از جهت گیری های سیاسى ناشى از آن ممکن نیست. آیا کومهله میتواند از این گرداب بیرون بیاید؟ برخورد تاکنونى علیزاده و مازوجى امید زیادی را بجای نمیگذارد. ظاهرا منزوی کردن و افشای دارودسته فاشیستى ایلخانى - مهتدی تنها کار ماست. همانطور که دفاع پایه ای و عمیق از کومهله و تاریخ کمونیستى آنرا تا همین حالایش بر عهده ما بوده است.
رفقای عزیز! بعنوان یک رفیق عرض میکنم چه دوست داشته باشید و چه نداشته باشید به وسط صحنه پرتاب شدهاید. هر تبیینى از گذشته داشته باشید، آینده سراغتان آمده. خود را بخواب زدن و حرف کلى و مخرج مشترک زدن دردی از کسى دوا نمیکند. تجربه گذشته باید نشاند داده باشد که آنکس که پرچم سیاسى بر میافرازد و دیدگاههایش را روشن میکند میتواند نیرو جلب کند. و آنکس که این کار را نکند نیرو از دست میدهد.