کورش مدرسى: فاجعه و رویدادهای ناگوار بزرگ در جامعه همیشه اولین بازتابشان بهت و شوک است. زلزله بم و ابعاد فاجعهبار آن هم همین بازتاب را داشت. همه میدانستند که بم با خاک یکسان شده و دهها هزار نفر از بین رفتهاند. این شک و این بهت و درد عمیق انسانى پشت آن مردم را بهم نزدیک میکند و قانون جنگلى که بر جامعه تحمیل شده کنار میرود و آن حس واقعى اجتماع بودن یا کلکتیو بودن و درد و منفعت مشترکى که پایه اجتماع انسانى است بیرون میزند. مردم به هم نزدیک میشوند و مردم دست بسوی هم دراز میکنند تا بهم کمک کنند و قوت قلب و انرژی بگیرند. این وارونگى تلخ است. در جامعهای که سرمایهداری بنا گذاشته انسانها نه در خوشى و شادی و در ثروت و نعمت هم بلکه تنها در رویاروئى با یک فاجعه است که جای همدیگر و معنای انسانى اشتراک و کلکتیو بودن را میبینند. جمهوری اسلامى این وارونگى را دیگر به حد آخر خود ارتقا داده است. در هر صورت، بعد از شوک و بهت سوال مى آید. چرا؟ انسانهای زیادی نابود شدند. مقصر کیست؟ دولت ها معمولا در این مواقع تلاش میکنند خود را از مقابل مردم کنار بکشند و بعنوان ارگان خدمات عمومى و کمک رسانى معرفى کنند. دولت و مردم ناگهان یکى و در یک جبهه معرفى میشوند. در مورد جمهوری اسلامى این دیگر عملى نیست. در اول قرن بیست و یک و بعد از انقلاب الکترونیک و انفرماتیک که مردم دنیا را مىبینند و بعد از بیست سال تجربه حکومت خدا و نمایندگانش در زمین دیگر نمیشود تقصیر را به گردن خدا یا به گردن آمریکا انداخت. مسئول آن صاف و ساده جمهوری اسلامى است. زلزلهای با شدت بیش از این در لس آنجلس دو نفر تلفات دارد. در بم بیشتر از ٥٠ هزار نفر کشته میشوند. ایران کشوری ثروتمندی است جمهوری اسلامى میتوانست خیلى ساده پولى را که خرج گله آخوند و حزب الله و انصار الله میکند، پولى را که به حسابهای سرانشان به خارج میفرستد و از پولى که کل سیستم از قبل چاپیدن مردم به جیب میزند بم و همه شهرها و روستاهای ایران را بازسازی کند. این را مردم مىبینند و میفهمد. آنهم مردمى که نفرت آنها از جمهوری اسلامى و سرنگونى طلبىشان عیان است. بعد از شوک و بعد از بهت و بعد از سوالات مردم به جمهوری اسلامى میرسند. دولتى که رسما قاتل همه کشته شدگان این زلزله است. و مردم به نفرت عمیق تر میرسند. اما اینکه این نفرت به تعادل قوای جدیدی میان مردم و جمهوری اسلامى تبدیل میشود یا نه بستگى به کاری دارد که مردم میکنند و کاری که مردم میکنند بستگى زیادی به فعالیت ما، منظورم فعالین کمونیست دارد. منظورم این است که حتى در یک محیط بشدت سیاسى و در متن اعتراض عمومى مردم به رژیم، وقوع یک فاجعه انسانى خودبخود به یک تناسب قوای جدید میان مردم با رژیم منجر نمیشود. قبلا گفتهام که سرنگونى طلبى به بستر اصلى اعتراض مردم به جمهوری اسلامى تبدیل شده است. به این معنى که دیگر هیچ نوع بهبود و اصلاح رژیم یک انتخاب در مقابل مردم نیست. در نتیجه هر اعتراضى به سرعت به رودرروئى با رژیم مى انجامد. قطعا زلزله بم به نفرت وسیع تری به رژیم جمهوری اسلامى منجر شده است. مردم قاتل را میشناسند. و قطعا مردم زنده مانده بم در تلاششان برای بازسازی زندگیشان و برای عبور عاطفى و روانى از این فاجعه، اگر عبور اصولا ممکن باشد، با یک رژیم سرپا فاسد و دزد و از نطر سیاسى و اقتصادی به بن بست رسیده روبرو میشوند. همینطور مردمى که میخواهند در این دوره دشوار به مردم بم برسند، کمک کنند و انرژی و قوت قلبى به آنها بدهند با این رژیم روبرو میشوند. رژیم جمهوری اسلامى مانع است. اما این رودروئى بخودی خود به تناسب قوای جدیدی میان مردم با رژیم منجر نمیشود. این تحول بستگى به فاکتورهای متعددی، ازجمله نقش ما، به معنى عام آن، دارد. اگر این رو در روئى یک رودروئى هدایت شده و سازمان یافته باشد هم به هدف خود، یعنى کمک به مردم بم، میرسد و هم در این پروسه تناسب قوای جدیدی را بوجود مى آورد.
کورش مدرسى: در جواب سوال قبل گفتم که جمهوری اسلامى در موقعیت عامل فاجعه بم و قاتل مردم بم و در موقعیت یک دولت سراپا فاسد از همیشه رسواتر است، از همیشه بیشتر مورد نفرت است و از همیشه بیشتر آسیب پذیر است. این که این آسیب پذیری به کجا میکشد همانطور که گفتم به عوامل دیگری بستگى دارد.
کورش مدرسى: نه بنطر من ما هنوز بعنوان یک جریان دخالتگر، جریانى که تغییر تناسب قوای را تضمین و تامین میکند وارد عرصه نشدهایم. در جواب سوال اولتان گفتم که در چنین موقعیتى مردم بهم نزدیک میشوند، بهترین و والاترین احساسات انسانیشان رو مى آید و در مقابل خود جمهوِِی اسلامى را دارند. شرط اینکه این احساسات انسانى قوام بگیرد و دیرپا بماند، شرط اینکه این رودر روئى با جمهوری اسلامى به نفع مردم بم بعنوان آسیب دیدگان این فاجعه تمام شود و اینکه تناسب قوای بهتری در مقابل جمهوری اسلامى برای مردم در کل ایجاد شود بستگى به متحد کردن، دست مردم را در دست هم گذاشتن، درست کردن شبکههای مختلف دارد. من این را فقط از سر سیاست و ضرورت سرنگونى جمهوری اسلامى نمیگویم. از انسانى ترین سطح آن شروع میکنم. گفتم مردم بم به کمک احتیاج دارند. هم به کمک مادی و هم به عاطفى و روانى. گفتم مردم در سراسر ایران به حرکت در آمده اند تا به داد مردم بم برسند. و گفتم جمهور اسلامى مانع است. یل دولت دزد سراپا فاسد در آستانه سرنگون شدن در مقابل همه این انسانیت ایستاده است. و ما کمونیست های کارگری که انسان اول و آخر همه سیاست و فلسفهمان است کسانى هستیم که باید این نیاز و این تحرک انسانى مردم را سازمان میدادیم. در متن این سازمان دادن است که شبکه های فعالین کمونیست وسیع میشوند، ریشه میگیرند، نفوذشان را زیاد میکنند، بهم وصل میشوند، به آرمان انسانیشان آدم جدید جلب میکنند. تنها در متن سازمان دادن چنین تحرک و نیاز انسانى است که حزب کمونیست کارگری ایران، حزب انسانیت تعمیم یافته، حزب انسانیت دخالتگر و تغییر دهنده ساخته میشود. من دلم میخواست در هر کارخانه کمیته کارگری برای کمک به مردم بم تشکیل میشد. دلم میخواست در هر محله چنین کمیتههائى ایجاد میشد، در هر دانشکده و دانشگاه و در هر ادارهای کمیتههای امداد ایجاد میشد. و همه این کمیتهها اعلام میکردند که دولت دزد است و میخواهند مستقیما و در ارتباط با کمیتههای شبیه خود به مردم بم کمک کنند. دلم میخواست از ماشین سازی تبریز، از پالایشگاههای نفت، از تهران، از سنندج، از مشهد و مریوان کاروانهای کمک به مردم بم راه مى افتاد. دلم میخواست مردم در مقابل جمهوری اسلامى سیستم آلترناتیو کمک رسانى را ایجاد میکردند. دلم میخواست در مقابل جمهوری اسلامى این نیاز انسانى را مبنای عروج سازمانى و سیاسى انسانیت در فضای سیاسى ایران میکردیم. این تنها وقتى ممکن میشد که فعالین کمونیست کارگری مبتکر جمع کردن و متحد کردن مردم بگرد خود میشدند. میتوانستند سازمان دهند، اعتماد جلب کنند، برنامه بریزند، خبر برسانند، تماس بگیرند و نقشه عمومى را اجرا کنند. من قبلا در مصاحبهای با جوانان کمونیست در مورد نقش شبکه بچههای کمونیست محل صحبت کردم. گفتم که این بچهها نقش بسیار مهمى در تناسب قوا میان جمهوری اسلامى با مردم و در تضمین هژمونى فکری و ارزشى کمونیستى در مقابل جریانات دست راستى را دارند. و در این رابطه به امکاناتى که در مقابلشان باز است اشاره کردم. بعدها در مورد کنترل محله حول همین شبکهها صحبت کردم. جنس بحث امروز هم از همین نوع است. جوانان کمونیست میتوانند و باید منشا این تحرک در دانشگاه و در محله میبودند. خارج کشور در این رابطه اساسا محیط بازی دولتها و سازمانهای دولتى نظیر صلیب سرخ است. در ایران اما محیط محیط بازی مردم و ماست.
در این رابطه ما شاهد ابتکارای محلى اینجا و آنجا بوده است اما ما هنوز مبتکر و سازمانده یک تحرک همه جانبه در ایران نشدهایم. اما هنوز کاملا فرصت از دست نرفته و هنوز دیر نشده است.
کورش مدرسى: اگر ایده را داشته باشید کارهای بسیار متفاوتى میتوانید انجام دهید. خوانندگان شما سنشان قد نمیدهد ولى من و شما زلزله قیرو کارزین و طبس در سالهای قبل از انقلاب ٥٧ و تحرک دانشجویان و جوانان چپ را بیاد داریم. ابتکارات قابل شمارش نیست. شخصیت های شناخته شده میتوانند راه بیفتند چنین کمیتههائى را درست کنند و خودشان بنام خودشان کمک جمع کنند و سازمان بدهند. در کارخانهها رهبران کارگری میتوانند کمیتههای امداد درست کنند. میشود حول این ایده مجمع عمومى را فرا خواند. همینطور در محلات مختلف و در دانشگاهها و در سطح شهر ها. در شهری مثل سنندج، مریوان، بندرعباس، یا حتى مشهد و تبریز میشود کمیتههای شهری درست. ممکن است بشود کمکهای جمع آوری شده را زیر کنترل گرفت میشود طرف حساب نهادهای بینالمللى شد، بخصوص آنهائى که دولتى نیستند. گفتم هزار و یک کار میشود کرد. در خود بم و اطراف بم میشود ابتکارات زیادی زد. ایده سازمان دادن عمل مستقیم تودهای حول شبکه فعالین کمونیست است.
کورش مدرسى: اجازه بدهید اول یکى دو نکته بگویم. اولا این یک فعالیت علنى است زیر اختناق جمهوری اسلامى و همه فاکتورهائى که در این رابطه باید مد نظر باشد هنوز معتبراند. بنظر من حزب کمونیست کارگری بنام خودش نه آکسیونى سازمان میدهد و نه اجتماع علنى را برگزار میکند. باید بالانس و رابطه کار علنى و مخفى را مطابق سیاست های حزب کماکان حفظ کرد. ثانیا دولت شبکه خود را برای کمک به زلزله زدگان و بیشتر از آن برای حفظ کنترل بر اوضاع را دارد. بحث ما درست کردن شبکه آلترناتیو است. در نتیجه حتما دولت با آن مقابله میکند و تلاش میکند اجازه ندهد که مردم چنین شبکهای را ایجاد کنند. اما تناسب قوا تغییر کرده رژیم از مردم میترسد، در این حرکت مردم محمل بسیار قوی و انگیزهای بسیار کوبنده دارند. حتى اگر ٥ در صد از این تلاشها به نتیجه برسد ما میتوانیم هم به مردم بم کمک کنیم و هم تناسب قوا را تغییر دهیم. این یک میدان کشمکش باز و زنده میان ما و مردم از یک طرف و جمهوری اسلامى از سوی دیگر است. این یک جنگ است که باید با چشم باز و هوشیار و با شناختن کل تصویر به آن رفت.
اما در مورد موانع، من فکر میکنم مهمترین مانع را باید ذهنى دانست. ما هنوز ابعاد بحث حزب و قدرت سیاسى و بحثى که تحت عنوان سلبى اثباتى و حزب تبلیغ و حزب سازمانده را برای خودمان درست باز نکردهایم. ببینید کمونیسم کارگری علاوه بر هر چیز یعنى دخالتگری، یعنى تغییر اوضاع عینى، یعنى باور به این اصل که هر تحرک اجتماعى و هر انقلابى را باید سازمان داد و هیچ چیز خود بخودی اتفاق نمى افتد .کمونیسم کارگری یعنى تغییر قدرت سیاسى. بحث حزب و قدرت سیاسى تنها مربوط به روز قیام یا روز گرفتن قدرت سیاسى نییست. بحث حزب و قدرت سیاسى یک تاکتیک تبلیغیاتى برای تهییج خودمان یا دادن تصویری از مهم و بزرگ از حزب نیست. حزب و قدرت سیاسى بحثى در مورد فعل و انفعال دائم و بسیار روزمره یک حزب در همه دوران حیاتش است. حزب و قدرت سیاسى یعنى جابجا کردن قدرت در جامعه و شکل دادن به حزبى که منشا این قدرت است. حزبى که در زندگى روزمره مردم هست و میتواند مردم را بسیج کند و قدرت دارد. حزبى که در فعل و انفعال دائم با مردم در پروسه دائم متحد کردن مردم است. چنین حزبى در متن جواب دادن به چنین مسائلى ساخته میشود. اگر این کار را انجام دهیم وحتى اگر بپذیریم که میبایست این کار را انجام میدادیم بنظر من درس مان را گرفتهایم.
کورش مدرسى: این بحث مفصلى است که در اینجا مجال پرداختن کامل به آن نیست. اما کوتاه بگویم، بعید میدانم که این "دیپلماسى زلزله" به جائى برسد. میگویم بعید میدانم چون اینکه "دیپلماسى زلزله" به کجا میکشد بستگى به یک بازیگر دیگر صحنه یعنى مردم ایران دارد. این دیپلماسى تنها یک عکس ثابت از کشمکش پر تحرک و پر فاکتور دو دولت است. مثل اینکه از یک فیلم یک عکس یا تکه کوتاهى را جدا کنید و بخواهید در مورد آن قضاوت کنید. برای فهمیدن جایگاه این دیپلماسى باید این عکس را در متن فیلم بگذارید. ببینید در رابطه جمهوری اسلامى با آمریکا بازیگران تنها دو دولت نیستند. یک بازیگر مهم دیگر مردم ایران هستند. جمهوری اسلامى در مقایسه با مثلا زمان خمینى در مقابل آمریکا آسیب پذیرتر شده است. دیگر حتى خامنهای هم باور ندارد که شیطان بزرگ غلطى نمیتواند بکند. این آسیب پذیری را تنها با قدرت نظامى آمریکا یا با موقعیت بعد از جنگ عراق نمیتوان توضیح داد. آنچه جمهوری اسلامى را آسیب پذیر کرده اعتراض عمومى مردم، آسیب پذیری این رژیم در مقابل مردم و امکان دخالت دولت آمریکا در این پروسه است که موقعیت جمهوری اسلامى را در مقابل این دولت آسیب پذیر کرده است. دولت آمریکا چه از سر اسلام سیاسى و چه از سر نیاز به استقرار یک رژیم متعارف تر سرمایه داری در ایران میخواهد جمهوری اسلامى برود اما به این شرط که مردم به میدان نیایند. اما قادر به تحمیل این پروسه به دولت جمهوری اسلامى نیست. قدرتش را ندارد. در نتیجه سیاست پراگماتیستى را در مقابل رژیم در پیش گرفته است سیاست معروف چماق و هویج. اما بعد از حمله آمریکا به عراق، باتلاقى اجتماعى سیاسى و نظامى بوجود آمده است که آمریکا در آن در حال فرو رفتن است. دیگر نه تنها صحبت از پیروزی سیاسى آمریکا نیست بلکه دارند از شکست نظامى آمریکا حرف میزنند. و جمهوری اسلامى در این ماجرا دست دارد. درست مثل ماجرای حماس در فلسطین. در نتیجه آمریکا بشدت میخواهد که جمهوری اسلامى را به سازشى در مورد عراق برای کنترل آنجا بکشد. به این اعتبار آمریکا هم در مقابل اسلام سیاسى و بویژه در مقابل جمهوری اسلامى آسیب پذیر شده است. کشمکش میان دولت آمریکا و جمهوری اسلامى بیش از هرچیز رنگ این زورآزمائى برای رسیدن به یک بالانس را دارد. از جانب جمهوری اسلامى (حتى خامنهای) و دولت آمریکا بحث بر سر نفس رابطه نیست، هردو طرف به این رابطه احتیاج دارند، بحث بر سر شرایط و معنای این رابطه است. گفتم در این معادله مردم یک پارامتر تعیین کننده هستند که میتوانند کلیه شرایط را تغییر دهند. تغییر تناسب قوا میان مردم با جمهوری اسلامى تناسب قوا میان دولتها را هم تغییر میدهد. اینکه به نفع کدام خواهد بود به اوضاع دنیا و خود آمریکا در آن مقطع و به اوضاع عراق و موقعیت چپ، بیش از هرکس ما، در ایران بستگى دارد. بهر حال خیلى خلاصه فکر نمیکنم "دیپلماسى زلزله" به جمهوری اسلامى در مقابل مردم آرامشى بدهد.