رادیو پرتو: در دو روز گذشته تصمیم مشترک موسوی و کروبی برای برگزاری راهپیمایی یا بزرگداشت سالروز انتخابات ٢٢ خرداد، اعتراضات سیاسی ایران را به خودش معطوف کرده است. گفته می شود تظاهراتی که احتمالاً در مسیر بین میدان امام حسین تا میدان آزادی برگزار می شود، تولدی دیگر برای جنبش است. سؤال این است آیا جنبش سبز می تواند در فضای سیاسی ایران راهی به جلو باز کند؟ از همین زاویه مسأله موقعیت امروز و تحولات آتی در سایه سالگرد جنبش سبز یا سبز امروز مورد بحث وسیعی است. بطور خلاصه آیا شما فکر می کنید بعد از دوره ای که از شکست جنبش سبز صحبت می شد، تولد دیگری در راه است؟
کوروش مدرسی: ببینید، من فکر می کنم سبز انعکاس یک جنبش جا افتاده بورژوائی به اصطلاح لیبرال (تاچریستی – ریگانیستی) است و پشتش به یک بخش مهم بورژوازی ایران است که از بین رفتنی نیست. هم این جنبش و هم بورژوازی ای که منافع آن را نمایندگی میکند بخش لایتجزای بورژوازی ایران است. بخصوص بخش بزرگی از بورژوازی ایران است که نهاد هائی چون سپاه پاسداران محیط را بر سودآوری آنها تنگ کرده است. اینها هم می خواهند سود بیشتری ببرند و در تقسیم سود با شرایط بهتری شریک باشند. بعید می دانم از بین بروند و تا وقتی جامعه ایران یک جامعه سرمایه داری است اینها از بین رفتنی نیستند. در نتیجه همیشه، و بخصوص تا زمانی که جناح مقابل قدرت را در دست داشته باشد، اینها همیشه فعال هستند و جنبشی را به راه می اندازند تا منفعت خودشان را حفظ کنند و جامعه را به سمت سیاستهایی به چرخانند که جنبش آنها را منعکس می کند. در نتیجه اصلا بعید نیست که سبز دوباره عروج کند. سبز نمرده بود که حالا از "تولد دیگری" صحبت کنیم. جنبش و طبقه ای که بیش از هر کس امیدش را به این حرکت بسته است در جامعه حی و حاضر است و خیلی هم قدرتمند است و خود را در اشکال مختلف بروز میدهد.
اینکه آیا سبز در همان ابعاد قبلی ابراز وجود خواهد کرد یا نه به این بستگی دارد که چقدر توده مردم متوهم به این جنبش بورژوائی وجود دارد و هنوز امید دارد که این بخش از بورژوازی ایران یا این جنبش لیبرالی میتواند خلاصی فرهنگی و یا آزادی و رفاه را تامین کند. واقعیت این است که بخش زیادی از جوانان " انقلابی" و زنان "انقلابی" ای که از از عقب ماندگی فرهنگی و تبعیض و آپارتاید جنسی به خرخره شان رسیده است به این "امامزاده سبز" دخیل بستند. سؤال این است که آیا یکسال گذشته تجربه و درس لازم را به آنها داده است یا نه. به آنها نشان داده است که این جنبش ربطی به آزادی خواهی و برابری طلبی ندارد؟
البته باید توجه کرد که خود توده بورژوای پشت این جنبش لیبرالی در امروز ایران توده وسیعی است و بخش زیادی از خرده بورژوازی را دنبال خودش کشیده است. در نتیجه روی پای خود میتواند جمعیت زیادی را جمع کند. این توده می توانند دوباره به خیابان بیایند، اظهار وجود کنند، فشار را زیاد کنند و بخواهند آوانس بگیرند.
سالگرد انتخابات رئیس جمهوری و تحرکاتی که حول آن شکل گرفت باید نگاه کرد و دید که بخش های دیگر جامعه، که میتوانند در مبارزه برای آزادی و برابری به جنبش طبقه کارگر به پیوندند چقدر از این جنبش بورژوازی ایران فاصله گرفته اند. چقدر توهم آنها شکسته شده است چقدر نقد و روشنگری کمونیست هائی مانند ما تاثیر گذاشته است. و توانسته ایم که طبقه کارگر، زحمتکشان جامعه و توده جوانان و زنان انقلابی را قانع کنیم که نباید به جنگی بروند که جنگ آنها نیست؟
رادیو پرتو: چند ماه قبل صحبت از شکست کامل جنبش سبز می شد از زبان رهبران خود جنبش سبز یا اپوزیسون و جریاناتی که دنبال انها رفته بودند شنیده می شد. اما الان مسأله کمی متفاوت است، در این مدت به نظر می رسد که بازبینی ها شده و می گویند که پختگی بوجود آمده است. تا آنجا که به خود این جریانات بر می گردد. اجازه دهید نگاهی به هر یک از این جریانات داشته باشیم. تا جایی که به موسوی و رهبران رسمی تر جنبش سبز مربوط می شود گفته می شود که اینها رادیکالتر شده اند تا جایی که برای مثال در مورد اول ماه مه به کارگران توجه نشان دادند، اعدام های کردستان( فرزاد کمانگر و ...) را تا حدودی محکوم کردند،" ایستادگی " کردند و سازشکاری گذشته خودشان را اصلاح کرده اند. فکر نمی کنید الان جریانی دیده می شود که آن یأس و سرشکستگی را جبران کرده باشد و قامتی داشته باشد که ابراز وجود کند؟
کوروش مدرسی: من رادیکالیسمی در این تغییراتی که شما اشاره کردید نمی بینم. این را باید تاکید کنم که شخصاً هیچگاه نگفته ام سبز و جنبش بورژوازی لیبرال ایران شکست کامل خورده است و یا از بین رفته است. در یک نبرد باختند اما جنگ هنوز ادامه دارد و به اعتقاد من ادامه خواهد داشت. همزاد نظام سرمایه داری در ایران است. اینها در یک نبرد شکست خوردند. اما از لحاظ جنبشی و طبقاتی باقی است. به لحاظ خطی، بخصوص با طیف چپی که از خود اینها دایره و تنبک بزرگتری برای تقدیس این جنبش به دست گرفته است و کمر بسته تا طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه را به این جنبش جلب کند، این جنبش جای پای محکمی دارد.
تغییراتی که شما به آن اشاره کردید هیچ رادیکالیسمی را نمایندگی نمیکند. تغییر در تاکتیک برای تجدید قوا است. اما اولا اعدام فرزاد کمانگر را محکوم نکردند. گفتند معلوم نیست برای چی اعدام شده است. ثانیا بحث در مورد طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه و اول مه یک تاکتیک است. بورژوازی لیبرال ایران و جنبش آن، در جدال قبلی، متوجه شدند که بخش وسیعی از طبقه کارگر و زحمتکش به هر دلیلی یا جنبش طرف مقابل پاسیو شدند، توسط قدرت دولتی مرعوب شدند و بیشتر اینکه جنبش بورژوازی لیبرال ایران آنقدر ماهیتا ضد کارگری است که نتوانست هیچ جنبه جذابی برای کارگر و زحمتکش جامعه از خود نشان دهد. من نخوانده ام و به خاطر ندارم که هیچ گاه جنبش اعتراض عمومی در ایران اینقدر بالا شهری ـ پایین شهری شده باشد.
بعد از شکست اینها نشستند و جمعبندی کردند و تلاش دارند دوباره صفوف شان را آرایش بدهند و بسیار طبیعی است که این کار را بکنند. تمام این طیف از داریوش همایون و گنجی تا موسوی و کروبی و راه توده و از اکثریت تا حزب کمونیست کارگری ایران در این ارزیابی به یک نتیجه واحد رسیدند. سبز طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه را پشت خود نداشت. باید این بخش جامعه را از جناح مقابل بگیرد. به خود جلب کند. این تغییر تاکتیک در چارچوب همان جنبش است و نه رادیکال شدن آن. این رادیکالیسم نیست، شیادی جدیدی است و چپی که بخواهد در این شیادی شرکت کند از خود شاید بدتر است. جدال این است که نگذاریم طبقه کارگر و کمونیست ها فریب این تاکتیک جدید را بخورند. مگر احمدی نژاد و جناح مقابل بورژوازی ایران کم حرف از ضدیت با سرمایه داری و طرفداری از فقرا و زحمتکشان می زند؟ این هم برای آنها تاکتیک است. پوپولیسم کلا تاکتیک بورژوازی است و مطلقا علامت رادیکالیسم نیست. امروز هر دو بخش بورژوای ایران این تاکتیک را پیش گرفته اند. طبقه ما اگر آگاه باشد می گوید "خیلی ممنون" از دست تکان دادن تان اما من جنبش خودم را دارم. شما بروید کار خودتان را بکنید.
رادیو پرتو: تا جایی که به جریاناتی مربوط است که شما از آنها اسم بردید، جریاناتی که به اسم انقلاب و جنبش اعتراضی معرفی می کردند به نظر می رسد که این تحول در چند ماه اخیر پختگی یا تجدید نظر یا بازبینی معنی شده باشد که مرزبندی ظاهراً روشنتری دارند با موسوی یا کروبی٬ با این عنوان که به اینها نباید امیدی بست و انتقادات بیشتری را نسبت به آنها دارند بدون اینکه به سیاست های گذشته خود انتقادی داشته باشند. بهرحال بنظر می رسد که این بخش روشنتر علیه جنبش سبز رسمی به رهبری موسوی و کروبی اظهار نظر می کنند. این مسأله پیشروی در این کشمکش ها نیست؟
کوروش مدرسی: این فاصله گرفتن از موسوی و کروبی هم علامت پیشروی یا رادیکالیسم نیست. این فاصله گرفتن و نزدیکی و دوری درون یک جنبش است. این دعوای درون یک اردوگاه است. در میان سبز از اول خیلی ها می گفتند که موسوی و کروبی نماینده ما نیستند. لیبرالیسم بورژوائی ایران هم جناح های مختلف دارد. امروز جناح تندتر همان جنبش با صدای بلندتری دارد حرف میزند.
اختلاف ما با جنبش جاری و یا سبز صرفا این نبود که چرا پشت سر موسوی و کروبی و یا سران جمهوری اسلامی است. اختلاف ما بر سر ماهیت طبقاتی و جنبشی این حرکت است. اختلاف ما بر سر تبیین این بود و هست که جنبشی که به آن انقلاب و جاری، سبز و یا سرنگونی و غیره می گویند چه خواسته هایی دارد، مضمون طبقاتی آن چیست و چه ربطی به منفعت طبقه کارگر دارد؟ اگر کسی بخواهد برای طبقه ی کارگر این را توضیح دهد باید پیروزی این جنبش را معنی کند و بالاخره بگوید این جنبش به لحاظ طبقاتی چیست. یک جنبش سوسیالیستی است؟ جنبشی بدون مضمون طبقاتی است؟ جنبش کدام طبقه است و منافع کدام طبقه را منعکس می کند؟
اختلاف ما از اینجا شروع می شود نه فقط از اینکه کروبی و موسوی نخست وزیر یا در دستگاه بوده اند و جنایت کرده اند. اگر جنبش بورژوا- لیبرال ایران اینها را کنار بگذارد و کسانی را بیاورد که "هیچ جنایتی" نکرده اند مشکل یک جناح از خودشان حل میشود اما مشکل ما و مشکل طبقه کارگر سرجای اش باقی است. اینها دعواهای درون خانوادگی یک جنبش است و طبقه ی کارگر باید به سینه راست و چپ این جنبش دست رد بزند. و بگوید این جنبش بورژوازی لیبرال ایران است و ماهیتا و عمیقا ضد کارگر است و در سرکوب آتی طبقه ی کارگر اگر از جناح حاکم تند تر نباشد شل تر نیست.
کارگر چرا برود به خاطر اینها سیلی بخورد یا از کار اخراج شود، زندانی شود و به اصطلاح از نان خوردن بیفتد؟ رفتن موسوی و کروبی ماهیت این جنبش را برای ما تغییر نمیدهد. فاصله گرفتن از امثال موسوی و کروبی هنوز چیزی در رابطه این جنبش با طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه را تغییر نمیدهد. این دعوا ، دعوای طبقه بورژوای ایران بر سر تقسیم دسترنج طبقه کارگر ایران است و نه منفعت طبقه کارگر را نمایندگی می کند و نه در باره آزادی و برابری، رهایی زن یا رهایی فرهنگی است.
رادیو پرتو: الان که به سالگرد ٢٢ خرداد نزدیک می شویم، یک طرف حساب در ماجرای دو خرداد و سبزها پیدا شده است و بیشتر از هر کسی سینه چاک کرده است. اروپا، میدیای غربی و دول غربی هستند که بیش از هر کسی به سبز معطوف شده اند. برای مثال روز گذشته در همین پارلمان اروپا در مقابل وزیر خارجه ایران یک اکشن سیاسی بر پا کردند و به نظر می رسد بازار گرمتری حول این ماجرا بوجود می آورند. مسأله تحریم اقتصادی ایران هم دارد از این زاویه مطرح می شود. شما فکر می کنید اینها می توانند بازار این ماجرا را گرمتر کنند؟ اینها چه اهدافی را تعقیب می کنند؟
کوروش مدرسی: ببینید دیپلماسی را نباید با اهداف جنبش ها در ایران قاطی کرد.اهداف دیپلماتیک و استراتژیک اروپا و کشورهای غربی یک چیز است و اینکه پشت این جناح یا آن یکی می روند چیز دیگری است. اینها می خواهند با جمهوری اسلامی به توافقی برسند و به تناسبی از قوا برسند و در نتیجه هر کدام تاکتیک خودشان را دارند. همانطور که سبز می رود دنبال کارگر، اینها هم می رود دنبال سبز. تاکتیک است. به این چراغ سبز نشان می دهد تا با آن یکی معامله کنند.
البته سبز متحدین خودش را در اردوگاه غرب دارد. متحدین اش آن بخش از بورژوازی جهانی است که در تقسیم مجدد دنیا بیشتر جلوی روسیه و چین قرار میگیرد. دعوای آنها بر سر تقسیم دنیا ست در نتیجه تاکتیک های خود را دارند. غرب تا جایی که مجال داشته باشد پشت سبز می ماند اما در نهایت باید با دولت حاکم در جمهوری اسلامی معامله کند. یک جا سبز را هم می فروشد. نباید چیز زیادی را بار این تاکتیک ها کرد و بخصوص مردم انقلابی در ایران را به آن دلخوش یا متوهم کرد و یا دریچه امیدی را به آنها نشان داد.
در دوره ای بورژوازی پروغرب ایران به امید اینکه بوش نجاتشان می دهد مردم را به خاک سیاه نشاند و این دوره نباید بگذاریم نسخه دیگری از آن تکرار شود. منفعت اینها در مقابل آزادی و برابری است. در نهایت از کسی دفاع میکنند که کاندید بهتری برای سرکوب و استثمار طبقه کارگر در ایران است.
رادیو پرتو: می رسیم به جناح حاکم احمدی نژاد یا جناحی که در مقابل حرکت جنبش سبز ایستاده بودند. با اعدامها و سرکوبهای گسترده الان قدرقدرتی بیشتری در سرکوب جامعه نشان می دهند. فکر می کنید این قدرقدرتی تا کجا می تواند برد داشته باشد و چه تأثیری روی اعتراضات و مبارزات طبقه کارگر و مردم زحمتکش داشته است؟
کوروش مدرسی: روشن است که ارعاب مردم را می ترساند. معنی ارعاب همین است. اما قدرت ارعاب متناسب با درجه پراکندگی و ضعف در طبقه کارگر است. ارعاب جایی خنثی میشود که صف مقابل بتواند محکم بایستد. در مقابل این ارعاب صف طبقه کارگر و بخش های مختلف جامعه هستند که باید متحد و متشکل باشد و بتوانند این ارعاب را پس بزند. و گرنه ارعاب حاکم میشود. در نهایت درجه اتحاد و مقاومت این صف است که درجه ارعاب را نشان میدهد. اگر جلوی آن گرفته نشود جریان حاکم حدی برای آن قائل نیست. اینها لمپن ترین عناصر بورژوازی ایران هستند که به قدرت رسیده اند. کسی که با تیپ اینها آشنا باشد می فهمد که اینها از هیچ چیزی پرهیز نمی کنند و تیپ آدمهایی که سر کار آمده اند تیپ خرده بورژواهایی هستند که وقتی خود را صاحب حق بدانند از هر تل جنازه ای عبور میکنند و سر هر کسی را که بخواهند می برند. اگر امروز این کار را در تمام ابعاد آن انجام نمیدهند نه از روی اخلاق است و نه از روی ایدئولوژی. میترسند.
رادیو پرتو: واقعیت سرسخت جامعه ایران پابرجاست استثمار،فقر، گرانی،بیکاری و فضایی که بر کارخانه ها حاکم است و کارگرانی که بیکار می شوند. همه ی این شرایط شدت بیشتری پیدا کرده است. از همین حالا مسأله قطع سوبسیدها قوز بالاقوز شده و سرکوبی که در فضاهای کارگری و اعتراض جریان دارد. در مورد ماه مه دیدیم که چگونه بود و سرنوشتی که اسالو و سایر زندانیان سیاسی پیدا کرده اند همه شاهد آن هستیم. در شهریور ماه گذشته حزب کمونیست کارگری ـ حکمتیست در سند آنچه باید آموخت اعلام کرد که این جنبش شکست خورده است و اینکه توانستند بخشی از مردم متوهم را دنبال خود ببرند و به عنوان سؤال آخر می خواستم مطرح کنم در این چند ماهی که گذشته چقدر جنبش اعتراضی طبقه کارگر توانسته از زیر بار این توهماتی که به آن دامن زدند یا فضای بوجود آمده خودش را خلاص کند و گامی دیگر به سمت مبارزه طبقاتی مستقل خود به جلو ببرد؟
کوروش مدرسی: بنظرم قدمهایی را برداشته است. در اتفاقات حول اول ماه مه شاهد بودیم که در خار زار طبقاتی که در جامعه علیه طبقه کارگر وجود دارد غنچه هایی از یک گل جدید شکفته است. همینقدر. اما هنوز جمهوری اسلامی و کل طبقه بورژوا با تمام قدرتش تلاش می کند که نگذارد طبقه کارگر متحد و آگاه شود. شب و روز خرافه و دروغ ـ چه سیاسی، چه مذهبی، چه اخلاقی و چه ایذئولوژیک به جامعه تزریق می کنند و سرکوب و ترس از گرسنگی و بیکاری را بالای سر طبقه کارگر نگاه میدارند.
امروز سرکوب در محیط های کار شدیدتر شده است. ما همان وقت که جنبش سبز شروع شد گفتیم که توهم مردم انقلابی و بردن آنها به جنگی که هنوز برایش اماده نیستند آخر سر بار فضای اختناقی را بوجود می آورد که حاصل آن بیش از هر کس بر سر طبقه کارگر خراب می شود.
بخش اعظم بورژوازی ای که در این نبرد شکست خورد هنوز خانه و ماشین و کارخانه و شرکتش را دارد. هنوز سفرش شمال و خارج اش را میکند و هنوز به همه چیز دسترسی دارد. در زندگی شخصی اش مقداری محدود شده. اما کارگری که در یک چنین حرکاتی شکست بخورد به خاک سیاه نشانده میشود و به احتمال زیاد خود و خانواده اش تمام هست و نیست خود را از دست خواهد داد. این تفاوت موقعیت بورژوا و کارگر در نبرد های سیاسی و اجتماعی است.
تغییرات از زمان انتشار "آنچه باید آموخت" محسوس است اما، به اعتقاد من هنوز خیلی ضعیف و نطفه ای است. همین قدر تغییر هم به همت فعالین آگاه طبقه کارگر بوجود آمد که در مقابل بزرگترین و قدرتمند ترین جنبش بورژوازی ایران پرچم طبقه کارگر را بر افراشتند و تلاش کردند تا کل فریب و خرافه ای که از جانب چپ و راست در جامعه تزریق میشود را خنثی کنند. طبقه کارگر آگاه تر و متحد تری را از دل این ماجرا بیرون بیاورند و به نظر من به درجه ای ما موفق بودیم. اما این موفقیت هنوز بسیار نطفه ای و شکننده است. اولین قدمها و اولین شکوفه هایش را نشان داده. اما بالقوه قادر به گسترش وسیع هست. این گسترش بستگی به قابلیت همه ما در مقابل بورژوازی دارد. قدرت مقابله و حتی قدرت مقاومت تشکل های های توده ای در مقابل بورژوازی هم بسته به این است که چقدر صف کارگران و کمونیستها آگاه، متحد، متشکل و بهم پیوسته است. این آن چیزی است که ما به آن تحزب کمونیستی می گوییم. این تعیین کننده است. بهرحال جنگ هنوز ادامه دارد. در این دوره، از نظر سیاسی، عروج جنبش سبز به ضرر طبقه کارگر تمام شد. اما فعالیت کمونیست های طبقه کارگر دستاورد اش این بود که بخشی از طبقه کارگر متوجه شد که بخش زیادی از کسانی که به خود چپ می گویند چیزی غیر از مدل غیرمذهبی همان بورژوازی لیبرال ایران نیستند.
رادیو پرتو: خیلی خلاصه یک سال بعدتر، بازهم یک تظاهرات در فاصله میدان امام حسین تا آزادیو باز هم رهبران جنبش سبز. نباید کارگران و مردم آزادیخواه در آن شرکت کنند؟
کوورش مدرسی: ببینید، اگر کسی منفعت خودش را در آن می بیند برود شرکت کند حتما شرکت میکند. من هم مخالف نیستم به جای احمدی نژاد موسوی یا کسی دیگر رئیس جمهور شود. اما کسی که می خواهد برای آزادی مبارزه کند جایش در صف این دعوا نیست.
گفتم توده بورژوای ایران که لیبرالیسم اقتصادی را به نفع خود میداند وسیع است و روی پای خودش میتواند توده وسیعی را به میدان بکشد. این توده به نصیحت من و شما هیچ احتیاجی ندارد. خودش در تشخیص منفعت خود عاقل تر از ماست. لابد تعدادی در مراسم های سالروز ۲۲ خرداد شرکت می کنند. امیدوارم در این صف از کارگر و زحمتکش و جوان و زن انقلابی خبری نباشد.