مقدمه مترجم:
نوع جدیدی از کمونیسم متولد شده است. اگر کمونیسم بورژوائی قدیم در ایران معتقد بود که باید ایده های ناب پوپولیستی و بورژوائی خود را به خورد کارگران بدهد و آنها را به عضویت سازمان خود در آورد، اگر کمونیسم چپ نو روشنفکران را نیروی محرکه انقلاب سوسیالیستی میدانست و تلاش برای جذب آنها را داشت، امروز کمونیسمی متولد شده که نتنها اعتقادی به سرمایه داری بودن ایران ندارد بلکه اصولا معتقد است که احتیاجی به طبقه کارگر برای کارگری بودن ندارد. کسی که سرمایه داری را نمیبیند تنها یک خطای "تئوریک" مرتکب نمیشود. از منظر طبقه ای به جامعه نگاه میکند که کارگر را نمیبنید.
اگر کمونیسم مدل قدیم در پی سازمان دادن خلق بود، این یکی معتقد است که میتوان اصلا کسی را متشکل نکرد و در خارج نشست و تبلیغات کرد و رهبر انقلاب شد. وقتی جامعه ی بی طبقه به این کمونیسم پیوست طبقه کارگر "خودش می آید". اگر این تصور برای کسی که خود را دارای عقل سلیم میداند نهات بلاهت باشد. در دنیای واقعی اعلام بی نیازی به طبقه کارگر برای انقلاب مورد نظر این به اصطلاح کمونیست ها یعنی "سرنگونی رژیم" است. کمونیسمی که هیچ امری جز سرنگونی رژیم اسلامی، یا به زعم هم پالکی های غیر "چپ " خود "رژیم آخوندی"، را ندارد. کمونیسمی که هیچ امر اجتماعی و طبقاتی تعریف شده ی مستقلی برای خود قائل نیست تا برای تحقق آن اصولا نیروئی مستقل را بخواهد. اینها صرفا "ضد رژیم" هستند و بس، آنهم از نوع بی خاصیت و سترون آن. این را دیگر حتی به زحمت میتوان کمونیسم بورژوائی نامید.
طنز تلخی است که پرچم دار اصلی این کمونیسم ارتجاعی بیش از هر جا و فرموله تر از هر جا از دل حزب کمونیست کارگری ایران، که هدف اولیه و غائیش خلع ید جنبش روشنغکران ناراضی "چپ شده" از کمونیسم و تبدیل کمونیسم به پرچم اعتراض طبقه کارگر بود، بیرون آمد. و البته امروز از هزار سوارخ دیگر نیز به بیرون "می تراود" و چون اسید دیوار نازک احزاب غیر پرولتری را مانند آبکش سوراخ سوارخ میکند.
لنین این دو نامه را در دوران آخر حیات خود مینویسد و جزو آخرین نوشته های اوست. در این دو نامه لنین تمی را مجددا، و در پرتو شرایط جدیدی که بعد از انقلاب اکتبر پیش آمده، مطرح میکند که از ابتدای فعالیت سیاسی خود بر آن بای فشرده است. لنین، از همان "از کجا باید آغاز کرد؟" و "چه باید کرد؟" کسی است که اعلام میکند که حزب سوسیال دمکرات روسیه نباید یک تشکل صنفی کارگری باشد. این حزب سازمان سیاسی ای است که باید محمل اتحاد کمونیست ها باشد. از کارگر کمونیست تا سرباز کمونیست و از روشنفکر کمونیست تا فاحشه کمونیست. در همان حال و در کنار این تاکید ها لنین همواره استحکام پرولتری حزب را در تصفیه دائم آن از سیاست. ایدئولوژی، تئوری و فلسفه و بالاخره از عناصر خرده بوژوازی میداند.
لنین، مثل همیشه، بر استقرار پایه های سازمانی حزب کمونیستی بر پرولتاریای صنایع بزرگ اصرار دارد. این نامه ها تنها نوری است بر پیوستگی فکری و عملی لنین در این رابطه و تاکیدی است بر اهمیت پرولتاریای صنایع بزرگ در تضمین خصلت پرولتری حزب کمونیست. منظور لنین از پرولتاریا کارگری که تازه از روستا یا از صف خرده بورژوازی به صف طبقه کارگر رانده شده نیست. لنین بویژه در نامه دوم خود از پرولتاریای صنعتی ای حرف میزند که حداقل ده سال سابقه کار در صنایع بزرگ را دارد، دنیای زندگی در روستا و یا دنیای خرده بورژوائی که از آن آمده را پشت سر گذاشته است، منطق زندگی و کار در چارچوب جامعه بورژوائی در ذهن او به یک امر داده تبدیل شده است و بجای نگاه به رویاهای ارتجاعی بازگشت به روستا و آرزوهای خرده بورژوازی، رو به جلو به سوی ضرورت سلب مالکیت از بورژوازی دارد.
این جدال در آن روز یکی از چهره های جدال میان کمونیسم با ناسیونالیسم روس است. ناسیونالیسمی که هم بخش مهمی از حزب کمونیست را در بر میگیرد و هم مورد حمایت جنبش های علنی ناسیونالیست روس و از جمله جنبش روس های سفید تبعیدی (جنبش Smenovekhovtsy) و نشریه Smena Vekh است که لنین در نامه دوم به آن اشاره میکند.
این جدال "آئین نامه ای" لنین چهره ای از جدال کمونیسم با ناسیونالیسم روس است، که بعد از مرگ لنین به سرعت خیره کننده ای و ظرف مدت کوتاهی بر حزب غلبه میکند.
در هر صورت، در جریان آماده شدن برای ارائه بحثی در مورد "کمونیسم کارگری و حزب کمونیست کارگری از ابتدا تا امروز"، که قرار است در انجمن مارکس - حکمت ارائه شود، دوباره به این دو نامه از لنین رسیدم و حیفم آمد که آنها را در اختیار هر کس که علاقمند است قرار ندهم.
کورش مدرسی
اوت ۲۰۱۱
ترجمه شده از مجموعه آثار لنین (انگلیسی)، جلد ۳۳ (اوت ۱۹۲۱ – مارس ۱۹۲۳) ، صفحه ۲۵۴ تا ۲۵۸، انتشارات پروگرس، مسکو ۱۹۶۶ - کلمات داخل کروشه از مترجم است. برای دسترسی به متن انگلیسی این نامه ها روی تیتر کلیک کنید.
رفیق مولوتوف،
تقاضا دارم که پیشنهاد زیر به نشست پلنوم کمیته مرکزی ارائه شود.
به نظر من بی نهایت مهم است که دوره آزمایشی برای اعضای جدید حزب افزایش داده شود. زینویف پیشنهاد دارد که دوره آزمایشی برای کارگران شش ماه و برای بقیه دوازده ماه باشد. من پیشنهاد میکنم دوره شش ماه تنها برای کارگرانی باشد که واقعاً برای مدت بیش از ده سال در استخدام صنایع بزرگ بوده اند. دور آزمایشی هژده ماهه برای سایر کارگران، دوره دوساله برای دهقانان و اعضای ارتش سرخ و سه سال برای سایر دسته ها. استتثنا در شرایط ویژه با موافقت مشترک کمیته مرکزی و کمیسیون مرکزی کنترل مجاز است.
من فکر میکنم پذیرش دوره کوتاه آزمایشی پیشنهاد شده توسط زینویف بی نهایت خطرناک است. تردیدی نیست که ما دائماً کارگر را کسانی میگیریم که ذرهای تجربه صنایع بزرگ را ندارند. مورد بعد از مورد وجود دارد که خرده بورژوازی ای که تصادفاً و تنها برای مدت کوتاهی کارگر شده اند، در طبقه کارگر دسته بندی میشوند. گارد های سفید زیرک بر این فاکت که خصلت پرولتری ادعائِی حزب ما نمیتواند حداقل مصونیت را در مقابل عناصر تولید کنندگان کوچک که در آن، به سرعت هم، دست بالا را پیدا میکنند را به حزب بدهد، سرمایهگذاری میکنند. در پرتو روشهای بی رغبت و نامتقارنی که بر صفوف ما غالب است، دوره آزمایشی کوتاه در واقع به این معنی خواهد بود که هیچ آزمایش واقعی برای اطمینان از اینکه متقاضی واقعاً کمابیش کمونیست است، وجود ندارد. اگر ما ۳۰۰,۰۰۰ تا ۴۰۰.۰۰۰ عضو در حزب داریم، که حتی این هم بیش از اندازه است، همه چیز نشان میدهد که سطح آموزش دهقانان نا کافی است. به این دلیل است که من به شدت بر دوره آزمایشی طولانیتر اصرار دارم. همچنین بر اینکه به دفتر تشکیلات رهنمود داده شود که مقرراتی را وضع و دقیقاً اجرا کند که واقعاً دوره آزمایشی را به دوره واقعی آزمایش، و نه یک فرمالیته خالی، تبدیل میکند.
من فکر میکنم این مساله باید در کنگره با توجه ویژه مورد بحث قرار گیرد.
لنین
۲۴ مارس ۱۹۲۲
رفیق مولوتوف،
لطفاً این [نامه] را، قبل از ورود به بحث درباره مساله شرایط پذیرش اعضای جدید به حزب در کنگره، برای قرائت به همه اعضای کمیته مرکزی بدهید.
با خواندن تصمیم نشست پلنوم در ۲۵ مارس در باره دوره آزمایشی برای اعضای جدید حزب، من مایلم این تصمیم را در کنگره مورد چالش [چلنج] قرار دهم. از آنجا که نگرانم که نخواهم توانست در کنگره صحبت کنم در نتیجه تقاضا دارم که نظر من خوانده شود.
تردیدی نیست که حزب ما، بر اساس توده اعضای دهقان آن، به اندازه کافی پرولتری نیست. من فکر نمیکنم که هیچکس بتواند این [واقعیت] را چالش کند، و تنها یک نگاه به آمار این [واقعیت] را نمایان میکند. کارگران صنعتی روسیه، از زمان جنگ، بسیار کمتر از دوره قبل از جنگ پرولتاریزه هستند. چون در دوره جنگ همه کسانی که تمایل داشتند که از خدمت نظام در بروند به کارخانه ها رفتند. این یک دانسته همگانی است. از طرف دیگر، به همین اندازه تردیدی در این نیست که در کلیت خود (اگر ما سطح اکثریت عظیم اعضای حزب را نظر بگیریم)، حزب ما در شرایط پیچیده کنونی آموزش سیاسی کمتر از حد لازم برای رهبری واقعی پرولتری را دارد. بویژه با توجه به برتری عظیم دهقانان، که به سرعت به منافع سیاسی مستقل طبقاتی چشم باز میکنند. بعلاوه، باید بخاطر داشت که وسوسه پیوستن به حزب حاکم در شرایط کنونی بسیار زیاد است. کافی است که همه ما تولیدات ادبی سمنا وخ ۲ (Smena Vekh) ، که از هر نشانه پرولتری بدور است، را به خاطر بیاوریم که از موفقیتهای سیاسی بلشویک ها به هیجان آماده است. اگر کنفرانس جنوا ۳ برای ما موفقت بیشتری به همراه داشته باشد، ما با افزایش زیادی در تلاش های عناصر خرده بورژوا، و عناصری که قطعاً با هرچه که پرولتری باشد دشمنی دارند، برای نفوذ در حزب مواجه خواهیم بود. دوره آزمایشی شش ماه برای کارگران مطلقاً این فشار را کم نخواهد کرد. زیرا برای هر کس سادهترین کار این است که این دوره را متقلبانه طی کند. به همین اندازه ساده است که در این دوره تعداد زیادی از عناصر روشنفکر و نیمه روشنفکر به صف کارگران به پیوندند. از همه این ها من این نتیجهگیری را میکنم که ما باید دوره آزمایشی بسیار طولانیتری را برای برقرار کنیم و این نظر با این فاکت که گارد سفید قطعاً بر ترکیب غیر پرولتری اعضای حزب ما سرمایهگذاری میکند، تقویت میشود. اگر ما بر دوره شش ماهه برای کارگران توافق کنیم آنگاه بدون تردید، برای اینکه خود و دیگران را فریب نداده باشیم، باید لغت "کارگر" را طوری تعریف کنیم که تنها کسانی را در بر بگیرد که ذهنیت پرولتری را از طریق شرایط زندگی خود کسب کرده باشند. اما این غیر ممکن است مگر اینکه فرد مورد نظر سالیان مدیدی در کارخانه کار کرده باشد، و نه با انگیزههای دیگری، بلکه به دلیل شرایط عمومی زندگی اقتصادی و اجتماعی خود [کارگر باشد].
اگر چشم خود را بر واقعیات نبندیم باید قبول کنیم که در زمان حاضر سیاست پرولتری حزب نه از طریق کاراکتر اعضای آن بلکه از طریق پرستیژ عظیم گروه کوچکی، که میتوان آنها را گارد قدیمی نامید، تعیین میشود. یک کشمکش جزئی در میان این گروه کافی است تا اگر هم این پرستیژ را نابود نکند، در هر حالت این گروه را آنقدر تضعیف کند که قدرت تعیین سیاست حزب را از او سلب نماید.
لذا، لازم است که:
از اعضای کمیته مرکزی که این نامه را میخوانند تقاضا میکنم اگر ممکن است به من جواب بدهند، حتی اگر با یک پیام خلاصه تلفنی به منشی ها ی شورای کمیسارهای مردم هم که باشد.
لنین
۲۶ مارس ۱۹۲۲
دیکته شده توسط تلفن
۱ - ترجمه شده از مجموعه آثار لنین (انگلیسی)، جلد ۳۳ (اوت ۱۹۲۱ – مارس ۱۹۲۳) ، صفحه ۲۵۴ تا ۲۵۸، انتشارات پروگرس، مسکو ۱۹۶۶
۲ – سمنا وخ (Smena Vekh) [تغییر علامت های راه signposts] نام نشریه ای است که در سال ۱۹۲۱ در پراگ توسط جنبش Smenovekhovtsy منتشر شد. نشریه نام خود را از یک نوشته فلسفی به نام وخ (علامت های راه signposts ) که در سال ۱۹۰۹ منتشر شده بود گرفته است. جنبش Smenovekhovtsy در میان جامعه روس های سفید مهاجر ریشه داشت. نشریه سمنا وخ به خوانندگان سفید خود میگوید: “بدون تردید جنگ داخلی باخته شده است. روسیه برای مدت طولانی راه خود را رفته است و نه راه ما را." "یااین روسیه، که همه از آن نفرت داریم، را برسمیت بشناسید یا بدون روسیه بمانید، زیرا روسیه سوم با نسخه های شما وجود ندارد و هرگز وجود نخواهد داشت." "مهم نیست که استدلالات علیه آن چقدر وزین اند، رژیم شوروی روسیه را نجات داد، رژیم روسیه مشروع است. نفس جان سختی آن دلالت بر کاراکتر تودهای آن دارد”
بر این اساس این دید در میان مهاجرین سفید پا گرفت که رژیم روسیه و انقلاب اکتبر را باید به عنوان سیر سرنوشت طبیعی توده روسیه پذیرفت. علیرغم ناسازگاری با لنینیسم نباید در مقابل رژیم شوروی مقاومت کرد.
جنبش Smenovekhovtsy با این افق که روسیه شوروی دوام نخواهد داشت و جایش را به ناسیونالیسم روسی خواهد داد، اعضای اش را تشویق کرد که به روسیه بازگردند. این جنبش اعضایش را تشویق به همکاری با روسیه شوروی میکرد، با این امید که این دولت جایش را به یک دولت بورژوائی خواهد داد.
رهبر این جنبش، نیکولای اوستریالوف، یک منشویک سابق بود در اولین نشریه جنبش Smenovekhovtsy همین تم را تکرار کرد و اعلام کرد. نوشته اوستریالوف توسط حزب کمونیست روسیه بازتکثیر گردید!!. بعداً در سال ۱۹۲۲ الکسی تولستوی در نامهای سرگشاده به رهبر مهاجرین از دولت شوروی به دلیل دفاع از روسیه در مقابل دولت های خارجی و حفظ تمامیت ارضی آن دفاع کرد. (اقتباس از ویکیپیدیا)
این جریان بعداً به یکی از مدحان و حامیان خط استالین تبدیل شد.
۳ – کنفرانس جنوا (در ایتالیا) از ۱۹ آوریل تا ۱۹ مه سال ۱۹۲۲ برگزار گردید. این کنفرانس با شرکت نمایندگان ۳۴ کشور تشکیل شد تا در باره اقتصاد مالی بعد از جنگ اول جهانی بحث کند. پیشنهاد مطرح شده در کنفرانس این بود که برای باز سازی اروپای مرکزی و شرقی و رابطه میان دول سرمایه داری با دولت پرولتری روسیه استراتژی ای تعریف و تصویب شود. (اقتباس از ویکیپیدیا)