رویزیونیسم چون هر ایدئولوژی دیگر بورژوایی کعبه ی آمالش نوعی سرمایه داری است. رویزیونیسم مدرن (رویزیونیسم روسی) نمونه بارز این مساله است. رویزیونیسم روسی کعبه ی آمال خود، سرمایه داری دولتی متکی به شوروی، را در بسته بندی "سوسیالیستی" به جامعه ارائه میدهد. این خاصیت عمومی آنهاست. از حزب توده و راه کارگر گرفته تا جریانات و شعبات مختلف طیف فدایی.
جایگزین کردن نوعی از سرمایه داری بجای نوع دیگر جز با دور نگاه داشتن طبقه کارگر از مبارزه ی انقلابی و پس زدن او از مبارزه طبقاتی علیه سرمایه داری و نگاه داشتنش در حصار کارخانه و برای تولید و صنعتی کردن "میهن عزیز" امکان پذیر نیست.
برای بورژوائی که خود را در اپوزیسیون بورژوای دیگر یافته جانشین کردن نوعی از سرمایه داری با نوع دیگر معنائی جز تصرف قدرت با قاپیدن قدرت بر فراز سر طبقه ی کارگر با اتکا به بند و بست و توطئه با جناح های مختلف بورژوازی نمی یابد.
توطئه گری، بند و بست، ضدیت با دمکراسی و آزادی، دمیدن در بوق ناسیونالیسم و شونیسم در پوشش مبارزه علیه امپریالیسم، پاشیدن خاک به چشم طبقه ی کارگر، همه و همه چون تمام دستگاه های فکری بورژوازی اجزاء سیستم فکری رویزیونیستی را تشکیل میدهد.
"راه کارگر" یکی از این رویزیونیست ها و البته نوع تیپیک آن است. "راه کارگر" رویزیونیست کم تجربه و بی هنری است که برای گرفتن جای حزب توده در نزد عشاق سینه چاک سرمایه داری دولتی متکی به شوروی از هیچ تلاشی فروگذار نمیکند. "راه کارگر" دیر آمده ای است که زود میخواهد برود و این تعجیل او را به مبلغ نخراشیده و نتراشیده ی رویزیونیسم بدل کرده. هر کس که بخواهد رویزیونیسم به زبان ساده را بیاموزد قطعا باید به "راه کارگر" رو کند.
اگر رویزیونیست های کار کشته تر توده ای قادرند در صحنه ی نمایش دست به شعبده بازی "تئوریک" بزنند و سوسیالیسم را در مقابل تماشاچی غیب کرده و به طرفه العینی سرمایه داری دولتی را بجای آن بنشانند، ناشیگری "راه کارگر" نه تنها حقه ها و شگرد های استادان را لو میدهد، بلکه جز شلیک خنده و تمسخر و انزجار چیزی برای خود به ارمغان نمی آورد.
کسانی که در جریان درگیری های میان کومه له و حزب دمکرات مواضع "راه کارگر" را تعقیب کرده باشند کمابیش با دستگاهی فکری او آشنایند. دستگاه که در آن تمکین به بورژوازی، پشت کردن به آزادی، دمکراسی، تبلیغ سازش و بند و بست و تلاش برای اثبات مطلوبیت آن جزء لایتجزایش بوده است. (۱)
"راه کارگر" در جریان این جنگ با صدای دورگه خود از سنگر حزب دمکرات با کارگران کردستان صحبت کرد: آزادی و تبلیغ عقاید جنگ می آفریند! چون "دوستان" ناراحت میشوند و حرجی به آنها نیست. کارگران باید یورش بورژوازی به آزادی و دمکراسی را به بزرگی خود ببخشند. بورژوازی همین است چه توقعی از او دارید؟ باید دست در گردن هم انداخت و با هم مبازره کرد. حال این چه مبازره ای است و برای چه؟ مهم نیست!
"راه کارگر" در این جدال، جز بورژوازی، نتوانست کسی را قانع کند و امروز ظاهرا با مرور "انقلابات پیروزمند" راه کارگری در سایر نقاط جهان میخواهد برای خود حقانیتی دست و پا کند. یکی از این "مرورها"، "مروری بر انقلاب یمن" در "ریگای کریکار" ۲۸ است.
"راه کارگر" قصد دارد تا با "مروری بر انقلاب یمن"، آنچه را که از این تجربه ی ارزنده فرا گرفتن است در خدمت پیشبرد مبازره طبقاتی میهنمان(؟!) بیاموزد و در دسترس همگان قرار دهد و نشان دهد که چگونه میتوانند "هزمونی" را بدست آورند.
"راه کارگر" مینویسد:
"... این انقلاب در شرایطی به پیروزی نهائی رسید و مارکسیست لنینیست های یمنی در شرایطی ... انقلاب را در جهت خواست ها و منافع پرولتاریا و در راه سوسیالیسم سوق دادند که :
اولا – پرولتاریای یمن فاقد هر نوع حزب و سازمان سیاسی مستقلی از آن خود بود.
ثانیا – پرولتاریا از نظر کمی ... فوق العاده ضعیف بود.
ثالثا – پیشاهنگ پرولتاریا ... نه از سازماندهی منسجم و نه از نیرو و نقش قابل ملاحظه ای در رهبری جبهه برخوردار بود. (ریگای کریکار ۲۸ تاکیدات از ماست)
باید بسیار جالب باشد! اگر هر کارگر آگاهی امروز بیش از همیشه بر پایه ی احکام تئوریک مارکسیسم و بر اساس تجربیات چند قرن مبارزه پرولتاریا فکر میکند که طبقه ی کارگر برای رسیدن به پیروزی رسیدن احتیاج به آگاهی (آگاهی به بوجود اجتماعی اش، آگاهی به عملکرد سرمایه و نیازهای آن در هر شکل و لباس) و متشکل شدن در حزب سیاسی خود دارد، "راه کارگر" و "پیشاهنگان یمنی" او راه بهتری یافته اند که احتیاج به هیچ کدام از اینها ندارد.
"پیشاهنگان یمنی" در حالیکه نه تنها هیچ نوع حزب و سازمان مستقلی نداشتند بلکه اساسا از سازمان منسجم و نیرو و نقش قابل ملاحظه ای نیز برخوردار نبودند توانستند "انقلاب را در جهت خواست و منافع پرولتاریا و در راه سوسیالیسم" سوق دهند! حتی در این راه همانگونه که پائین تر خواهیم دید احتیاج به آشکار کردن ایدئولوژی خود نداشتند! چگونه؟ ساده است!:
"در جبهه، جناح ارتجاعی ... صرفا خواهان استقلال ظاهری(؟!) و حفظ مناسبات کهنه بودند. در حالیکه جناح مترقی ... خواهان دگرگونی مناسبات (استثمارگرانه) کهنه و جایگزینی مناسبات (استثمارگرانه؟) پیشرفته تری (استثمار پیشرفته تر) بجای آن بودند."
اما
"جناح مترقی با در اختیار داشتن نیروهای مسلح توده ای که ترکیبی کاملا کارگری و دهقانی داشتند (مثل همه ی نیروهای مسلح دیگر در دنیا!) و حمایت کامل این نیروها، برای پیشبرد هدف های انقلاب (همان مناسبات پیشرفته!) چاره ای جز اعمال قهر توده ای(؟!) نداشتند. البته دلیلی هم نداشت که فرصت های پیش آمده را در انتظار آینده ای نامعلوم (عجب!) هدر دهد. از این رو قیام گسترده ی سیاسی و عمل نظامی خلق مسلح (همان ارتشی که ترکیب کارگری دهقانی داشت!) در ژوئن ۱۹۶۹ حکومت قحطان الشعبی و بستگانش را که مانع و سد راه ... تغییر مناسبات استثماری (یعنی همان مدرن کردن استثمار!) بودند سرنگون کرد و بعد ها جبهه آخرین "خانه تکانی" مهم خود از نیروهای نا خالص(؟!) را به انجام رسانید و آشکارا (مهم است! میشود سوسیالیسم را بدون آشکار کردن ایدئولوژی هم ایجاد کرد) موضع سیاسی پرولتاریائی خود را بر پایه مارکسیسم – لنینیسم اعلام کرد(؟!)". (همانجا پرانتز ها از ماست)
از این صریح تر (یا شاید وقیح تر) نمیشود یک کودتا را بجای انقلاب نشاند. "راه کارگر" با پیچ و تاب خوردن و مغلق گوئی های ناشیانه از قبیل بیرون کردن "ناخالصی" ها، "تغییر مناسبات اسثتماری"، رنگ و روغن توده ای مالیدن بر چهره ی ارتشی که مثل همه ی ارتش های دنیا نه از سرمایه داران بلکه از کارگران و زحمتکشان ساخته میشود، این درس را میدهد که در یمن "جناح مترقی" با "جناح ارتجاعی" میسازد، حتی ایدئولوژی خود را آشکارا بیان نمیکند، تا در قدرت سهیم شود. بعد هم که با "تلاش شبانه روزی" (و البته بدون بروز ایدئولوژی خود) ارتش را در اختیار می گیرد، فرصت طلائی را از دست نمیدهد و جاروی خانه تکانی را بدست میگیرد و کودتا میکند تا موانع راه تغییر مناسبات استثماری را از میان بردارد! بعد هم که قدرت را بدست گرفت جزبش را هم درست میکند. آب از آب تکان نمیخورد. این همه مبارزه و تلاش برای آگاه کردن و متشکل کردن پرولتاریا را هم لازم ندارد. باید شعار افسران میهن پرست متحد شوید را برداشت!
این بیان روشن کل سیاست و تاکتیک رویزیونیستی است. بیان "تئوریک" سیاست خلّاقی است که حزب توده هم در قبال جمهوری اسلامی در پیش گرفت: با "جناح ارتجاعی" متحد شد و کوشید تا کنترل ارتش را بدست آورد! اما بد شانسی آورد، "پیشاهنگانش" بیش از حد آماتور و پیشاهنگ بودند.
این بیان همان سیاست "راه کارگر" در قبال جمهوری اسلامی در آغاز جنگ ایران و عراق است. این بیان موجز از اهداف و شیوه ای است که "راه کارگر" در کردستان در قبال حزب دمکرات در پیش گرفته و در جنگ میان کومه له و حزب دمکرات آن را موعظه میکند.
آنچه که "راه کارگر" در "تور یمن" خود میخواهد به کارگران کردستان بقبولاند همان است که در سنگر حزب دمکرات آن را از شیپور خود فریاد میکرد. این همان تاکتیک مستعمل و معمول بورژوازی است که علاوه بر جناب سرهنگ ماریام در اتیوپی و آقای ببرک کارمل در افغانستان و عیدی امین و قذافی و غیره آن را بکار گرفته اند.
اگر کمونیست ها وظیفه خود را این قرار میدهند که مبانی استثمار و مشقات طبقه کارگر در جامعه سرمایه داری را به او بشناسانند، اگر وظیفه خود را سازمان دادن و متشکل کردن پرولتاریا برای مبارزه علیه بورژوازی میدانند، اگر کمونیست ها به پرولتاریا تضاد منافعش با بورژوازی را می آموزند و مبارزه ی کارگران علیه بورژوازی را سازمان میدهند و به طبقه ی کارگر می آموزند که تنها به نیروی خود آزاد میشود، رویزیونیست های "راه کارگری" مطلقا به چنین ابزار احتیاج ندارند. "راه کارگر" به کارگران میگوید در مبارزه تان نه به تشکل مستقل خود نه به آگاهی طبقاتی و نه به هیچ چیز از آن خود احتیاجی ندارید. مبارزه ی شما برای "تکامل نیروهای مولده"، برای "جایگزین کردن مناسبات پیشرفته تر" برای "صنعتی کردن میهن مان" است. کسان دیگری نیز خواهان همین اند. چرا صف خود را از آنان جدا میکنید؟ چرا با ایدئولوژی صف تان را شقه شقه می کنید؟ چه احتیاجی به آزادی و دمکراسی است؟ این حرف ها "دوستان" را ناراحت میکند و ما به آنها احتیاج داریم! باید با این "دوستان" ساخت! باید با آنها معامله کرد. بعدا میشود در زمان مناسب منتظر آینده ی نامعلوم هم نشد! "راه کارگر" طبقه کارگر را از هر حرکت، از هر مبارزه ی سیاسی که بورژوازی را "دلخور کند" منع می نماید.
"راه کارگر" همچون همه رویزیونیست ها نه تنها به آگاهی و تشکل پرولتاریا احتیاجی ندارد، بلکه ضروریست که مانع از آن گردد. دستیابی به ایرانی "صنعتی" از قماش لهستان و چکسلواکی نه محتاج لنین که محتاج تیمسار یاروزلسکی است.
"راه کارگر" از "تجربه یمن" همان را می آموزد که از تجربه حزب دمکرات خواست بیاموزد. دوش بدوش همپای بورژوازی، پیش بسوی رشد نیروهای مولده!
در این راه در مبازره سیاسی باید قیافه لیبرالی گرفت و رو به طبقه کارگر باید به جلد اکونومیست رفت و در جدال "تئوریک" استفاده از تئوری های پوپولیستی را مجاز دانست.
موعظه سازش با بورژوازی و جبهه سازی های رنگارنگ رویزیونیست های حکمتی جز این ندارد. "راه کارگر" رویزیونیست هم نه لیبرال است، نه اکونومیست و نه پوپولیست. یک رویزیونیست روسی است. کارکرد تئوری های لیبرالی، اکونومیستی و پوپولیستی برای اینان پس زدن طبقه کارگر از مبارزه ی انقلابی و به تمکین و سازش کشاندن او با بورژوازی است و بس!
آرمان بورژوائی، راه بورژوائی را می طلبد و "راه کارگر" بهتر از هر جریان رویزیونیستی دیگر قادر است این را بیان کند. این آن چیزی است که طبقه کارگر در سیاحت یمن از راه کارگر خواهد آموخت.
اینکه راه کارگر خود در بکار گیری این "تئوری هژمونی" در صفوف بورژوازی موفق خواهد شد یا نه، اینکه بالاخره خواهد توانست "پیشاهنگان" خود را در جبهه حزب دمکرات بکار و در باند بازی های درون این حزب کنترل نیروی مسلح آن را (که ترکیبی کارگری و زحمتکشی دارند!) بدست آورد، مشکل طبقه ما نیست. سگ زرد برادر شغال است. طبقه کارگر ایران بطور کلی، و کارگران کردستان بویژه، امروز "راه کارگر" را در سنگر بورژوازی و علیه آزادی و دمکراسی و علیه پرولتاریا یافته اند و سیاحت یمن و آغاز "خانه تکانی" جدید در این کشور، رویزیونیسم "راه کارگر" و هم پالکی های اش را رسواتر از همیشه در مقابل آنان قرار داده است.
کورش مدرسی
بهمن ماه ۱۳۲۴
۱ - اجزاء دیگر این دستگاه را در بحث راه کارگر در باره "حق اخراج"، درباره ی تشکل های توده ای کارگران، در حمله به کارگران افغانی در ایران و در دفاع از "الهیات رهائی بخش" دیده ایم.