رحمان خیلى عزیز
باسلامهای زیاد امیدوارم خوب و سرحال باشى
این روزها همه دارند با کامپیوتر کار می کنند و نامه ها و نوشته هایشان را با آن مینویسند، منهم شروع به این کار کرده ام و این اولین محصول نامه ای آن است امیدوارم که پرینت کامپیوتر حالت غیر صمیمانه به نامه ندهد.
همزمان با رسیدن نامه ات و مدت کوتاهى قبل از آن بتدریج با اخباری که از کردستان میرسید چه از زبان مسافرین و چه نامه های موافق و بخصوص مخالف، تصویر آنجا دست کم برای من روشن و روشنتر میشد و همزمان با آن همه چیز برایم عجیب بود. انگار آدم هائى را که میشناختم دیگر نمیشناسم همه چیز در حال عوض شدن بود. از خودم میپرسیدم چرا؟ چه اتفاقى افتاده و یا دارد میافتد؟
من قبلا همه چیز را معرفتى میدانستم فرضم بر این بود که اگر مسائل مطرح شده را دوباره و با آرامش بیشتر توضیح دهیم، اگر نقشه عمل ها و وظایف عملى را روشنتر کنیم آن وقت دست کم ک.ر. موضع دیگری خواهد یافت. این تصور میبایست با بحث های سید ابراهیم در پلنوم پانزدهم بطالت خود را نشان میداد. اما به هر دلیل برای من وقت برد، فکر کردن و همه چیز را از نو بررسى کردن داشت و هنوز هم دارد.
به هرصورت، شما که از نزدیک درگیر این ماجرا بودید حتما تصویر بسیار ریزتر و بقول معروف کنکرت تری از جریانات دارید. برداشت من طبعا برداشت آدمى است که از دورتر به این اتفاقات نگاه می کند و ناچارا بسیاری از جزئیات را یا اصلا نمیبیند ویا اگر میبیند ممکن است وزنه آن را زیاد نگیرد. چنین تصویری محاسن و معایب خود را دارد. مثل تصویر تاریخ نویسى که در آینده اتفاقات امروز را توضیح دهد.
در چنین تصویری اصلا انگیزه سالم یا ناسالم افرادی که در دو جبهه قرار گرفته اند مهم نیست. همیشه صفبندی های سیاسى با انگیزه های فردی متفاوتى صورت میگیرد ، یکى از نفى گرایى نگران است، دیگری با ک.ر. خرده حساب قدیمى تری دارد، یکى نگران مبارزه مسلحانه است و واقعا فکر می کند طرف مقابلش به آن پشت می کند و یکى با همین برداشت اصلا به صف کمونیسم کارگری پیوسته.
نه آدم میتواند به انگیزه فردی طرفدارن کمونیسم کارگری سوگند بخورد و نه به انگیزه ناسالم همه طرف مقابل. همان طور که در هیچ مبارزه ای نمیشود به انگیزه فردی افراد آن هیچ قسمى خورد. کسى چه میداند اصلا من با چه انگیزه ای به مبارزه کشیده شدم و با چه انگیزه ای به آن ادامه میدهم؟ اینها همه توضیح واضحات است اما اینها را هرچند که تکراری باشند دوباره گفتم زیرا به تجربه دیده ام که و قتى انسان با تحولى روبرو است اگر به آن زیاد نزدیک باشد بسیاری از اوقات انبوه مسائل ریزی که به افراد گره میخورند آنقدر او را بخود مشغول میکند که معنای سیاسى و اجتماعى تحول، مستقل از افراد، را نمیتواند بخوبى ببیند. همانطور که آدمى که از دور نگاه می کند ممکن است دچار ذهنیگری شود. از این جفت های هگلى بگذریم که دارد خودم را هم گیج میکند.
اگر از دور به آنچه که اتفاق افتاده نگاه کنیم یک پدیده را بسیار روشن مشاهده خواهیم کرد. به هر دلیل یک جریان چپ از زاویه کارگری شروع به نقد کومه له می کند. این حمله چپ است که در مقابل راست، که بازهم به هر دلیل و با هر ارزیابى غلطى جرات ابراز وجود یافته، اقدام به پاتک می کند. گفتم نیروهای این راست با انگیزه ها و دلایل مختلف به آن پیوسته اند، اما این ذره ای نباید بر راست بودن این پاتک سایه بیافکند. بقول خودت هرچه لجن که در ته حوض مانده بود بالا آمد و بوی خود را به همگان نشان داد. بالا آمدن این لجن جز با تعرض راست ممکن نبود. تعرض در مقابل کمونیسم کارگری همه چیزش راست است. از تحلیل اوضاع سیاسى اش تا غیره. پشت این راست استراتژی و افق قدیمى ناسیونالیسم کردستان یعنى جنگ، دیپلماسى، و انتظار بر آمد توده ای نهفته است، میگویم این راست است نه به معنى این که در راست کمونیسم کارگری قرار میگیرد بلکه به این دلیل که در راست کنگره دوم کومه له و در راست پوپولیسم ایران قرار دارد. استراتژی اش وقتى تهش را نگاه کنى جز یک افق مبارزه ضد رژیمى و سرنگونى خواهی لخت و پتى نمیبینى. دعوای کمونیسم کارگری در حزب ظاهرا با بى تحر کى سیاسى ای بود که بر سانتریسم چپ سنتى ایران مبتنى است. دعوا با مر کز بود نه با راست. اما این وسط یک راست بسیار عقب مانده در خود جرات یافت و به میدان آمد. این راست خواست کودتا کند اما در همان پادگان خودش از دست مخالفینش شکست خورد و حالا دارد همه را به آرامش دعوت می کند. انگار نه انگار اتفاقى افتاده است. نباید اجازه داد که این شکست با بازگشت آرام نیروهای شکست خورده به آسایشگاهها تمام شود. باید مثل همه کودتاهای شکست خورده دنیا فرماندهانش معرفى و دست کم خلع درجه شوند.
یک مسئله دیگر را هم باید دید ، وآن اینست که دوره گذشته برای خیلى ها دوره ساغ شدن بود. این خصلت هر تحول و تلاطم سیاسى است. بعضى ها بر حقانیت بحث های کمونیسم کارگری و بعضى بر ناسیونالیسم. میخواهم بگویم آدم ها و بخصوص آدم های بالای این حر کت خود متحول شدند از خطى بریدند و به خطى پیوستند. در مورد آدمهای بالای این حر کت تغییر دوباره خط را بسیار مشکل و طولانى مدت میدانم. کسى که از کنگره دوم کومه له تا کنگره دوم حزب کشیده شده باشد، در پروسه شکل گیری جریانات اخیر ضامنش آزاد میشود و با سرعت به عقب تر از کنگره دوم کومه له پس کشیده میشود. کشش مجدد چنین کسى را سخت میدانم. میخواهم بگویم مسئله برای بسیاری بویژه در بالا اصلا معرفتى نیست یک اختلاف نظر روشن و تعریف شده است. این را باید دید و بهمین شکل به آن برخورد کرد وگرنه دچار ساده لوحى افراطى خواهیم بود ،
بهرحال خواستم خلاصه ای از ارزیابى خودم از وضغیت را برایت بنویسم.
اما در مورد بحث ها و سمینارهائى که برعهده گرفته ای، حتما خیلى خوب است و باید این کار را کرد و هر کمکى که از دست من ساخته باشد، که گمان نمی کنم چیز بدردبخوری باشد، حاظرم. اما راستش ابهام یا بگویم نوعى نگرانى دارم. آیا درست است که تو بحث هایت را در چهارچوب تکش مطرح کنى؟ آیا اینها بحث های یک دیدگاه نیست که بصورت پخ شده به حساب دیدگاه دیگری ریخته میشود؟ یکى از رفقا اخیرا از من پرسید که آیا دلم میخواهد دوباره در تکش کار کنم؟ گفتم من قبل از این جریانات داوطلب این کار شده بودم ولى حالا تردید دارم و تردیدم هم همان بود که در بالا گفتم. بهر حال خود دانى بنظر من شاید بهتر باشد که بحث هایت را بصورت سخنرانى ها ویا سمینارهای علنى طرح کنى بعد هر کس و یا هر ارگانى که خواست میتواند روی آن کار کند.
از اینها گذشته از اوضاع و احوال ما بخواهى بد نیستیم ، حتما فاروق همه خبرات اینجا را برایتان نوشته و لازم به تکرار من نیست. پیشرو را دیدم مقاله عمر اشکالات بسار جدیى دارد درواقع بنظر من اصلا قطعنامه پلنوم را به لحاظ مضمونى نمایندگى نمی کند.مصاحبه سید ابراهیم هم موضع خودش است و بنظرم مصاحبه خوبى نیست. بند اول قطعنامه اگر نخواهد اشکالات تاریخى کومه له را نشان دهد و در نقد کارگری آنها بکوشد کارگر را نمى تواند جلب کند. در واقع از خاصیت تهى خواهد شد. همانطور که در این پیشرو وبخصوص در مقاله عمر شده است.
نامه طولانى شد و شب درنگ. مجبورم نامه را به پایان ببرم ، از قول من به همه رفقای آنجا بخصوص سیدمجید، و دیگران و بویژه جمع مروج سازمانده ها سلام برسان ، نمیدانم بالاخره عه به ی نژماری چه فکری برای خودش کرده است؟
برایت آرزوی پیروزی دارم
قربانت کورش مدرسى
٣/٧/٦٨