با سلامهای زیاد امیدوارم شاد و سرحال باشى و میدانم که اینطور هستى . در موردنامه ای که قبلا برایت نوشتم راستش اصلا منظور بدی نداشتم. من نه از اوضاع و احوال آنجا با خبر بودم، نه عمق جریانات جاری در آنجا را میدانستم و نه بحثها را و نه موضعگیری های تو را. تنها دانسته من نوار گفت و شنود رفیق جواد بود و بعضى خبرات مبهم. بعدا که نامه های دیگری داشتم و همینطور رفقا از پلنوم بر گشتند تازه متوجه شدم که اصلا مسئله از چه قرار است . بهرحال نامه من اگر به موضع تو نامربوط بوده فکر می کنم نسبت به مسائل در جریان هم بسیار کلى بوده و به خال نمیزده. در هر حال میبخشى و همان طور که گفتم منظوری نداشتم .
اکنون که آن وقایع سریع را پشت سر گذاشتیم لابد همه انسانهای جدی از خود میپرسند مضمون سیاسى این اتفاق، این روزهائى که کومه له را لرزاند، چه بود؟ چرا شکل گرفت و امروز چگونه باید به آن برخورد کرد؟
انسان وقتى حتى در یک انقلاب هم شر کت می کند مرتب در هر قدمش این سوال را از خود می کند. در توضیح چنین سوالى رسم چپ بر این بوده که همه را با محک های طبقاتى، بگذریم که چه در کى از این محک دارند، میسنجد و وقتى به خودش میرسد ناگهان طبقات دود میشوند، اخلاقیات این و آن، انگیزهای مشکوک ، پاسیفیسم، توطئه، اشتباه، ناآگاهى، دمکراسى و یا نقض آن و ... جای مفاهیم مادی و طبقاتى را میگیرد . متاسفانه در صفوف خود ماهم بسیاری از اوقات همینطور است . با چنین متدی کل این وقایع یا ناشى از یک سوء تفاهم مینمایاند و یا رعد و برق در آسمان بى ابر، در هر حال هیچ کدام از اینها کمکى به درک مسئله نخواهد کرد .
در نامه قبلى اشاره کردم که تاریخ اصلا روی انگیزه های ما و یا مخالفین ما ذره ای حساب باز نخواهد کرد. واقعیت این است که مستقل از انگیزه های فردی افراد متعلق به دو طرف این دعوا، که همیشه بسیار متنوع است، یک جریان اجتماعى به موقعیت کنونى حزب و در اینجا کومه له تعرض می کند و آنرا بنقد می شد، هدف این تعرض موضع وسط حاکم بر حزب است، اما جالب است که در بخشى از این سانتر تجزیه صورت میپذیرد، عده ای به چپ میچرخند و عده ای روی راست ساغ میشوند، در هرحال جریانى "ظاهرا" به دفاع از "موقعیت کنونى" بر میخیزد. می کوشد حمله متقابلى را سازمان دهد، اما حمله متقابل در همان پادگان توسط افراد مخالف به شکست کشانده میشود. این اصلا سانتر تشکیلات دار نیست که این حمله متقابل را سازمان میدهد بلکه راست، راستى که از کنگره دوم کومه له به پس صحنه رفته بود سکان دار این حر کت میشود. این راست همانطور که توضیح خواهم داد متعلق به گذشته است و قادر نیست از حال کومه له هم دفاعى بکند. کومه له را برمیگرداند به گذشته دور خود.
در نقطه عزیمت عمیقا کارگری انتقادهائى که رفیق منصور حکمت به موقعیت کنونى کومه له می کند و مقاله ای که رفیق عبدالله در کمونیست نوشته دستکم برای ما تردیدی نیست. اگر کسى مخالف آن باشد میتوان این را ثابت کرد همان طور که رفقا عبدالله و امیر در این سفر خود این کار را کردند. در نامه قبلى اشاره کردم که درایت زیادی نمیخواهد که انسان بفهمد که دفاع در مقابل تعرض کارگری جز با گردش به راست امکان پذیر نیست. این آن زمان برای من بیشتر حالت یک پیش بینى و هشدار را داشت اما واقعیات بسیار فراتر از آن رفت. دردنیای واقعى معلوم شد که از پشت سنگر مار کسیسم انقلابى نمیشود به کمونیسم کارگری حمله کرد. هر کس با هر انگیزه ای و نگرانیى که داشته برای سازمان دادن حمله متقابل ناچار است در خاکریزهای ناسیونالیسم و راست خارج از حزب کمونیست موضع بگیرد، از سلاحها و شیوه های او استفاده کند و شعارهای او را بدست بگیرد . انسانها قادر نیستند در خارج از چهارچوب جریانات اجتماعى و طبقاتى موجود در جامعه اظهار وجود سیاسى کنند. ما، بین گرایشهای موجود اجتماعى انتخاب می کنیم . و مدافعین وضع موجود راست را انتخاب کردند . این راست سردمدارانى پیدا کرد و همراهانى .
این راست به لحاظ استراتژی از موضع کنگره های ٥ و ٦ که هیچ از موضع کنگره های ٢ و ٣ کومه له هم عقب نشست و استراتژی چنگ، دیپلماسى، و انتظار برآمد توده ای، که استراتژی سنتى جنبش ملى در کردستان است، را به جلو کشاند. این استراتژی اثبات عدم امکان ثبات در جمهوری اسلامى برایش ناموسى است. باید تصویر مطلوبى برای انتظار بدهد. این استراتژی ناچار است برای حفظ رکن دوم خود اثرات خاتمه جنگ ایران و عراق را بر خود و بر منطقه تخفیف دهد. و برای این استراتژی بازیگر اصلى تشکیلات علنى و فعالیت مسلحانه است که باید انسجامش را به هر قیمت حفظ کرد، مجیزش را گفت و اخلاقیات پدرسالارانه، محفلى و عقب مانده را در آن دامن زد. این مضمون کلپات حرکتی بود که در کومه له سازمان پیدا کرد. همان طور که اشاره کردم این راست اصلا طیف راست مواضع تا نونى کومه له را نمایندگى نمی کرد، این راست به لحاظ اجتماعى جریانى خارج از کومه له را نمایندگى کرد.
در اول این نامه اشاره کردم که در تبیین و توضیح این جریان من اصلا احتیاجى به وارد شدن در تعیین انگیزه ها و نقش افراد نداشتم و تا اینجا هم ندارم این در مورد هر دو طرف صادق است. اکثر ما اصلا نمیدانیم مارکس، لنین، پلخانوف، و ... چه خصوصیات شخصى داشته اند و انگیزه روان کاوانه آنها چه بوده. جایگاه سیاسى و اجتماعى آنها مستقل از این فاکتورها تعیین میشوند.
در هر حال حمله این راست همانطور که گفتم حتى بدون تیراندازی متقابل منصور حکمت، ایرج آذرین، و یا رضا مقدم در همان پادگان توسط مخالفین اش شکست داده شد. این باید جزو تاریخ کومه له ثبت شود و هر کارگر آگاهى از آن مطلع باشد، شخصیت های اصلى موافق و مخالف را بشناسد، و هر تحرک آتى این راست را با ظرائف آن بشناسد. با بوجود آمدن هر گشایشى این راست میتواند دوباره سر بلند کند شکست این بار آن باید به ذخیره شکست آتى اش تبدیل شود . محدود کردن شناخت از این تحول به تشکیلات مسلح ادامه همان درجه دوم فرض ردن کارگران است. بعلاوه بنظر من شکست این راست درتمام سلسله مراتب تشکیلاتى باید معنا و بازتاب خود را دست کم در کنار گذاشتن فعالین و سردمداران واقعى و خطى از پست های کلیدی تشکیلاتى بیابد. بعضى از اینها فى الحال مقدور است و برای بعضى باید منتظر کنگره ماند.
امیدوارم توانسته باشم آنچه را که بنظرم میرسد منعکس کنم بعلاوه خوشحال خواهم شد اگر نظر خودت و سایر رفقا را در این زمینه بدانم .
صالح جان بازهم برای این که مجبور به بازنویسى این متن برای رفقای دیگر وبخصوص خانواده کثیرالجمعیت مدرسى، نشوم این نامه را به آنها هم بده و به صلاح دید خودت میتوانى به هر رفیق دیگری که مایل باشى بدهى.
راستى یادم رفت بگویم کار نوشتن را دارم کامپیوتریزه می کنم . البته دیگران با این مقاله مینویسند و من فعلا نامه
از قول من به همه رفقا سلام برسان و تک تک راببوس
دستت را میفشارم و برایت آرزوی پیروزی دارم
قربانت
کورش مدرسى
١٢/٧/٦٨