صفحه اول
توضیح: سال های ۸۹ و ۹۰ میلادی حزب کمونیست ایران شاهد طرح کامل بحث هائی از جانب منصور حکمت تحت عنوان "کمونیسم کارگری" بود. این بحث، هنگامی که به نقد از کومه له تسری یافت با عکس العملی از جانب کمیته رهبری کومه له (ک.ر.) روبروو شد که برای سنگری بندی در مقابل "نفی کومه له" به عقب مانده ترین شیوه های تشکیلاتی و نظرگاه های سیاسی اتکا داشت. در آن زمان بخش بزرگی از تشکیلات کومه له، با نقطه عزیمت های متفاوت، در مقابل ک.ر. ایستاد. اسناد این جدال ها منتشر شده اند. آنچه در اینجا میخوانید بخشی نوشته ها، اسناد و نامه هائی است که طی این مدت خطاب به رفقای مختلف نوشته ام. در این دوره من، علاوه بر عضویت در کانون کمونیسم کارگری، در پست دبیر کمیته مرکزی و بعدا عضو دفتر سیاسی کار کردم. انتشار این نامه ها و نوشته ها میتواند تصویری ابژکتیو تر از کشاکش های آن دوره را بدست بدهد.

در پاسخ به تقاضای اخراج راست از طرف تعدادی از رفقای چپ در تشکیلات کردستان


شماره: د - ٩٠٩

تاریخ: ٢٢/٥/٩٠

رفقای ک.ر. کومه له

باگرمترین درودها

همان طور که اطلاع دارید اخیرا بحث هائى در نیروی پیشمرگ سازمان کردستان در باره راست صورت گرفته و تعداد زیادی از رفقا طومارهائى را برای اخراج تعدادی از اعضای حزب خطاب به کمیته اجرائى حزب نوشته اند.

پیوست این نامه من نظرم را در مورد این بحثها و مطالبات رفقا توضیح داده ام. لطفا تر تیبى بدهید که این نامه در اختیار کلیه رفقای تشکیلاتى قرار داده شود.

با درود مجدد

دبیر کمیته مرکزی حزب

کورش مدرسى


رفقای عزیز تشکیلات کردستان،

رفقا مجید حسینى، محمد فتاحى، مجید محمدی و مظفر محمدی

باگرمترین درودها

مجموعه ای از نامه ها و نوارهائى که اخیرا و بعد از پلنوم هفدهم حزب بدست ما رسیده نشان دهنده دور تازه ای از بحث پیرامون مسائل تشکیلات کردستان و بعضا مسائل سراسری تر حزب است.

اجازه بدهید مسائلى که دراین نامه ها منعکس شده اند را به دو بخش تقسیم کنم. بخشى مربوط به خواست بدست گرفتن رهبری حزب از جانب رفیق منصور حکمت و کانون کمونیسم کارگری است و بخشى دیگر پیرامون فعال شدن مجدد راست در تشکیلات کردستان وخواست تصفیه حساب قطعى با این راست بشکل اخراج صاحبان این خط از تشکیلات و پاره ای اقدامات دیگر شده اند که بعدا به آنها خواهم پرداخت.

در مورد بخش اول، رفیق منصور حکمت مطلبى را خطاب به رفقا نوشته است که نظر من را نیز، منعکس میسازد و لذا پرداختن مجدد به آنها در اینجا موردی ندارد. آنچه که شاید بماند بخش دوم است که این نوشته به آن میپردازد.

در مورد وضعیت راست در تشکیلات کردستان، من با مشاهداتى اولیه از جانب رفقا موافق هستم. این مشاهدات عبارت از این است که راست بعد از شکستى که در پلنوم شانزدهم حزب متحمل شد، مجددا فعال شده و بقول معروف سر بلند کرده. این را نه تنها در آنجا بلکه در خارج از کشور هم میتوان بوضوح مشاهده کرد.

این امر دلایل خود را دارد که بعدا به آن خواهم پرداخت. اما بگذارید قبل از اینکه وارد دلایل فعال شدن و یا بگوئیم اعتماد بنفس پیدا کردن مجدد راست بشویم نکاتى را در مورد خود این راست، جایگاه آن و برخورد چپ با آنر توضیح دهم.

یکى از نتایج مباحثات دوره گذشته این بود که امروز دیگر همگان پذیرفته اند که حزب ما محل تلاقى گرایشات مختلف اجتماعى است. اما معنى این امر بعلاوه این است که این گرایشات در شکل دادن به این حزب سهیم بوده اند. ناسیونالیسم در کومه له جزو این جریانات و این گرایشها است. سهم ناسونالیسم در کومه له و در واقع سهم بازدارنده آن در مقابل کمونیسم را اصلا نباید دستکم گرفت. این گرایش و افق اجتماعى از وجود داشته و هنوز هم هست. حرف از کارگر، و نه گه لى کرد، زدن، افشای مذهب، اجازه فعالیت به زنان دادن، عقب زدن معیارهای اخلاقى ارتجاعى در اخلاقیات انسانها و روابط زن و مرد، پخش برنامه کارگری از صدای انقلاب، از کمونیسم حرف زدن، از مطالبات کارگری دفاع کردن، چشم و همچشمى نکردن با حزب دمکرات و بکار نگرفتن الگوهای رایج فعالیت این سنت در تعیین اهداف و نقشه های فعالیت، ترسیم آینده و ارزیابى گذشته، شیوه های رهبری پدر سالارانه و بزرگ منشانه، حتى بسیار پیش پا افتاده تر از اینها، مسائلى چون کتک نزدن مردم و ضرورت درست کردن حمام و دستشوئى به زور قرارهای شداد و غلاظ و تحمل زیانهائى بسیارسنگین ممکن گردید. آنچه که پشت همه اینها بود و هست نه کج فهمى و نادانى و اشتباه بلکه سنتى بود و هست که اینها را متداول و عادی جلوه میدهد. به حزب دمکرات و اتحادیه میهنى نگاه کنید و کومه له سالهای گذشته و حتى امروز را با آنها مقایسه کنید تا متوجه شباهت ها در معیارها و افقها بشوید. غرض این است که تاکید کنم که ناسیونالیسم و راست افقى بوده که در کومه له نقشى مهم داشته است و مبارزه با آن اصلا مقوله ای تشکیلاتى نیست.

بعکس رفقا که این راست و ناسیونالیسم را امروز ارتجاعى میخوانند، و لابد دیروز آنرا چنین نمیدانند، این راست همیشه و از جمله در دوره گذشته هم ارتجاعى بوده. افقها، سنن، شیوهای فعالیت، و همه و همه آنچیزهائى که در بالا به آن اشاره کردم در مقابل کارگر جز ارتجاع شایسته نامى نیست. در پلنوم شانزدهم بحق گفته شد که این افق "خبات" است. این نه توهین به کسى بود و نه فحشى که در جدل بسمت کسى پرتاب شده باشد. این عین واقعیت بود. این ناسیونالیسم و راست نتنها امروز بلکه دیروز و همیشه ارتجاعى بوده است. بنابراین آنچه که امروز این راست را از دیروزآن متمایز میکند نه جنبه ارتجاعى بودن آنست و نه مقابله آن با کمونیسم بطور کلى و کمونیسم کارگری بطور اخص. آنچه که امروز دارد اتفاق میافتد فعال شدن مجدد این راست است. این راست یک نبرد را باخت اما جنگ را نباخته است. امروز راست افق شکست ما و چپ را دوباره قوی تر از دوره بعد از پلنوم شانزده در مقابل خود میبیند. باید از خود پرسید چه چیز این افق را به او داده است و چه چیز پیروزی رابرایش امکان پذیر نمایانده است؟

در صحبت رفقا مظفر و مجید در جلسه شان پیرامون تعیین تکلیف با راست ارتجاعى بصورت کناری به جواب این سوال اشاره میشود. چپ این امکان را در مقابل راست باز کرد. پیروزی چشمگیر چپ در مباحثات دوره گذشته افق هرگونه پیروزی برای راست را تیره و تار کرد. هیچ تک نوشته یا دو نوشته ای نتنها نمیتوانست زنگ خطر را برای چپ بصدا درآورد، بلکه راست را از تازه کردن مجدد زخمى که خورده بود هراسان میکرد. آنچه که این معادله را برهم زد این بود که چپ نتوانست آنگونه که باید از عهده وظایفى که خود تعریف و ترسیم کرده بود برآید. من قبلا در نامه ای به رفقا اشاره کردم که آنچه پیروزی و شکست چپ را قالب میزند نه فعالیت در سنگری که فى الحال تصرف شده، بلکه انجام اثباتى آنچه که چپ خواهان آن بود است که چشم امید ناسیونالیسم و راست را به آینده کور میکند. انجام این امر محتاج حضور همان چپى بود که حول نوشته ی افق و دورنمای فعالیت ما در کردستان شکل گرفته بود. این چپ میبایست الگوئى از فعالیت مطابق آن سند را ارائه میداد. چنین کاری سازمانى نظامى محکم و کارگری را در کردستان شکل میداد نشان میداد که میشود این تشکیلات رابگونه ای دیگر و بهتر اداره کرد.

بنظر میرسد بعد از آن دوران مباحثات، چپ تجزیه شد. این غیر قابل پیشبینى نبود. نامه منصور حکمت در آن دوره به روشنى در این مورد هشدار میدهد و میگوید که کمونیسم کارگری یکى از گرایشات درون این چپ است. این نامه همچنین فراخوانى به چپى است که خود را بى اما و اگر در سند دورنمای فعالیت حزب در کردستان بیان شده میابد. فراخوانى به این چپ برای بالا زدن آستین برای تغییر ریل کومه له بود. اما بنظر میرسد خودآگاهى این چپ کمتر از آنى بود که انتظار میرفت. نیروی پیشمرگ تشکیلات کردستان حزب بعد از پلنوم ششم کومه له البته شاهد تغییر آرایشى بوده اما بنظر میرسد این خود محصول دوری است که در دوره قبل برداشته بودیم.

چپ در این دوره در راس تشکیلات قرار میگیرد اما بسرعت به قالب سنتى تشکیلات داری فرو میرود. تشکیلات کردستان دستکم برای دوره ای شاهد بى اشتهائى برای برعهده گرفتن مسئولیت در این نیروی پیشمرگ از جانب چپ است. سند هویتى چپ، دورنمای فعالیت حزب در کردستان و قطعنامه های کنگره ششم، آشکارا رها میشوند. در مورد آنها ملاحظه هست یا تعداد زیادی علاقه بکار در نیروی پیشمرگ را ندارند، یعنى این سیاست فعالین و آستین بالازده های پر اشتها بکار را پیدا نمیکند. از جانب بخشهای مختلف چپ مبارزه مسلحانه رد میشود، دایره و دف دمکراسى بدست گرفته میشود، ماجرای سونى بوجود میاید، با نگهبانى دادن مخالفت میشود، در قالب آزاد اندیشى معیارهای یک سازمان نظامى زیرپا گذاشته میگردد، ظاهرا طرفداری از کمونیسم کارگری به بیقدرکردن فعالیت و اظهار وجود نظامى و مسابقه سازمان یابى در رادیو و تکش تفسیر میشود و...

بیان این حقایق ایراد و انتقاد بکسى نیست. هرکس آنچه را که درست میداند میگوید و به این لحاظ میشود با او موافق یا مخالف بود اما نمیشود به او خرده گرفت. بحث بر سر این است که موافقین بى اما و اگر ما، مائى که در نوشته دورنمای فعالیت حزب در کردستان تعریف شده ایم، کجا رفتند؟ اینها چرا مثل دوره قبل در میدان نبودند، متشکل نشدند و انجام کار بشیوه کمونیستى - کارگری را بنا ننهادند؟بحث بر سر این است که چپ واقعى، یعنى مائى که در بالا تعریف کردم، از بالا تا پائین در صحنه نیروی پیشمرگ کومه له غایب شد، یا بهتر است بگوئیم با هویت خود و بصورت متشکل غایب شد. سرنوشت تشکیلات به تناسب قوای میان راست و انواع چپ های دیگر واگذار گردید. این تناسب قوا سرانجامى بهتر از آنچه که امروز دارد خود را نشان میدهد را ببار نخواهد آورد.

علت تکان خوردن های مجدد راست نتنها شقه شدن چپ، که واقعیت آنرا بیان میکرد، بود، بلکه در میدان نبودن ما بود و تا زمانى که این وضع ادامه داشته باشد جلوی راست را نمیشود گرفت. اگر مای بى اما و اگر معلوم میشد چند نفریم، اگر این ما متشکل بود، اگر این ما مثلا فلان و بهمان گردان و تیپ را تشکیل داده بود و مجری سیاست های روشن ما بود و اگر... آنوقت حساب ما و چپ های دیگر و راست از هم جدا بود و راست نمیتوانست در مقابل ما اظهار وجودی کند. بنابراین من روی سخنم نه به همه تشکیلات پیشمرگ کومه له بلکه به این ما است که کجائید؟

اگر این ارزیابى درست باشد آنوقت راه مقابله با راست در این دوره همان است که در دوره بعد از پلنوم شانزدهم بود. متشکل شدن چپ بیان شده در اسناد فوق الذکر، به میدان آمدنش برای پیاده کردن آن سیاست ها. با هیچ نوع سازمان دادن و متشکل کردن و به میدان آوردن چپ على العمومى نمیشود تکلیف راست را یکسره کرد. حتى اگر این چپ على العموم را هم بشود گرد آورد باید نماینده و محور متشکلى وجود داشته باشد. راست در این حزب مشروعیتى ندارد و باید برود. اما باید برود یعنى جائى برای خود در این حزب نیابد، امیدی برای ابراز وجود مجدد در هیچ آینده ای نداشته باشد، نه اینکه هرکس حرفش را زد بیرون کرد. راستش اگر قرار باشد این حزب یک بنى شود، بقیه گرایشها هم باید به این وضع بیفتند.

درج مقالاتى از آن نوع که در مشعل شماره ٣٨ آمده (مشعل ٣٩ هنوز بدست ما نرسیده)، میتواند مفید هم باشد. این امر اجازه میدهد که سیاه بر سفید بالاخره یک نفر (یا چند نفر) در حزبى که راست و سانتر آن سکوت را مناسب ترین شکل اظهار نظر یافته اند، حرفشان را بزنند، نظرشان را درباره دنیا و مافیها بگویند و اصلا نشان دهند که دنیایشان چقدر است، ما و شمایشان کیست، افقشان را از کجا میگیرند، دلمشغولیهایشان کدام است و... این قبل از هرکس به نفع کمونیسم کارگری است و این کمونیسم کارگری است که قبل از هرکس دارد از مخالفتى که با دیوار سکوت و نکردنها و نمیشودها ساخته شده متضرر میگردد. نترسیدن و حرف خود را زدن بعلاوه به رفقائى که خود را متعلق به حرکت ما میدانند اجازه میدهد در مقابل مخالفین بتوانند خود را روشنتر تعریف کنند و بدانند که تفاوتهایشان در کجاست و امکانات رفتن راست ازتشکیلات را روشنتر فراهم کنند.

آنچه که در مشعل ٣٨ آمده، چیزی بیش از بیان رنگ باخته و رقیق شده ی افاظات راست در دوره گذشته نیست. بخاطر نوشتن چنین چیزی نمیشود کسى را در این مقطع و درحالى که سردمداران واقعى این خط عافیت گزیده اند، اخراج کرد.

در نامه و صحبت های رفقا اشاره به تهدیدات راسیستى و باند سیاهى میشود. اینها جرایم جنائى هستند که از هر آدم عقب مانده و هر مزدور با یا بى جیره و مواجب جمهوری اسلامى هم ساخته است و حتما باید پیگیر شوند و مرتکبین نتنها از حزب اخراج گردند بلکه مجازات شوند. اما این کارها را تحلیلا نمیتوان بکسى منصوب کرد و خواهان مجازات او شد. متشنج کردن فضا امروز بیش از هرکس به ضرر ماست. ما باید قادر باشیم در هر تشنجى از خودمان دفاع کنیم اما نتنها نباید اجازه دهیم که هر خرده نوکر جمهوری اسلامى ما را از مسئولیتى که داریم منحرف کند بلکه باید مصرا خواستار وجود فضائى سالم و سیاسى در پیشرفت بحثها باشیم و برای آن تلاش کنیم.

به اعتقاد من آنچه که دارد اتفاق میافتد تحرک مهمى از راست را نشان نمیدهد. راست دارد بعد ناک اوت شدن در روند اول این مبارزه دست و پایش را تکانى میدهد. اما چپ، چپ پراکنده از این دست و پا تکان دادنها به وحشت افتاده است. این وحشت نه ناشى از قدرت راست بلکه محصول وضعیت چپ است. وضعیت کنونى هیچ راه حل تشکیلاتى ندارد. هرکس با گرایش و ارزیابى خود میتواند راه گرایش و ارزیابى خود را نشان دهد. به اعتقاد من در مقابل وضع کنونى باید کارهای زیر صورت گیرد:

امیدوارم توانسته باشم نظرم را درباره مسائلى که ذهن شما را بخود مشغول داشته در این خلاصه برسانم.

دستتان را میفشارم و برایتان آرزوی پیروزی دارم

دبیر کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران

کورش مدرسى

٢ خرداد ١٣٦٩


رفقای عزیز ک.ر.

باگرمترین درودها

دومتنى را که قرار بود من بنویسم نوشته ام و همراه این یادداشت برایتان میفرستم. لازم به توضیح است که اینها متن های پیشنهادی من هستند که برایتان میفرستم و شما مجازید هر تغییری را که لازم میدانید در آنها بدهید. راستش من امکان تماس با نادررا نداشتم که متنهای او را ببینم. اگر ناخوانائى ای میان این متنها با نوشته های نادر بود برای جلوگیری از چند خطى شدن مصوباتتان بهتر است مطابق تشخیص خودتان این یا آن متن را تغییر دهید. در هرحال همانطور که گفتم خودتان میدانید.

برایتان آرزوی پیروزی دارم لطفا چه قبل از رفتنتان به کردستان و چه بعد از آن ارتباطتان را با ما مقطع نکنید. شماره تلفن من را دارید گاه به گاه از رانیه یا سلیمانیه یا بغداد با من تماس داشته باشید. طبعى است که رفیق فاروق هم ما را از اوضاع و احوال بى خبر نخواهد گذاشت. گرچه تا حالا گذاشته!

از قول من به همه رفقا سلام برسانید. به صالح سرداری و بهرام مدرسى (رحمان) و ارسلان مرکزاطلاعات بگوئید نامه هایشان رسیده ولى واقعا فرصت فیزیکى جواب دادن به آنها را نداشته ام حتما جواب خواهم داد.

قربانتان

کورش مدرسى

٢٨/٥/٩٠


درباره ضرورت حفظ دیسیپلین تشکیلاتى

پیروزی چپ در دوره مباحثات اخیر با راست امکان اظهار نظر و عقیده آزادانه وسیعى را فراهم ساخت که سابقا به معنى قبول خطر از هم پاشیدن تشکیلات بود. چپ در این دوره در مقابل آزمایش ارائه دادن الگوئى درست و آزاد منشانه از حزب و حزبیت قرار داشته و دارد. چپ باید بتواند الگوی قبول اختلاف نظر در چهارچوب برنامه ای حزب کمونیست را بهمراه تعهد به عمل مشترک برطبق سیاست ها، موازین و مقرارت حزبى را ارائه دهد.

متاسفانه در دوره گذشته شاهد مواردی بوده ایم که سیاست ها، تصمیمات و اتوریته ارگانها و مسئولین تشکیلاتى تحت لوای اختلاف نظر زیر پا گذاشته شده و یا فعالیتى با استانداردهای پائین تر از حد لازم صورت پذیرفته است.

در این رابطه ک.ر. کومه له لازم میداند نکات زیر را به اطلاع کلیه رفقای تشکیلاتى برساند:

کمیته رهبری کومه له

خرداد ١٣٦٩


در باره طومارهای اخراج

بدنبال جلسه ای که اخیرا تحت عنوان اتمام حجت و تعیین تکلیف نهائى با راست ارتجاعى در کردستان برگزار گردید، طومارهائى برای اخراج بعضى از اعضای حزب در کردستان خطاب به ک.ر. ارسال گردید. تب خواست اخراج حتى به جلسات حوزه ها و ارگانها نیز سرایت کرده و اعضا خواستار اخراج اعضای یک دیگر شده اند. ک.ر. لازم میداند نظر خود را در مورد این مباحثات و جریان طومارهای اخراج را به اطلاع تشکیلات برساند.

کمیته رهبری کومه له

خرداد ١٣٦٩


نامه به مظفر محمدی در مورد راست و چپ در کردستان

رفیق مظفر عزیز

با سلامهای گرم، امیدوارم خوب و سرحال باشید. یادداشت کوتاهت امروز بدست من رسید. گرچه قبلا هم میخواستم نامه ای برایت بنویسم و مقداری در مورد اوضاع آنجا تبادل نظر کنیم ، اما این یاداشت مجبورم کرد که این کار را زودتر بکنم.

در مورد مسائل اخیر در تشکیلات کردستان نظرم را طى نامه ای به همه رفقای تشکیلاتى نوشته ام که حتما شما هم آنرا دریافت خواهید کرد. امیدوارم نامه بتواند منظورم را برساند. اما در هر صورت در اینجاسعى میکنم نکاتى را که در مورد وضع آنجا و جلسه ی شما بنظرم میرسد، بصورت تیتر وار وفشرده برایت بنویسم.

تصورم از وضع تشکیلات در آنجا (منظورم نیروی پیشمرگ است)، این است که داریم در آزمایشى که مقابل چپ قرار داشت دراین عرصه معین شکست میخوریم. یعنى چپ دارد شکست میخورد. این آزمایش عبارت بود از ارائه اثباتى الگوئى جدید از کار نظامى و سازمان نظامى. پلاتفرم این کار و برنامه آن باندازه کافى در اسناد مختلف و بویژه در نوشته نادر که در دوره گذشته مورد مناقشه بود، آمده است. ما میباست این را اجرا میکردیم. اما بنظرم نشد. اشکال راستش مهمتر از همه در رهبری کومه له بود و هست. ک.ر. و ستاد با قرار گرفتن در راس قدرت فورا تحت فشار مشغله ها و مشکلات تشکیلاتى بجای راه حل سیاسى، خطى و سازمانى، دوباره به دام منیپولاسیون های تشکیلاتى افتاد. کاری که در طى سالهای گذشته ک.ر. به آن مشغول بوده. این یعنى افتادن مجددبه موضع تشکیلات داری. آدم که به تشکیلات نگاه میکند متوجه میشود که اساسا ک.ر. خطى را نمایندگى نمیکند و طرفداری ندارد. کسى نمیگوید من طرفدار خط ک.ر. هستم. چون چنین خطى وجود ندارد. حتما یکى از علل این امر وضع نابسامان استقرار ک.ر.، ودر واقع عدم استقرار آن، در خارج کشور است. اما بنظرم با یک بوچون درست میشد همین را هم حل کرد و یا تشکیلات را متوجه آن ساخت. این باید برای ما هشدار دهنده باشد چون وقتى به اکثریت ترکیب ک.ر. که نگاه میکنى مهمترین آدم های نتنها چپ بلکه کمونیسم کارگری (البته بنظر من) در آن هستند. امروز کانون یا فردا فراکسیون کمونیسم کارگری اگر بخواهد معدودی از آدمهایش را در تشکیلات نشان دهد دست روی کسانى از جمله تو، رحمان، ابراهیم و سید مجید میگذارد. این جمع خواه اینکه در ک.ر. باشند یا نه میبایست نماینده و متشکل کننده چپ میبودند. معلوم میشد که این چپى که ما باشیم صد نفریم که آماده هر کاری هستیم و مطابق سیاست های معلوم چپ کارمان را میکنیم، و جواب هر راست و چپ دیگری را هم میدهیم. برای کنگره لیست خودمان را چه برای نمایندگان و چه برای کمیته مرکزی آینده داریم و حاضر به سازش با راست و یا ائتلاف مجدد با آن نیستیم. اگر این ما به پشتوانه کارش و اسناد پیشنهادی و انسجام خطى اش میتوانست در کنگره پیروز بیرون بیاید بنظرم آنوقت راست میرفت. چون امیدی به پیروزی مجدد نداشت. محیط سیاسى برایش تنگ شده بود و...

این اتفاق نیفتاد. گرچه هنوز برای افتادنش وقت کمى هست. چپ در تشکیلات نظامى منحل شد. عده ای که فعالیت نظامى را قبول ندارند، عده ی دیگری آنرا قبول دارند اما بشرطى که کس دیگری آنرا انجام دهد. گویا کمونیسم کارگری معنایش عدم تمایل به کاردر واحدهای نظامى و مسابقه سازمان یافتن در رادیو و تکش شده. تعلق به جنبش کارگری به چیزهای عجیب و دور از دسترس مثل ارتباط روحانى با این جنبش از طریق اردوگاه معنى شده و... همه اینها منتجه اش بى اشتهائى به کار، قبول مسئولیت، انجام ندادن درست کارها و بى توجهى به کار تشکیلات نیروی پیشمرگ کومه له و سازمانهای وابسته به آن را پیدا کرده است. اینها دلایل متفاوتى دارد و بخش زیادی از آنها میراث سیاست های گذشته است. اما دلیل آن هرچه که باشد در واقعیت چپ انسجام وشایستگى کافى را برای اداره تشکیلات مطابق آنچه خود از ک.ر. پیشى خواسته بود را نشان نداد. راست در این باد خوابیده و آشکارا دارد افق پیروزی بر ویرانه های شکست چپ را در مقابل خود میبیند. همانطور که غرب و سرمایه داری غرب داردبر ویرانه های شکست کارگر در انقلاب اکتبر پیروزی خود را بنا مینهد. مبنای تحرک جدید راست بعد از پلنوم شانزدهم همین است. تازه یادشان افتاده که گویا در پلنوم به آنها توهین شده، دارند چپ را بهم نشان میدهند و به آن میخندند. مشکل این است که حساب ما از بقیه جدا نیست. بصورت فردی شاید اما بصورت یک جریان نه!

این مشکل راه حل اخراج ندارد. تناقض در ذات خود حزب و کومه له است. خط و خطوطسیاسى در این حزب واقعیتى است که باید بشیوه سیاسى حل شود. این شیوه قبل از هر چیز در خودآگاهى چپ و چپ کارگری و تشکل آن و قابلیت آن در هدایت تشکیلات نهفته است. راست و ناسیونالیسم (از نوعناسیونالیسمى حرف میزنم که در کومه له هست نه ناسیونالیسم على العموم) در این حزب گرایش نامشروعى است و باید برود. اما نامشروعبه این عنوان که حق ندارد ابزارهای تشکیلات را بدست بگیرد. در پلنوم شانزدهم کسى خواستار اخراج سردمداران راست نشد. گفته شد که باید بروند یعنى خودشان بروند، محیط ساسى طوری باشد که نماندن را درست بدانند. اگر در پلنوم شانزدهم راست شعار اشتباه کردیم را نمیداد کسى حتى نمیتوانست بگوید استعفا بدهید. استعفا را خودشان دادند. مثل اینست که امروز شما به راست بگوئید بنظر ما شما باید از این حزب بروید. ممکن است بروند یا نروند این رفتن یا نرفتن را چیز دیگری تعیین میکند.

اما نکته دیگر اینکه شما در جلسه تان آنها را راست ارتجاعى خوانده اید. گمان میکنم خواسته اید این راست را با راست در دوره گذشته متمایز کنید. با این موافق نیستم. بنظرم این آوانس است به ناسیونالیسم و راست در گذشته. آنکس که مردم را میزد، آنکس که راه را بر زنان میبست و آنها را برای جاهای دور پست میکرد، آنکس که حرف مذهبى برای مردم میزد، آنکس که به کار کارگری نیشخند میزد و هر بار که بشهر میرفت کارگر را به گرفتن میداد، آنکس که تصویر سنتى از کومه له را حفظ میکردو... همه همان روز اول ارتجاعى بوده اند (یعنى این کارهایشان ارتجاعى بوده). مبنای تشخیص ارتجاع زمانى نیست که ما به آن آگاه شده ایم. خود این بوچونها خصلتشان در مقابل کارگر ارتجاعى بوده. بنابراین امروز اتلاق ارتجاع به آن بیش از آنکه نشانگر مرز جدی تری باشد ممکن است نشاندهنده عدم درک عمیق این بوچونها در گذشته و حال باشد و سنتها و بوچونهای هنوز موجود را تطهیر کند.

بگذار بجای روده درازی در مورد اصول مبارزه با راست، سرانجامى که این مبارزه باید در کنگره هفتم کومه له پیدا کند (یا از نظر من بهتر است پیدا کند)، رابرایت تصویر کنم و در همان حال مشکلات امروز در رسیدن به آنرا نشان دهم.

کنگره هفتم کومه له مقطعى است که تناسب قوای واقعى در کومه له نشان داده میشودو اگر ما پیرو شویم (راست هم این را میدند) برای آینده ای طولانى راست باید از تاثیر گذاری بر کومه له چشم بپوشد. و اگر راست پیروز شود یا ما پیروزی قاطعى نداشته باشیم در مقابل حفظ وضع موجود در قالب ائتلافى با راست قرار خواهیم گرفت. راست همین را میخواهد. باتوجه به اینکه دعوت نمایندگان از شهر بنظرم امری بعید است، این تناسب قوا را همین تشکیلات به اصطلاح علنى تعیین میکند. حساب روی هر فاکتور دیگری باز کردن حساب پیروزی بر احتمالات است که اشتباه است.

در کنگره هفت چپ باید نمایندگان منسجم خود را داشته باشد، نمایندگانى که پلاتفرم خود و لیست فیکسه خود برای رهبری آینده کومه له را داشته باشد. این امر فى الحال ممکن نیست چپ اصلا معلوم نیست نظرش چیست تا پلاتفرم بدهد. تصویب قطعنامه در مورد مثلا مبارزه مسلحانه فى الحال برای ما قابل پیشبینى نیست. چنین سندی را ممکن است مجبور باشیم در ائتلاف با راست بتصویب برسانیم که مضرر است، در مورد بسیاری از مسائل دیگر هم همین طور. چپ رهبران خود را ندارد که در انتخابات نمایندگان کنگره بى اما و اگر رای بیاورند و بدون دغدغه خاطر خود را نماینده منتخبین خود بدانند. احتمال اینکه در بسیاری از موارد در زیر پرتو اختلافات چپ راست برنده شود بسیار است. چنین رهبران یا لیست انخاباتى ای را با توافق و ساخت وپاخت با دوستان و نزدیکان نمیشود شکل داد، این رهبری باید در پروسه ساختن و یا تجدید بنای کومه له رهبر شوند. در آشفته بازاری که ممکن است با حفظ شرایط فعلى بوجود آید بسیاری ممکن است در خلوت خود و وقتى که رای میدهند به راست رای بدهند،هرچند خود راست نباشند، اما امید دارند که راست به این وضع آشفته سر و سامانى بدهد. همانطور که در نیکاراگوئه و آلمان اتفاق افتاد. آدم ها وقتى میخواهند رای بدهند هزار و یک محاسبه میکنند که یکى از آنها خطشان است. چپ باید برای پیروزی در این مبارزه اعتماد کسب کند.

در کنگره چپ باید لیست فیکس کمیته مرکزی آینده را بدهد. آیا چنین لیستى نه در ذهن من و شما بلکه در واقعیت وجود دارد؟ بنظرم هنوز نه. فقدان چنین لیست آدم هائى که کارشان ونظراتشان و همین طور توانائیشان در انجام کارها حرف نداشته باشد چند نفراند؟ گمان میکنم از انگشتان یک دست تجاوز نکند. باید لیست کمیته مرکزی توانا و صاحب خط را داشت. لیستى که دیگران به توانائى و خط دار بودن آنها اذعان داشته باشند و تنها مخالف آنها باشند نه اینکه بگویند بابا این سه نفر را هم نمیتواند اداره کند و یا برای انجام هر کاری اول باید علاقه اش را جلب کرد و یا...

در کنگره ما باید اکثریت را داشته باشیم. ممکن است به لحاظ تعداد فعلا اکثریت باشیم و یا در مرز اکثریت باشیم. اما این وضع را در آشفتگى بى رهبری و بى تشکلى چپ اگر ضرب کنى معنایش اقلیتى کوچک است. چپ باید الگوئى را ارئه دهد که هر آدم غیر راستى اگر علاقه ای به کومه له و حفظ آن دارد به کاندیدهای چپ رای بدهد. رای دادن به چپ معنایش باید رای دادن به وضعى باشد که بوجود آمده است. این وضع بوجودآمده فعلا اصلا جالب نیست.

راه حل فوری برای همه اینها تعریف کردن، متشکل شدن و بدست گرفتن امور مطابق توانائى ها از طرف چپ است. اگر کم هستیم بگذار معلوم شود که واقعا کم هستیم پایمان را به اندازه گلیم مان دراز میکنیم. شاید ما لازم باشد برویم. سر ته ما معلوم خواهد شد و بنظرم یک چپ منسجم میتواند اکثریتى را بدور خود جمع کند.

بهر حال مسئله تصفیه حساب نهائى با راست بنظرم پروسه پیچیده تری از اخراج آنها است. اخراج چند نفر نمیتواند تکلیف یک جریان اجتماعى و صاحب سهم در کومه له را که سنت ها، الگوها و تاریخ خود را دارد را یک سره کند. آنهم در شرایطى که چپ دارد. عقب رفتن چپ را با چنین تعرضى نمیتوان جبران کرد.

اما در مورد نکات دیگر جلسه تان هم مسائلى دارم. شما در جلسه تان که نوار آنراگوش کردم یک اقدام جنائى و رذالت آشکار را به کسانى نسبت میدهید و برای این اتهام هم دلیلى نمیاورید. این تهمت زدن به دیگران است. من هر چقدر در نگرانى تان از راست و عصبانیتتان از شیوه های آن با شما شریک باشم، نمیتوانم این شیوه از مبارزه را بپذیرم. احترم به حرمت انسانها جزو پایه ای ترین مبانى اعتقادی کمونیسم است که بویژه باید در مورد مخالفین سیاسى مان به آن پایبند باشیم. ما خواستار کنار گذاشتن از جمله همین شیوه ها بودیم که در قدیم مورد استفاده بود. بگذار رو راست بگویم فضای جلسه ات خیلى من را بیاد جلسات عمر میانداخت که برای شکست مخالفش هر چیزی را به او میبست. قرار بود که ما مبشر و منادی آزادی بیان باشیم و فضائى را که در آن حرف زدن خطرناک باشد را از میان برداریم. در همان حال نمیشود بمحض اینکه مخالفمان قلم بدست گرفت بدلایل دیگری او را اخراج کرد. کار شما بنظرم لطمه جدی به این اصول میزند و در نهایت نرم های رایج راست را تقویت میکند.

در پیامى که بشما دادم اشاره کرده بودم که این ممکن است کار عوامل جمهوری اسلامى باشد. بنظرم به این مسئله توجه کافى نکرده اید. چند تا توفیق گرژالى دیگر ممکن است در این تشکیلات باشد؟ روزنامه های جهموری اسلامى و سپاه آشکارا روی اختلافات درونى ما دارند سرمایه گذاری میکنند، باید هوشیار بود که چشم بسته بدام آنها نیفتیم. نمیگویم افتاده ایم اما اطمینان ندارم که رفقای ما هوشیاری لازم را از خود نشان داده باشند.

شما در چنین فضائى آشکارا با گفتن اینکه اگر قرار باشد کسى ماشه را بفشارد این اول ما هستیم، با هر منظوری که داشته اید، فضا را برای پرووکاسیون عوامل جمهوری اسلامى و یا آدم های عقب مانده باز کرده اید. پس قاعدتا همه مجازند که اول کسى باشند که ماشه را میکشند.

یک سنت قدیمى کومه له که متاسفانه هنوز هم به حیات خود ادامه میدهد این بوده که جواب بى انظباطى را با گذشت و مماشات میداده و جواب بحث سیاسى را با اقدام تشکیلاتى. این دو درمورد راست و چپ در این دوره کماکان به حیات خود ادامه داده و برخورد شما این سنت را تقویت میکند. حفظ این تشکیلات و تضمین کار کرد آن بر طبق مصوبات رسمى که مصوبات ما است (یعنى مصوبات یک جریان معین است) برای ما حیاتى است. بنابراین باید نسبت به حفظ دیسیپلین تشکیلاتى و موازین کار بسیار حساس باشیم. بگذار کسى که اعتقاداتش اجازه کار مطابق سیاست های تشکیلات را به او نمیدهد، با انجام ندادن کارهایش اخراج شود نه به دلیل حرف هایش. هرکس میتواند در چهارچوب برنامه حزب حرفش را بزند اینکه این حرف با فعالیت معینى در تناقض هست یانه را باید کار خود او نشان دهد. حفظ این تشکیلات برای ما بیش از همه گرایشهای دیگر ضروری و حیاتى است. در چنین حالتى زیر پا گذاشتن دستور تشکیلاتى ارگان مافوق (مثلا در مورد حفاظت از شما از جانب خودتان)، لطمه جدی بما و جریانى که من و شما به آن متعلقیم میزند. به اعتقاد من رهبری چپ و کارگری نسبت به شل شدن انظباط حزبى باید خیلى حساس باشد و نسبت به زیر پا نهادن این انظباط بخصوص از جانب چپ عکس العمل شدید نشان دهد. اگر یادت باشد نسبت به یک خطای تشکیلاتى مسئول شدیدتر از یک پیشمرگ عادی مجازات میشد، حالا هم چپ باید شدیدتر مجازات شود. من شاهد این هستم که سلسله مراتب تشکیلات آشکارا نسبت به خطا از جانب چپ مماشات میکند. این هم بنظرم باید عوض شود.

در هرصورت ما در اینجا بحث مفصلى با رفقا رحمان حسین زاده و ابراهیم مینه شم داشتیم. در جهت روشن کردن چپ و هویتش و ک.ر. (یا دستکم تعدادی ازآنها) بعنوان رهبر این خط. پیشنهاد کردیم ک.ر. با قطعنامه هائى به کردستان برگردد. معلوم باشد دقیقا سیاست و خط ک.ر. در هر مورد چیست. تعدادی را ما تهیه کردیم و به رفقا دادیم تعدادی را هم خودشان قرار شد بنویسند. در هر صورت محصول را خواهید دید. دراین رابطه خواستم نکته ای را توضیح دهم. لحن بعضى از این قطعنامه ها علیه اشتباهات چپ تند است. بنظرم این طور باید باشد. ما نسبت به اشتباهات خودمان باید صریح و روشن برخورد کنیم و آنرا تندتر نقد کنیم. امیدوارم این در آنجا هم قابل درک باشد و رفقا بدانند که هرکس خود را چپ بداند از او توقع بیشتری هست و لذا مسئول تر است. و هر برخورد و انتقادی نتنها نفس هم خط بودنها را خدشه دار نکند بلکه آنرا تحکیم نماید.

کاک مظفر جان حرف زیاد است. در مورد تبلیغات رادیو گرچه کارمان نسبت به گذشته زمین تاآسمان فرق کرده وشاید رادیو کومه له تنها جائى باشدکه خطى و گرایشى درآن عمل شده، نکات زیادی بنظرم میرسید که متاسفانه در این وقت تنگ مجال گفتنش نیست میگذارم برای بعد. البته صحبت هارا تا درجه زیادی با رحمان کردام. اگر توانسته باشم منظورم را بیان کنم رحمان میتواند بعضى ازاین نکات را برایت توضیح دهد. ای کاش برای پلنوم میامدی حتما کمک زیادی به شکل گرفتن روشن تر جریان مشترکى که به آن تعلق داریم میکرد. از نوشتن نامه دریغ نورزید!

دستت را میفشارم و برایت آرزوی پیروزی دارم

از قول من به همه رفقای رادیو سلام برسانید

قربانت

کورش مدرسى

٦ ژوئن ٩٠


نامه به اسد گلچینی در مورد راست و چپ در کردستان

رفیق اسد عزیز

با سلامهای زیاد امیدوارم خوب و سرحال باشى. پرشنگ حلش چطور است؟ لطفا از طرف من به او خیلى سلام برسان.

از نامه ای که نوشته بودی خیلى ممنون، باز هم از این کارها بکن.

اوضاع آنجا هم امیدوارم بهتر شده باشد. اینکه راست ممکن است از این قطعنامه ها خوشحال باشد طبیعى است زیرا این قطعنامه ها آنها را از زیر تهدید غیر منطقى ای خارج کرده است که خوب هرکس را از زیر تیغ بیرون بکشى ممنونت میشود. اما حتما متوجه هستند که آنها را بزیر تیغ دیگری میبرد. ما هم میخواهیم راست برود اما اولا بنحوی انسانى و اصولى و ثانیا طوری که چیزی برای اعتراض کردن نداشته باشند جز مخالفت سیاسى. اما اینکه بخواهند از اشتباه چپ آتو بگیرند هم طبیعى است. در نظر بگیر قدیمها وقتى رفقای ما کار غلطى میکردند و مثلا به مردم زور میگفتند، آیا مخالفین ما از آن استفاده نمیکردند؟ راه بستن دهان مخالفین نکردن کار غلط است نه سرپوش گذاشتن بر آن. حتما مخالفین ما هم از این اشتباه استفاده میکنند، خوب این تاوانى است که ما بابت اشتباهمان میپردازیم. اما اگر کارمان را درست انجام دهیم و اگر دیگر از این اشتباهات نکنیم، آنوقت استفاده زیادی برای آنها باقى نخواهد ماند. همان طور که وقتى علیه زورگوئى به مردم حرف زدیم حزب دمکرات استفاده کرد و گفت اینها خودشان میگویند که به مردم زور میگویند. ولى وقتى واقعا زور نگفتیم و کارمان را کردیم استفاده را ما بردیم. بهرحال امیدوارم چپ متوجه شده باشد که اشتباه تاوان دارد و باید درست تر رفتارکند.

درمورد کم و کوری های آنجا با نظرت موافق هستم. اشکال هم رهبری است. اما من رهبری على العموم را مد نظر ندارم من رهبری چپ را میگویم. وقتى در نامه ام نوشتم اشکال از چپ بوده قبل از هرکس منظورم رهبری چپ است. ممکن است کسى این حرف را انتقاد به پائین بداند، این تنها در صورتى ممکن است که اتوماتیک رهبری کنونى کومه له را چپ نداند. من رفقای اصلى ک.ر. را نه تنها از کسى در تشکیلات کردستان کمتر چپ نمیدانم بلکه رفقائى مثل سید مجید، رحمان و ابراهیم مینه شم را آدمهای کمونیسم کارگری میدانم، همان طور که مظفر را. رفقائى شاید این را قبول نداشته باشند،بنظرم اختلافمان در مورد اصلا معنى چپ و کمونیسم کارگری است.

بهرحال چپ، به همین معنائى که گفتم در دوره قبل خوب کار نکرد. از رادیو که بگذریم، عرصه های دیگر فلج بود. خوب تاوان این را هم باید بدهیم. امیدوارم این مشکلات از پیش پا برداشته شوند.

نوارهای رفیق منصور رسید هم دست شما و هم دهان ایشان درد نکند. پلنوم ١٧ با پستى که به من داد عملا مرا از خیلى از کارها محروم کرد. کمتر فرصت نوشتن و کار کردن روی مسائل جدی را دارم که امیدوارم در پلنوم آینده مسائل سبک تر شود. بهر حال هنوز نتوانسته ام به قولى که در مورد اتحادیه صنعتگر داده بودم عمل کنم.

از قول من به رفیق منصور خیلى سلام برسان و از طرف من او را ببوس.

برای همه رفقا سلام دارم

قربانت کورش مدرسى

٨/٩/٩٠


نامه به بهرام مدرسی در مورد راست و چپ در کردستان

بهرام عزیزم

با سلامهای زیاد، مخلصیم

نامه ات را دریافت کردم و خوشحال شدم. درمورد مطالبى که نوشته بودی راستش شاید حرف زیادی نشود زد، اما نکاتى را که بنظرم میاید برایت مینویسم.

درمورد اینکه راست و غیر راست (بهر حال منظورم ناحساب ها است)، از نامه ی من یا قطعنامه های اخیر ک.ر. خوشحال شدند و در مبارزه موجودی که میان چپ و اینها در جریان است، موضع آنها تقویت شده، تردیدی ندارم. همان وقت که نامه را مینوشتم و بعضى از قطعنامه ها را که میخواندم یا مینوشتم برایم روشن بود که راست رویش زیاد میشود و اینها نوک تیزش رو به چپ است. اما از خودم میپرسیدم چرا ما وقتى اصول و پرنسیب های اعتقادیمان را تکرار میکنیم مخالفین ما از آن استفاده میکنند؟ در مقابل این تصمیم قرار گرفتم که برای اینکه راست استفاده نکند در بیان این اصول تخفیف بدهم. بلافاصله باخودم گفتم که آخر من یکى از پایه های دعوایم با راست همین اصول وپرنسیب ها بود آیا تخفیف "تاکتیکى" در این اصول خود بهترین آوانس به راست، نه به مثابه افراد بلکه بمثابه یک جریان و سنت اجتماعى، نیست؟ هدف من فعلا بیرون کردن راست و بعد درست کردن تشکیلات چپ نیست. هدف من هر دو اینها در آن واحد است. هم میخواهم راست برود و هم یک تشکیلات کمونیستى با همه ی پرنسیب هایش را درست کنم. بنابراین اگر حرفى میزنیم باید همه اش را بزنیم و از وارد کردن عنصر دیپلماسى و تاکتیکى در بیان عقایدمان پرهیز کنیم. چپ در مبارزه اش با راست، بهر دلیل، این پرنسیب ها را خدشه دار کرده بود بنابراین من راهى جز دفاع از پرنسیب هائى که به آن اعتقاد دارم را در مقابل خود نمیدیدم. شخصا همان طور که حاضر نخواهم بود عضو حزبى باشم که معیارها و سیاست های راست در آن جاری است باشم، حاضر هم نیستم عضو حزبى باشم که چپ در راس است اما این پرنسیب های پایه ای در آن پرنیسب نیست. اگر امروز راست خوشحال میشود ناشى از نامه من یا قطعنامه های ک.ر. نیست بلکه داریم تاوان اشتباه چپ را میدهیم. هر اشتباهى در مبارزه سیاسى تاوان خود را دارد و راستش به اعتقاد من تاوانى که امروز میدهیم کمترین تاوان ممکن است. همان طور که خودت نوشته ای جواب گرایشهای دیگر را دادن سخت نیست، بنظرم آنچه که سخت است جواب خود چپ را دادن و در آخرش هم خط شدن بیشتر ماست.

در مورد جلسه مظفر هم ایراداتى که به قطعنامه ها و نامه ی من میگیرد که گویا راست را تطهیر کرده نادرست است، هرکس بدون دغدغه اینکه ارزش مصرف این نوشته ها در تناسب قوای فعلى چیست آنها را بخواند میبیند که این ایرادات به آنها وارد نیست. مشکل این است که معنای عملى اشتباهى را که شده درک نمیکند. اشتباهى که رفیقى مثل مظفر و رفقائى مثل ستاد میکنند معنایش با اشتباهى که هر فرد عادی میکند قابل مقایسه نیست. بنظرم مظفر و مجید مابه ازاء اشتباهشان را نمیبینند و مسئولیت آنرا بر عهده نمیگیرند. مثل یک آدم عادی ابعاد این خطا را به آنچه شخصا خود گفته یا کرده اند محدود میکنند و بعد فکر میکنند با یک انتقاد ساده مسئله حل میشود. بعلاوه فکر میکنم این رفقا سیاست تشکیلاتى روشنى در مبارزه علیه راست را ندارند. بنابراین بنظر میرسد که دفاع از تشکیلات، که در شرایط کنونى دفاع از حقوق کسانى که با آنها مخالفیم را نیز در بر میگیرد، محدودیت اختیارات ارگانهای تشکیلاتى در تصفیه سیاسى مخالفین، پابند بودن به اساسنامه در همین حزب کنونى چه در مورد تنبیهات و چه در مورد عضوگیری و... را درک نمیکنند. و بنابراین شیوه های رهبری تشکیلاتى و از جمله دادن قطعنامه و غیره را زائد میدانند. حرفشان به سادگى این است که ما نمیخواهیم با این راست در این حزب باشیم (که حرف درست و حقى است) بنابراین همین امروز آنها را بیرون بیندازید. این نتیجه گیری غلط است. حرف درست باید بر متن زمینه واقعى ای که در آن قرار گرفته ایم معنای عملى شود. ما با مخالفینمان در یک حزب هستیم پروسه ی جدائیمان نمیتواند این واقعیت را دور بزند. پروسه جدائى ما باید همه ی پرنسیبهایمان را در خود حفظ کند. ما هم زیر اساسنامه را امضا کرده ایم و باید به آن پابند بمانیم. وگرنه هیچگاه تشکیلاتى منطبق با اساسنامه را نمیتوانیم بسازیم. من نمیخواهم فردا وارد تشکیلاتى شوم که اگر با مظفر یا با منصور حکمت اختلاف پیدا کردم فورا با تحلیلى که آنها از من دارند اخراجم کنند. تصفیه و جدا شدن سیاسى از اختیارات کنگره است و باید بماند.

در هرصورت بنظرم اگر اختلافى هست اختلاف در مورد سیاست تشکیلاتى ما در قبال حزب کمونیست با همه ی گرایشهای آن است. اعلام موضع کافى نیست باید سیاست رسیدن به هدف را روشن کرد. سیاست رساندن حزب به کنگره چهارم و کومه له به کنگره هفتم و یک بنى کردن حزب در این پروسه سیاست اعلام شده کانون است و من به درستى آن اعتقاد دارم وهمان طور که قبلا هم نوشته ام اولترا چپ بودن را محق نمیدانم. مبارزه ی ما با گرایشهای دیگر مبارزه ای سیاسى است که نباید در آن از اهرمهای تشکیلاتى استفاده کرد. اگر کسى خطائى در انجام وظیفه و مسئولیتش کرد بعلت این خطا باید مورد مواخذه تشکیلاتى قرار گیرد. چپ باشد یا راست فرقى نباید بکند.

در مورد سنت های چپ و راست و رهبری و غیره که گفته ای در نامه من خلاء وجود داشته درست متوجه منظورت نشدم. شاید یک نکته در نامه ی من هست که باید توضیح بیشتری میدادم که منظورم را روشن تر میکرد. من در آن نامه روی انتقادم به چپ بى اما و اگر است. اما شاید این مطلب باندازه کافى روشن نباشد که قبل از هر چیز منظورم رهبری تشکیلات و یا چپى است که در رهبری این تشکیلات قرار گرفته. راستش نمیدانم فلان رفیق پیشمرگ یا عضو ساده ی ما در غیاب این خاصیت در رهبری چه کار بزرگى از اوساخته است. چپ بى اما و اگر در تشکیلات کردستان هست اما نه متشکل بوده و نه ارگانهای رهبری را به این عنوان به دست گرفته است. ک.ر. ترکیب اصلیش چپ است. سید مجید، رحمان حسین زاده و ابراهیم مینه شم را اگر از کسى چپ تر و سرخط تر ندانم کمتر هم نمیدانم، اما در تشکیلات حل شده اند و به این لحاظ ایراد مظفر به آنها کاملا محق است. ستاد چپ است اما بنظر میرسید فلج شده. بالای چپ که اینطور باشد پائینش بهتر نخواهد بود. شاید اشتباه کنم اما از نامه هائى که دریافت کرده ام چنین بر میاید که آحاد چپ این انتقاد را زیادی بخود گرفته اند. حرف من زیاد به آحاد بر نمیگردد بلکه عملکرد وسیعتر چپ یا بقولى ماکرو چپ را مد نظر داشتم. ادعائى هم ندارم که اگر خودم بودم حتما بهتر عمل میکردم بهر حال کمى دور بودن از آنجا علاوه بر مظراتش خاصیت های خودش را هم دارد. اجازه میدهد کمى از دورتر نسبت به وضعیت ارزیابى داشته باشى و اسیر محاصبات کوچک نشوی!

درمورد رادیو رفتن هم که تو به خودت گرفته ای نیز وضعیت همین است. اینکه این چقدربه تو مربوط میشود یانه را قبل از هرکس خودت میتوانى قضاوت کنى اگر پای فرد در میان باشد شاید من تو و رفقای دیگری را برای رادیو پیشنهاد میکردم. بعلاوه عدم علاقه به کار در واحد نظامى یا واحدهای تشکیلات پیشمرگ جرم نیست و دلالتى بر بوچون غلط ندارد. هرکس میتواند به کاری علاقه داشته باشد یا نداشته باشد و یا از کاری خسته شده باشد هیچ کدام از اینها بد نیستند. اما باز وقتى میبنى که بصورت وسیعتر و همگانى تری اشتها به فعالیت نظامى کم است، در مقابل اشتها برای نوشتن برای رادیو زیاد است و حتى فرماندهان نظامى ما تمایل زیادی به ماندن در این کار راه انداختن این فعالیت ندارند آن وقت حتما یک جائى از کار ایراد دارد. بحث بر سر ده نفری نیست که تقاضای رفتن به رادیو را داده اند و ممکن است محق هم باشند. بحث بر سر یک ارزیابى و یک تمایل عمومى است. بحث بر سر عدم آمادگى یک تشکیلات برای کار و فعالیت خاصى است. قدیم هم حتما ده نفری پیدا میشدند که تقاضای رفتن به رادیو را داشتند، اما قضیه تمایل به کار نظامى معکوس بود. آنوقت هم مستقل از این ده نفر ایرادی در کار بود. من امروز خواسته ام رفقا را متوجه ایرادی بکنم که میبینم. بهر حال باید جواب این سوال را داشت که چرا کار نظامى ما زیر ظرفیت و با عدم تمایل همگانى یا اکثریت(که ستاد هم شاملش میشود) روبرو است؟ من ایراد را در افراد نمیبینم ایراد یک ارزیابى خودبخودی یا آگاهانه نادرست است.

بهرحال ما دوریم و شما نزدیک حتما ارزیابى های ما از این هم تاثیر میپذیرد.

قربانت

کورش مدرسى

اول اوت ١٩٩٠