توصیح: به نقل از نشریه کمونیست شماره ۶۰ – بهمن ۱۳۶۹. این مصاحبه با نشریه کمونیست انعکاس یک سیاست و یا بهتر بگوئیم انعکاس یک رویکرد خاص به سیاست کمونیستی است. این رویکرد سازمان گری کمونیستی را اساساً به معنی متحد کردن بر متن زندگی اجتماعی و حول یک افق سوسیالیستی و کارگری می فهمد و دنبال میکند. سازمان گری توده ای که الزاماً کارگر نیست حول افق سوسیالیستی یکی از جدال های دائمی ما با سنت چپ رادیکال ایران بوده است. در افتادن با سنت رایج چپ در سازمان دهی تشکل های توده ای، که بعدا در بحث چپ و سازمان دهی تشکل های توده ای دنبال شد محور این تلاش است. متشکل کردن پناهندگان به زیر یک پلاتفرم کارگری یکی از این نمونه ها است که نمونه دیگر آن را باید در طرح کنگره آزادی عراق بعد از اشغال عراق توسط آمریکا و پاشیدن شیرازه های جامعه مدنی در آن کشور یافت. به هر صورت این رویکرد، در مقابل کل سنت سازمان گری سنتی چپ که از یک طرف ایدئولوژیک و غیر اجتماعی و از طرف دیگر در بازی "سوسیالیستی – دمکراتیک" طبقه کارگر را به زیر پرچم "دمکراتیک" بورژوازی میکشد، قرار دارد. این تلاش یکی از شاخص های مهم بحث کمونیسم کارگری بوده است. این رویکرد به سازمان گری کمونیستی در بخش اعظم آنچه که در این مجموعه آمده است قابل مشاهده است. فدراسیون شوراهای پناهندگان البته به مرور به بنگاه تائیدیه دادن به متقاضیان پناهندگی در ازای پیوستن آنان به حزب مربوطه و محمل گرفتن پول از دولت برای پناهندگان و خرج آن برای حزب تبدیل شد. در رابطه با مساله پناهندگان همچنین میتوان به نوشته های "دفاع از منافع کارگران و یا مسکوت گذاشتن آن – پیام شور و همبستگی" و "وطن هر کس جائی است که در آن کار میکند" مراجعه کرد.
کمونیست: سازماندهی پناهندگان و مهاجرین چه جایگاهی در فعالیت حزب کمونیست ایران و بطور کلی در مبارزه ی سوسیالیستی کارگری دارد؟ حزب کمونیست در کار خود در مورد پناهندگان چه اهدافی را دنبال میکند؟
کورش مدرسی: مساله ساده است. اگر از پناهندگان پولداری که سرمایه شان منشاء معیشت شان است و از تعدادی نسبتاً کم پناهندگانی که به صورت فردی میتوانند از مقدّراتی که جامعه برای شان تدارک دیده فرار کنند و شغل های دیگری برای خود دست و پا نمایند، صرف نظر کنیم، بخش مهم این پناهندگان چه ایرانی و چه غیر ایرانی، از هر منشاء طبقاتی که بوده باشند، به بازار کار کارگری سرازیر میشوند. تضییقاتی که علیه این پناهندگان روا داشته میشود، راسیسم، اخراج به زور پناهندگان، سوق دادن به سکونت در گتو های شهری و غیره همه در خدمت رسمیت دادن عملی به تبعه درجه دوم، تو سری خور و بدهکار به پناهنده و تامین وضعیتی است که پناهنده در آن آماده کار تحت هر شرایطی باشد. این ضمناً مکانیسمی است برای پائین نگاه داشتن توقعات کارگران اروپائی.
ایرانیان دارند شاید برای اولین بار مهاجرت در ابعاد وسیع را تجربه می کنند. پیش از این تعداد ایرانیان در خارج کشور کم نبود اما ترکیب اینها را اساساً دانشجویان، روشنفکران، تجار و غیره تشکیل میدادند. ایرانیان در آنوقت میهمانان موقت و پولدار و طبعاً محترم اروپا و آمریکا بودند. اما سلطه ی جمهوری اسلامی، جنگ و فلاکت، ایرانی را در خارج کشور به سلک سایر ملیت های مهاجر در اروپا و آمریکا در آورد. الجزائری ها، شیلیائی ها فلسطینی ها افغانی ها و غیره. معنی این حرف این است که این بار ایرانی نه به عنوان میهمان که پولش را از جای دیگری می آورد، بلکه بعنوان کسی که در چارچوب این جوامع معیشت خود را تامین میکند، راهی خارج شد.
این مشکل، نه تنها مشکل پناهندگان که مشکل کارگر اروپا و آمریکا هم هست. حمله به پناهندگان و مهاجرین همانطور که تاریخ نشان میدهد سر آغاز حمله وسیع به کارگران است. رابطه کارگر افغانی گریخته به ایران با جامعه و کارگر ایرانی چگونه است، رابطه کارگر مهاجر و پناهنده در اروپا هم به همان شکل است. اگر کسی خود را کمونیست بداند نمی تواند به این مساله اجتماعی وسیع بی توجه باشد. این مشکل، مشکل کارگران است. بنابراین مشکل حزب کمونیست هم هست. و لذا برای حزب کمونیست ایران متشکل کردن پناهندگان جزء مهمی از فعالیت آن در خارج کشور است. حزب کمونیست اگر بخواهد کوچکترین تاثیری بر زندگی کارگران اروپا و بر زندگی و افکار یک نسل از ایرانیانی که بدون تردید نقش مهمی در افکار جامعه ایران خواهند داشت ایفا کند، اگر بخواهد به آرمان های کارگری و انترناسیونالیستی خود پابند باشد، متحد کردن بخش هرچه وسیعتر پناهندگان حول ایده ها و افق سوسیالیستی و کارگری اولین قدم آن است. بدون شرکت فعال در این عرصه، ما و همه حرف های مان به جریانی حاشیه ای و بدون نقش در سرنوشت جامعه تبدیل خواهیم شد.
اما مساله علاوه بر جنبه عمومی امروزی دارای اهمیت فوری و بلاواسطه سیاسی هم هست. مشکل پناهندگان با بالا گرفتن روحیه اروپائی و ایجاد اروپای واحد در سال ۱۹۹۲، در ابعاد وسیعتری مطرح خواهد شد. این امر علاوه بر اینکه از هم اکنون دارد با یکسان کردن قوانین و مقررات بر اساس بد ترین نوع آن، موقعیت پناهنده و مهاجر را به سمت بدترین شرایط سوق میدهد و با بالا گرفتن روحیه ی اروپا محوری میتواند به فجایعی بسیار بزرگتر نیز منجر گردد.
روحیه اروپا محوری و هویت اروپائی نه در مقابل هویت ملی و کشوری بلکه اساساً در مقابل هویت جهان سومی معنی پیدا میکند. اگر در دوره نازیسم ما شاهد برجسته کردن هویت آلمانی در مقابل غیر آلمانی بودیم امروز میخواهند به اروپائی بودن در مقابل آسیائی بودن همان نقش را بدهند. این یعنی پناهندگان و مهاجران در اروپا در آستانه رویاروئی با یورشی همه جانبه قرار گرفته اند و میتوانند طعمه سیاست هائی به مراتب وحشیانه تر از نژاد پرستی نازی ها قرار بگیرند. بنابراین مساله متشکل شدن و مبارزه برای دفاع از موجودیت انسانی پناهنده و ممانعت از سلطه ی چنین سیاست هائی اهمیت روز و حیاتی دارد.
هدف ما متشکل کردن پناهندگان و مهاجرین حول تنها راه واقعی برای فائق آمدن بر مصائب و مشکلات ماهرت است. این امر جز با قرار دادن افق و آرمان های کارگری و سوسیالیستی در مقابل این حرکت و جلب آنها به آن امکان پذیر نیست.
پناهنده و مهاجر در مقابل فشارهای مادی و تحقیر روزمره شخصیتش غالباً به موضع گرفتن در سنگر مشابه سوق داده میشود. امروز شاید رایج ترین راه رویاروئی با وضعیت پناهندگان و تلاش برای تخفیف درد تحقیر روزمره شخصیت و فراموشی موقعیت فرودست پناهنده، تمجید ملت خود و همه خوب و بد فرهنگ آن در مقابل ملل اروپائی، یعنی روی آوردن به ناسیونالیسم است. سازمان های سیاسی ای که در این محیط فعالیت میکنند غالبا جز افق و آرمان های ناسیونالیستی چیز دیگری نه دارند و نه تبلیغ میکنند. کافی است نگاهی حتی سطحی به نشریات و فعالیت های این سازمان ها از سلطنت طلب دو آتشه گرفته تا اکثریت و راه کارگر بیندازید تا عمق فساد ناسیونالیستی را دریابید. واقعیت این است که با راسیسم و ناسیونالیسم ایرانی، کردی، آذری و غیره نمیتوان به جنگ راسیسم و ناسیونالیسم اروپائی رفت. پناهنده برای رها کردن خود از چنگال ستمی که بر اساس تحقیر نژاد و یا ملت بر او روا داشته میشود باید بدواً خود هرگونه برتری ملی و فرهنگی را محکوم و طرد نماید.
پناهنده و مهاجر را باید واقعا جهان وطن کرد. این یعنی تلاش برای دادن جواب و تبیین سوسیالیستی از همه مسائلی که او را احاطه کرده، یعنی شریک شدن در مبارزه ی او و نشان دادن حقانیت حرف هایمان در عمل.
کمونیست: چرا پناهندگان ایرانی بطور اخص؟ آیا نباید پناهندگان را مستقل از ملیت موضوع کار خودمان قرار دهیم؟
کورش مدرسی: پایه تحلیل ما از وضعیت پناهندگان و اهدافی را که در این رابطه تعقیب میکنیم به هیچ وجه جنبه خاص ایرانی ندارد. مشکل پناهندگان و مهاجرین در اساس یکسان است و راه واقعی مقابل آنان یکی است. برای ما امر متشکل کردن پناهندگان ایرانی تنها به عنوان حلقه ای از سازماندهی یک جنبش همگانی پناهندگان و مهاجرین برای قرار گرفتن در صف مبارزه کارگران، برای تغییر وضعیت حاظر و مقابله با خطرات بیشتری که قبلا به آنها اشاره شد قابل درک است.
اما در همان حال اگر بخواهیم قدم از عرصه ی آرزو ها بیرون بگذاریم و گرفتار عبارت پردازی نشویم، باید با توجه به قابلیت ها و توانائی های خودمان قدم های مان را روشن کنیم. بحث متشکل کردن پناهندگان و مهاجرین ایرانی بحثی بر سر محدود کردن دایره ی عمل و تاثیرگذاری ما به پناهندگان ایرانی نیست. بحث بر سر نحوه ی انجام موثر فعالیت در میان پناهندگان بطور کلی است.
ما به عنوان کمونیست های ایرانی زبان و فرهنگ پناهندگان و مهاجرین ایرانی را بهتر می فهمیم، از جامعه ای با تاریخ سیاسی مشترکی آمده ایم، با داده های فکری آنان آشنا هستیم، بسیاری از آنان ما را می شناسند و لذا به سرعت و سهولت بیشتری می توانیم با آنان رابطه برقرار کنیم و بر زندگی و فعالیت آنان اثر بگذاریم. این به ما مجال می دهد که بتوانیم پناهندگان و مهاجران ایرانی را با سرعت و سهولت بسیار بیشتری در چارچوبی که می خواهیم متشکل کنیم و آنان را به عنوان پیشتاز مبارزه ی پناهندگان به میدان بکشیم. تشکل های پناهندگانی که ما میخواهیم نمیتوانند خود را از مسائل مشترکی که با سایر پناهندگان دارند کنار بگیرند. راه حل هائی که این تشکل ها در مقابل پناهندگان قرار می دهند هیچ خصوصیت ملی ای ندارند. و لذا برجسته کردن کار در میان پناهندگان ایرانی برای ما راهی است برای تاثیر گذاری واقعی و در ابعاد اجتماعی بر سیر اوضاع.
البته باید متوجه بود که نفس متمرکز شدن بر امر متشکل کردن پناهندگان ایرانی، این تشکل ها را بیشتر در معرض نفوذ ایده ها و معیار های ناسیونالیستی قرار میدهد. اما این خطر را تنها هوشیاری فعالین آن میتواند خنثی کند.
کمونیست: در آمریکا و کانادا پناهنده به آن شکلی که در اروپا هست، وجود ندارد. مهاجرین در این کشورها، بدون طی سلسله مراتبی شبیه آنچه در اروپا هست روانه بازار کار میشوند. آیا این بحث ها در آنجا هم صادق است؟ کورش مدرسی: شاید مساله در آمریکا و کانادا در ابعادی که این مساله در اروپا هست بازتاب نداشته باشد. این بدین معنی است که کار ما در این کشورها اساسا سازماندهی و اتحاد کارگران ایرانی در وحدت با طبقه کارگر در این جوامع است. و علی الاصول ما باید تلاش کنیم که کارگر ایرانی ساکن این کشورها را به عنوان متحد پیشرو ترین بخش کارگران این کشورها به میدان بکشیم.
کمونیست: رابطه سیاسی و عملی حزب کمونیست با فدراسیون شوراهای پناهندگان ایرانی چیست؟
کورش مدرسی: رابطه حزب کمونیست با این عرصه از کار بسیار فشرده بوده. ایده اولیه این کار از جلسه ای از اعضای در دسترس کمیته مرکزی و تعدادی از کادر های حزب که به دعوت کمیته اجرائی وقت در پائیز ۱۳۶۷ در رابطه با عرصه های فعالیت حزب در خارج کشور برگزار شد، بدست آمد. از رفقای مختلفی خواسته شده بود که طرح خود برای فعالیت غیر حزبی در خارج را ارائه دهند.
طرح های مختلفی به جلسه ارائه گردید؛ "تشکل دمکراتیک ایرانیان"، "تشکل صنفی – سیاسی پناهندگان" و "شوراهای پناهندگان" از جمله ی طرح های مطرح شده بودند. طرح شوراهای پناهندگان را منصور حکمت به جلسه ارائه کرد. به دنبال بحث های نسبتاً مفصلی، ایده فعالیت برای ایجاد شوراهای پناهندگان مورد پذیرش قرار گرفت. این ایده و طرح های مربوط به آن بعدا در کمیته اجرائی حزب تصویب شد.
برای شروع حرکت اولیه و تشکیل هیات موسس، حزب با افراد و جریاناتی که حدس میز می توانند جمع موثری را برای راه اندازی این حرکت تشکیل دهند، تماس گرفت. حاصل این تماس ها تشکیل "هیات موسس فدراسیون شوراهای پناهندگان ایرانی" بود که اسامی آن ها اعلام شد. طی این دوره طبعا حزب کمونیست به عنوان مبتکر اولیه و گرد آورنده ی هیات موسس در سطوح مختلف کسر، کمک کننده این طرح بود. ترکیب اصلی فعالین مرکزی و محلی این حرکت را فعالین حزب کمونیست تشکیل میدادند، بودجه فعالیت هیات موسس تقریبا تماما از جانب حزب کمونیست تامین گردید. شاید محدود شدن این حرکت به چارچوب مقدورات حزب کمونیست نقطه ضعفی برای این حرکت محسوب گردد. اما کلا نشان میدهد که رابطه ی حزب کمونیست با این حرکت در این دوره فشرده بوده و در واقع بدون پشتیبانی و دخالت حزب این حرکت متوقف و یا بسیار کند می شد.
اما با تشکیل کنگره فدراسیون شوراهای پناهندگان و به اصطلاح ایستادن این تشکیلات روی پای خود، رابطه حزب کمونیست با آن نیز دگرگون شد. این رابطه دیگر مانند رابطه حزب با هر اتحادیه و تشکل توده ای دیگر است. این امر را شاید بتوان در دو سطح معنی کرد. اولاً، موضع عمومی حزب در مقابل این حرکت با توجه به سیاست ها و فعالیت های خود این تشکل تعیین می شود. حزب کمونیست به این اتحادیه نگاه می کند و با توجه به سیاست های آن و دایره تاثیر گذاری آن رابطه خود با آن را تعیین می کند. ثانیاً، فدراسیون تشکیلاتی مستقل از حزب کمونیست است. مکانیسم های تصمیم گیری و فعل و انفعال سازمانی مستقلی دارد. حزب کمونیست همه ی اینها را به رسمیت میشناسد و در حفظ این استقلال ذی نفع است. بنابراین نحوه دخالت حزب کمونیست نمی تواند از به اصطلاح بالا باشد. حزب کمونیست اگر بخواهد چه به لحاظ سیاسی و چه سازمانی دخالت بیشتری در این تشکل بکند باید مانند سایر احزاب و جریانات عمل کند. عینی ایده ها و نظرات خود را در تشکل های پایه ای یعنی شوراها مطرح کند. مورد قبول قرار گرفتن این ایده ها و پیشنهاد ها دیگر تنها در چارچوب مکانیسم های دمکراتیک درون خود این تشکل قابل قبول خواهد بود. حزب کمونیست نه میتواند و نه حق دارد فی المثل تصمیم بگیرد کادر به بالای این حرکت اضافه کند، سیاستی را به راس این حرکت "ابلاغ" کند و غیره. این ها تصمیماتی بی معنی هستند. حزب کمونیست و فعالین آن اگر بخواهند تاثیری بر این حرکت بگذارند، همانطور که گفتیم، باید ایده های خود را از مجاری رسمی این تشکیلات طرح کنند، خود را از همین کانال ها کاندید مسئولیت های آن کنند. دایره ی این تاثیر گذاری را تناسب واقعی نیروها، سنت ها و ایده ها تعیین می کنند. این تناسب قوا را نمی شود دور زد.
کمونیست: ارزیابی حزب کمونیست از کار فدراسیون شوراها چیست و فکر می کنید جهت حرکت آتی آن چطور باید باشد؟
کورش مدرسی: این حرکت را بر اساس شاخص های ابژکتیو می توان مورد ارزیابی قرار داد. هر کس امروز کلاهش را قاضی کند می بیند که این حرکت تاثیرات مهمی، به نسبت عمر کوتاه خود، داشته است. هر کس که از راسیسم و تمایز قائل شدن میام انسان ها بر اساس ملیت، نژاد و مذهب رنج می برد با یک نگاه سطحی می تواند متوجه شود که در دنیائی که ظالم و مظلوم غالبا در میدان واحد ناسیونالیسم در مقابل هم صف آرائی کرده اند، میدانی که قوانین مربوط به شکاف های موجود را به رسمیت می شناسد، فدراسیون پناهندگان و شوراهای آن با طرح ایده های انترناسیونالیستی افق و میدان جدیدی را در مقابل مساله پناهندگان قرار می دهند. نشریه "همبستگی" را اگر ورق بزنید متوجه تفاوت آن با سایر نشریاتی که در این زمینه منتشر می شوند می گردید. فعالیت فدراسیون، شوراها و فعالین آن که صفحات "همبستگی" شاهد گوشه هائی از آن است نشان میدهد که فدراسیون با همه ایراداتی که میتواند به آن وارد باشد، یکی از فعالترین و موثرترین تشکل های پناهندگان فی الحال موجود در اروپا است. اگر فدراسیون تنها آمار مواردی را که مشکل حقوقی پناهندگان را حل کرده منظماً اعلام کند، اگر به ستون نامه های رسیده ی "همبستگی" نگاه کنید متوجه میشوید که فی الحال سین حرکت چه مرجع امیدی برای پناهنده تبدیل شده است. امری حتما خستگی و دوندگی روزمره فعالین آن را از تن شان بیرون می کند.
اما سیاست و هدف ما، و حتما فعالین اصلی این حرکت، صرفاً ایجاد سازمانی به هر حال بهتر از آنچه وجود داشته نیست. اگر بخواهیم به این که هست رضایت ندهیم و بار دیگر کل افق مان از این حرکت را در مقابل قرار دهیم و این حرکت را با آن بسنجیم، آنوقت میتوانیم تغییراتی که از نظر ما فدراسون، شوراها و فعالین آن باید در کارشان بدهند را روشن کنیم.
در این متن کار فدراسیون پناهندگان را از دو جهت میتوان مورد ارزیابی قرار داد. او نظر شیوه فعالیت، و از نظر سیاستی که بر فعالیت اش حاکم است. اگر بخواهیم هر دو ی این جنبه ها را در یک الگوی وا حد به گنجانیم، میتوان گفت که فدراسیون باید مانند یک اتحادیه ی رادیکال عمل کند. شیوه ی کارش شبیه اتحادیه باشد و سیاست آن رادیکال.
اتحادیه بودن یعنی متشکل کردن آدم ها برای رسیدن به منافع تعریف شده و یا دفاع از دست آورد های کسب شده. یعنی تعریف روشن از منافع مشترک و برجسته کردن آن، جلب آدم ها بر اساس این منافع، سازمان دادن فعالیت های گوناگون از خرد تا کلان در جهت دست یابی به اهداف بزرگ و کوچک. دخالت دادن و شریک کردن این آدم ها در فعالیت شورا ها منطبق با هر اندازه انرژی و یا سمپاتی که قادر اند در اختیار این حرکت بگذارند، هدایت همه ی این فعالیت ها به گونه ای که هر انسان عادی بتواند در آن ها شریک و فعال باشد، و ...
وقتی شوراهای کنونی، یا دستکم اکثر آن ها، را با الگوی کار اتحادیه ها مقایسه کنیم متوجه تفاوت ها و کمبود های جدی می شویم.
هر اتحادیه ای بدوا اعلام میکند که عضویت در آن چه منافع مشخصی را به دنبال دارد و عضو را در مقابل چه فشار ها و یا کمبود هائی کمک میکند. فرق یک موسسه خیریه با یک اتحادیه از جمله در این است که اتحادیه خدمات خود را در اختیار اعضایش می گذارد و با اتکا به حق عضویت اعضا خود را روی پایش نگاه میدارد. اما هنوز هیچ کدام از شوراها، تا آنجا که ما اطلاع داریم، اعلام نکرده اند که عضویت در آن ها چه امتیازات و منافع خاصی دارد، چرا پناهنده باید در این شوراها متشکل شود، اگر نشود چه چیز مشخصی را از دست میدهد. هنوز ایده صدور کارت عضویت، آنجائی که اصولا چنین ایده ای پذیرفته شده است، بیشتر معنی فُرمال دارد تا عملی و زنده. و لذا عضو گیری و جلب اعضای جدید مورد بی توجهی است و یا در چارچوب الگوی فعالیت موجود مقدور نیست. شوراها شبیه موسسات خیره ای شده اند که خدمات خود را "فی سبیل الله" در اختیار همه قرار میدهند. روشن است که به این ترتیب عضو شدن دیگر مساله ای عقیدتی می شود که تنها کسانی را در بر می گیرد که تحلیل ما را قبول داشته باشند.
اتحادیه آدم ها را بر اساس منافع مشترک متحد می کند و نه افکار مشترک. برای توضیح بیشتر بگذارید کمی در باره ی الگوی فعالیت چپ در ایران صحبت کنیم تا تفاوت آن با یک فعالیت اجتماعی، و از جمله فعالیت اتحادیه ای، روشن تر شود.
چپ رادیکال ایران سنتاً نتوانسته است که آرمان های رادیکال خود را به زبانی روشن و قابل فهم برای عموم بیان کند. به ناچار آدم ها را روت "تخت پروکراست" ایده های تحلیلی خود می خوابانند، آن ها را می کشند یا پا های شان را اره میکنند تا اندازه ی این تخت شوند. تاریخ این چپ پر از اتحادیه ها و انشعاب ها بر اساس مسائلی است که هیچ بنی بشر عادی ای از آن ها سر در نمی آورد. جلسات آن ها مملو از مباحثاتی است که تنها خواصی از فرقه ی معین چپ می توانند از آن ها سر در آورند. وقت جلسه نوبت گرفتن، یا پا بند بودن به دستور جلسه و ... همه منطبق با الگوی زندگی روشنفکر فارغ البالی است که کارش در واقع جلسه گرفتن و خود جلسه فعالیت سیاسی او محسوب می شود. چنین فضائی از فعالیت طبعاً نه تنها آدم عادی را جلب نمی کند بلکه او را فراری می دهد. اتحادیه درست به عکس این عمل می کند. متحد نگاه داشتن اعضا و فعالیت برای جلب اعضای تازه و ایجاد سازمان های پایه ای جدید بخشی از علت وجودی شان است. در این رابطه می توان به سازمان دهندگان و مامورین اتحادیه ها فی المثل اشاره کرد. مامورین اتحادیه ها سراغ تک تک کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می روند و آن ها را به عضویت در اتحادیه جلب می کنند. سازمان دهندگان اتحادیه کسانی هستند که به کارگاه ها و کارخانه ها و یا شهر هائی که اتحادیه در آن ها شعبه ندارد می روند و طی مدت معلومی اتحادیه را در این محل ها بوجود می آورند. در اتحادیه صرف عضویت و پرداخت حق عضویت فعالیت است. چون معلوم است که اگر برای عضو مشکلی پیش آید اتحادیه را پشت سر خود دارد. اتحادیه می تواند کمک هزینه به اعضایش بدهد، وکیل برای اعضایش بگیرد و غیره. در هر حال معنی عضویت در اتحادیه برای کارگر دست یافتن به منافع کاملا معلوم و قابل لیست کردن است. مفهوم فعال در این تشکل ها با مفهوم رایج در چپ به کلی متفاوت است. هنر این فعالیت این است که در حالی که میلیون ها عضو دارد و در حالی که از این میلیون ها تعداد بسیار کمی، به تعریف متداول ما، فعال هستند و حتی در بسیاری از آکسیون های شان یک صدم اعضای شان شرکت نمی کنند، میتوانند کارگر را در بسیاری از جبهه ها در مقابل کارفرما متحد نگاه دارند، روحیه اتحاد را در آن ها تقویت کنند، و از منافع آن ها دفاع کنند. همه ی این ها را که کنار هم بگذارید اتحادیه را روی پای اش نگاه می دارد. شورا ها و فدراسیون پناهندگان هنوز با این شیوه از کار فاصله دارند. هنوز مفهوم متشکل شدن، سازمان، اداره و هدایت سازمان و غیره بیشتر تحت تاثیر الگو های چپ غیر اجتماعی است تا یک اتحادیه اجتماعی و توده ای.
جنبه ی دیگر مساله سیاست حاکم بر این شوراها است. ببینید وقتی چپ سنتی می خواهد رادیکال بماند رادیکالیسم اش غیر اجتماعی و به اصطلاح "مریخی" است. بنابراین نمی تواند محیط اطراف خود را در ابعاد اجتماعی رادیکال کند. وقتی هم که تصمیم میگیرد اجتماعی شود غالب اوقات رادیکالیسم اش را خط میزند، سوسیال دمکرات، ناسیونالیست، رفرمیست و ... می شود. شوراهای پناهندگان هم متاسفانه از این قاعده مستثنی نبوده اند. هر دو جنبه ی این پدیده را در شوراها می توان دید. از یک طرف شوراهای رادیکالی را داریم که محدود به فعالین سیاسی، آن هم از نوع معینی از آن ها، هستند و از طرف دیگر شوراهائی که الگوی فعالیت آنها در رابطه با پناهندگان فراتر از عُرف نیکوکاری اجتماعی متداول در اروپا نیست. این شوراها به اشکال فعالیت دفاتر حقوقی کمک به پناهندگان (که البته بسیار ارزنده است و باید کماکان ادامه یابد) محدود شده اند. دادن پاسخ دست کم قابل فهم به مسائل بسیار متنوع زندگی روزمره ی پناهنده، آکسیون و کشیدن پناهندگان به آکسیون، کار فرا قانونی، دخالت فعال در سیاست هائی که دامن پناهنده را می گیرند و ... تقریبا از کار شوراها غایب است. نشریه "همبستگی" علی رغم فاصله ای که از نشریات متعارف این عرصه گرفته هنوز این خلاء را چه به لحاظ شیوه کار و چه به لحاظ مضمون در خود منعکس میکند.
شاید یکی از دلایل مهم این وضع ضعف سنت کار متشکل در جنبش کارگری ایران و از آن بیشتر در جنبش چپ است. باید این کار و شیوه های از نحوه ی اداره ی جلسات گرفته تا جلب آدم ها، انتشار نشریه، آکسیون و غیره را آموخت. باید به اتحادیه ها و تشکل های کارگری سر کشید و از آن ها یاد گرفت.
قدر مسلم این است که اگر فدراسیون و شوراهای آن نتوانند بر این مشکل فائق آیند، مجبور خواهند شد که به نقشی حاشیه ای در جامعه تن دهند و عملاً به انجمن های کمک به پناهندگان محدود شوند.
کمونیست: آیا منشاء این مشکلات کمبود نیرو نیست؟
کورش مدرسی: به نظر ما نه. کافیست که به ستون نامه های رسیده همبستگی و لیست کسانی که از خدمات حقوقی شوراها و فعالین آن استفاده کرده اند نگاه کنیم تا متوجه شویم که این حرکت فی الحال نیروی بیشتری از بسیاری از سازمان های سیاسی را با خود دارد. اگر با الگوی فعالیت اتحادیه ای به مساله نگاه کنیم این ها می بایست اعضای شوراها باشند. این نیروی بسیار زیادی است. بعلاوه بحث بر سر صرفاً گسترش فعالیت نیست که مشکل نیرو به میان بیاید. بحث بر سر نوع دیگری از فعالیت است. تازه مشکل نیرو را فقط فعالیت خود شوراها می توانند حل کنند. بچه شیر از همان بچگی شبیه شیر است. مشکل این است که "مَنِش" و الگوهای رفتار و عمل فدراسیون و شوراهای کنونی شبیه "کودکی" چیزی که باید باشد نیست.
کمونیست: برنامه عمل دفتر سیاسی از لزوم تقویت این فدراسیون صحبت می کند. این حمایت و تقویت در چه اشکال مشخصی صورت خواهد گرفت؟
کورش مدرسی: در سطح کلی قاعدتاً باید روشن باشد که هر درجه پیشرفت کار حزب کمونیست مطابق اهداف و الگو ها و نُرم هائی که این دفتر سیاسی، به عنوان نماینده ی یکی از جریانات درونی حزب، به آن معتقد است، محیط مناسب تری چه در میان پناهندگان ایرانی و چه در سطح جنبش کارگری کشورهای مختلف برای فعالیت شوراها و فدراسیون آنها را بوجود می آورد.
اما در سطح کنکرت تر حزب کمونیست قبلا از این تلاش رسماً پشتیبانی کرده است و کماکان از این حرکت حمایت می کند. اما همانطور که در جواب یکی از سوالات پیش گفتم، درجه ی حمایت عملی امروز دفتر سیاسی از این حرکت بستگی به این امر دارد که این حرکت تا چه حد الگو های فعالیت واحدی را دنبال می کنیم ثانیاً این حمایت در چارچوب احترام به مقررات و سلسله مراتب دمکراتیک فدراسیون و شوراها باید صورت بگیرد. دفتر سیاسی این عرصه از کار را برای همه اعضا و فعالین و دوستداران حزب به عنوان یکی از عرصه های مهم به رسمیت شناخته و از آنان خواسته است که این عرصه را جزو فعالیت های مهم خود قرار دهند. بعلاوه حزب کمونیست آماده بوده و هنوز هم هست که در صورتی که فعالی هر عضو یا کادر آن در این حرکت توسط سایر وظایف عملی حزبی مقید و محدود شود، حد اکثر انعطاف را در معاف کردن این اعضا از سایر فعالیت های حزبی نشان دهد. اما باید این نکته ی مهم را در نظر داشت که حزب کمونیست نمیتواند مشکلات شوراها و فدراسیون را برای شان حل کند. فدراسیون و شوراها باید نه تنها خود قادر باشند مشکلات و معضلات عملی خودر را حل کنند، بلکه مطابق بیانیه ی خود باید احزاب سیاسی ای را که به جنبش سوسیالیستی کارگری پا بند هستند، و حزب کمونیست را که از جمله این احزاب است، یاری دهند.
کمونیست: فعالین و اعضای کمونیست در خارج کشور در قبال فدراسیون چه وظایفی؟
کورش مدرسی: جواب این سوال، بطور ضمنی، در سوال های قبل داده شد. دفتر سیاسی از همه ی اعضا و فعالین حزب در خارج کشور می خواهد که در این حرکت سهیم شوند و نقش بر عهده بگیرند. فعالین و دوست داران حزب کمونیست باید در نظر داشته باشند که یکی از راه های مهم تاثیر گذاری بر جنبش کارگری و امر اتحاد کارگران به میدان کشیدن پناهندگان ایرانی در اتحاد با جنبش کارگری است. امری که علی القاعده باید بیش از هر کس از دست ما ساخته باشد. در حالی که پناهنده و مهاجر کارگر ایرانی در انزوا به سر می برد و یکی از غیر متشکل ترین بخش کارگران این کشور را تشکیل می دهد، جلب نظر و سمپاتی کارگران و تشکل های کارگری به حرف های مان اگر نه غیر ممکن، بسیار مشکل خواهد بود. به این اعتبار هر فعال کمونیست باید درک کند که شرکت در این عرصه جزء مهم فعالیت کمونیستی ما است. بعلاوه بسیاری از اعضا و دوست داران حزب در خارج کشور هم اکنون خود با مشکلات متعدد پناهندگی دست به گریبان هستند. این رفقا باید به نیروی مبارزه ی متشکل خود و در بطن همین جنبش پناهندگان بر این مشکلات، که مشکل دیگران هم هست، فائق آیند و عامل متحد کردن پناهندگان گردند. این نه تنها توقع دفتر سیاسی بلکه توقع هر آدم دیگری از یک فعال کمونیست است که کارش سازماندهی و متحد کردن هر کس باشد که ذره ای مشکل و لاجرم تمایل به رفع مشکل را دارد.
متاسفانه آنچه که واقعیت را شکل می دهد تنها خواست ما نیست. ظرفیت های اجتماعی حزب کمونیست توسط ظرفیت های اجتماعی بدنه ی آن مشروط و محدود می شود. یکی از جنبه های شاید نا گفته مانده ی کشمکش های درونی حزب کمونیست درست بر سر همین مسائل بوده است. اگر از کسانی که به دلایل مختلف با سازمان دهی چنین حرکت موافق نیستند و یا امیدی به موفقیت آن ندارند صرف نظر کنیم، پراتیک رفقای دیگری که موافق این حرف ها بوده اند بر سنت اجتماعی اعتراض و اتحاد کارگری استوار نبوده. خوب و بد پراتیک شوراهای کنونی و فدراسیون شوراها بیش از هر چیز از ظرفیت های اجتماعی و سنت های اعتراض اجتماعی موافقین ما متاثر است. بنابراین فراخوان برای تغییر الگوی فعالیت شوراها قبل از هر چیز فراخوان تغییر الگوی فعالیت به دستکم کسانی است که خود را هم خط این دفتر سیاسی می دانند.
واقعیت این است که بلد بودن ها و نا بلدی های ما در فعالیت اجتماعی را سنت اعتراض اجتماعی ای که در آن فعالیت کرده ایم تعیین کرده است. برای هر فعال جنبش کارگری همه ی آن شیوه هائی که ما حرفش را می زنیم بدیهیات زندگی روزمره است. فعال جنبش کارگری اگر کاری بلد است درست همین کارها و همین شیوه ی فعالیت است.در حالی که تذکر این شیوه از فعالیت به انقلابی و مارکسیست فعال در جنبش روشنفکری، فراخوان به کنار گذاشتن همه ی شیوه های فعالیت تا کنونی و یادگیری شیوه های فعالیت دیگری از فعالیت است. منظور این است که سنت اعتراض و مبارزه ای که ما از آن آمده ایم سنت اعتراض کارگری نبوده، بنابراین باید شیوه های فعالیت اجتماعی و کارگری را آموخت. همانطور که بار ها گفته ایم حزب کمونیست اگر قرار است بر متن سنت اعتراض اجتماعی طبقه ی کارگر قرار گیرد قبل از هر چیز باید از سنت و شیوه ی کار چپ حاشیه ای و روشنفکری فاصله بگیرد. این امر علاوه بر شیوه های رهبری حزب بعلاوه باید در شیوه های فعالیت عملی ما و در نحوه ی کار فعالین محلی حزب منعکس شود.
کمونیست: دبیر فدراسیون، فرهاد بشارت، یکی از اعضای شناخته شده ی حزب کمونیست ایران است. آیا به این ترتیب فدراسیون عملاً می تواند مستقل عمل کند و عملا کنترل تشکیلاتی حزب کمونیست به آن اعمال نخواهد شد؟
کورش مدرسی: قطعا انتخاب یکی از اعضای حزب کمونیست به دبیری فدراسیون پناهندگان نقطه ی قدرتی برای حزب کمونیست است و امکان بیشتری برای تاثیر گذاری بر این حرکت را به حزب میدهد. این امتیازی است که حزب کمونیست در اثر فعالیت خود بدست آورده است. اما دادن این تلقی که این امر به معنی از میان رفتن استقلال تشکیلاتی شوراها و فدراسیون است تنها بی تجربگی در امر سازمان های توده ای را منعکس می کند.
این رابطه شاید برای ایرانی وچپ ایران تجربه ی جدیدی باشد. اما اگر به رابطه ی مثلا تشکل های کارگری با احزاب سیاسی در اروپا نگاه کنیم شبیه این وضع را به وفور می بینیم. رابطه ی اتحادیه ی کارگری CGT فرانسه با حزب کمونیست آن، رابطه ی CFDT با حزب سوسیالیست فرانسه، رابطه اتحادیه ی کارگران انگلیس با حزب کارگر و غیره همگی در ابعاد بسیار وسیع تر و عمیق تر از رابطه ی ما با فدراسیون پناهندگان است. رهبران اتحادیه ی کارگران سوئد اعضای حزب سوسیال دمکرات هستند و حتی فراتر از آن هر کارگری که به عضویت اتحادیه در می آید بطور اتوماتیک عضو حزب سوسیال دمکرات هم میشود، مگر خود نخواهد. با همه ی این ها کسی در استقلال این اتحادیه ها تردید نمی کند.
چپ ایران با تبلیغ روی این مساله نه تنها این بی تجربگی را تئوریزه می کند بلکه روی فقر اشکال پیشرفته و پیچیده تر تشکل های توده ای سرمایه گذاری می کند. واقعیات نشان می دهد که همین امروز پناهنده و مهاجر عادی ای که در مالیخولیای چپ شریک نبوده علی رغم همه ی بی تجربگی ها کمتر تحت تاثیر این تبلیغات واقع می گردد و بدیهی است که هر درجه پیشرفت تشکل های توده ای و هر درجه آشنائی فضای عمومی ایرانیان در خارج کشور با تجربیات سازمان های توده ای، گروه ها و جریاناتی را که بر چنین بی تجربگی ای اتکا می کنند، منزوی تر خواهد کرد.
فراد بشارت یک فعال سیاسی است و حق دارد خود را کاندید هر پستی در هر تشکل توده ای بکند. حساسیت گروه های چپ روی این مساله اگر از یک طرف به تصور غیر اجتماعی آنها از یک فعال سیاسی کمونیست و رابطه ی حزبی او مربوط باشد، از طرف دیگر بر بی معنی بودن رادیکالیسم در ابعاد اجتماعی، از نظر آنان، متکی است. وقتی در اروپا در جلسه ای از رهبران اتحادیه ها و یا تشکل های توده ای شرکت می کنید، غالبا در همان ابتدا همگی تعلق حزبی خود شان را اعلام میکنند. این تعلق نه تنها امری مخفی نیست بلکه کمک می کند که طرفین با در نظر گرفتن گرایشات مختلف رهبران مختلف بتوانند حرف های همدیگر را بهتر به فهمند. در حالیکه کمونیست از نظر بسیاری از چپ های ایران آدم مخفی، "مریخی" نا مربوط به جامعه است که مثل پیامبران گویا رهبران کارگری و تشکل های توده ای را مخفیانه هدایت می کند. از طرف دیگر این پیامبران مخفی وقتی قدم به محیط اجتماع می گذارند یکسره رادیکالیسم اش را خط میزند و به قالب نُرم متعارف محیط خود فرو میرود. مثلا ممکن است در کارخانه اکونومیست شود، در روستا به قالب عقب مانده ترین آدم ها به خَزَد و در سایر حرکات اجتماعی سر از ناسیونالیسم دو آتشه در بیاورد. بنابراین عجیب نیست که این ها اگر رهبر یک تشکل توده ای عضو فلان حزب ناسیونالیست و یا محافظه کار باشد، دستکم از زاویه ی رابطه ی این رهبر با حزب اش، اعتراضی نمی کنند و خودشان هم اگر در چنین موقعیتی قرار گیرند به همان قالب می خزند.
در هر حال معادل گرفتن عضویت فرهاد بشارت در حزب کمونیست با از میان رفتن استقلال فدراسیون پناهندگان از حزب کمونیست پوچ است. دامنه ی تصمیم گیری های دبیر فدراسیون توسط عقاید از و مصوبات، اختیارات، مرام نامه و اساسنامه ی فدراسیون تعیین میشود.