موج اعتراض توده اى تيرماه امسال رژيم اسلامى را تکان داد. اين اعتراضات به همه نشان داد که سرنگونى رژيم اسلامى به زور اعتراض توده اى يک امکان واقعى و محتمل است. نشان داد که مشکل بخش اعظم مردم ايران کل رژيم اسلامى است. نشان داد که کشمکش اجتماعى و سياسى در ايران نه ميان دو جناح که ميان مردم و هردو جناح است. نشان داد که هر روزنه و هر "اعتدالى" در سيستم اسلامى سوراخى در بادکنکى است که تا آخرين حد خود باد شده است. اين را سران رژيم، هر دو جناح آن ديدند، اينرا روشنفکران و کارگزاران دوم خردادى تجربه کردند و اين واقعيت را بى بى سى، با همه وقاحتش، نتوانست به نفع رژيم اسلامى "معتدل" مورد علاقه اش و امامزاده جديدش دکتر آيت الله خاتمى تفسير کند. رژيم اسلامى و کل دستگاه سياه آن، شايد براى اولين بار، رعشه سرنگونى را تجربه کردند.
رويدادهاى تيرماه ٧٨ لحظه اى مهم در سير تحولات سياسى در ايران است. سيرى که ميرود تا تکليف جمهورى اسلامى را تعيين کند و آنرا بگور بسپرد. باز تاب اين رويداها بر احزاب سياسى و جريانات اجتماعى، اعم از طرفدار، منتقد يا مخالف رژيم، عميق و وسيع است. همه باور کرده اند که جمهورى اسلامى رفتنى است و حکومت اسلامى، از هر نوع آن، پاسخ نيست. مردم آنرا نميپذيرند. اينرا ديگر سروش هم باور کرده است. حقيقتى که دير يا زود بايد مجاهدين خلق را بفکر يک انقلاب ايدئولوژيک ديگر بيندازد. سوال اساسى که در مقابل جامعه و در مقابل طبقه کارگر قرار ميگيرد اين است که جمهورى اسلامى با چه چيز بايد جايگزين شود؟ پروسه جايکزينى آن کدام است و چگونه ميتوان از تحقق سناريوى سياه لبنانيزه شدن، بالکانيزه شدن و يا افعانستانى شدن ايران ممانعت کرد. اين سوالات البته از جانب سنت هاى مختلف پاسخهاى مختلفى ميگيرد. اين سنت ها و اين پاسخها امروز روشنتر از هميشه در مقابل هم ايستاده اند.
رويدادهاى اخير بر اين بينش ما تاکيد گذاشت که تصوير "همه با هم" طبق الگوى انقلاب ٥٧ زمينه واقعى در ايران ندارد، آينده ايران در کشمکش ميان سنت هاى مختلف اجتماعى تعيين ميشود و رابطه احزاب و نيروهاى سياسى با هم قبل از هرچيز به تعلقشان به سنت اجتماعى مربوط است که از آن منشاء ميگيرند. ما شاهد همگرائى و نزديکى نيروها و احزاب سياسى متعلق به يک سنت اجتماعى واحد و دورى جريانات متعلق به سنت هاى متفاوت هستيم. رويدادهاى تيرماه انشقاق عميق صف اپوزيسيون را نشان داد. به همه نشان داد که جنبش "همه با هم"ى وجود ندارد. هر کس دارد نقشه خود را دنبال ميکند و تلاش ميکند با عقب راندن و بى اعتبار کردن آلترناتيوهاى ديگر توده هرچه وسيعترى از مردم را بگرد آلترناتيو خود متشکل کند.
با خارج شدن اسلام سياسى از ليست آلترناتيو هاى قابل دوام در ايران، جامعه ايران در اساس در مقابل سه آلترناتيو قرار ميگيرد. سه آلترناتيوى که عليرغم سايه روشنهاى مختلف از يکديگر قابل تمايز هستند. سه آلترناتيوى که انعکاس سه افق و سه سنت مختلف اجتماعى هستند. اينها عبارتند از ناسيوناليسم عظمت طلب ايرانى، ناسيونال - رفرميسم شرق زده و سوسياليسم کارگرى. ناسيوناليسم عظمت طلب ايرانى اساسا در جريانات سلطنت طلب متجلى ميشوند. آرمان اينها مبتنى بر سرمايه دارى بازار آزاد است که طيفى از الگوهاى مختلف از نوع رژيم آريامهرى تا دمکراسى هاى بشيوه ترکيه و برزيل را در مقابل جامعه قرار ميدهند. نقطه اتکاى اينان حمايت دول غرب و تصوير يک دنياى رويائى از دوران آريامهرى و قرار دادن آن در مقابل جهنم اسلامى همچنين تکيه بر فرهنگ شبه مدرنى است که ميدانند جامعه تشنه مدرنيسم ميتواند آنرا پذيرا باشد. اينها بعلاوه پشتوانه وسيعى از نشريات و رسانه هاى همگانى را با خود دارند. ناسيونال - رفرميسم شرق زده از طرف ديگر در اساس سرمايه دارى دولتى نوع بلوک شرق، با جرح و تعديلاتى، محور آرمانهايش را تشکيل ميدهد. بلحاظ فرهنگى عقب مانده و شبه اسلامى و گاه کاملا اسلامى است. اين سنت طيف وسيعى از روشنفکران و تحصيلکردگان ايران را باخود دارد و لشگر کپک زده آل احمدها، دولت آبادى ها، گلشيرى ها، معروفى ها و عسگر آهنين ها سمبلهاى فرهنگيشان را تشکيل ميدهند. بلحاظ سياسى اين سنت طيف وسيعى از توده اى و راه کارگرى تا شاخه هاى مختلف فدائى و مجاهدين انقلاب اسلامى را در بر ميگيرند.
بالاخره آلترناتيو و سنت ديگرى که در مقابل جامعه قرار دارد. سنت سوسياليسم کارگرى است. آرمان اين سنت و اين افق يک جامعه آزاد، مدرن، انسانى که متضمن حق برخوردارى همه انسانها از نعمات توليد شده در جامعه، جامعه اى فارغ از استثمار و کار مزدى، جامعه انسانهاى آزاد و برابر است. پشتوانه و نقطه اتکاى اين جنبش از يک طرف حقانيت و چفت بودن آن به نيازهاى جامعه است و از طرف ديگر وجود طبقه کارگرى که پايه عينى و اجتماعى آنرا تشکيل ميدهد. بلحاظ تشکل سياسى اين سنت حزب کمونيست کارگرى ايران، با همه دست آوردهاى نظرى و پيشرفتهاى سياسيش را با خود دارد.
کشمکش امروز در جامعه ايران در اساس کشمکش ميان اين سنتها، در همه عرصه هاى آنست. از سياست تا فرهنگ و از هنر تا مذهب. آينده ايران در اين کشمکش تعيين ميشود. اينکه چه آلترناتيوى و طى چه پروسه اى تحقق ميابد، در اساس به حاصل اين کشمکش بر ميگردد. هر سنتى که بتواند افق و آرمانهاى خود را به افق و آرمان بخش وسيعى از جامعه تبديل کند و مردم را براى تحقق آن به ميدان بکشد و جرات دست بردن به قدرت را داشته باشد، تحقق آلترناتيو و راه خود را تضمين ميکند.
طبقه کارگر و همه نيروهاى سوسياليسم کارگرى در مقابل اين امکان قرار گرفته اند تا يک براى و براى هميشه دنياى آزاد، مرفه و برابر کارگرى را به واقعيت تبديل کنند. در مقابل اين امکان قرار گرفته اند که کار مزدورى را براى هميشه به گور بسپرند و همراه طبقه کارگر بشريت را رها کنند. اين امکان هميشه باز نميشود. جامعه تنها در دوره هاى محددودى اين امکان را بطور عينى فراهم ميکند. يا ما به اين امکان پاسخ ميدهيم و آنرا متحقق ميکنيم يا براى دوره نسبتا طولانى بايد باز هم يوغ بردگى سرمايه دارى را به دوش بکشيم، باز هم شاهد استثمار، ستمگرى و نابرابرى باشيم. به روسيه، به ترکيه، اردوگاههاى کار بردگى انسانها در برزيل، به سنت شکار کودکان در اين کشورها، به سوريه و يمن و کشورهاى به اصطلاح خلقى آفريقا و آسيا نگاه کنيد. اينها انتخاب هائى است که ناسيوناليسم، چه عظمت طلب و چه رفرميست شرق زده، در مقابل جامعه قرار ميدهند. طبقه کارگر بايد در مقابل اين آلترناتيوها به ميدان بيايد و آلترناتيو خود را قرار دهد. جامعه پر از انسانهائى است که آزادى، رفاه، برابرى و خوشبختى را آرزو دارند. اينها نيروى بالقوه طبقه کارگراند.
روشن است که تحقق اين امکان و اين آرزو نيازمند تغييرات جديى در جايگاه طبقه کارگر در کشمکش جارى است. تا اينجا طبقه کارگر زير منگنه خرد کننده فشارهاى اقتصادى و بگمان من از آن مهمتر تحت تاثير توقعى که از خود دارد و دنيائى که ميخواهد بسازد نقش جانبى داشته است. کارگران در همه حرکات و مبارزات مردم بعنوان فرد شرکت داشته اند. اين را هرکس ميتواند ببيند. اما بعنوان طبقه کارگر هنوز وارد معادلات سياسى نشده است. بالاگرفتن بحران سياسى و کشمکش اجتماعى بدون ترديد طبقه کارگر را هم به ميدان خواهد کشيد. سوال اين است که اين طبقه با چه روشن بينى و چه هدف و چه خواستى قدم به ميدان تعيين تکليف جامعه خواهد گذاشت. وارد شدن طبقه کارگر به اين ميدان همه را به مجيز گوئى طبقه کارگر خواهد کشاند زيرا همه اين واقعيت ساده را ميبينند که تجديد حيات اقتصادى جامعه به طبقه کارگر گرده خورده. اگر ديروز خمينى مجبور شد تز "اقتصاد زير بناى خر است" و "همه کارگر اند" زير عبا براند و در ظاهر به طبقه کارگر درود بفرستد و دستش را ببوسد، فردا همه به کارگران درود خواهند فرستاد تا بتوانند نيرويش را مهار کنند و به لشگر خود اضافه کنند. تنها روشنبينى و تشکل پيشروان طبقه کارگر و اتحاد توده اى کارگران ميتواند مانع اين کابوس شود.
بايد در مقابل نقد بورژوازى به اوضاع کنونى نقد ريشه اى سوسياليستى را قرار داد. بايد به ريشه همه فساد سرمايه دارى در همه عرصه ها زد. بايد به جنگ سنتهاى جا افتاده اجتماعى رفت. بايد به جنگ مذهب رفت. بايد سوسياليسم را به پرچم اعتراض کارگرى به کل دنياى سرمايه دارى، به کل نابرابرى هاى آن، به کل ستمى که به همه انسانها ميرود تبديل کرد. سوسياليسم کارگرى بايد بعنوان پرچم نقد همه سياهى هاى دنياى کنونى در مقابل جامعه قرار گيرد. با اين تلاش طبقه کارگر روشن ميشود که چه چيز را ميخواهد و چه چيزى را نميپذيرد. هر انسان ستم ديده و برابرى طلبى خواهد دانست که را نجاتش پيوستن به صف انقلاب کارگرى است. زنان ايران، جوانان و کودکان وهمه انسانهائى که تشنه آزادى، رفاه، برابرى و جامعه مدرن انسانى هستند بى ترديد خود را در اين صف خواهند يافت. تحقق اين امر يکى از اهداف پايه اى تشکيل حزب کمونيست کارگرى ايران است. تبديل سوسياليسم از پرچم اعتراض تحصيلکردگان ناراضى و ناسيوناليست هاى رنگارنگ به پرچم اعتراض کارگرى به دنياى موجود. بايد متشکل شد بايد به اين حزب پيوست، بايد ادبيات آنرا در سطح هرچه وسيعترى توزيع کرد، بايد برنامه آنرا به برنامه مطالبه کارگرى تبديل کرد، بايد با اتکا به اين برنامه و با شرکت در اين فعاليت پرچم آلترناتيو کارگرى را در مقابل جامعه قرار داد.
يک رکن مهم ديگر به ميدان آمدن طبقه کارگر حضور توده اى طبقه در اين کشمکش اجتماعى و سياسى است. اين را نه سنديکا و نه هيات نمايندگى نميتوانند تامين کنند. تنها شکل واقعى دخالت توده اى طبقه کارگر، تنها راه اتکا به قدرت توده اى طبقه و عقب زدن نيروهاى سرکوبگر و ممانعت از عقب راندن رهبران کارگرى مجامع عمومى کارگرى است. دامن زدن به جنبش مجمع عمومى و گسترش آن شرط حياتى تامين حضور توده اى کارگرى و ممانعت از تبديل نيروى مان به ارتش ذخيره سرمايه دارى است. بايد مجامع عمومى را در هر کارخانه و کارگاهى بر پا کرد. با اتکا به اين مجامع عمومى در مقابل رژيم و همه نيروهايش ميتوان ايستاد و آنها را پس زد و جلو رفت. فقط تصور کنيد که مجمع عمومى کارگران پالايشگاه تهران و يا استخراج نفت در آغاجارى حکم به چيزى بدهد. ورق کلا برخواهد گشت.