صفحه اول

بعد از جمهوری اسلامى

مقدمه



احتمال فروپاشى جمهوری اسلامى امروز بیش از همیشه به تحقق نزدیک میشود. عارضه‌هائى که جمهوری اسلامى از خود نشان میدهد، عارضه‌های کلاسیک یک رژیم در حال فرو ریختن است. توده عظیم مردمى که جمهوری اسلامى را نمیخواهند، رژیمى که بنا به ماهیت و خصلت خود نه قادر به پاسخگوئى به نیازها و خواست اکثریت عظیم مردم است و نه میتواند حتى یک سیستم اقتصادی بازتولید شونده را سازمان بدهد و بالاخره دستگاه دولتى که از بالا تا عمیق ترین سطح خود ترک برداشته است و در آستانه جدائى از هم هستند.

یک دستگاه دولتى ترک خورده زیر فشار اعتراض مردمى که در آستانه انفجار قرار دارند فاکتورهائى هستند که جمهوری اسلامى را به روزهای آخر زندگیش نزدیک میکنند. تردید نیست که رژیم هنوز میتواند با هجوم گله حزب الله و برادارن سپاه به مردم و همه مخالفین آخرین فشنگش را شلیک کند و قطعا این کار را خواهد کرد. اما باروت این فشنگ نم کشیده و برد آن زیاد نخواهد بود. گله حزب الله هر روز آب میرود و روحیه‌اش را از دست میدهد و سپاه هم مانند همه دستگاههای دیگر دولت از بالا تا پائین ترک خورده است و انرژی، روحیه و انسجام لازم را ندارد. چنین اقدامى توسط چنین ترکیبى از نیروهای رژیم میتواند با مقاومت و تعرض متقابل مردم در یکى از همین رودرروئى‌هائى که روزمره رخ میدهد به هزیمت جناح راست و قبول عقب نشینى های بنیادی منجر شود. اما کنار رفتن باصطلاح نهادهای غیر انتخابى، از جمله ولایت فقیه، برعکس خیال خام بقایای دو خرداد تازه اول کار است. مردمى که اینها را عقب رانده‌اند تسلیم برنامه اسلامیون خوش خیم شده نخواهند شد. جمهوری اسلامى که شروع به رفتن کرد همه‌اش میرود. جمهوری اسلامى فرو میریزد. نزدیک شدن روز فروپاشى جمهوری اسلامى صف بندی جدیدی را در میان نیروهای سیاسى ایران شروع به شکل دادن کرده است و مسائل جدیدی را در مقابل جنبش آزادیخواهانه و طبعا در مقابل احزاب و جریانات سیاسى قرار میدهد. چگونه باید از جمهوری اسلامى عبور کرد؟ بعد از جمهوری اسلامى چه؟

چگونگى سقوط جمهوری اسلامى و ترکیب حکومت بلافاصله بعد از آن البته بستگى به زمان این فروپاشى و درجه گسترش تحزب و شکلگیری سازمان‌های توده‌ای دارد. اما صورت مساله این است که سقوط جمهوری اسلامى در آینده نزدیک و برمتن درجه تحزب و گستردگى سازمان‌های توده‌ای که در شرایط کنونى شاهد آن هستیم و بدون دخالت آگاهانه ما، به احتمال زیاد منجر به تشکیل دولتى موقت از همین اپوزیسیون طرفدار رژیم و اقوام سیاسیشان خواهد شد که حیطه اقتدارش از حوالى ساختمان محل استقرارش فراتر نخواهد رفت. دوره انقلابى و دوره تعیین تکلیف جامعه، دوره یکسره کردن قدرت، برای همه احزاب و جریانات اصلى جامعه، تازه شروع میشود. واقعیت این است که نیروهای سیاسى درحال گرفتن آرایش و تشکیل ائتلاف‌های جدید برای روبرو شدن با این دوره هستند. عکس انداختن‌های شخصیت‌ها حول مسائلى نظیر رابطه با آمریکا پیش درآمد این صحنه‌آرائى جدید است. در هرحال، سوالى که امروز باید به آن پاسخ داد این است که این صف بندی حول چه محورهائى در حال شکل گیری است؟ نقش احزاب سیاسى، و بخصوص حزب کمونیست کارگری ایران، در تاثیر گذاری بر این پروسه چیست و اهرم های مادی دخالت ما در اوضاع کدام‌اند؟ چه استراتژی را باید تعقیب کرد؟ در یک کلام چگونه باید از جمهوری اسلامى عبور کرد؟ بدون داشتن جواب روشن و بدون آمادگى برای رودروئى با چنین شرایطى میتوان انتظار یک دوره طولانى از خشونت و هرج و مرج و پاشیدگى زندگى مدنى و یا سقط شدن کل اعتراض مردم و حاکمیت یک دیکتاتوری سیاه دیگر را شاهد بود. چگونه میتوان از تحقق یک سناریو سیاه جلوگیری کرد؟ چگونه میتوان به حکومتى که تضمین کننده رهائى باشد رسید؟ در این سلسله گفتار ها من خواهم کوشید تا به پاسخ به این سوالات بپردازم.

١- عروج سرنگونى طلبى و مساله صندلى های اشغال شده

دو خرداد و بخش‌های تابعه آن از وفاق دوجناح و ایده حکومت دو سید منتصب و، بقول روزنامه توفیق، منتصخب دارند به ایده خروج از حاکمیت سوق داده میشوند. به زبان آدمیزاد دارند میگویند که باید خود را از زیر آوار بیرون کشید. این محصول شکست دو خرداد است. اما نتیجه این شکست خانه نشین شدن مردم یا منتظر ماندن برای نسخه بعدی اسلامیون تازه دمکرات شده ما نخواهد بود. مردم مساله دارند، به تنگ آمده‌اند، حقشان را میخواهند، کارگر دستمزدش را میخواهد، مردم کار میخواهند، جوان امروز دیگر حاضر به زندگى زیر عبای آقا نیست. زن حاضر نیست دیگر این بردگى را تحمل کند، آزادی و برابری میخواهد. مردم اعتراضشان را میکنند، حقوقشان را میخواهند، آزادی میخواهند و دنیای بهتری میخواهند. مردم راهى جز اعتراض ندارند. شلاقشان میزنند عکس‌العمل نشان میدهند، دستمزدشان را نمیدهند مجبورند به حرف بیایند، کار و آینده‌ای در کار نیست، صدایشان در مى آید. مجبور است در آید. کشمکش مردم با جمهوری اسلامى مستقل از اینکه دو خرداد هست یا نیست یک واقعیت پایه‌ای تر جامعه ایران است.

شکست دو خرداد توجه مردم را در ابعاد وسیع به اردوی سرنگونى طلبان جلب کرده است. وقتى معلوم شد غیر اسلامى کردن جمهوری اسلامى از درون ممکن نیست به این نتیجه میرسید که باید آنرا سرنگون کرد. سوالى که بلافاصله مطرح میشود این است که چه کسى میخواهد جمهوری اسلامى را سرنگون کند؟ و بخصوص چه کسى میتواند این کار را انجام دهد؟ توجه امروز در سطح جامعه به نیروهائى که بنا به تعریف سرنگونى طلب شناخته میشوند درست از همین جا ناشى میشود. این واقعیتى است که انعکاس آنرا در سطح نیروهای سیاسى هم میتوان مشاهده کرد. از این نظر ما در آستانه یک تحول جدی و یک صف بندی جدید در نیروهای سیاسى ایران هستیم. نیروهای سیاسى دوباره تجدید تعریف میشوند. ائتلافها و هم‌پیمانى‌های جدید در حال شکل‌گیری است و فى‌الحال تا حدودی شکل گرفته است. مواضع نیروهای سیاسى اپوزیسیون بطور سیالى در حال تغییر است و اگر دقت کنید کنار هم ایستادن‌های جدید را میبینید. این کنار هم ایستادن البته منطقى دارد.در این میان موقعیت دوم خردادی های درون حکومت، نظیر جبهه مشارکت و مجاهدین انقلاب اسلامى، با موقعیت هم پیمانانشان در بیرون از حکومت، نظیر اکثریت و خیل روشنفکران، ژورنالیستها و شخصیت‌های سیاسى، متفاوت است. هردو تحت تاثیر این واقعیت سرنگونى جمهوری اسلامى قرار دارند اما هر یک اهرمها و موقعیت خاص خود را دارد و میدان مانور و نقش خاصى را برای خود متصور است. از دوم خردادی‌های بیرون حکومت که متمایل به سرنگونى میشوند شروع کنیم: اینها با یک مشکل جدی روبرو هستند. سرنگونى طلبى مثل هر پرچم سیاسى دیگری در جامعه صاحب یا صاحبانى دارد. صندلى سرنگونى طلبى اشغال است. هر نیرو و یا شخصیت دو خردادی نمیتواند تازه امروز بیاید و سرنگونى طلب شود. مردم بکنار، در همان مرحله اول ابواب جمعیشان آنها را مورد اعتراض قرار خواهند داد و به آنها یادآوری خواهند کرد که امروز تازه بدنیا نیامده‌اند. پنج سال است که دو خرداد دوش بدوش کل جمهوری اسلامى علیه سرنگونى طلبان، و بیش از همه علیه حزب کمونیست کارگری، مبارزه اسلامى-جهان سومى کرده. سرنگونى طلب شدن دوخردادی ما قبل از هرچیز اذعان به صحت تحلیل و مبارزه سیاسى حزب کمونیست کارگری دارد. این سوال و این ابهام در ابعاد وسیع در مقابل دو خردادی سرنگونى طلب شده قرار میگیرد و صفوفش را متلاشى میکند. رفتن به چنین سنگری بعد از اینهمه کشمکش بر سر جمهوری اسلامى و کنفرانس برلین و پاپوش دوختن‌های اینها برای حزب کمونیست کارگری، ممکن نیست. روشن است که بلحاظ حقوق هرکس میتواند هر موضعى بگیرد اما از پیشقراولى دو خرداد نمیتوان به پیشقراولى سرنگونى طلبى تغییر مکان داد. این جامعه و کشمکش نیروهای سیاسى آن تاریخ زنده‌ای دارد. دو خردادی که بخواهد این معلق را بزند از هم میپاشد و یا به حاشیه رانده میشود و نامربوط میشود. تنها راهى که برای تغییر موضع باقى میماند این است که دوخردادی‌ها خودشان را به یکى از جناحهای سرنگونى طلب وصل کنند و ائتلافى را با آن شکل بدهند. این اتفاق دارد مى افتد. این جناح البته جریان راست، ناسیونالیست عظمت طلب ایرانى است که فعلا موقتا دور ائتلاف سلطنت طلبان و آمریکا جمع شده‌اند.

واقعیت این است که در جامعه ایران و در سطح نیروهای اصلى سیاسى دو نیروی سرنگونى طلب داریم. بحث من در مورد دیگر نیروهای سرنگونى طلب نظیر نیروهای چپ‌تری مثل فدائى و یا اسلامیونى نظیر مجاهدین خلق نیست. اینها هرکدام به دلایل خاص خود، که بعدا به آن میپردازم، از چنین موقعیتى برخوردار نیستند. جریان راست طرفدار آمریکا، که امروز موقتا دور پرچم سلطنت طلبان جمع شده‌اند و سهوا دستجمعى سلطنت طلب نامیده میشوند، و حزب کمونیست کارگری ایران دو نیروی اصلى اجتماعى هستند که مردم سرنگونى را با آنها تداعى میکنند. موافق یا مخالف هرکدام باشند موضوع بحث نیست. موضوع موقعیت سیاسى و اجتماعى است. بطور واقعى و ابژکتیو اگر بحث سرنگونى طلبى را مطرح کنید و بگوئید سرنگونى طلب هستید از شما خواهند پرسید سلطنت طلب هستى یا کمونیست کارگری؟ از شما نمیپرسند فرضا چریک فدائى هستید یا سربداران یا توفان و یا راه کارگر و یا طرفدار مجاهد و یا آقای طبرزدی و یا رفراندم روی دیوار. مردم و هر تحلیلگر بى غرض و مرضى این دو صف را بشما نشان میدهند. این دو خط سرنگونى طلبى است که در جامعه ایران عروج کرده‌اند. زمینه عینى رشد حزب کمونیست کارگری هم بعضا همین است. مردم به احزاب سیاسى سرنگونى طلب احتیاج دارند. بخشى از توجهشان به ما و بخشى به اردوی دیگر معطوف شده است. این واقعیتى است که فمینیست باشید یا سندیکالیست، طرفدرا حقوق کودک باشید یا خواستار آزادی و گروه چپ باشید یا تازه دمکرات با آن روبرو خواهید شد. در نتیجه جامعه بطور قطع حول این دونیرو قطبى میشود. جریانات دیگر، اگر فى‌الحال در حاشیه نباشند، به حاشیه رانده میشوند. در نتیجه باید به این دو اردو، نقاط قدرت و ضعفشان و اهرم‌های دخالت آنها در اوضاع ایران پرداخت. درحاشیه این بحث من به موقعیت نیروهای چپ و همچنین مجاهدین هم اشاره خواهم کرد. و بعدا به سایر سوالات خواهم پرداخت.

ادامه دارد