صفحه اول

محور شر: سیاست خارجى یا فلسفه تراشى سیاسى؟

پیرامون سخنان جرج دبلیو بوش
هفتگى شماره ٩٤ -٣ اسفند ١٣٨٠ - ٢٢ فوریه ٢٠٠٢
مصاحبه با WPI Briefing شماره ٤٥




بریفینگ: بوش در سخنرانى سالانه اخیر خود در سنای آمریکا، ایران، عراق و کره شمالى را "محور شر" نامید. آیا این بمثابه تغییری در سیاست آمریکا است؟ آیا این سخنرانى بخصوص در مورد این سه کشور و جنگ با تروریسم است یا فقط مصرف داخلى دارد؟

کورش مدرسى: به نظر من این سخنرانى نه بیان تغییری در سیاست خارجى آمریکا است و نه بخصوص تغییری در سیاست آمریکا در قبال ایران، عراق و کره شمالى. این سخنرانى را باید در متنى که مطرح شده ارزیابى کرد. همانطور که خود شما اشاره کردید سخنرانى سالانه بوش در سنا بود و نه بحثى مختص به سیاست خارجى ایالات متحده در قبال این سه کشور. در این سخنرانى جورج بوش تلاش دارد که هدف و یا فلسفه‌ای برای توجیه نقش ایالات متحده بعنوان تنها قدرت جهانى که دنیا را در جهت منافع خود میگرداند بتراشد. از زمان سقوط شوروی و پایان جنگ سرد این فلسفه سیاسى از دست رفته است. دولت‌های مختلف در آمریکا و کانون‌های فکری پشت این دولت‌ها تلاش ناموفقى برای بدست دادن چنین تئوری داشته‌اند. بدست دادن "تحلیلى از وضعیت جهان" که نتیجه آن از پیش معلوم باشد کار آسانى نیست، بگذریم که شیادی هم هست.

تئوری‌های عجیب و غریب و من درآوردی از "برخورد تمدنها" تا "محور شر" را سر هم کرده اند و بسته به اینکه بعد از هر انتخاب کدام کانون فکری و گروهى به قدرت رسیده و یا بنا به وضعیت جهانى و مسائلى که در برابر هیات حاکمه وقت آمریکا قرار دارد یکى از این به اصطلاح تئوریها انتخاب میشوند. انتخاب این تئوریها برای دادن سمت و سوی جدیدی به سیاست خارجى آمریکا نیست. هدف این است که برای واقعیت فى‌الحال موجود سیاست خارجى آمریکا توجیهى بدست بدهد. دولت آمریکا میبایست آتش میهن پرستى را شعله ور نگاه دارد و بودجه نظامى خود، دلیل دخالت خود اینجا و آنجا، فشار برای بخط کردن اروپا و بخصوص سیاست غیر قابل توجیه‌اش در قبال فلسطین را توجیه کند.

"جنگ علیه تروریسم" به تنهائى بیان مناسبى برای سیاست خارجى آمریکا نیست. طرح موضوع در این سطح عمومى، بطور مثال، هر کس را وا میدارد که تروریسم دولتى اسرائیل علیه فلسطینى‌ها را زیر ذره‌بین قرار دهد و در نتیجه تروریست و نیروی شر را باید دلبخواه انتخاب کرد. ابتدا این شیطان عراق بود، عراقى که خود در زمان بکارگیری اسلحه شیمیائى علیه کردها متحد و عزیز دردانه غرب بود، بعدا یوگوسلاوی آمد و اکنون ایران و کره شمالى در این لیست متمایز شده‌اند. همانطور که گفتم این تئوری ها نوعى روکار برای سیاست خارجى آمریکا است تا یک تبیین نظری و استراتژیک - تاکتیکى. بنابراین من معتقد نیستم که این سخنرانى جهت گیری جدیدی در سیاست آمریکا نسبت به این کشورها را عرضه میکند، فکر میکنم سیاست آمریکا نسبت به این کشورها مثل سابق باقى میماند.

در قبال عراق آمریکا فاقد یک استراتژی روشن است و بسته به نیاز روز به آن برخورد میکند. سیاست آمریکا نسبت به ایران همان است که بود؛ تلاش برای تغییر از بالا برای تبدیل جمهوری اسلامى به یک حکومت اسلامى خوش‌خیم و در صورت امکان روی کار آوردن یک رژیم طرفدار غرب نظیر ترکیه. کره شمالى کارت ژوکر تئوری محور شر است که قرار است دست را تکمیل کند.

بریفینگ: سخنرانى بوش به بعضى از گروهها فرصت داده است تا دست به تحریک هستریک در مورد حمله قریب الوقوع به ایران، مانند افغانستان، بزنند. روشن است که ایران افغانستان نیست. آیا شما معتقدید که آمریکا به ایران حمله میکند؟ در آن صورت نتیجه آن چه میتواند باشد؟

کورش مدرسى: فکر میکنم که هر گونه عملیات نظامى آمریکا علیه ایران بشدت نامحتمل است. به دو دلیل.

اولا همانطور که بالاتر گفتم این سخنرانى را باید در متن واقعى آن یعنى دادن یک فلسفه سیاسى عامه پسند به نقش نظامى آمریکا در جهان و توجیه بودجه نظامى آن دید و ثانیا، ایران کشوری است با موقعیت استراتژیک پیچیده که به سادگى نمیتوان با آن روبرو شد. ایران میتواند خلیج فارس را ببندد، کشورهای دیگر در منطقه را ناامن کند، کشوری است پهناور پر جمعیت و با توانائى نظامى و اقتصادی منطقه ای قابل توجه. قرار دادن ایران و عراق کنار هم و در مقابل آمریکا حتى برای آدم ساده ای مثل جورج بوش مشکل بنظر خواهد آمد.

هرگونه عملیات نظامى علیه ایران مستلزم بکارگیری نیرو و امکانات بمراتب فراتر از ابعاد عملیات طوفان صحرا و عملیات علیه افغانستان است. فکر نمیکنم که آمریکا آماده چنین عملیاتى باشد و اصولا به تنهائى قادر به این کار باشد. در نظر داشته باشید که اروپا با این آهنگ نمیرقصد.هیستری حمله قریب الوقوع آمریکا علیه ایران یا از طرف جمهوری اسلامى بخصوص جناح خامنه‌ای دامن زده میشود و یا از جانب سازمانهای ناسیونالیست - ضدامپریالیست که تنها قطب نمای سیاسى آنها ضد آمریکائى بودن آنها است. البته به اینها باید تحلیلگران سیاسى محدود نگری را که تمامى قضایا را از دریچه رشته تخصصى خود یعنى "مسائل ایران" نگاه میکنند را هم باید اضافه کرد.

نتیجه عملیات فرضى نظامى آمریکا علیه ایران چیزی جز تحریک و پرووکاسیون رژیم اسلامى علیه مردم ایران نیست. اگر آمریکا میخواهد به خامنه‌ای کمک کند باید بر ایران بمب بریزد. نتیجه این عمل در وهله اول صفوف درون رژیم اسلامى را پشت سر خامنه‌ای بخط میکند و بخصوص دست حکومت را برای سرکوب خونین هرگونه اعتراض مردم و حتى کشتار وسیع زندانیان سیاسى و فعالین سیاسى و کارگری را بوسیله گله ملیشیای روانى اسلامى و سپاه پاسداران باز میکند. بالانس قدرت بین مردم و دولت اسلامى در ایران در سطحى نیست که کودتای خونین رژیم، در پس حمله آمریکا، به تعرض متقابل مردم به رژیم بینجامد. به عکس من معتقدم که در صورت تحقق چنین سناریوئى، در شرایط کنونى، شاهد عقب نشینى توده ای مردم و درازتر شدن عمر رژیم خواهیم بود.

بریفینگ: بدنبال سخنرانى بوش، اتحاد ضد جنگ در خارج و همچنین گروههای ملى - مذهبى در ایران به کمک رژیم شتافته‌اند. چرا این گروه‌ها مکررا در کنار رژیم‌های سرکوبگر سردر میاورند؟ سیاست اصولى برخورد به تهدید آمریکا که واقعا از منافع مردم در مقابل هر دو دولت دفاع کند چیست ؟

کورش مدرسى: این اتحادهای ضد امپریالیست اولین قربانیان این تهدید شده‌اند. گفتم که نیروهای ضدامپریالیست در ایران پشت سر حکومت صف مى بندند؛ نوع اروپائى و آمریکائى آن هم البته دنبال همین راه را خواهند گرفت. این هم یکى دیگر از صحنه‌های فعالیت سیاسى این گروهها است که به پشتیبانى از یک حکومت سرکوبگر منتهى میشود. من در مصاحبه دیگری با بریفینگ به تفصیل بیشتر به ریشه‌های این حرکت پرداخته‌ام که اینجا لازم به تکرار نیست. فکر میکنم که ما باید خواهان این شویم که آمریکا ما مردم ایران را به حال خود بگذارد. مردم ایران در پروسه انداختن رژیم اسلامى هستند. اگر کسى میخواهد کمک کند باید حقوق حاشا ناپدیر مردم ایران را اعلام کند و نیروهائى که برای این حقوق مبارزه میکنند را مورد پشتیبانى قرار دهد. جینگویسم آمریکائى و پشتیبانى از یک نیروی سرکوبگر دیگر محلى از اعراب ندارد.