کورش مدرسى: نکته شما درست است. این سند در شکل بسیار موجزی تنظیم شده. اگر بخواهیم به تک تک بندهای این سند و ارتباط این بندها با هم بپردازیم کار کاملا از محدوده امکانات "هفتگى" خارج است. حتما باید در قالب های دیگری به این مسائل پرداخت.
در خطوط کلى، محور جهتگیریهای ما افزایش قدرت اجتماعى، سیاسى و سازمانى حزب کمونیست کارگری ایران برای تصرف قدرت سیاسى است. ما این مسیر را باید در شرایط مشخصى طى کنیم. این شامل شرایط ایران، جهان و همچنین خود حزب است.
اولویتهای ما طبعا لیست همه کارهای خوب و یا کارهای مفیدی که حزب باید یا میتواند انجام دهد نیست. انرژی ما و فرصتى که برای پاسخ گوئى به مسائلى که در مقابل ماست داریم آنقدر محدود است که لیست کارهای خوب ما را به جائى نمیرساند. باید تصویری روشن از موقعیت سیاسى ایران و موقعیت حزب را مبنا قرار داد و اهرمهای تغییر وضعیت را شناخت. در نتیجه این سند بر یک ارزیابى کنکرت از اوضاع سیاسى ایران و جهان و موقعیت حزب کمونیست کارگری ایران استوار است.
حزب کمونیست کارگری ایران برای اینکه به قدرت نزدیک شود و در موقعیت مناسب تری برای گرفتن قدرت سیاسى قرار گیرد باید هم تغییرات مشخصى در دنیای بیرون خود، یعنى جامعه، بوجود آورد و هم خود تغییرات معینى را در خود بوجود آورد و بقول شما در شکل و شمایل خود تغییراتى بدهد. و اینها را باید در مدت مشخصى انجام دهد.
اگر تیتر وار بخواهم اشاره کنم حزب کمونیست کارگری ایران باید مدعى اصلى قدرت در ایران بشود. جمهوری اسلامى تمام عوارض یک رژیم در آستانه سقوط را از خود نشان میدهد. بر عکس آنچه تئوریسینهای دوخردادی ما میدادند جمهوری اسلامى در مسیر متعارف شدن نبود و نیست. نمیتوانست باشد. رژیم اسلامى هیچ راه حلى برای اقتصاد ایران ندارد. حکومت اسلام سیاسى با تولید و باز تولید سرمایهدارانه جامعه خوانائى ندارد. این حکومت برای سرکوب مردم بود نه برای یک حکومت متعارف برای اداره جامعه. اما ابزار سرکوب مردم خود به محمل و محور اعتراض مردم تبدیل شده است.
جمهوری اسلامى با جامعه ایران بلحاط فرهنگى، سیاسى، ایدئولوژیک و اقتصادی خوانائى ندارد. شکست دو خرداد همه حبابهای توهم را ترکاند، اپوزیسیون طرفدار رژیم را به مردم شناساند و همه آنچه که با وجود جمهوری اسلامى قابل حصول بود را به آخر رساند. امروز میان مردم ایران و تنها راه واقعى برای نجات از نکبت جمهوری اسلامى، یعنى سرنگونى جمهوری اسلامى، مانع فکری و سیاسى جدیى وجود ندارد. رویاروئى میان مردم و جمهوری اسلامى وارد مرحله آخر خود شده است. جمهوری اسلامى میتواند بسادگى در یکى از همین رودروئىهایى که روزانه میان آن با مردم روی میدهد ساقط شود.
این موقعیت و این چشم انداز البته بهمراه خود سوالات جدیى را مطرح میکند. بعد از جمهوری اسلامى چه میشود؟ چه نیروئى جای جمهوری اسلامى را خواهد گرفت؟ سوالى که در مقابل ما قرار میگیرد این است که حزب کمونیست کارگری ایران چگونه باید تصمین کند که نتنها با سرنگونى جمهوری اسلامى رژیم دیگری به مردم تحمیل نخواهد شد بلکه در ایران یک جامعه آزاد، برابر، مرفه و خوشبخت، یک جامعه سوسیالیستى مستقر میشود.
تنها راه ضمانت این آینده حکومت حزب کمونیست کارگری ایران است. در نتیجه سوال این است که برای اینکه حزب بتواند جامعه را به این سمت سوق دهد و خطرات موجود در این مسیر را به حداقل برساند، چه باید بکند؟ چه تغییری در ذهنیت مردم باید بوجود آید؟ چه تغییری در رابطه میان مردم با حزب کمونیست کارگری باید بوجود آید؟ خود حزب باید در چه وجوهى تغییر کند و بلحاظ فکری و عملى آمادگى پاسخ گوئى به چه نوع مسائلى را داشته باشد؟ نیش سند اولویتها پاسخ گوئى به این چه باید کردها است. چگونه در شرایط امروز حزب کمونیست کارگری ایران باید بسمت قدرت سیاسى خیز بردارد؟ حزب کمونیست کارگری ایران باید به سرعت به یک حزب سیاسى تودهای قدرتمند تبدیل شود. باید پرچم "نه" مردم به جمهوری اسلامى شود. مردم وقتى میگویند جمهوری اسلامى "نه" باید منظورشان این باشد که حزب کمونیست کارگری ایران را میخواهند. همه بند های پلاتفرم را این جهتگیری به هم مىچسباند و رنگ این جهت گیری را در همه بندها میتوان دید.
بندهای اول و دوم پلاتفرم در اساس این جهت گیری یا هدف را بیان میکنند. بند اول تاکید میکند که حزب باید به نیروی اصلى مدعى قدرت سیاسى تبدیل شود. و بلحاظ فکری، عملى و تشکیلاتى آمادگى پاسخگوئى به مسائل مربوط به سقوط جمهوری اسلامى را داشته باشد. بندهای دیگر در واقع اهرمهای رسیدن به این موقعیت را نشان میدهند. تعدادی از این بندها به مصافهای سیاسى جامعه اشاره میکنند، تعداد دیگری از بندها اهرم های تغییر رابطه میان مردم با حزب را مد نظر قرار میدهند و بالاخره بعضى از بندهای پلاتفرم معطوف به تغییر در خود ساختار حزب هستند.
کورش مدرسى: حتما این طور است. رسیدن به این اهداف با چند پروژه زمان بندی شده قابل انجام نیست. این سند نوعى استرتژی است که باید با پروژههای متنوع، با ابتکارات سیاسى، اجتماعى و تشکیلاتى مختلف پیگیری شود. در خیلى از موارد پروژهها و ابتکاراتى از قبل شروع شده است، در موراد دیگری ما در حال انجام کارهای جدید هستیم، اما راستش بخش اعظم کارهائى که باید بشوند را ما هنوز آنطور که باید شروع نکردهایم. دوره آینده کار ما در همه عرصهها باید دوره ابتکارات و جهشهای بزرگ باشد. حزب کمونیست کارگری ایران باید به نیروی مسلط در فضای سیاسى ایران تبدیل شود و برای این کار فرصت زیادی نیست.
کورش مدرسى: حتما باید برای خیلى از این اهداف برنامهای با شاخص زمانى داشت. خیلى از این کارها قابل تشخیص با شاخصهای کمى هستند. در نتیجه باید بشود گفت چه مدت طول میکشد که به این شاخصها برسیم. و البته بعضى از اهداف که بدست آوردن خاصیتها و قابلیتها و یا مشخصههای جدید است تدریجى تر هسنتند. و بالاخره رسیدن به بعضى از این اهداف تنها به حزب ما بستگى ندارد. رویاروئى مردم با جمهوری اسلامى منطق و دنیامیسم خود را دارد که لااقل امروز هنوز بخش زیادی از آن از حیطه اختیار ما خارج است. ما بارها گفتهایم که احزاب انقلاب نمیکنند آنرا رهبری میکنند. انقلاب پدیده پیچیدهتری است که فاکتورهای پیچیدهتری سرعت و دامنه آنرا تعیین میکنند. در هر صورت ما باید بتوانیم طى مدت معینى به بخش قابل ملاحظهای از این اهداف برسیم.
کورش مدرسى: همانطور که در مقدمه سند ذکر شده بخش اعظم و اساسى این سند همان بندهای پلاتفرم منصور حکمت است. اما در فاصله میان تاریخ نوشتن پلاتفرم منصور حکمت، یعنى ژوئن ١٩٩٩ تا امروز، یعنى حدود ٤ سال اوضاع تغییرات جدی کرده است که باید مورد نظر قرار گرفته شود. قبلا گفتم که سند اولویتها لیست کارهای خوب و مفید نیست. کارهائى است که برای رسیدن به مقصد باید انجام داد. اینکه کجای مسیر هستید و با چه سرعتى میتوانید حرکت کنید لیست شما را تحت تاثیر قرار میدهد. ما در این فاصله تغییر کرده ایم، دنیای بیرون ما هم تغییر کرده است، باید اینها را دید. همانطور که اشاره کردید یک فاکتور اصلى که نتنها بر حزب کمونیست کارگری بلکه بر کل فضای سیاسى ایران تاثیر میگذارد از دست دادن منصور حکمت است. این اتفاق بدترین لطمهای بود که حزب ما و جنبش ما میتوانست بخورد. من در سخنرانى در پلنوم ١٦ کمیته مرکزی نطرم را نسبتا به تفصیل در این مورد تشریح کردم که در هفتگى شماره ١٢١ منتشر شده است. از دست دادن منصور حکمت حزب کمونیست کارگری را با مسائل بشدت متنوع و وسیعى روبرو میکند که رهبری حزب باید آنها را مد نظر داشته باشد. بخشى از خلاه ناشى از ازدست دادن منصور حکمت قابل پر کردن نیست. در همان بحث "حزب کمونیست کارگری بعد از منصور حکمت" گفتهام که منصور حکمت با سپردن مسئولیت به کس یا کسانى قابل جایگزین کردن نیست. شخصیتهائى مانند مارکس، لنین یا منصور حکمت بیشتر در تاریخ رخ میدهند. کاری که ما، بعنوان حزب، میتوانیم یا باید انجام دهیم این است که یک جنبه از کاری که منصور حکمت میکرد را تامین کنیم و آن رهبری و هدایت حزب است. رهبری و کادرهای حزب کمونیست کارگری باید بتوانند یک حزب سیاسى تودهای را بوجود آورند، تحرک و پویائى حزب، انسجام و اتحاد آن و ماگزیمالیسم انسانى آن را نگاه دارند و این حزب را بقدرت برسانند. این خود را قطعا در نحوه فرمولبندی سند و رنگ و وزنه بخشهای مختلف نشان میدهد اما بعلاوه مسائلى از قبیل حفظ وحدت و یک پارچگى حزب و بویژه در سطح کادرهای آن باید مورد توجه ویژه قرار گیرد و مکانیسم های تضمین این اتحاد وسیعا بکار گرفته شوند.
کورش مدرسى: موقعیت حزب و توازن قوا نسبت به چهار سال قبل به نحو مهمى تغییر کرده است. حزب کمونیست کارگری امروز یکى از شناخته ترین احزاب سیاسى ایران است. رهبران، کادرها و فعالین آن را بخشهای وسیعى از مردم میشناسند. منصور حکمت یکى از سرشناس ترین شخصیتهای سیاسى ایران است. موجودیت سیاسى، اجتماعى و تشکیلاتى حزب در ایران امروز به مراتب از موجودیت آن در خارج کشور وسیع تر است. ایستادگى حزب در مقابل جمهوری اسلامى و اپوزیسیون پرو رژیم نفوذ و اعتبار عمیقى برای حزب ایـجاد کرده است. شکست دو خرداد پیروزی حزب کمونیست کارگری ایران بود. اما همچنین دفاع بى کم و کاست حزب از برابری زن و مرد، مقابله با مردسالاری و تعرض دائم به عقب ماندگى، شرق زدگى، مذهب زدگى و دخالت مذهب در دولت حزب را به یک نیروی بسیار پر نفوذ تبدیل کرده است. اگر مثلا چهار سال قبل مشغله ما شناساندن حزب کمونیست کارگری و شکل دادن به یک موجودیت حزبى در درون کشور بود، امروز مشغله ما ایجاد یک جریان متشکل تودهای در ایران است. امروز حزب کمونیست کارگری به یکى از دو قطبى تبدیل شده است که جامعه باید آنرا انتخاب کند. جامعه امروز در مقابل انتخاب راست یا چپ قرار گرفته است و چپ امروز در جامعه ایران معنائى جز حزب کمونیست کارگری ندارد. تبدیل سرنگونى جمهوری اسلامى به تنها راه واقعى مقابل مردم به همراه خود باعث عروج نیروهای سرنگونى طلب شده است. حزب ما شاخص ترین نیروی این میدان است. همه اینها حزب را در موقعیت کاملا متفاوتى با چهار سال قبل قرار میدهد و بلحاظ سیاسى و بلحاظ عملى مسائل جدید و اولویتهای جدیدی را در مقابل ما قرار میدهد. مثلا این واقعیت خود را در بند ٧ تا ١١ پلاتفرم نشان میدهد. جهت گیریهائى نظیر: "گسترش حضور سیاسى، تبلیغى و سازمانى حزب در داخل کشور. گسترش موجودیت حزب در داخل کشور به ترکیبى از یک جنبش اجتماعى و یک تشکیلات پر نفوذ، با برد سیاسى وسیع که قادر به دخالت فعال، نقشهمند، موثر و امن در تعییر تناسب قوای سیاسى و اجتماعى باشد. تشکیلاتى که بلحاظ فکری و عملى آمادگى بسیج تودهای و رودرروئى با اوضاع متحول جامعه را داشته باشد." یا "تبدیل سازمان جوانان کمونیست به سخنگو و سازمانده اصلى اعتراض جوانان به جمهوری اسلامى. ایجاد یک سازمان وسیع و پر نفوذ تودهای جوانان کمونیست در ایران، دخالت فعال در مجادلات فکری جریان چپ و کمونیست در میان جوانان، بویژه در دانشگاهها و جلب کانونهای فکری و مبارزاتى دانشجوئى به کمونیسم کارگری و حزب. جلب و جذب توده هرچه وسیعتر جوانان به مارکسیسم مارکس و منصور حکمت. عروج سازمان جوانان کمونیست به عنوان سازمان متشکل کننده اصلى جوانان در دانشگاهها و محلات." و "گسترش وسیع فعالیت حزب در کردستان. حفظ فشار سیاسى، فکری و فرهنگى بر ناسیونالیسم کرد. تمرکز قوا برای تبدیل هرچه سریعتر شهرهای کردستان به پایگاههای سیاسى، فکری، فرهنگى و تشکیلاتى حزب کمونیست کارگری. تبدیل تشکیلات کردستان حزب به یک تشکیلات سیاسى وسیع و پرنفوذ و قدرتمند تودهای در کردستان. منزوی کردن تشکلها و جریانات ناسیونالیست کرد. تامین حضور مسلحانه قوی، ایجاد پتانسیل گسترش نظامى سریع و آمادگى سیاسى، فکری و عملى حزب برای دخالت سریع و موثر در کردستان در شرایطى که قبل از سرنگونى جمهوری اسلامى کنترل دولت بر کردستان تضعیف شود. تبدیل حزب به نیروی اصلى اپوزیسیون در کردستان." این بندها همه رنگ موقعیت جدید حزب را دارند.
کورش مدرسى: روشن است که در این راه مهمترین عامل خود جمهوری اسلامى است. اما این همه واقعیت نیست. نفس رابطه حزب با مردم به محکمى که باید باشد نیست، هنوز قابلیت دخالت و اعمال قدرت حزب محدود است و هنوز توازن قوا در مقابل جمهوری اسلامى و همچنین در مقابل قطب راست بورژوازی را باید تعییر داد. مردم میگویند جمهوری اسلامى افتاده است، کسى نیست آنرا بردارد. این رنگى از واقعیتى را دارد که قبل تر به آن اشاره کردم. اما بهر حال دیر یا زود کسى پیدا میشود که این رژیم را بردارد. وقتى میپرسید حزب برای خیز برداشتن به سمت قدرت با چه موانعى روبرو است در واقع باید پرسید که چگونه حزب باید به نیروئى تبدیل شود که "جمهوری اسلامى را برمیدارد" و یا اگر زودتر از آن جمهوری اسلامى فروپاشید چگونه حزب باید نیروئى باشد که بتواند لااقل یک پای قدرت باشد. تضمین این موقعیت با یک یا چند کار ممکن نیست. مجموعهای از کارها باید انجام شود و تغییرات باید روی دهد. حتى اهدافى که در جواب به سوال قبل اشاره کردم هم از همین جنس هستند. مجموعهای از پروژهها و اقدامات باید این اهداف را متحقق کنند. در این رابطه جهت گیریهائى نظیر "حفظ حزب در مرکز صحنه سیاسى اپوزیسیون ایران"، "تامین دخالت فعال حزب در جدلهای فکری و سیاسى جامعه"، "جلب و جذب رهبران و آژیتاتورهای رادیکال، آزادیخواه و سوسیالیست و کانونهای فکری و مبارزاتى در ایران به حزب" که در بند ٣ پلاتفرم توضیح داده شده مهم هستند- در همین ردیف میتوان به بند ٥ و ٦ اشاره کرد که بر نکاتى از این قبیل انگشت میگذارند: "شفافیت و گشایش حزب بروی جامعه، حضور هرچه وسیعتر شخصیتها و چهرههای شناخته شده کمونیست در صحنه مبارزه اجتماعى، رشد دخالتگری حزب در کلیه کشمکشها و جدلهای سیاسى بر سر آزادی و برابری و رفاه اجتماعى. قد علم کردن حزب به مثابه یک نیروی رهبر کل جامعه، حضور حزب در نبرد هرروزه بر سر افکار و کردار سیاسى تودههای وسیع مردم" و بالاخره "راه اندازی و کمک به ایجاد و گسترش پروژههائى که دسترسى حزب به مردم را گسترش میدهد و پروژههایى که تصویر روشنتری از قدرت و قابلیت حزب را در مقابل جامعه قرار میدهد." این جهت گیریها در کنار اقلامى که در سوال قبل به آنها اشاره کردم جایگاه مهمى در این رابظه دارند.
کورش مدرسى: باز کردن ابعاد این مسئله در این جا ممکن نیست من تنها به جنبههائى از پیچیدگى جدید در فعالیت سیاسى در ایران اشاره میکنم. جنگ آمریکا علیه عراق کل جغرافیای سیاسى جهان و، بطریق اولى، منطقه خاورمیانه و ایران را تغییر داده است. آمریکا فعلا یک نیروی نظامى مستقر در عراق است که میتواند با دست و بال بسیار بازتری سیاست نظم نوین خود در منطقه را اجرا کند. فشار برای تحمیل حکومت مورد نظر خود بر مردم ایران، بویژه با بىثباتى بیشتر جمهوری اسلامى، میتواند یکى از اقلام اصلى سیاست آمریکا در قبال ایران شود. آمریکا هم مثل همه احزاب بورژوائى ایران منفعتش ایجاب میکند که جای رژیم اسلامى را یک رژیم مستبد دیگر در ایران بگیرد. مبنای بازسازی اقتصاد ایران در چارچوب سرمایهداری جز با تامین کار ارزان ممکن نیست. این سیستم استبداد طلب میکند. این موقعیت آمریکا ایران را با خظر تکرار تراژدی عراق و از هم گسیختن شیرازه جامعه مدنى روبرو میکند و از طرف دیگر نیروهای راست طرفدار آمریکا که فعلا دور سلطنت طلب ها جمع شدهاند را هم از امکانات بیشتر برخوردار میکند. در قیاس با عراق سه فاکتور را باید در نظر داشت: اولا در ایران یک جنبش عظیم تودهای علیه جمهوری اسلامى در جریان است که مخالفت آشکار آن با اتخاذ چنین سیاستى از جانب آمریکا انجام این سیاست را بسیار مشکل میکند. دوم وجود حزب کمونیست کارگری ایران است که مانع مهمى در راه اتخاذ چنین سیاستى است و سوم اینکه رویدادهای عراق، تحقق سناریو سیاه در این کشور، و همچنین جنبش جهانى ضد جنگ و نقشى که ما در نمایندگى کردن این جنبش در ایران داشتیم، مردم ایران را در ابعاد وسیعى با نتایج مخرب سیاست آمریکا آشنا کرده و آنتىپاتى وسیعى را نسبت به این سیاست آمریکا دامن زده است. اینها یعنى محدودیت در دامنه عمل آمریکا و نیروهای متحدش. حزب کمونیست کارگری ایران در جریان جنگ و بعد از آن در این چرخش فضای سیاسى ایران نقش داشته و باید به این کار ادامه بدهد. اما بعلاوه ما باید سه اهرم مهم را بکار بگیریم، اولا باید مخالفت با اتخاذ دخالت نظامى آمریکا در ایران را به حداقل استاندارد اپوزیسیون در ایران تبدیل کنیم. بویژه باید جریانات راست طرفدار آمریکا که رسما یا ضمنا پشت سیاست آمریکا رفتهاند را زیر فشار قرار داد که نتوانند چنین سیاستى را پیش ببرند. ثانیا رابطه فعالى را با رادیکالیسم در حال عروج در جهان برقرار کنیم. این رادیکالیسم باید رنگ ما را بگیرد و یکى از اهرمهای مهم خنثى کردن نقش آمریکا و حتى شکست سیاسى آن است. ثالثا رابطه فشرده و فعال ما با حزب کمونیست کارگری عراق در این زمینه هم حیاتى است. در مورد این قلم آخر، بدلیل اهمیت آن، اجازه میخواهم در جای دیگری مفصلتر صحبت کنم.