دیگر همه دارند از یک انقلاب در ایران حرف میزنند. تردیدی نباید کرد که وارد مرحلهای تازه یا دوره جدیدی در کشمکش مردم با جمهوری اسلامى شدهایم و سوالى که طبیعتا در مقابل قرار میگیرد این است که چگونه باید این دوره را با کمترین درد و با سریعترین شیوه طى کرد؟ مقاومت جمهوری اسلامى را چگونه باید درهم ریخت و قدم یا قدمهای بعدی کداماند؟ قبل از اینکه به اینها برسیم ابتدا باید ببینیم کجا هستیم. تشخیص این "کجائى" در پاسخ ما نقش تعیین کننده دارد.
این شاید گویاترین عنوان برای دوره کنونى باشد. برای روشن کردن این عنوان از خودتان بپرسید شخصیتهای سیاسى صف جلو اعتراض این دوره چه کسانى هستند یا بهتر است بپرسیم چه کسانى نیستند؟ مطالبه مردم در اعتراضات اخیر چیست؟ به مشاهده جالبى میرسید. نه بحثى از دو جناح در میان است و نه کسى درباره خاتمى حرفى میزند. کسى از پیش رفتن و نرفتن "اصلاحات" اصلا شکایتى ندارد، این مسئله کسى نیست. کاراکترهائى بودند که قبلا در اعتراضات مردم حضور بهم میرساندند و کله مردم را با موعظههایشان در مورد اصلاحات اسلامى میبردند و هرکس بوی سرنگونى جمهوری اسلامى میداد را لعن و نفرین میکردند.
میدانید صحبت در باره چه کسانى است. کنفرانس برلین را مجسم کنید. یک طرف که ما و مردم آزادیخواه بودیم هنوز هستیم و حالمان هم بهتر است. طرف مقابل، لشگر دو خردادیهای با عمامه و بى عمامه و با ریش و بى ریش کجا هستند؟ راستش اصلا حالشان خوب نیست. غیب شدند. ذوب شدند. رفتند. چهره بارز اعتراضات اخیر فقدان کامل چهرههای دو خردادی است. اینها در کشمکش امروز مردم با جمهوری اسلامى، حتى در پیادهرو و بعنوان تماشاچى حضور ندارند. دو خرداد با همه لشگر آخوند، پاسدار-پروفسور، پاسدار-فیلسوف، پاسدار-روشنفکر و تودهای و اکثریتى و تحکیم وحدتى و غیره انگار اصلا از اول وجود نداشتهاند. بجای آنها مردم و جوانان سرنگونى خواه و اپوزیسیون سرنگونى طلب را میبینید که در جلو صف هستند. شخصیتها و چهرههای جلو صحنه اعتراضات مردم در ایران دیگر همه کنفرانس برلینى هستند. ایران کنفرانس برلینى شده. اما این همه تصویر نیست.
از خودتان بپرسید مردم خواستشان را در قالب چه مطالبهای بیان میکنند؟ آزادی فلان روزنامه دو خردادی؟ مطالبه قاطعیت از خاتمى؟ اعتراض به تند روی جناح راست؟ هیچ کدام! مردم میخواهند جمهوری اسلامى برود. به همین سادگى. سرنگونى جمهوری اسلامى دیگر خواستى نیست که مردم امروز آنرا از طریق دامن زدن به تفرقه در صفوف رژیم و یا با استفاده از پوشش دوخردادیها بخواهند جلو ببرند. خواست سرنگونى جمهوری اسلامى دیگر خواستى نیست که باید آنرا با تحلیل نشان داد و حزب کمونیست کارگری مجبور باشد به کله روشنفکران دو خردادی فرو کند. مرگ بر جمهوری اسلامى به خواست امروز و در خیابان تبدیل شده است. خواست مردم، نه تحلیلا، بلکه تحقیقا، سرنگونى جمهوری اسلامى است و اصلاحطلبان اسلامى جائى در آن ندارند. به عبارت دیگر اعتراضى که امروز به خیابان کشیده شده نقطه توافقى با جمهوری اسلامى ندارد. اگر میشد فلان اعتراض دانشجویان را با یک عقب نشینى یا دادن امتیازی خواباند، اعتراض امروز جز با رفتن جمهوری اسلامى به خواستش نمیرسد. منزلگاه یا نقطه توقفى در میان راه وجود ندارد. دو صف در مقابل هم ایستادهاند: مردم و جمهوری اسلامى. یکى باید بماند و یکى برود. یا باید مردم جمهوری اسلامى را سرنگون کنند یا جمهوری اسلامى مردم را آنچنان سرکوب کند و به تمکین وادارد که لااقل برای یک دوره طولانى به حیات خود ادامه دهد. دومى امکان ندارد. اصلا صورت مسئله جمهوری اسلامى این است که نمیتوانست این کار را انجام دهد. اصلاح طلب شدن دوخردادیهای ما درست از همینجا در آمد. امروز اما وضع جمهوری اسلامى بشدت وخیم تر است. مدتهاست که خبری از انسجام، حتى نیم بند، در صفوف وفادارترین نیروهای رژیم، سپاه پاسداران و وزارت اطلاعات و غیره، نیست. دستگاه سرکوب و اختناق جمهوری اسلامى بلحاظ ایدئولوژیک و آرمانى سردرگمتر و بلحاظ سازمانى بهم ریختهتر و فاسدتر از آنست که فتوای "قتل" توسط رهبر جای دوری برود. باید روشن باشد که این حکم اصلا به این معنى نیست که جمهوری اسلامى امکان سرکوب و عکسالعمل را ندارد. مسئله این است که اگر رژیم به مردم تعرض وسیع کند و به اصطلاح آخرین تیرش را هم رها کند (کودتا کند، حکومت نظامى اعلام کند و یا رهبر به شیوه امامهایشان فتوای حمله حزبالله را صادر کند یا هرسه با هم انجام دهد) بعد چه میشود؟ آیا رژیم در مقابل تعرض متقابل مردمى که دیگر به هیچچیزش رحم نمیکنند میتواند مقاومت کند یا صفوفش بهم میریزد و جمهوری اسلامى با یک قیام عمومى فرومیریزد؟ پاسخ ما این است که شق دوم شق ممکن است. صرف نظر از انسجام دستگاه سرکوب، رژیمى شانس آن را دارد که بعد از چنین سرکوبى روی پایش بماند که راه حل اقتصادی برای جامعه داشته باشد. جمهوری اسلامى این را هم ندارد. ترکیب اختناق و سرکوب با فلج اقتصادی هر رژیم متعارفى را هم سرنگون میکند چه برسد به جمهوری اسلامى.
مردم صراحتا با خواست سرنگونى جمهوری اسلامى به خیابان آمدهاند و جمهوری اسلامى قابلیت به خانه فرستادن مردم و به انقیاد در آوردن آنها را ندارد. همه این حال و هوای تازه را در جنبش علیه جمهور اسلامى احساس میکنند. مردم دارند از انقلابى که به حرکت درآمده حرف میزنند و به اعتراضشان بسادگى نام انقلاب دادهاند. اما شاخصتر، شاید، این است که اپوزیسیون راست که به ایده انقلاب آنچنان آلرژیک بود که از بردن نام آن کهیر میزد و ما را، بعنوان ناسزای سیاسى، انقلابى معرفى میکرد و خود را با افتخار ضد انقلابى میخواند از انقلاب مردم حرف میزند و میخواهد با آن عکس بگیرد. این باید روند آخر جنگ مردم با جمهوری اسلامى باشد.
سوال این است که این دور مبارزه را از جائى که هستیم چگونه باید جلو برد؟ قدمهای لازم برای بالابردن قابلیت صفوف مردم و عقب راندن جمهوری اسلامى چیست؟
قدرت جمهوری اسلامى و اوباش سرکوبگر آن در قابلیت دستگاه دولت آن نیست در پراکندگى مردم است. این را از هرکس بپرسید بشما خواهد گفت. اما سوال این است که مردم را چگونه باید متحد کرد؟ کلمه اتحاد وردی نیست که بخوانیم و به اطراف فوت کنیم تا مردم متحد شوند. اولا مردم دور یک پرچم، یک شعار و خواست همگانى متحد میشوند. ثانیا اتحاد مردم باید یک شکل سازمانى هم پیدا کند. اتحاد بدون سازمان معنى ندارد و مردم در خانه خودشان متحد نمیشوند. سوال این میشود که مردم را حول چه پرچمى میشود متحد کرد و قدمهای عملى برای سازمان یابى مردم چیست؟ اینها سوالاتى است که من به نوبه خود به آنها خواهم پرداخت.
"مرگ بر جمهوری اسلامى"، " آزادی - برابری" شعار اتحاد مردم برای سرنگونى جمهوری اسلامى به خیابان آمدهاند و باید حول همین متحد شوند. کسى که تازه میخواهد رفراندم در مورد جمهوری اسلامى را به مردم بقبولاند یا دو خردادی رنگ عوض کرده است که میخواهد، موقتا هم که شده، برای جمهوری اسلامى فرصت بخرد و یا آنقدر از مردمى که جمهوری اسلامى را سرنگون کرده میترسد که حاضر است فعلا به جمهوری اسلامى فرصت تجدید قوا بدهد تا بعدا از بالا کاری بکند. کسى که ریگى به کفش ندارد امروز همراه مردم بر پیشانى خود خواهد نوشت "آزادی - برابری" و شعار خواهد داد "مرگ بر جمهوری اسلامى". مردم را حول آنچه که میخواهند میتوان متحد کرد. شعار متحد کننده مردم بیان تعمیم یافته آنچیزی است که میخواهند. مردم در این مقطع شعار تعمیم یافته را بدست دادهاند. "آزادی - برابری" و "مرگ بر جمهوری اسلامى". روشن است که هم مردم مطالبات بسیار بیشتری دارند و هم احزاب و جرایانات سیاسى (از جمله حزب ما)، از زاویه جنبش خود، شعارها و تبیینهای روشنتر و جهتدارتری دارند و حتما از تبلیغ و ترویج ایدههای خود کم نخواهند گذاشت. اما نکته این است که شعارهای "آزادی - برابری" و "مرگ بر جمهوری اسلامى" هسته اساسى آرزو و خواست مردم را منعکس میکند و اجازه میدهد که رادیکالیسم انسانى و سیاسىای که جنبش اعتراضى علیه جمهوری اسلامى نهفته است به محور و پرچم اتحاد مردم تبدیل شود. امروز مردم میتوانند بلافاصله و بلاواسطه حول این پرچم متحد شوند. راهش ساده است. این دو شعار را باید به شعارهای اصلى هر اعتراض خود تبدیل کنند. "آزادی - برابری" باید نوشته روی پیشانى هر تظاهر کننده و "مرگ بر جمهوری اسلامى" شعار هر اجتماع و تظاهرات باشد.
متحد شدن مردم در خلاء انجام نمیشود. جمهوری اسلامى به کنار، هیچ دولتى فرصت نمیدهد که مردم راحت برای سرنگون کردنش دور هم جمع شوند و نیرویشان برای رودرروئى با این دولت آرایش بدهند. بناچار باید در حین مبارزه متحد شد، باید همراه با متحد شدن و برای تسهیل متحد شدن جمهوری اسلامى را عقب زد. باید اعتماد بنفس بیشتری را در تعداد هرچه بیشتری از مردم بوجود آورد باید صف متحد را وسیع کرد. یکى از راههائى که امروز فورا میتواند عملى شود، و شواهد نشان میدهد دارد عملى میشود، درآوردن کنترل محلات مسکونى از دست جمهوری اسلامى است. جمهوری اسلامى ممکن است بتواند دانشگاهها، مدارس و خوابگاهها را ببندد. جمهوری اسلامى حتى ممکن است حکومت نظامى اعلام کند و بسیاری مراکز کار را ببندد. اما قادر به "بستن" یا "تعظیل" محلات مسکونى و کارخانههای حیاتى نیست. در این بخش به محلات مسکونى میپردازیم و در بخش بعد در مورد کارخانهها و محیطهای کار صحبت خواهیم کرد. محلات مسکونى را میشود و باید از کنترل جمهوری اسلامى خارج کرد. پروسه سرنگون کردن جمهوری اسلامى و استقرار حاکمیت مستقیم مردم را از همینجا میشود و باید شروع کرد. در محلهای که جمهوری اسلامى ریشهای ندارد، این شامل بخش اعظم محلات مسکونى میشود، باید قوانین جمهوری اسلامى غیر قابل اجرا شوند و حضور اوباش اسلامى بسادگى و در تعداد کم ناممکن شود. روشن است که در شرایطى که هنوز جمهوری اسلامى سرکار است جزیره آزادی را در یک محل مسکونى نمیشود ساخت. اما از جزیره آزادی تا وضعیت امروز انواع و اشکال تناسب قواهای مختلفى را میشود تصور کرد. همین امروز ساکنین هر محل در اشکال مختلف به هم گره خورده اند. "بچهها" یعنى دخترها و پسرهای محل هم اکنون یک کانون مهم مبارزاتى و اعتراض به جمهوری اسلامى هستند. این رابطه باید شکل آگاهتر و سازمان یافته تری بیابد. باید به تدریج محل را از زیر کنترل جمهوری اسلامى خارج کرد. در محلاتى که ما قوی هستیم باید آپارتاید جنسى عملا منسوخ شود، باید کسى نباشد قوانین اسلامى را اجرا کند. باید بشود در آن محل آخرین ویدئوهای فیلم و موزیک و بهترین کتابها و نشریات را گیر آورد، باید در آن محل بشود اجتماع کرد، باید دارودستههای اسلامى نهى از منکر و گلههای حزبالله و انصارالله نتوانند بند شوند یا بمانند. باید در آن محل بشود جمع شد، نقشه تطاهرات را کشید، شعارها را تعیین کرد، به آن محل عقب نشست، با محلات دیگر هماهنگى کرد و ...
بهترین شکل البته شوراهای محل هستند. اما این ممکن است فورا عملى نباشد. باید از تشکل های امروز که موجود هستند شروع کرد. از تیم ورزشى تا گروه هنری و از فلان پاتق تا گروه بچههای کمونیست و آزادیخواه محل میتوانند شروع خوبى باشند. مهم این است که در هر جا از چیزی که داریم شروع کنیم. شبکههای جوانان و این روزها ارتباط نزدیک مردم حول اعتراضات خیابانى یک واقعیت موجود است که باید مبنا قرار گیرد. گفتم اخبار حاکى از آن است که این جریان در حال شکل گیری است. باید به آن خصلت آگاهانه و نقشه مندتر و سرعت بیشتری داد. خارج کردن هر محله از کنترل جمهوری اسلامى پروسه و محمل متحد کردن مردم است و هر محله به هر اندازه که از کنترل جمهوری اسلامى خارج شده باشد به همان اندازه به کانون و سنگری تبدیل میشود که دیگر جمهوری اسلامى قادر به تصرف آن بسادگى نخواهد شد.
در قسمت قبل گفتیم که کشمکش مردم با جمهوری اسلامى وارد روند آخر خود شده است. این واقعیتى است که رنگ خود را به همه چیز میزند. همه دارند از نسیم جدیدی در فضای سیاسى ایران حرف میزنند. همه به روحیه جدیدی در مردم اشاره میکنند. آن نسیم، نسیم انقلاب است و این روحیه، روحیه انقلابى و سرنگونى طلبى.
امروز خواست مردم دیگر هیچ ربطى به دو خرداد و اصلاح جمهوری اسلامى ندارد. خواست مردم ساده و روشن است: جمهوری اسلامى باید برود. مردم آزادی و برابری میخواهند. گفتیم که انقلابى در راه است و سوال این است که این انقلاب و سرنگونى جمهوری اسلامى چگونه میتواند با کمترین زحمت و به سریعترین شیوه انجام شود؟ مقاومت جمهوری اسلامى را چگونه باید درهم ریخت و قدم یا قدمهای بعدی کداماند؟ برای بالابردن قابلیت صفوف مردم و عقب راندن جمهوری اسلامى چه باید کرد؟
بعنوان اولین نکته گفتیم که مردم باید متحد شوند. وحدت اما حول یک خواست انجام میشود. این خواست سرنگونى جمهوری اسلامى و تحقق آزادی و برابری است. بعنوان دومین نکته گفتیم که محل، یا محله، جائى است که این اتحاد میتواند در آن بسرعت عملى شود. دورهم جمع شدن در محل و در آوردن محل از کنترل جمهوری اسلامى کاری عملى و مهم است که جمهوری اسلامى را عقب میزند، عملا جامعه را برای رژیم غیر قابل حکومت میکند و فضا و محیطى را فراهم میکند که میتوان باقدرت آخرین ضربه را به رژیم زد.
در این قسمت از نوشته به یک نیروی مهم که موثرترین و مهمترین سلاح در مقابله با جمهوری اسلامى را در اختیار دارد میپردازیم. سلاحى که اگر بکار گرفته شود کار جمهوری اسلامى را در مدت کوتاهى تمام خواهد کرد. این نیرو طبقه کارگر است.
گمان نمیکنم کسى در این حکم بتواند تردید کند که اگر طبقه کارگر، بعنوان یک طبقه، به انقلابى که در حال شکلگیری است بپیوندد جمهوری اسلامى رفته است. میگویم طبقه کارگر بعنوان طبقه چون کارگر فىالحال بعنوان فرد همراه با بخشهای دیگر مردم در اعتراض تودهای به جمهوری اسلامى شرکت دارد. و مسئله درست همینجا است. کارگر بعنوان فرد و جزئى از توده مردم معترض کسى است مثل دیگران و شاید از نظر قابلیت مقابله فردی، لااقل بدلیل دسترسى بسیار محدودتر به امکانات جامعه و فلاکتى که جمهوری اسلامى به او تحمیل کرده است در موقعیت بسیار نامناسبتری از بقیه قرار داشته باشد.
اما کارگر در قالب نقشى که در تولید دارد از اساس نیرو و موجود اجتماعى دیگری است. کارگر در این قالب دیگر آن سیاهى لشکر نیست. نیروئى است که میتواند چرخ تولید را بخواباند. صدور نفت را کنترل کند و جمهوری اسلامى را از آن محروم نماید. میتواند برق و آب کل دستگاه دولت از رادیو و تلویزیون اسلامى تا پایگاهها و پادگانهای نیروهای مسلح آنرا قطع کند. میتواند حمل و نقل مواد مورد نیاز دولت و دستگاههای سرکوب آنرا قطع یا مختل کند. کارگران صنعتى، و بویژه کارگران نفت و سایر بخشهای کلیدی میتوانند جمهوری اسلامى را یکسره فلج کنند.
اگر قطع شریان حیاتى جمهوری اسلامى بدست طبقه کارگر ممکن است سوال این خواهد بود که این نیرو را چگونه میتوان به حرکت در آورد؟
جنبش مجمع عمومى کلید به میدان کشیدن طبقه کارگر وقتى از کارگر بعنوان یک طبقه صحبت میشود باید به یک تفاوت بنیادی در نوع اظهار وجود سیاسى آن توجه کرد. قدرت طبقه کارگر در موقعیتى است که در تولید یا در فونکسیونهای حیاتى جامعه دارد. در نتیجه نوع اعمال قدرت از جانب طبقه کارگر با دیگر بخشهای جامعه متفاوت است. نقطه اوج اعمال قدرت برای طبقه کارگر تطاهرات خیابانى نیست. سازمان دادن و شرکت در چنین تطاهراتهائى البته مهم است. اما کارگر با خواباندن چرخ تولید است که دولت را فلج میکند و قدرت خود را اعمال مینماید. اعتصاب یا کنترل تولید (مثل مورد نفت یا برق و غیره) است که چنین نقشى را به طبقه کارگر میدهد. کارگر "سر کار" قدرت دارد و "سر کار" است که میتواند کار را بخواباند.
اگر کسى بخواهد کارگر را به میدان بکشد مناسبترین مکان همان سر کار است. به میدان آمدن طبقه کارگر محتاج آنست که کارگر در همان محل کارش متشکل شود. اما جمهوری اسلامى در طول حیات خود، درست بدلیل موقعیت طبقه کارگر، از متشکل شدن آن جلوگیری کرده است. در نفت رژیم حتى اجازه تشکیل انجمن اسلامى را هم نداده است چه برسد به تشکل واقعى کارگران. یک امکان واقعى در مقابل ما وجود دارد که هم میتواند با سهولت بیشتری نوعى از اتحاد پایهای کارگری را به رژیم تحمیل کند و هم قادر است که پاسخگوی نیاز سیاسى امروز و فردای کشمکش بر سر قدرت سیاسى در جامعه باشد. این تشکل مجمع عمومى کارگران است. خاصیت مجمع عمومى این است که کل توده کارگر را به صحنه وارد میکند و اجازه نمیدهد که رهبران و سازمان دهندگان جنبش کارگری بدون "حفاظ" در مقابل رژیم قرار داده شوند. در نتیجه به آنها میدان مانور بسیار وسیعى میدهد.
در جمهوری اسلامى همه چیز غیر طبیعى است و طبیعىترین حق را باید با زور گرفت. اما در میان لیست این حقوق چه چیز طبیعى تر از حق جمع شدن کارگران یا کارکنان یک کارخانه، کارگاه یا محل کار برای تبادل نظر پیرامون مسئلهای است که زندگى آنها را تحت تاثیر قرار میدهد؟
امروز همه به طبقه کارگر چشم دوختهاند. مردم با امید و جمهوری اسلامى با هراس. همه دارند، با هراس یا امید، از خود میپرسند که آیا طبقه کارگر با سرعت و قدرتى که لازم است وارد میدان میشود؟ آیا کارگر نفت کنترل شیرها، تلمبهخانهها و پالایشگاهها را بدست خواهد گرفت؟ کى برق و گاز و سوخت رادیو تلویزیون و دستگاههای دولت قطع میشود؟ کى ارتباط مخابراتى و حمل و نقل دستگاه دولت قطع میشود؟ کى دولت فلج میشود؟
تحقق اینها محتاج آنست که کارگران جمع شوند، اعلام کنند و قرار بگذارند که این کارها را میکنند. محتاج آنست که مجمع عمومیشان را تشکیل دهند. سر راست ترین راه به میدان آمدن طبقه کارگر همین مجامع عمومى است. این مجامع باید تشکیل شوند. این مجامع باید منظم تشکیل شوند. اعلام تاریخ جلسه بعد در هر جلسه تضمین ادامه کاری آنست.
بحث بر سر تشکیل "هر از گاهى" چنین مجمعى نیست، ما احتیاج به تشکیل منظم مجامع عمومى کارگری داریم. ما احتیاج داریم که این مجامع در کارخانههای مختلف بهم مرتبط و با هم هماهنگ شوند. جمهوری اسلامى در سراشیب سقوط است. باید حول همین شعار سرنگونى یعنى "مرگ بر جمهوری اسلامى" و "آزادی و برابری" متحد شد. خارج کردن محلات از کنترل جمهوری اسلامى دست رژیم را بشدت کوتاه میکند و تشکیل مجامع عمومى در صنایع اصلى شمارش معکوس برای سرنگونى جمهوری اسلامى را آغاز میکند.