کورش مدرسى: آنچه که امروز در «بازار شايعه» بعنوان رابطه ميان دولت آمريکا و دولت ايران مطرح است در واقع مذاکرات مخفى ميان دو دولت براى نوعى تشنج زدائى است و نه يک رابطه متعارف. منشا نياز به اين کاهش تشنج دو طرفه است. دولت آمريکا امروز با دو مسئله روبرو است. مسئله اول اين است که آمريکا براى کنترل عراق به نوعى همکارى با دولت ايران محتاج شده است. تصرف عراق توسط آمريکا، همانطور که ما پيش بينى کرده بوديم، شيرازه زندگى مدنى در عراق را بهم ريخت. بازهم همانطور که پيش بينى کرده بوديم، باعث تقويت تشکلهاى اسلامى شد. موقعيت پيش آمده در عراق آمريکا را، در دراز مدت، با امکان شکست سياسى و حتى نظامى مواجه کرده است. آمريکا امکان استقرار نظم و مدنيت به نيروى خود در عراق را ندارد. اين کار محتاج استقرار چند صدهزار نيروى جديد و اتکا به نيروهاى غير قومى و غير مذهبى است که آمريکا نه ميخواهد و نه ميتواند اينکار را انجام دهد. درنتيجه آمريکا براى ايجاد نوعى قوام يا ثبات هر پارچه عراق را به يک دارودسته قومى يا مذهبى «کنترات» داده است. يک پاى اين کنترات نيروهاى اسلام سياسى هستند. هرج و مرج، نارضايتى عمومى مردم از آمريکا و اشغال عراق درکنار ائتلاف ضمنى بعثىها با جريانات اسلامى، آمريکا را بلحاظ سياسى با چشم انداز تاريکى در عراق روبرو کرده. اين وضعيت نيروهاى نظامى آمريکا را با يک خونريزى ثابت مواجه کرده که ميتواند موج مخالفت در آمريکا را دامن بزند. جمهورى اسلامى دولتى است که در اوضاع عراق دست دارد و ميتواند نيروهاى اسلامى را به نوعى کنترل کند. فاکتور دوم مسئله سلاحهاى هستهاى است. سياست راست، سلطه طلبانه و ماجراجويانه آمريکا در منطقه دستيابى به سلاح هستهاى را به يک شرط بقا براى دولتهائى که از جانب آمريکا احساس خطر ميکنند کرده است. در بحثهاى مربوط به حمله آمريکا به عراق ما مشخصا گفتيم که سياست آمريکا نتنها باعث محدوديت سلاحهاى هستهاى نميشود، بلکه مسابقهاى را براى دست يافتن به اين سلاحها را بوجود مى آورد. قانون دنيا اين ميشود که اگر نميخواهيد از آمريکا زور بشنويد يا از طرف اين دولت مورد حمله قرار بگيريد بايد سلاح هستهاى داشته باشيد. نمونه چرخش سياست کره شمالى و اعلام اينکه سلاح هستهاى دارد همين را نشان داد. جمهورى اسلامى هم اگر فکر بقاى خود باشد قاعدتا دنبال اين سلاحها هست. اما دست يابى جمهورى اسلامى به سلاح هستهاى کل صورت مسئله خاورميانه را تغيير ميدهد. يک قطب قدرت در مقابل آمريکا و اسرائيل بوجود مى آيد و اسلام سياسى به سلاح هستهاى مسلح ميشود. سياست آمريکا در قبال ايران امروز حول اين دو محور ميگردد: اول کنترل عراق و از کار انداختن ماشين ترور جريانات اسلامى عليه آمريکا (و نه عليه مردم عراق) و دوم ممانعت از دست يابى ايران به سلاح هستهاى. از جانب ديگر ايران هم ميخواهد از اين موقعيت براى به رسميت شناسى جمهورى اسلامى از طرف آمريکا بعنوان رژيمى که بايد با آن کنار آمد استفاده کند. جمهورى اسلامى اهرمهاى مهمى براى فشار بر آمريکا را در اختيار دارد. نتيجه اين کشمکش هرچه که باشد، رودرروئى تروريسم آمريکا با تروريسم اسلامى مردم منطقه، بخصوص مردم ايران، را با خطرات عظيمى مواجه کرده است.
کورش مدرسى: از نظر آمريکا جمهورى اسلامى هيچ وقت نظام متعارف و مطلوب در ايران نبوده است و هميشه مايل بوده که اين رژيم را با رژيم متعارفترى جايگزين کند. مطلوبيت جمهورى اسلامى براى آمريکا فقط از سر کنترل انقلاب ٥٧ در ايران و مقابله با خطر شوروى بود. با سرکوب آن انقلاب توسط جمهورى اسلامى و فروپاشى بلوک شرق مطلوبيت جمهورى اسلامى براى غرب و آمريکا هم تمام شد. سوالى که بعد از اين براى آمريکا مطرح بوده اين است که براى اين جايگزينى جمهورى اسلامى با رژيم متعارفتر مطلوب آمريکا چه تاکتيکى را بايد دنبال کرد؟ اين تاکتيک را فاکتورهاى مختلفى تعيين ميکنند و دولت آمريکا بطور پراگماتيستى به اين مسئله برخورد کرده و ميکند. جايگزينى جمهورى اسلامى با رژيم مطلوب آمريکا محتاج آن است که يا اپوزيسيون راست و محافظه کار در ايران (که فعلا دور پرچم رضا پهلوى جمع شدهاند) در جامعه و در اعتراض مردم به رژيم آلترناتيو شده باشد و يا تباسب قواى نظامى ميان آمريکا و ايران و موقعيت جهانى و داخلى ايران به نحوى باشد که آمريکا بتواند از طريق نظامى سياست «تغيير رژيم» را اجرا کند. در حالت اول، يعنى قدرت اپوزيسيون راست، ما بايد شاهد عروج جناح راست اپوزيسيون در جنبش اعتراض تودهاى باشيم، که با توجه به نفوذ سياستو ايدهآلهاى چپ، يعنى حزب کمونيست کارگرى، در جنبش سرنگونى متحقق نشده است. در حالت دوم يعنى تناسب قواى نظامى آمريکا با جمهورى اسلامى، به اعتقاد من، آمريکا تا يکى دو سال آينده در شرايظى نيست که بتواند جنگ همهجانبهاى را عليه جمهورى اسلامى سازمان دهد. حاصل همه اينها اين است آمريکا تا آنجا که ميتواند فشار را روى جمهورى اسلامى نگاه ميدارد و در اين دوره راستش بيشتر سياست هويج و چماق را بکار خواهد برد و جمهورى اسلامى هم متقابلا سياستى از همين دست را دارد: دادن امکان کنترل عراق به آمريکا، تحويل سران القاعده به اين دولت و همراهى با آمريکا در مسئله فلسطين، و يا روبرو شدن با گسترش عمليات نظامى عليه نيروهاى آمريکائى در عراق، از هم گسيختگى بيشتر عراق، دامن زدن به تروريسم اسلامى در فلسطين. اينها نقش همان چماق و هويج را براى جمهورى اسلامى دارد که ميتواند آمريکا را به مماشات پراگماتيستى بکشاند. اما اين سيکل چماق زدنهاى متقابل نظامى آمريکا و تروريسم جمهورى اسلامى، با توجه به وضعيت منطقه، بشدت خطرناک است و ميتواند از کنترل خارج شود.
کورش مدرسى: اختلاف آمريکا و اروپا (بيشتر منظور فرانسه و آلمان است) از سر منافع خود آنهاست. براى هيچ يک رژيم اسلامى رژيم مظلوب نيست و هردو دنبال جايگزين کردن آن با يک رژيم دست راستى هستند. اما هر طرف ميخواهد رژيمى سازگارتر با خود را جانشين جمهورى اسلامى کند. در دنياى پس از سقوط بلوک شرق، رقابت آمريکا با اروپا (بخصوص بلوک فرانسه آلمان) بر سر نفوذ و تسلط بر منابع اقتصادى و بازارهاى کار و سرمايه محور تنش بين اروپا و آمريکا است. اروپا سنتا بدلايل مختلف طرفدار سياست مماشات جويانهترى در مقابل ايران بوده و با توجه به بنيه اقتصادى خود تقريبا به هرقيمتى خود را به جمهورى اسلامى فروخته و با آن کنار آمده است. امروز بعد از حمله آمريکا به عراق، که علىرغم مخالفت آلمان و فرانسه انجام شد، به اعتقاد من اين دولتها بدشان نمىآيد که آمريکا با خوردن ضربه در عراق درسى بياموزد و موقعيت تضعيف شدهاى پيدا کند. اين به معنى عدم همراهى بيشتر در فشار به ايران است. اروپا کلا مسئله عراق را مسکوت گذاشته و فشار به ايران را به مسئله سلاح هستهاى محدود کرده است که خود اين هم بعضا تحت فشار آمريکا است. بنظر من اين دليل تفاوت سياست انگليس با فرانسه و آلمان در قبال ايران هم هست. انگليس اخيرا لحن تندترى در قبال ايران گرفته است. تونى بلر يادش افتاده که ايران يکى از محورهاى شر است. انگليس، مثل آمريکا، پايش در عراق بشدت گير است و از دست نيروهاى اسلامى متحمل تلفات دائمى.
کورش مدرسى: هيچ دولت غربى درمورد «حقوق بشر» يا «تروريسم» موضع با پرنسيبى نداشته و ندارد. اينها ابزار سياست خارجى هستند نه اصول اين سياست. بخش اعظم دولتهاى «ضد دمکراتيک» دولتهاى طرفدار غرب هستند و مورد حمايت اينها. نمونه عربستان، کويت، پاکستان، اردن و ... و تروريسم، بخصوص نوع اسلامى آن دست پرورده غرب و آمريکا در جريان افغانستان است. اينها با اين تروريسم تا وقتى که يخه خودشان را نگيرد نتنها مشکلى ندارند به آن کمک هم ميکنند. براى مثال به عراق يا افغانستان امروز نگاه کنيد. هردو کشور زير کنترل آمريکا هستند و در هردو نيروهاى اسلامى در زير حمايت آمريکا در قدرت هستند. در نتيجه به نطر من اينها ابزار بازى ديپلماتيک در جهت منافع اين دولتها است. اگر به نفعشان باشد مطرح ميکنند اگر نباشد نه. در مورد سلاحهاى هستهاى مسئله کمى متفاوت است. اينها گسترش سلاحهاى هستهاى را باعث محدوديت قابليت خود در اعمال فشار نظامى بر بقيه دنيا ميدانند در نتيجه نميخواهند که کشورهاى ديگر به اين سلاحها دسترسى پيدا کنند. به نطر من به هر درجه که امکان دسترسى جمهورى اسلامى به سلاح هستهاى واقعى تر باشد، فشار اينها بيشتر ميشود.
کورش مدرسى: اپوزيسيون راست در ايران نمايند رژيم دست راستى است که از نظر آمريکا بايد جايگزين رژيم اسلامى شود. حمايت آمريکا از اينها و تداعى شدنشان با غرب نقطه قدرت بزرگى براى اين جريان در سياست ايران است. جمهورى اسلامى آنچنان عقبمانده، ارتجاعى و ضد فرهنگ و پيشرفت است که نفس تداعى شدن با معيارهاى فرهنگى و اخلاقى غرب براى جريان راست بدل به سرمايهاى شده است. اما اپوزيسيون راست در ايران مشکلات جديى دارد که به بعضى در اينجا اشاره ميکنم. اول آلترناتيو راست در ايران نميتواند تضمين کننده آزاديهاى سياسى باشد. نظام سرمايه دارى در ايران تنها ميتواند با اتکا به نيروى کار ارزان در بازار جهانى شانسى داشته باشد. اين يعنى خاموش نگاه داشتن بخش وسيعى از مردم و مجبور کردن آنها به تحمل دوران طولانى زندگى فلاکت بار. چنين آلترناتيوى نميتواند به عمل مستقيم مردم اتکا داشته باشد. تصور مردم به ميدان آمده براى اينها از وجود جمهورى اسلامى نامطلوبتر است. همين «مشکل» اينها را دو خردادى کرد. مثل دو خرداد ميخواستند مردم را از صحنه بيرون نگاه دارند. وقتى سياست دو خردادى را کنار گذاشتند که دو خرداد شکست خورده بود و کسى براى آن تره خرد نميکرد. اين «مشکل» راست در متن يک انقلاب در حال شکلگيرى در ايران نقطه ضعف مهمى است. تحول انقلابى با پرچم راست ممکن نيست. مردم پرچم و رهبرى راديکال و چپ ميخواهند اين رهبرى را راست نميتواند تامين کند. اين شايد مشکل راست در همه جوامع باشد اما در ايران چپ يک نيروى اجتماعى و تحزب يافته قوى است. حزب کمونيست کارگرى ايران صورت مسئله را به ضرر راست تغيير داده است. «مشکل» دوم معيارها و فرهنگ غربى نتنها در انحصار راست نيست بلکه راست نمايند کامل آن هم نيست. باز هم اين حزب کمونيست کارگرى است که ادامه دهنده سنت سياسى غرب است، از آن فراتر ميرود و بسيار عميقتر و نهادينهتر دست آوردهاى فکرى، آزاديهاى فردى و اجتماعى و تمدن غرب را نمايندگى ميکند. راست از سر منافع خود در اين رابطه از فضاى سياسى ايران حتى عقب تر است. «مشکل» سوم اين است که انقلاب ايران يک انقلاب ضد مذهبى است. ايران دارد براى اولين بار در تاريخ خود و در تاريخ کشورهاى اسلامى يک انقلاب ضد مذهبى را از سر ميگذراند. جريان راست تاريخا و امروز يک دستش به مذهب بوده است. تازگى سکولار شدهاند اما هنوز شمشير ذوالفقار در دست شير على آرمشان است. هنوز يک کلمه در نقد مذهب و در آژيتاسيون عليه مذهب و حکومت مذهبى از زبانشان جارى نشده است. اينها براى تسلط سياسيشان به مذهب و دستگاه مذهبى احتياج دارند. حزب کمونيست کارگرى تنها جريان سياسى است که اين انقلاب ضد مذهبى را نمايندگى ميکند. و بالاخره سلطنت نقطه ضعف اينها است. تحزب سياسى در سنت جريان راست ريشه و تاريخ عميقى ندارد. احزاب سياسى ندارند. اينها سنتا با ارتش و سرکوب حکومت کردهاند. در نتيجه مجبور شدهاند دور سلطنت و رضا پهلوى جمع شوند. سلطنت نقطه قدرت اينها نيست نقطه ضعفى است که از سر ناچارى دور آن جمع شدهاند. مردم ايران بعيد است جمهورى اسلامى را سرنگون کنند و تصميم بگيرند رعيت شاه بشوند. شانس واقعى اينها تصرف قدرت از بالا و با ساخت و پاخت است. اما با اوج گيرى جنبش سرنگونى و تبديل انقلاب به يک روند روز اين امر مشکل و مشکلتر ميشود.
کورش مدرسى: من قبلا مفصلتر انترناسيونال هفتگى در مورد مجاهدين نوشتهام. به اعتقاد من مجاهدين يک سکت مذهبى است و بلحاظ اجتماعى نيروى نامربوطى به جامعه ايران که هيچ شانسى براى تبديل شدن به يک نيروى قابل اعتنا را ندارند. نامربوط تر از يک نيروى مذهبى در متن يک انقلاب ضد مذهبى و يا يک نيروى بنا به تعريف زن سيتز در متن انقلابى زنانه گمان نميکنم وجود داشته باشد. مجاهدين کل سياستش را بر اين قرار داده بود که، بعنوان يک نيروى نظامى در عراق مستقر شود و در واقع خود را به تحولات آينده ايران تحميل کند. اين صرف نظر از جنبه ماجرا جويانه و بشدت خطرناک آن (که منصور حکمت در بحث روياى ممنوع مجاهد و سناريو سياه و سفيد به آن پرداخته است) قمارى بود که مجاهدين در آن باخت. ما مرتبا در اين مورد به آنها هشدار داديم. در هر صورت، به اعتقاد من مجاهدين بعنوان يک نيروى سياسى يا نطامى پروندشان بسته شده است. خود مجاهدين چيزى از موجوديتشان بعنوان يک نيروى سياسى باقى نگذاشته بودند و با خلع سلاحشان توسط آمريکا به فرقهاى مذهبى محصور در چند اردوگاه تبديل شدهاند. چيزى که امروز بنام مجاهدين موجود است کارتى است در معاملات ميان آمريکا و جمهورى اسلامى. بعيد ميدانم آمريکا مجاهدين را به ايران تحويل دهد اما اين مانع از آن نيست که با آنها بازى کند. رهبرى مجاهدين هم آنقدر کودن هست که گمان کند ميتواند نظر مساعد آمريکا را جلب کند و سابقه اينها با عراق نشان ميدهد که در اين صورت هيچ پرنسيبى را برسميت نخواهند شناخت. اما در اين صورت هم شانس اينها محدود است. اينها بنا به خصلت مذهبيشان نيروى مطلوب غرب و آمريکا نميتوانند باشند در ايران هم محلى از اعراب ندارند. با تکامل و پيشرفت روند تحولات سياسى ايران، تغيير تناسب قواى سياسى در ايران و غيبت طولانى مجاهدين، برگشتن به پز نظامى سابق اگر ناممکن نباشد بسيار بعيد است. جوانان کمونيست: اجازه بدهيد اينجا قدرى مکث کنيم. گويا مجاهدين (لااقل يکى از وابستگان سرشناس آنها اينطور نوشته بود) همه اميد خود را دخالت نظامى آمريکا و اينکه مجاهد نقشى شبيه «نيروهاى جبهه شمال» افغانستان را ايفاء کند، گره زده اند. در جواب سوال بالا شما اشاره اى به اين وضعيت داشتيد، اما واقعا جايگاه اينگونه ماجراجويى هاى نظامى و سناريوى سياهى چقدر است و مهمتر فکر ميکنيد مردم انقلابى، طبقه کارگر و حزب کمونيست کارگرى که نمى خواهند اجازه اينگونه ماجراجويى هايى را بدهند، چه بايد بکنند؟
کل سناريو زندگى مجاهدين از مقطع تشکيل ارتششان اميد ايفاى چنين نقشى بوده است. گفتم که مجاهدين ميخواست خود را به زور بر جامعه ايران تحميل کند. روياى تبديل شدن به «نيروى جبهه شمال» پرده دوم روياى «فتح تهران» در زير حمايت عراق در ماجراجوئى «فروغ جاويدان» است. صرف نظر از تفاوت معنى سياسى پوشش آمريکا با پوشش عراق، اينها رويا هستند. به چند دليل. ايران افغانستان نيست. نيروهاى سياسى ايران جاافتاده تر از اکثر کشورهاى منطقه است. انقلابى در ايران در جريان است که بلحاظ مضمون ضد مذهبى و زنانه آن عليه مجاهدين هم هست. دليل ديگر اين است که اگر چشم به آمريکا دوختهاند، آمريکا آلترناتيو خود را فىالحال دارد و اگر هم بخواهد ارتشى براى آن ايجاد کند هم پولش را دارد و هم آدمش را. بايد پرسيد آمريکا در چنين شرايطى براى ايفاى چنين نقشى چرا بايد به مجاهدين مراجعه کند؟ بنظر من بعيد است. مجاهدين ممکن است که دل به چنين ماجراجوئىهائى خوش کند، اما بعيد ميدانم در عمل بتواند کار زيادى صورت دهد. بيشتر امروز خاصيت دادن چشماندازى به صفوف خود براى مدتى را دارد. مجاهدين، مانند هر نيروى ديگرى اگر بخواهد بزور خود را به جامعه تحميل کند يا شيرازه مدنيت و امور جامعه را بهم بريزد با مقابله حزب کمونيست کارگرى ايران روبرو خواهد شد. اطمينان ميدهم که در اين رودرروئى بخش عظيمى از مردم با ما خواهند بود. و ما نه به مجاهد و نه به نيروهائى که قدرت و موفقيتشان در گرو لبنابيزه شدن ايران و گسيختگى زندگى مدنى، همان سناريو سياه، است اجازه نخواهم داد به اين هدف برسند.
کورش مدرسى: فرانسه مشکل تروريسم اسلامى را دارد و جمهورى اسلامى يکى از سر نخهاى اين تروريسم را دردست دارد. همين کافى است که در معامله ميان فرانسه و جمهورى اسلامى دولت فرانسه مانع از انتقال مجدد فعاليت مجاهدين از عراق به اين کشور شود. اگر خاطرتان باشد، «مهاجرت» مريم و مسعود به عراق بعضا ناشى از فشار فرانسه و تهديد دستگيرى آنها توسط پليس فرانسه بود. قبلا گفتم حقوق بشر و تروريسم و غيره پرنسيب در سياست خارجى غرب نيست ابزار ديپلماتيک است. اين هم يک نمونه از آن است.
کورش مدرسى: قطعا اين خطر وجود دارد. راستش خطر بيش از آنکه متوجه اپوزيسيون راست باشد متوجه چپ و بويژه حزب کمونيست کارگرى ايران است. يادتان باشد که تا يکى دو سال قبل از سرنگونى رژيم آپارتايد در آفريقاى جنوبى اىانسى و مندلا در انگليس تروريست شناخته ميشدند. اما در اين راه دولتهاى غربى، در مقايسه با مثلا مجاهدين، مشکلاتى دارند. اولا حزب ما يک حزب سياسى غربى، ضد اسلام، ضد عقب ماندگى و مدافع عميق ترين آزادىهاى فردى، سياسى و فرهنگى است که چسباندن انگ تروريسم يا اسلامى، که امروزه مدل اتهام است، ممکن نيست. ثانيا جمهورى اسلامى در سراشيب سقوط است. اين را تحليلگران دول غربى هم ميبينند. سمت گيرى آشکار با جمهورى اسلامى عليه اپوزيسيون، و يکى از نيروهاى اصلى آن، براى منفعت اين دولتها، حتى در کوتاه مدت، زيان بار خواهد بود. ثالثا با گسترش دامنه جنبش سرنگونى در ايران و عروج بيشتر حزب کمونيست کارگرى ايران اعمال فشار به ما مشکلتر ميشود. در هر حال ما اوضاع را با چشم باز تعقيب ميکنيم.