کورش مدرسى: صورت مساله ابهامى است كه در نحوه رفتن جمهورى اسلامى در ايران وجود دارد. سنت ها و احزاب سياسى هر كدام سعى ميكنند راه حل خود را بعنوان راه حلى منطبق با منافع مردم جلوى جامعه بگذارند. بيانيه رفراندم را بايد در اين متن فهميد.
اين به يک معنى داستان دو خرداد نيست. دو خرداد شكست خورد ،متعلق به گذشته است واحزاب آن تجزيه شدند. اين پلاتفرمى است براى تغيير رژيم· در پلاتفرم رفراندم رسما اعلام شده است كه مبنا تغيير جمهورى اسلامى به رژيمى است كه در آن مذهب از حكومت جداست. اين با پلاتفرم دو خرداد كاملا متفاوت است· رفراندم و يا همه پرسى بخشى از پلاتفرم جناح راست اپوزسيون ايران بوده است· اين جناح سنتا تا بحال دور سلطنت طلبان جمع شده بود و امروز دارد چند قطب تازه تر پيدا ميكند· بخش مهمى از دو خرداد، بويژه جريانات بيرون از حکومت، بعد از شکست دو خرداد به سمت جناح راست اپوزيسيون يعنى جناح سنتى سلطنت طلبان چرخيدند. و بخش ديگر به سردستگى خاتمى، از ترس مردم، بيشتر به سمت جمهورى اسلامى "سنتي" برگشتند. به هر حال جناحى که به دور اپوزيسيون راست ايران برگشت جرياناتى هستند که بخش عمده آنها امروز زير لواى جمهورى خواهان متشکل شده اند. اينها مشروطه طلبان فعلا بدون سلطان هستند. و اينها هستند که پرچم قديمى آقاى پهلوى، که خود هم فراموشش کرده بود، يعنى شعار رفراندم را برپا کرده اند.
اين يك تعرض اپوزسيون راست است و حزب حكمتيست هم بمثابه نيروى هوشيار و در راس چپ جامعه تلاش ميكند آلترناتيو ديگرى را در مقابل مردم قرار دهد· حزب ما در پى آن است كه اجازه ندهد مردم جلب اين توهم شوند· رفراندم يک توهم است كه مهمترين "خاصيتش" اضافه کردن به عمر جمهورى اسلامى است.
کورش مدرسى: ببينيد، مردم ايران ميخواهند كه جمهورى اسلامى نماند· اين پلاتفرم ظاهرا دارد راهى جلوى پا ميگذارد كه جمهورى اسلامى نماند· منتهى رفراندم راهى است كه به هيچ جا نميرسد· رفراندوم در مورد مجلس موسسان بى معنى است· آنچه اينها ميخواهند كه جمهورى اسلامى را با رفراندم از سر کار بردارند و چيز ديگرى را جانشين آن كنند· معلوم نيست چند بار ديگر مردم بايد امتحان کنند و ببينند که جمهورى اسلامى رژيمى نيست كه خود رفراندم برکنارى خود را برگزار کند. زمانى دوخردادى ها به همين توهم دامن ميزدند كه ميشود جمهورى اسلامى را با نصيحت به راه آورد و يا نوعى تغييراتى را در آن بوجود آورد يا حتى آنرا برکنار کرد·
اين پلاتفرم منجر به اين ميشود كه مردم از صحنه سياست دور شوند· به اين منجر ميشود كه رژيم به حيات خود ادامه دهد· و بر اين واقعيت سايه مياندازد كه جمهورى اسلامى را جز از طريق اعمال قدرت مردم نميشود از سر راه برداشت و جمهورى اسلامى را بايد سرنگون كرد·
اين پلاتفرم مردمى را كه تا امسال با شعار آزادى، برابرى، و مرگ بر جمهورى اسلامى اعتراض ميکردند را در مقابل انتخاب ديگرى قرار ميدهد، و اين توهم را ايجاد ميكند كه گويا بايد سازمان ملل متحد با عده اى بيايد و رفراندومى بكند و جمهورى اسلامى هم اين اجازه را ميدهد كه خودش دراين پروسه با رفراندوم بربيفتد! اين سناريو ممکن است از نظر عمق و درجه درك از سياست و مکانيسم هاى تغيير نظام حکومتى در ايران كودكانه به نظر برسد امابه لحاظ سياسى اين پرچمى است که اپوزيسيون راست ايران (سلطنت طلبان) و سابقا دوخردادى هاى بيرون حکومت در آن مشترک بودند. اساس اين پرچم اين بود که جمهورى اسلامى را جابجا يا تعويض کنند بدون اينکه مردم اين تغيير را اعمال کرده باشند، جمهورى اسلامى را طورى جابجا كنند که مردم خيلى شلوغش نکنند و به صحنه نيايند که بعدا نشود آنها را به سادگى به خانه فرستاد. ومبادا مردم به زير پرچم چپ اين تغيير را تحميل کنند. اينها در تمام اين مدت راههايى را به مردم نشان داده اند که بى راهه است، و جز كمك كردن به ادامه حيات جمهورى اسلامىنتيجه اى ندارد.
کورش مدرسى: خشونت ابزارى نيست که مردم عاشق آنند و ازهمان روز اول به آن دست ميبرند. خشونت چيزى است که دولت ها و بويژه رژيم جمهورى اسلامى بر مردم اعمال و به مردم تحميل ميکند. کسى که مانع ميشود مردم خشونت جمهورى اسلامى را با قدرت جواب بدهند و به آن خاتمه دهند دارد در عمل کمک ميکند که عمر جمهورى اسلامى طولانى تر شود. امضا کنندگان اين پلاتفرم ايران را درست به سمت سناريوئى ميبرند كه در عراق اتفاق افتاده است. اگر قرار است جمهورى اسلامى زير فشار آمريکا رفراندم را بپذيرد معنايش فشار نظامى آمريکا است، معنايش اين است که ممکن است وضعيت به جنگ کشيده شود، و اين است که جمهورى اسلامى هم عکس العمل نشان ميدهد. اولا امروز آمريکا چنين عضله اى ندارد که اين فشار نظامى را به جمهورى اسلامى وارد کند. ثانيا اگر هم داشته باشد معنايش تحقق عراق ديگرى در ايران وازهم پاشاندن زندگى مردم است. ما در دوره دو خرداد هم گفتيم جمهورى اسلامى قابل خوش خيم کردن نيست، به زبان خوش با کسى کنار نمى آيد. بايد آنرا سرنگون کرد. جمهورى اسلامى سمبل جنايتکارانه ترين انسان کشى ها و خشونت در تاريخ معاصر است و جز با زور مردم بر نمى افتد. جمهورى اسلامى جز به زور مردم تسليم هيچ چيز نميشود. و تنها با انقلابى که مردم عليه اسلام سياسى به راه بيندازند ميشود اسلام سياسى را در آن موقعيت سياسى، روانى، اجتماعى لازم قرار داد تا مضمحل شود. هرکس هر اقدامى بکند که فاکتور انقلاب مردم عليه اسلام سياسى را حذف کند باعث ميشود که اسلام سياسى بعنوان يکى از بازيگران صحنه در ميدان باقى بماند، ممکن است اپوزيسيون شود، ممکن است به آدمهايش بمب ببندد و مردم را منفجر کند. ممکن است فردا بمب اتمى پيدا کند و شروع به استفاده از آن کند. ممکن است يک منطقه از ايران را بگيرد و حکومت خودش را اعلام کند و شروع به جنگ با بقيه بکند. تنها راهى که ميتواند مانع تحقق سناريو سياه شود، تنها چيزى که ميتواند مانع پاشيدن زندگى مدنى در جامعه ايران شود قيام مردم عليه اسلام سياسى است. مردمى که به کل بنياد هاى ايدئولوژيک، فلسفه سياسى، ارزشى، دولتى و اجتماعى اسلام سياسى حمله ميکنند هر نوع مشروعيت را از آن سلب ميکنند و ميتوانند بنياد هاى مدنيت را در جامعه حفط کنند. اسلام سياسى در مقابل چنين تعرضى مضمحل ميشود. قيام مردم عليه اسلام سياسي زير پرچم آزادي و برابرى راه نجات جامعه ايران از ويرانى است.وگرنه با اين نسخه هائى که رفراندم چى هاى ما مينويسند ممکن است از نظر خودشان وضعيت را آرام نگاه دارند ولى وقتى که بالاخره مطابق سناريو اينها شلوغ شود يک سناريو سياه کامل در انتظار مردم ايران خواهد بود.
کورش مدرسى: نمونه کشورهاى اروپاى شرقى بکلى با ايران فرق ميکند. در اروپاى شرقى با يک سيستم حکومتى سرنگون شده و شکست خورده طرف هستيد. اين حکومت ها متعلق به يک جناح شکست خورده در سطح جهان، جناح بلوک شرق هستند و در مقابل يک جناح پيروز جهانى قرار گرفته اند. بخشى از حکومت براى ادامه حياتش احتياج به غرب دارد و در نتيجه آسيب پذير است. جمهورى اسلامى هيچکدام از اين مشخصات را ندارد. جمهورى اسلامى امروز در عراق به آمريکا فشار مى آورد. ساده انگارانه است که اگر فکر کنيد که آمريکا در اين شرايط ميتواند فشار زيادى به جمهورى اسلامى بياورد. جمهورى اسلامى ميتواند عراق را براى آمريکا غير قابل حکومت کند. آمريکا هم اين را ميداند. در نتيجه اولا مساله اوکراين بکلى از مساله ايران جداست. ثانيا کسانى که خواستار فشار غرب يا آمريکا هستند ناچارند به اين برسند که اين فشار يا بايد نظامى باشد و يا اقتصادى، که طبعا به سناريو عراقيزه کردن ايران ميرسند. کسانى که تا ديروز در صف دو خرداد بودند امروز به اين نتيجه رسيده اند که بايد رفراندم کرد. خيلى عجيب است. تا ديروز داشتند با آقاى خاتمى داشتند مردم را قانع ميکردند که بايد به اسلام وقت داد و خشونت بد است، و امروز همراه با اپوزيسيون راست نسخه عراقيزه کردن ايران را مى پيچند! مهم نيست که همه امضا کنندگان بيانيه چقدر بر اين واقعيت واقف هستند. واقعيت اين است که اين سناريو و اين خط سياسى جز سيه روزى براى مردم چيزى ببار نمى آورد. راهى را براى نجات از نکبت جمهورى اسلامى پيش روى مردم نميگذارد. اگر اين واقعيت كه بايد مردم جمهورى اسلامى بر بيندازند در راهى كه براى سرنگونى جمهورى اسلامى که در مقابل مردم قرار داده ميشود ، مستتر نباشد ، راه به جائي نميبرد و منجر به ادامه حيات جمهورى اسلامى ميشود و اگرهم به اصطلاح به "بهم خوردن" اوضاع بکشد، تبديل به سناريو عراقيزه کردن ايران ميشود.
کورش مدرسى: اينها همه اجزاء مختلف يک بسته سياسى هستند. يک بسته بندى سياسى که مشخصه هاى معينى دارد. ميخواهد جمهورى اسلامى را "نيم کلاچ" برکنار کند. بدون اينکه سيستم به هم بخورد قدرت را از دست عناصر بالاى جمهورى اسلامى بيرون بکشد و حکومت را خود بدست بگيرد. اين حکومتى است قومى، نژادى که هنوز مذهب در آن نقش دارد، تماميت ارضى، يعنى نگاه داشتن به زور همه در چارچوب هر نظامى که در تهران مستقر است، اهميت دارد. اين سنت سياسى يا اين بسته بندى سياسى ميخواهد تضمين کند که تغيير جمهورى اسلامى به شيوه و با مکانيسمى انجام بگيرد که مردم متحدى که آزادى ميخواهند، برابرى در حق برخوردارى از نعمات زندگي را ميخواهند، و از آن کوتاه نمى آيند، در صحنه نباشند. اين تغيير از نظر اينها بدون "خشونت" و "آرام" است. اين نسخه در ايران خريدار پيدا ميکند چون دارند تبليغ ميکنند که "آرامش" مياورد و حقوق همه را تضمين ميکند. مساله براى اينها البته همه احاد مردم، همه آدم ها، نيست. مساله شان همه "اقوام" است. ميخواهند شغل پاسبانى و رئيس ژاندارمى و ادارات را به نسبت بين "بلند مرتبه هاى" هر قوم تقسيم کنند. به اين ميگويند حق همه! اين يک بسته سياسى است که ميخواهد در جامعه تغيير مد نظر خود را انجام دهد. از يک طرف ديگر يک جريان چپ در جامعه هست که ميخواهد جمهورى اسلامى سرنگون بشود، ميخواهد سرنگونى جمهورى اسلامي با آزادى و برابرى توام شود. ميخواهد اعلام آزادى و برابرى بعنوان پرچم سرنگونى جمهورى اسلامى برافراشته شود. چپي که ميداند جمهورى اسلامى را نميشود از کار برکنار کرد مگر اينکه مردم آن را بيندازند. بطورعينى مناسب ترين راه، راهى که به نفع مردم است، سرنگونى جمهورى اسلامى به قدرت انقلاب مردم است. اين دو سنت، اين دو راه يا اين دو جريان چپ و راست در جامعه در مقابل هم ايستاده اند. يک طرف ما شعار آزادى، برابرى، مرگ بر جمهورى اسلامى را داريم و طرف ديگر يک روز با شعار رفراندم مي آيد روز ديگر با شعار فدراليسم. هر روز جزئى از بسته سياسيش را در مقابل جامعه قرار ميدهد که ماحصلش اين است که نقش فعال مردم را در سرنگونى جمهورى اسلامى کم رنگ کند و يا شکافى در صف مردم بوجود آورد. ظاهرا "کم خشونتى" شعار بازاريابى براى فروش اين بسته سياسى است. در حاليکه به عکس است. راهى که اينها جلو مردم ميگذارند بيشترين خشونت را به مردم تحميل ميکند. هم مردم را از صحنه حذف ميکند، هم به عمر جمهورى اسلامى اضافه ميکند، و هم بيشترين خشونت را به جامعه تحميل ميکند، چون راه اينها جز عراقيزه کردن ايران آخر و عاقبتى ندارد.
کورش مدرسى: مشاهداتى که شما به آن اشاره ميکنيد هست. جمهورى اسلامى ظاهرا کشمکش هاى درونيش کمتر شده است، اهرمهاى قدرتش در مقابل غرب بيشتر شده است و موقعيتش در اين رابطه تثبيت شده تر است. اما فکر ميکنم دو فاکتور مهمتر هست که بايد به آنها توجه کرد: اول اينکه درست است که کشمکش هاى درونى جمهورى اسلامى کم رنگ تر شده است اما بحران ذاتى آن بجاى خود باقى است. ناتوانى جمهورى اسلامى در دادن يک مدل پابرجاى اقتصادى به جامعه بجاى خود باقى است و نارضايتى مردم هم بجاى خود است. اما يک ابهام بزرگ هم در جامعه وجود دارد و آن اينست که بعد از دو خرداد چه؟ آيا چپ تبديل به پرچم نارضايتى مردم و پرچمدار "نه" مردم به جمهورى اسلامى ميشود يا راست؟ اين ابهام بلاتکليفى اى را در جامعه بوجود آورده است. درست است که اوضاٍع ظاهرا شلوغ نيست اما اين محصول يک بلاتکليفى سياسى و اجتماعى در جامعه ايران است. کسى به اصطلاح نميداند كه "چه ميشود؟" اين ابهام بيان ديگري از اين واقعيت است که ما تحت عنوان بحران رهبرى در جنبش سرنگونى از آن نام برده ايم. در اين وضع هيچ رژيمى نميتواند خود را خيلى طولانى نگاه دارد. در نتيجه فضا براى گرفتن جواب به اين ابهام باز است. فضا باز است براى اينکه هرکس جلو بيايد و راهى جلو مردم بگذارد. و از آنجائيکه اين سوال در ابعاد اجتماعى در مقابل مردم است هرکس که جوابى به آن ميدهد جلب توجه ميکند و بازتاب پيدا ميکند. بالاخره مردم شروع ميکنند درباره آن حرف زدن. حتى کسى مانند "هخا" تلاش ميکند مردم را جلب "راه حل" خود کند يا عده اى پيدا شده اند ميگويند پول خردها (سکه ها) را جمع کنيد تا رژيم سقوط کند و بعضى ها اين کار را ميکنند. اين روش ها باز تاب پيدا ميکند چون جامعه و جنبش سرنگونى دچار بحران رهبرى است. جامعه دچار بلاتکليفى است. جامعه هنوز تصميم خود را نگرفته است که به چپ ميچرخد يا به راست. دنبال راه و پرچم ميگردد. اين يک فاکتور مهم است
فاکتور دوم اين است که اتفاقاتى که بعد از منصور حکمت افتاد و اتفاقاتى که در حزب کمونيست کارگرى ايران افتاد به شدت موضع چپ را در جامعه تضعيف و راست را تقويت کرد. اين نتيجه اى بود که عليرغم تلاش زياد نتوانستيم رفقاى رهبري کنوني حزب کمونسيت کارگري ايران را متوجه آن کنيم.
درنتيجه ما از يک طرف با يک فضاى سياسى و اجتماعى پر ابهام روبرو هستيم، با جامعه اى که هنوز تصميمش را نگرفته است و از طرف ديگر با افق و نيروى چپى که در جامعه تضعيف شده است. در نتيجه هر ابتکار عمل راست "گل" ميکند. و اين وظيفه ماست است که جلوى اين موج را بگيريم.
کورش مدرسى: مطابق "تئورى" نميشود مخالف رفراندم بود. رفراندم را هم مثل هر پديده ديگرى بايد در متن واقعيت سياسى و اجتماعى و نقشه تغيير اوضاع قرار داد. در متنى که امروز روى ميز است نقشه اى است که جمهورى اسلامى را ماندگار ميکند، تبديل ميشود به دامن زدن به خشونت و حذف مردم از صحنه سياست. به اين دليل بايد مخالفش بود. وگرنه خود ما گفته ايم که در کردستان رفراندم ميکنيم در عراق همين حالا فشار مى آوريم که در کردستان رفراندم کنند و مردم را تشويق ميکنيم که جدا شوند. مساله رفراندم نيست. مساله اين است که رفراندم براى چه و در چه متنى و بعنوان جزئى از چه نقشه اى مطرح ميشود؟ نقشه اى که امروز جلو گذاشته ميشود باز تاب چرخش بخش خارج حکومت دو خرداد به سمت اپوزيسيون راست است و راهى است که به هيچ جا نميرسد جز بيچارگى مردم. نه جمهورى اسلامى را مى اندازد و نه حقوق مردم را تضمين ميکند و نه خشونت را کم ميکند.
کورش مدرسى: ما تلاش ميکنيم يک حزب سياسي توده اي بسازيم، چپ جامعه را با تعرض به جمهورى اسلامى و راست جامعه دوباره به وسط ميدان سياست برگردانيم. راه حل هائى را جلو جامعه بگذاريم که انعکاس خواست آزاديخواهانه و برابرى طلبانه مردم باشد و مردم بتوانند آنرا عملى کنند. راه حل هائى که موقعيت مردم را در دنياى واقعى در مقابل جمهوري اسلامي تقويت کند، مردم را متشکل کند، قدرتشان را زياد کند، جمهورى اسلامى را عقب براند و راه را براى سرنگونى اين رژيم زير پرچم آزادى و برابرى هموار کند. ما حزبى خواهيم ساخت که بتواند در اولين فرصت ممکن جمهورى اسلامى را سرنگون کند و قدرت را بدست بگيرد. قدرتى که هر قيد و بندى را در دخالت مردم در سياست و در عقب زدن جمهورى اسلامى و کل بنياد هاى ايدئولوژيک، فلسفى، سياسى، سيستم ارزشى و اجتماعى و طبقاتى باز خواهد کرد. راهى که به سريعترين شيوه، با کمترين تلفات و در کوتاه ترين مدت جامعه را از اين برزخ نجات خواهد داد، و بيانيه حقوق جهانشمول انسان را بعنوان مبناى کل قوانين جامعه اعلام خواهد کرد.