کورش مدرسي: تهييج که حتما هست. اما اوضاع در ايران به شدت پيچيده است. تناسب قوا بخصوص در رابطه با دانشگاه ها متفاوت است. اينکه اعتراض بزرگ يا کوچک کرد را ما بيشتر به رهبران محلي و کساني که در اين زمينه درگير هستند سپرده ايم. چون در بعضي جاها امکان اعتراض بزرگ وجود دارد و در بعضي جاها نه. ما بي خودي نمي خواهيم ماجراجويي کنيم و دانشجويان را به رو در رويي بکشانيم که به ضرر تمام شود. نميخواهيم اجبار کنيم که کارهايي را انجام دهند که از دايره امکانات خارج باشد. چنين کاري هم خيلي ساده است و هم بي مسئوليتي. آدم ميتواند به اصطلاح بيرون گود بنشيند و بگويد لنگش کن! در نتيجه مسئله اصلي اين است که اعتراض و فضاي اعتراضي وجود داشته باشد. تلاش کنيم که همه جا اعتراض به وسيعترين شکل ممکن صورت گيرد. منتها "به وسيعترين شکل ممکن" وقتي که زير "ممکن" آن خط مي کشيم اعلام مي کنيم که مواظب خودتان باشيد اين دست و بال را کمي مي بندد. مي خواهم بگويم که ما دعوت به عصيان نمي کنيم بلکه دعوت به اعتراض سازمان يافته مي کنيم. اعتراض سازمان يافته تناسب قوا برميدارد چون رهبر و سخنگو علني دارد. مان نميخواهيم رهبري چپ را به يک رودرروئي زودرس با دستگاه امنيتي جمهوري اسلامي بکشانيم. در نتيجه بعضي جاها ممکن است تظاهرات شود و بعضي جاها رهبران عملي تصميم بگيرند که نمي شود اين کار را کرد.
به نظر من صرفا کوچک و بزرگ بودن تظاهرات زياد تعيين کننده نيست. تلاش براي اعتراض و پرچمي که اين اعتراض بلند خواهد کرد تعيين کننده است. امروز با فقدان دو خرداد در صحنه سياست جامعه و خلائي به لحاظ امکانات فعاليت علني به وجود آمده و همچنين خلائي که بايد توسط رهبري و سازمان چپ پر شود. اين مسئله مهم است که جامعه متوجه شود که دانشجويان معترض به چه چيزي اعتراض دارند. اين بيشتر از داد و بيداد صرف تعيين کننده است. بايد هوشيار بود و فراخوان حساب شده داد.
کورش مدرسي: مقابله با جمهوري اسلامي است. در زمان زنده بودن دو خرداد يک چتر عمومي اعتراضي وجود داشت. دو خرداد همهمه و سر و صدايي را در جامعه به وجود آورده بود که در متن آن چپي ها هم حرفشان را ميزدند و شايد ايزوله و تنها به نظر نمي رسيدند. با پايان دو خرداد، اين مکانيسم از کار افتاد. جامعه الان احتياج به جلو آمدن رهبران جديد دارد. که اين ميتواند رهبري چپ يا راست در اپوزيسيون باشد. ما بايد تضمين کنيم که اين رهبري، رهبري چپ باشد.
جامعه احتياج به شبکه رهبري تازه اي دارد که جايگزين شبکه رهبران دو خردادي که قبلا وجود داشت و قابليت هايي که پيدا کرده بود را بگيرد. مثلا قبلا دفتر تحکيم وحدت بود که فضاي عمومي اعتراض زير پوشش اسمي آن در دانشگاه شکل مي گرفت. اين نهاد به لحاظ سياسي و ايدئولوژيک ورشکسته شد و رفت. به هزار فرقه تبديل شد و تازه به آنها هم اجازه فعاليت نمي دهند. جامعه، اينجا بحث ما در مورد محيط هاي دانشگاهي و تحصيلي است، احتياج دار که به جاي آن سخنگو ها، آن آن شبکه امکانات سازنده فضاي عمومي، کسان و جرياناتي جلو بيايند، مردم را متشکل و متحد کنند، پرچم دستشان بدهند، هدايت شان کنند، از جانب آنها استدلال کنند و رهبري جديدي را در مقابل با جمهوري اسلامي به وجود آورند. اين رهبري جديد را مي تواند از صف عمومي اپوزيسيون راست و امروز فدراليست باشد و هم مي تواند از چپ و کمونيست. اينکه کدام جريان اين نقش را بازي خواهد کرد را نتيجه کشمکش سياسي و تشکيلاتي – سازماني ميان اپوزيسيون چپ و راست براي تبديل شدن به رهبر مردم عليه جمهوري اسلامي تعيين خواهد کرد. ما تمام تلاشمان اين است که چه در ابعاد محلي و چه در بعد سراسري چنين رهبري چپي را تامين کنيم و آن را بر راست پيروز گردانيم.
کورش مدرسي: نه. دانشجو موقعي که اعتراض مي کند براي خواسته هاي دانشجويي اعتراض نمي کند. دانشجو به عنوان يک آئينه اي از جامعه اعتراض مي کند. در جوامعي شبيه ايران اختناق زده و اسلام زده، دانشگاه تبديل به يکي از کانونهاي پيشرو فکري و سياسي جامعه مي شود. در نتيجه دانشجو نماينده اعتراض است. در دانشگاه مثل کل جامعه چپ، راست، کمونيست، مذهبي، ملي، سلطنت طلب، اسلامي و ... پيدا مي شود. يک محيط روشنفکري است با همه جور آدم.
سوال بر سر اين است که در اين محيط رهبري اعتراض عمومي و تلاش براي سرنگوني رژيم اسلامي به دست کدام سنت خواهد افتاد؟ "آزادي و برابري" سنتا يکي از شعارهاي عمومي چپ و کمونيستها بوده است که در چند سال گذشته اعتراض دانشجويان خود را با آن تداعي کرده است. جامعه با اين اسم و اين شعار آنها را مي شناسد.
معلوم است اگر شما بياييد و در مورد فارس و ترک و کرد و عرب و بلوچ و ... حرف بزنيد، فدراليست هستيد. اگر از آزادي انسانها، از برابري انسانها حرف بزنيد، چپ و کمونيست هستيد. اگر از اسلام و حکومت عدل علي و ... حرف بزنيد، مسلمان هستيد. اگر از نور و قسط و از اين چيزها حرف بزنيد لابد طرفدار احمدي نژاد هستيد.
اينها مهري است که در جامعه به هر اعتراضي زده مي شود. "آزادي و برابري" مهري است که محتواي انساني، محتواي برابري طلبانه و آزاديخواهانه کل مطالبه چپ و کمونيستها و طبقه کارگر را در مقابل جامعه قرار مي دهد و اعلام مي کند که دانشجو آزادي مي خواهد، دانشجو برابري انسانها را مي خواهد. و حول اين پرچم، مي توان اين خواست عظيم انساني را به کرسي نشاند.
مي خواهم بگويم که "آزادي و برابري" هويت يک نوع پرچم و مطالبه انساني و بالا بردن توقع يک جامعه است. اگر اين شعار دست بالا پيدا کند معني اش اين است که وقتي جامعه مي گويد جمهوري اسلامي را نمي خواهم در مقابل آزادي و برابري را به عنوان شکل تاريخي و داده آن جامعه مي خواهد. اين شعار نتيجه اعتراضات پي در پي در چند سال گذشته است و هويت برابري طلبانه و آزاديخواهانه خود را به اين اعتراضات کوبيده است.
کورش مدرسي: نکته اين است که دو خرداد از صحنه حذف شده است. اين يک جنبه مثبت دارد از اين لحاظ که جرياني که مي خواست جمهوري اسلامي را نگه دارد از صحنه حذف شده و ما هم به نوبت خودمان تلاش کرديم که حذف اش کنيم. اما بعد از اين شکست چپ تنها صداي اعتراض سازمان يافته جدي در جامعه مانده است و صدايش قابل تشخيص تر است و به يک معني چون در متن يک سکوت نسبي حرف مي زند، تنها تر و به نظر ضعيف تر مي رسد. اين يک دوره موقت است. امکانات و به قول شما ستون هاي تازه اي به وجود آمده است که مهمترينش اين است که جامعه دنبال رهبر راديکال و سرنگوني طلب ميگردد. جامعه دارد بر متن جنبش سرنگوني دنبال رهبر مي گردد و لااقل آن چپي که ما نمايندگي اش مي کنيم (منظورم چپ جامعه است نه احزاب چپي) حرف و سياست روشن دارد و مي تواند جنبش سرنگوني را با پرچمي که به دست مردم مي دهد متشکل و هماهنگ کند. بيشترين امکاني که فراهم آمده است اين است که جامعه دارد دنبال رهبر ميگردد و چپ مي تواند در اين دوران خود را در برابر جامعه قرار دهد و رهبر شود. اين درست نقطه ضعف سنتي چپ است که طي ٦٠ – ٧٠ سال گذشته چه در ايران و چه در اروپا چپ نتوانسته است رهبر جامعه شود. هميشه رهبر گروه خودش، سازمان و فرقه و محفل خودش بوده است و وقتي هم که رهبر جامعه شده، سياست ا را رقيق کرده! امروز يکبار ديگر اين امکان جلو چپ باز شده است که بعنوان رهبر راديکال و کمونيست جامعه ظاهر شود و حرف بزند. اينکه رهبران چپ و کمونيست چه حرفي را در داخل کشور علني بزنند بستپي به تناسب قو دارد. بايد در تناسب قواي فعلي بگنجد. اما به هر حال بايد مردم را هوشيار و متحد کند.
مهمترين فاکتوري که چپ بايد تشخيص دهد اين است که رسالت متحد کردن و رهبري کردن مردم را به عهده گيرد. وظيفه مردم نيست که از ما تبعيت و پيروي کنند، وظيفه ما و رهبران چپ جامعه است که مردم را به پيروي و تبعيت از سياست هاي خودمان و رهبري چپ بکشانيم. ين خاصيتي است که رهبران علني چپ بايد ياد بگيرند و کسب کنند. اگر شما به جريانات دست راستي، ناسيوناليست، اسلامي، ارتجاعي و ... نگاه کنيد تا آنجا که جريانات اجتماعي هستند اين خاصيت را از خودشان بروز مي دهند. چپ راديکال تنها با فرقه خودش حرف مي زند. حرف هايش را فقط خودش مي فهمد. فکر مي کند اگر داد و بيداد کند و بيشتر جيغ بکشد و شعار بدهد مردم بيشتر به سمتش خواهند آمد. چپ از تامين يک رهبري عاقل، يک رهبري راديکال و عميق و دوربين اجتماعي و توده اي ناتوان بوده است. اينجا يک بار ديگر شانسي در مقابل ما به عنوان کل کمونيستها و چپي هاي جامعه قرار گرفته که به عنوان رهبر مردم و جامعه ظاهر شويم و مردم ما را به عنوان رهبران خودشان نگاه کنند نه اينکه به عنوان رهبر گروه خودمان يا آدم مشهور و ... که خيلي ها مشهور اند اما رهبر هيچکس نيستند. بحث من اين است که دانشجويان چپ و کمونيست ها، در مقابل اين وظيفه و امکان قرار گرفتند و بايد اين نقش را ايفا کنند.
کورش مدرسي: اگر کسي مي خواهد رهبر چپ و کمونيست جامعه شود، به نظر من، قبل از هر چيزي بايد رهبر طبقه کارگر شود. بعلاوه اگر شما چپ و کمونيست هستيد کارگر نيروي طبقه شماست. شما ممکن است به عنوان دانشجو وارد ١٦ آذر شويد ولي کسي ١٦ آذر را بر اساس مطالبات دانشجويي ارزيابي نمي کند. ١٦ آذر در رابطه با مطالبات سياسي عمومي در سطح کل جامعه ارزيابي ميشود.
نيروي اصلي ما بعنوان کمونيستها و چپ جامعه، نيرويي که مي تواند جمهوري اسلامي را شکست دهد و ما داريم به ميدانش مي آوريم نيروي طبقه کارگر است. در نتيجه بايد راجع به آن حرف زد ولي نه فقط راجع به طبقه کارگر. به نظر من به عنوان کمونيست طبقه کارگر که جامعه نقطه رجوع اش است بايد راجع به مسئله زن حرف زد، بايد راجع به آپارتايد جنسي حرف زد، راجع به هويت هاي قومي و مذهبي حرف زد. بايد به عنوان رهبر مسئله انسان در آن جامعه ظاهر شد.
طبقه کارگر نيروي طبقاتي ما است اما از سر جامعه که نگاه کنيد هر درجه رفاه براي طبقه کارگر باعث داغ تر شدن تنور مبارزه مي شود و کارگر با دست و بال باز تري وارد ميدان خواهد شد. و همينطور برابري زن و مرد، و اينکه هويت انساني را جاي هويت قومي و مذهبي بگذاريم. يک دور در انقلاب ٥٧ هويت مذهبي را هويت انسانها کردند و حالا مي خواهند هويت قومي را هويت انسانها کنند. همانطور که مردم مي توانند هويت مذهبي نداشته باشند، مي توانند هويت قومي و ملي هم نداشته باشند. اينها جهت هاي عمومي است که بايد توسط چپ در جامعه تامين شود.
اينکه براي تحقق اين هدف چه بايد کرد؟ برمي گردد به شرايط و موقعيت و تناسب قواي فعلي. حتي در خود تهران شرايط دانشگاه ها متفاوت است. کردستان حالت ديگري دارد، مشهد و اصفهان يک جور ديگر است. هنوز يک تناسب قواي سراسري واحدي حاکم نيست. در نتيجه چپ نقش هاي متفاوتي در جاهاي مختلف بازي مي کند. قابليت و برد مختلفي پيدا مي کند. بنظر من نمي توان يک نسخه واحد براي همه پيچيد. جهت را بايد تشخيص داد.
کورش مدرسي: بستگي به نيرويي دارد که مي توانند به ميدان بکشانند. باز هم تکرار مي کنم که دانشجوها به طور تنها حريف نمي شوند. اگر دانشجويان چپ بتوانند رهبر بخش وسيعي از ميليتانسي، رزمندگي، و راديکاليسم اجتماعي در محيط دانشگاه و جامعه شوند در نتيجه نيروي زيادي را مي توانند به ميدان بياورند و جلو اين ماجرا بايستند. در نتيجه جواب محتومي وجود ندارد. اين به کار و فعاليت ما به عنوان رهبران چپ در محيط هاي دانشگاهي بستگي دارد. چقدر مي توانيم تاثيرگذار باشيم، چه قابليت هايي براي برنده شدن در اين جنگ نشان ميدهيم. برد در اين جنگ بستگي به فرماندهاني دارد که جنگ را مي چرخانند، نيرو متشکل مي کنند. نيرويشان را به ميدان مي آورند و طرف مقابل را عقب مي زنند.
امکان عقب زدن رژيم کاملا هست. شلنگ تخته هايي که جمهوري اسلامي الان مي ريزد و به بسيج امکان جلسه و اجتماع مي دهد و حتي به دفتر تحکيم وحدتي ها نمي دهد، مي تواند به يک عصيان يا کشمکش عمومي تبديل شود. و چپ بايد بتواند اينجا نقشش را بازي کند. بايد برگشت و داخل هر محيطي را دقيقتر نگاه کرد.
راستش بهترين راه اين است که با ما تماس بگيرند تا ما ويژگي هر محيطي را توضيح دهيم. من اينجا پشت اين دوربين نمي توانم بطور اخص بگويم که تهران، اصفهان، مشهد، کردستان يا اروميه رفقاي ما يا کساني که از طريق ما به هم مرتبط هستند بايد چکار کنند. ملاحظات امنيتي اجازه چنين کاري به ما نمي دهد. يکي از ارکان متحد شدن رهبران دانشجويي اين است که با ما تماس بگيرند و ما دستشان را در دست همديگر بگذاريم.
کورش مدرسي: ببينيد، اين امکان وجود دارد. به اين خاطر که جمهوري اسلامي فضايي را بوجود آورده است که عصيان در آن ممکن است. و هر شلوغي بخصوص در تهران و شهرهاي بزرگ مي تواند به تعرض مردم به نهادهاي سرکوبگر جمهوري اسلامي تبديل شود و منجر به سرنگوني جمهوري اسلامي شود. به همين سادگي! منتها به نظر من نيروي چپ و آگاه جامعه نبايد روي اين سرمايه گذاري کند. بايد روي سرنگون شدن حساب شده و متحد زير يک پرچم روشن سرمايه گذاري کند. و گر نه سرمايه تان روي لاتاري سياسي را گذاشته ايد که ممکن است ببريد و بيشتر ممکن است ببازيد. و تازه اگر هم ببرد معلوم نيست که چي از آن بيرون خواهد آمد. قرار است چه کسي جاي اينها را بگيرد. آيا وضع مردم بدتر مي شود يا بهتر؟
به هر حال عصيان ممکن است. قيام هم ممکن است که بايد در اين حالت رهبران چپ بتوانند در جهت درست هدايت اش کنند. منتها ما بايد در تدارک به حرکت درآوردن، و به ميدان آوردن نيرو و سازمان دادن قيام خودمان باشيم و اين احتياج به سازمان دادن و متشکل کردن جامعه به زير پرچم و شعاري واحد و روشن دارد.