توضیح : اين متن پياده شده مصاحبه با راديو پرتو است. اين مصاحبه در تاريخ ۳ فوريه ۲۰۰۵، ۱۵ بهمن ۱۳۸۳ انجام شد. براى روشن تر شدن مطلب تغييرات جزئى در آن داده شده است. کمونيست
کورش مدرسى: سخنرانى بوش جنبه هاى مختلفى داشت. يک بخش مهم آن به سياست ها و اوضاع داخلى آمريکا مربوط است. امروز بعد از مدتها، فکر ميکنم بعد از ۷۰ - ٨٠ سال، براى اولين بار سنا، مجلس نمايندگان، دادگاه عالى و رياست جمهور همه از حزب جمهوريخواه هستند. هر سه قوه مقننه، قضائيه و مجريه در دست جمهورى خواهان، آنهم به رهبرى راست ترين جناح آن است. جناحى که در طول تاريخ خود را با ضديت با بيمه هاى درمانى و خدمات اجتماعى تعريف کرده است. گرچه اين شايد مهمترين جنبه سخنرانى بوش بود- که بايد در فرصت ديگرى به آن پرداخت - به نظر ميرسد آمريکا از درون هم در آستانه يک تحول عميق اجتماعى است که ميتواند سازمان اجتماعى را به ضرر طبقه کارگر و مردم زحمتکش در آمريکا تغيير اساسى دهد. مثل نقشى که تاچر در انگليس بازى کرد.
بلحاظ سياست خارجى، به نظر من مساله اصلى مساله عراق بود. مساله طرح يک افق براى اعلام پيروزى استراتژى "ضربه پيشگيرانه" و چيدن صحنه براى "عراقى” کردن جنگ و "حاشيه اى” کردن جنگ در عراق است. بوش تلاش کرد که در متن استراتژى جهانى جديد آمريکا "راه خروج" را نشان دهد. در واقع حلقه دوم اين استراتژى، يعنى سياست بعد از اشغال را ترسيم کند. بعد از اشغال نوبت انتخابات است. اين انتخابات ظاهرا قدرت را به مردم عراق برگردانده است و اشغالگر در مرحله خاتمه اشغال است. مهم نيست که در اين پروسه اسلام سياسى به شيوه "قانونى” و "مشروع" به صاحب بخش اعظم عراق اعلام ميشود و حکومت عراق عملا تحويل ائتلاف موقت اسلام سياسى نوع شيعه، دار و دسته هاى ناسيوناليست کرد در کردستان عراق و دارودسته هاى اسلام بن لادنى داده ميشود. اين انتخابات امتياز بزرگى به جريانات اسلامى جنوب عراق و جمهورى اسلامى بود. بهرحال، عراق مساله محورى بحث سياست خارجى بوش بود و تلاش براى دادن يک طرح عمومى، يک چشم انداز براى کاهش درگيرى مستقيم آمريکا در عراق. ظاهرا قرار است ارتش آمريکا نقش اش به نيروى "پشتيبان" ارتش عراق تبديل شود، آمريکا کماکان پايگاه بزرگى در خليج فارس نگاه دارد، دولت عراق دولت متحد آمريکا باشد و جنگ در داخل عراق را به نيروهاى "محلى” بسپارند. تحقق اين تصوير بعد از اشغال عراق معنى پيروزى سياست "ضربه پيشگيرانه" دولت آمريکا است که طبق آن دولت آمريکا خود را محق ميداند به هر دولتى که بتواند در آينده براى منافع آمريکا خطر ايجاد کند حمله کند. سياست چک سفيد به آمريکا براى حمله بدون توجيه و بدون دليل به هر کشورى که دولت آمريکا "فکر کند" ميتواند خطرناک شود.
اينکه اين سياست چقدر در عراق قابل پياده کردن است بحث ديگرى است. مساله اين است که وضع در عراق به سمت بدتر شدن ميرود. زندگى مردم به نتيجه تناسب قوا ميان سياه ترين نيروهاى ممکن در جامعه که هيچ ارزشى براى انسان قائل نيستند سپرده شده است.
بحث بوش در رابطه با جمهورى اسلامى ادامه همان سياست قبلى آمريکاست. دولت آمريکا با جمهورى اسلامى مشکلات جديدى پيدا کرده است. از يکطرف جمهورى اسلامى در عراق عميقا درگير است، قدرت دارد و داراى نفوذ است. بعد از اين به اصطلاح انتخابات جنوب عراق رسما در اختيار جمهورى اسلامى قرار ميگيرد و يک پيروزى ديگرى در منطقه بدست مى آورد. اين موقعيت ميتواند به حاکميت اسلام سياسى نوع جمهورى اسلامى در کل عراق منجر شود، اين خطر وجود دارد. به اضافه اينکه جمهورى اسلامى دارد سلاح اتمى ميسازد، ميگويند دارد سلاح اتمى ميسازد، پلوتونيوم درست ميکند يا اورانيوم غنى ميکند. مهمتر اينکه در شرايط کنونى با وضعيت عراق اعمال فشار نظامى به جمهورى اسلامى منتفى است. تنها کارتى که ميتواند با آن بازى کند و به جمهورى اسلامى فشار بياورد ترساندن جمهورى اسلامى از مردم است. سياست اعلام شده توسط بوش به نظر من بيشتر اين جنبه را داشت تا تهديد به اقدام عاجل نظامى. البته با اين دولت دست راستى در آمريکا و با وجود دولت دست راستى در اسرائيل که اتمى شدن جمهورى اسلامى را تهديد مستقيم به امنيت خود ميداند، قابليت هر نوع ماجراجويى وجود دارد.
اما صرف نظر از اين که چقدر اين تهديد بالفعل و يا عملى است، من فکر ميکنم که اين تهديد ها به نفع جمهورى اسلامى تمام ميشود. دخالت نظامى آمريکا، اسرائيل و يا آمريکا و اسرائيل بطور قطع باعث ميشود که دار و دسته هاى اسلام سياسى هار تر به جان مردم بيفتند و کل منطقه به آتش کشيده شود. جنبش سرنگونى جمهورى اسلامى و جنبشى که براى آزادى و برابرى عليه اين رژيم پاگرفته است بيش از هرکس لطمه ميبيند. سرنگون کردن جمهورى اسلامى کار مردم ايران است و دخالت آمريکا و تهديدات نظامى آمريکا صحنه را کاملا به ضرر مردم ميچرخاند.
بدتر و مشمئز کننده تر از اين ناسيونال فاشيست هاى آريائى و کُرد هستند که پشت سر بوش صف بسته اند، و دست خدا را در آستين بوش مى بينند، رسما از او قدردانى ميکنند و از او دعوت ميکنند که در ايران دخالت نظامى کند. واقعا چندش آور است. ناسيوناليسم فاشيستى آريائى دست در دست انواع فاشيست هاى کرد و ترک و عرب و غيره، که به اين سياست آمريکا آويزان شده اند، براى قدرت گيرى خودشان کل مردم ايران و هستى و نيستى اين مردم را به باد ميدهند. دخالت نظامى آمريکا يا دخالت نظامى اسرائيل اگر جمهورى اسلامى را سرنگون نکند، که نميتواند بکند، باعث ميشود آنچنان سرکوب و ارعابى از جانب جمهورى اسلامى شروع شود و آنچنان اختناق باند سياهى و اسلامى بر کل منطقه مسلط شود که سابقه نداشته است.
آمريکا حتى اگر جمهورى اسلامى را مانند دولت صدام سرنگون کند، که قطعا قدرت آن را ندارد آنچه در عراق اتفاق افتاد در مقايسه با آنچه که مردم ايران بايد منتظر آن باشند يک بازى کودکانه بيش نخواهد بود. در اينصورت کل بنيادهاى مدنى جامعه از هم پاشيده خواهد شد و ايران به محل تاخت و تاز دار و دسته هاى باند سياهى، قومى، عشيره اى تبديل ميشود. مردم ايران فدا ميشوند و بعيد ميدانم تا چند دهه بتوان مدنيت را به ايران بازگرداند.
به نظر من از اين زاويه مردم ايران و احزاب سياسى انقلابى بايد بشدت نگران سياست آمريکا باشند. بايد خود آگاهى را در ميان مردم بوجود بياورند و اعتراضى را سازمان دهند که امکان تحقق اين سناريو را از بين ببرند. بايد جريان اپوزيسيون راست را که غير مسئولانه دارد کل شيرازه جامعه را به نفع خود از هم مى پاشد افشا کنند. بايد مردم را نسبت به اين خطر آگاه و روشن کرد و اجازه نداد که اين سناريو اتفاق بيفتد.
کورش مدرسى: ببينيد، تحليل سياسى يک جنبه از قضيه است که من راجع به آن صحبت ميکنم. اما ما تنها تحليل گر نيستيم. نقاط مورد توجه ما تماما با نقاط توجه يک تحليل گر سياسى منطبق نيست. ما نميتوانيم اجازه بدهيم که مردم خانه خراب شوند و بعد بگوئيم که "ما که گفتيم!" يا "ديديد ما حق داشتيم؟" جايزه "تحليل" را بگيريم. اين رويدادها يک جنگ، يک کشمکش و يک زور آزمائى زنده ميان نيروهاى متخاصم است. اين جنگ فقط دو طرف ندارد، يعنى تنها آمريکا و جمهورى اسلامى در مقابل هم نيستند. سه طرف دارد. جمهورى اسلامى، مردم ايران و دولت آمريکا. هريک از اين سه نيرو فکر منافع خودشان هستند و يا بايد باشند. اين يک بازى شطرنج است با سه نيرو!
تهديد آمريکا ممکن است جنگ روانى باشد اما براى ما از اهميت آن کم نميکند. در شرايط فعلى و با وضعيتى که در منطقه برقرار است دولت آمريکا قادر به عمليات وسيع نظامى عليه ايران نيست. در نتيجه حداکثر کارى که، آمريکا، اسرائيل يا هردو، ميتوانند بکنند، خرابکارى در بعضى از تاسيسات نظامى و اقتصادى ايران و يا بمباران و از کار انداختن تاسيسات هسته اى و نظامى يا اقتصادى جمهورى اسلامى است.
اما جمهورى اسلامى هم دندان دارد. در ايران، در عراق و در فلسطين هم دندان دارد. عکس العمل اسلام سياسى بشدت غير قابل پيش بينى است. به اين معنى که جمهورى اسلامى و اسلام سياسى ميتوانند کل منطقه را به آتش بکشند. دوره جنگ ايران و عراق با اصطکاکاتى "جزئى” که ميان نيروهاى آمريکا و جمهورى اسلامى پيش آمد کل خليج فارس دچار نوعى اختناق شد. قيمت نفت در بازار چندين برابر شد و اين ما به إزاء وسيعى داشت. اسرائيل اکنون در تيررس موشکهاى جمهورى اسلامى است هر اقدام آمريکا يا اسرائيل ميتواند قلاده را از گردن اسلام سياسى باز کند. همانطور که در عراق کرد. اگر امروز در عراق در جلو دوربين تلويزيون سر آدم را مى برند، دار و دسته هاى جمهورى اسلامى قادرند از اين هم بدتر کنند، دخالت نظامى آمريکا يا اسرائيل و يا حتى تهديد نظامى قلاده اسلام سياسى را باز ميکند به جان مردم مى اندازد. جنگى عملى يا روانى است بين دو قطب تروريستى اسلام سياسى و تروريسم دولتى آمريکا که قربانيش مردم خواهند بود.
هر تير، هر بمب و هر موشکى که آمريکا يا اسرائيل به جمهورى اسلامى بزنند يک سال به عمر جمهورى اسلامى اضافه ميکند. حتى اگر تهديد هم باشد به عکس آنچه که به نظر ميرسد مردم را از صحنه سرنگون کردن جمهورى اسلامى عقب ميزند، صفوف جمهورى اسلامى را فشرده تر ميکنند. تصوير "ناجى” آمريکائى سم است.
اگر کسى ميتواند جامعه ايران را نجات دهد، اگر اتفاقى ميتواند جامعه ايران را از پاشيدگى و به اصطلاح تباهى نجات دهد آن کس مردم و آن اتفاق قيام مردم عليه جمهورى اسلامى است. با اين باغ وحشى که در اين منطقه ساخته اند هر اتفاقى ميتواند بيفتند. راه جلو گيرى از سناريو سياه تنها تحليل نيست بايد زندگى و آينده مردم را تضمين کرد و اين تضمين سرنگونى سريع جمهورى اسلامى توسط مردم است. فکر ميکنم نبايد زياد اسير گمانه زنى در مورد سياست آمريکا شد. بايد سعى کرد که مانع تحقق هر اتفاق نامطلوبى شد.
بعنوان روزنامه نگار و تحليل گر ميشود نشست و روزها و سالها وقت صرف کرد و گفت که اين امکان دارد يا ندارد. اما اگر اين اتفاق افتاد چه؟ اگر اينها ماجراجوئى کردند چه؟ اگر کنترل از دستشان در رفت چه؟
واقعيت اين است که نظامى کردن صحنه رودروئى ايران و آمريکا هيچ معنائى جز اسلاميزه تر کردن صحنه سياست ايران را ندارد. در نتيجه بايد حتى امکان جلوى نظامى شدن اوضاع ايستاد. بايد آنرا محکوم کرد. بايد اجازه نداد که فضاى سياسى ايران چه در سطح تبليغات و چه در سطح عملى آمريکائيزه و يا اسلاميزه شود. اين وضع به ضرر مردم است.
درست مثل عراق تمام نيروهاى ارتجاعى از اين فضا استفاده ميکنند و مردم را بيچاره ميکنند. در نتيجه بايد در مقابل اين فضا ايستاد. بايد مخالفت کرد، سعى کرد اعتراض عليه آن سازمان داد. تنها امروز نيست که نظامى نشدن اوضاع مهم است بلکه نبايد فضا نظامى شود. اگر فردا معلوم شود که جمهورى اسلامى چاشنى بمب اتمى را يک جايى مخفى کرده است چه؟ در اين فضا من نميدانم آقاى شارون شروع به موشک زدن به ايران ميکند يا نه، اما اگر اين کار را بکنند ميدانم که کنترل اوضاع از دست مردم در ميرود، نيروهاى ارتجاعى جلو مى آيند. امثال عباسى و ده نمکى ديگر شمشير را از رو مى بندند و شروع ميکنند حتى به سلاخى کردن عناصر متزلزل درون صفوف خودشان، چه برسد به مردمى که در مقابل شان ايستاده اند. در اين سناريو مردم به روياروئى با رژيم کشيده ميشوند درحاليکه هنوز آمادگيش را ندارند.
نه کنترل بوش دست ماست و نه کنترل شارون يا خامنه اى. تنها راه نجات از اين وضعيت بشدت مخاطره آميز سرنگونى جمهورى اسلامى، داغان کردن جمهورى اسلامى و دستگاه دولتى اش و به هزيمت انداختن کل اسلام سياسى در منطقه است. اين تنها راه است. نه ما و نه مردم ايران نميتوانيم روى حرفهاى بوش و خامنه اى و "تحليل گران"شرط بندى کنيم. شرط بندى غلط باعث ميشود نسل ما از بين برود.
كورش مدرسى: قطعا مردم ايران دوست پيدا نکرده اند. بوش دارد با "کارت مردم" عليه جمهورى اسلامى بازى ميکند. وقتى ميگويد در كنار مردم ايران است ميگويد مثلا نيروهاى دست راستى را مسلح ميكند، يا ممکن است مثلا در حمايت از مردم ايران بمب بزند به خود مردم ايران: مثل عراق. اگر مردم عراق براى رهائى شان به دوستى آقاى بوش احتياج داشتند مردم ايران هم احتياج دارند. نبايد فريب اين ماجرا را خورد. بوش سياست خودش را تعقيب ميكند و دوست كسى هم نيست ـ چند بار بايد او را امتحان کرد؟ بوش به كسى كمك نميكند، دارد سياست آمريكا را پيش ميبرد. همانطور كه در مورد عراق سرنوشت سى ميليون مردم عراق سر سوزنى برايش اهميت نداشت، در مورد ايران هم ندارد. دولت آمريکا منفعت خود را پيش ميبرد. دولت امريکا در محاسبات خودش براى جمهورى اسلامى شاخ و شانه ميكشد و سعى ميکند جمهورى اسلامى را بترساند.
همانقدر بوش دوست مردم ايران است كه جمهورى اسلامى دوست "مستضعفين" و سياه پوست هاى امريكا! دولتهاى آمريکا و جمهورى اسلامى دوست کسى نيستند هر دو دارند خر خودشان را ميرانند. بى توجهى به اين واقعيت هزينه بسيار گزافى براى مردم ايران دارد. مردم عراق دارند اين هزينه را ميپردازند.
كورش مدرسى: به نظر من اين فرصت نيست. فرصت خواندن اين وضعيت فرصت طلبى اى است که به عکس خودش تبديل ميشود. اگر اين اتفاق فرصتى است، فرصت گسترش مبارزه عليه جمهورى اسلامى است. مبارزه اى که در نگرانى از ديوانگى آقاى بوش، و نه در سايه حمايت ايشان، بايد تشديد شود. بايد هرچه سريعتر از شر کل صورت مساله جمهورى اسلامى و آمريکا نجات پيدا کرد. نشان دادن بوش و آمريکا بعنوان يک عامل مثبت در سياست ايران يک دروغ بزرگ و يک خطاى سياسى فاحش است. مردم آزاديخواه، مردمى كه ميخواهند آزادى بدست بياورند نميتوانند روى اين عوامل حساب کنند. ممكن است مردم به هيجان بيايند و به اصطلاح "رويشان زياد شود" و به جمهورى اسلامى حمله كنند. اما وقتى جمهورى اسلامى تيغ را بكشد و بوش سرجايش به ايستد، که خواهد ايستاد، مردم عقب زده ميشوند. باز هم اوضاعى مانند كردستان عراق در سال ۱۹۹۲ خواهيم داشت. مردم درست در موقعيتى شبيه اين با اشتباه گرفتن معنى تهديدات نظامى آمريکا عليه رژيم بعث قيام کردند ولى به محض اولين عكس العمل دولت عراق همه مجبور به فرار شدند. هزيمت به مردم تحميل شد. با چنين درکى ارتجاع اسلامى خود را فشره تر ميکند و مردم به تقابلى كشيده ميشوند كه هنوز آمادگيش را ندارند.
ميخواهم بگويم، بالاخره آمريکا دو سياست ميتواند داشته باشد: اول اينکه سياست سال ۱۹۹۲ در قبال عراق يعنى سياست تضعيف ماشين جنگى دولت همراه با تبليغات جنگى براى شوراندن مردم عليه دولت، بعنوان يک جزء نقشه جنگيش در پيش بگيرد. در اين صورت دولت تضعيف شده اما هارتر را در مقابل مردم قرار ميدهد و مردم هم به رو در روئى که هنوز وقتش نشده كشيده ميشوند. مردم بايد وقتى قيام کنند که قدرت دفاع از دست آوردهاى خود و از قيام کنندگان را داشته باشند. هر روز که نميشود قيام کرد. تحت حمايت امريكا مردم قدرت دفاع از دستاوردهاى خود و از قيام کنندگان را بدست نمى آورند. با افتادن به دام اين سياست مردم بازنده خواهند شد. و سياست دوم آمريکا اشغال ايران است. كه در اين صورت اوضاع ايران از عراق هم بدتر ميشود.
بنا گذاشتن استراتژى يا تاکتيک بر اين تصور که تهديد آمريکا روحيه مردم را بالا ميبرد-که واقعا هم ممکن است ببرد- و رسيدن به اين نتيجه که به نفع مردم است، ضررى ندارد و يا براى ما هم امکانى باز ميکند ساده انديشانه است . دود اين ساده انديشى به چشم مردم ميرود. امريكا هم دقيقا به اميد اين ساده انديشان است که تهديد ميكند و اميدوار است که اين تنليغات تبديل به فشار بر جمهورى اسلامى شود. تنها نيروئى كه جمهورى اسلامى از آن ميترسد نيروى مردم است. قيام زير پوشش آمريکا هم توهم است. در اين ماجرا مردم به تقابلى كشيده ميشوند كه به نفع آنها نيست. کل اوضاع جامعه را بهم ميريزد. آمريکا ممکن است ببرد اما مردم ميبازند.
كورش مدرسى: من فكر نميكنم. نکاتى كه بوش گفت كليات بود. اين تلاش براى دادن "گوشت و پوست انسانى” به سياست "ضربه پيشگيرانه" آمريکا است. قرار است آمريکا "دمکراسى” بياورد و البته براى خنثى کردن بمب اسلامى که در "دنياى عرب" تيک تيک ميکند اين "جهاد دمکراتيک" رااز فلسطين و کشورهاى عربى شروع کرده است.
مساله فلسطين مساله اى روشن است. تا وقتى كه اسرائيل به اشغال فلسطين خاتمه نداده، تا وقتى كه زمين هايى كه گرفته و كولونى ساخته اند را پس ندهند و تا وقتى که يک دولت فلسطينى متساوى الحقوق با دولت اسرائيل بوجود نيامده، مساله فلسطين بجاى خودش باقى است و چاشنى بمب اسلامى در منطقه است. اينكه قرار است بوش و شارون در اين مسير واقعى خنثى کردن اين بمب قدم بر دارند، بعيد است. گسستى از سياست قبل اينها را نميشود ديد. قراردادى كه ياسر عرفات و رابين بستند، يا ملاقات پرز و عرفات اتفاقات مهمى بود. معلوم بود كه صحنه سياست فلسطين و اسرائيل دارد عوض ميشود. سخنان امروز بوش و ملاقات احتمالى شارون و محمود عباس چنين تغييرى را نشان نميدهد.
كورش مدرسى: کلمه فعال يک بار مثبت دارد که من براى اين سياست آمريکا قائل نيستم. مطمئن نيستم اين سياست طولانى مدتى از طرف آمريكا است و مثلا قرار است ۲ماه ديگرهم اين را ادامه دهد. فاكتورهاى متعددى در کار هستند از جمله اوضاع ايران، وضعيت عراق، موقعيت اروپا و اوضاع درونى آمريكا. فردا اگر جمهورى اسلامى يك آزمايش اتمى كند و همه شروع ميكنند با هم دوباره "ديالوگ انتقادى” كردن. در نتيجه من مطمئن نيستم چقدر اين سياست تغيير جدى در سياست امريكا است. توضيح دادم که ما نبايد روى جديت و عدم جديت آن شرط بندى کنيم. کار ما نيست.
از لحاظ تحليلى، رفراندوم و مساله دخالت نظامى آمريكا دو جز مكمل هم در سياست اپوزيسيون راست ايران است. يكى بدون ديگرى معنى ندارد. سياست رفراندوم بر اين استوار است كه اپوزيسيون راست در سازش با بخشى از دستگاه جمهورى اسلامى سرش را بزند اما دولتش نگاه دارد. اپوزيسيون راست براى اعاده نظم و قانون سرمايه دارانه در ايران محتاج آن است که دستگاه دولت جمهورى اسلامى را حتى المقدور دست نخورده تحويل بگيرد و آن را از تعرض مردم مصون نگاه دارد. اين هدف با سياست رفراندوم اينها قابل تحقق است. اينکه جمهورى اسلامى براى خودش رفراندم برکنارى بگذارد توهم است اما اين کار در نوعى توافق در تنگنا به قيمت حفظ سپاه پاسداران و سيستم دولتى ايدئولوژيك رژيم شايد ممکن باشد. رفراندوم بدون سرنگونى جمهورى اسلامى پلاتفرمى براى سازش با جمهورى اسلامى اما جمهورى اسلامى با پاى خودش پاى اين عقب نشينى نمى آيد. يا مردم بايد جمهورى اسلامى را عقب بزنند يا تهديد آمريکا. اپوزيسيون راست از مردم انقلابى بيشتر از جمهورى اسلامى ميترسد يا بدش مى آيد. مايل نيست نيروى مردم را بصورت نيروى انقلابى به ميدان بکشد. مردم در ميدان به هيچ بخشى از جمهورى اسلامى رحم نميکنند.در نتيجه براى اپوزيسيون راست ابزار مجبور كردن جمهورى اسلامى به قبول يك رفراندم، يك سازش، نگاه داشتن همين خطر تهديد نظامى امريكا بالاى سر آن است.
مردم ايران اگر قيام كنند از سرنگونى کامل جمهورى اسلامى کوتاه نخواهند آمد. اما فشار آمريکا "کنترل شده" است. در نتيجه تهديد نظامى امريكا جزئى از فشار اپوزيسيون راست است. به ضرر مردم ايران است.
دو سياست رفراندم و تهديد نظامى اجزاء مكمل همديگرند. اپوزيسيون راست و آمريکا هم بنا به مصلحت روز گاهى اين را بزرگ ميکنند و گاهى آن ديگرى را. اين مثل بازى شطرنج است و دارند فشار مى آورند كه يک سازش بين اپوزيسيون راست و دستگاه دولتى جمهورى اسلامى را بوجود بياورند، اعلام کنند جمهورى اسلامى "راى نياورد" و از طرف ديگر براى اعمال حکومتشان بر مردم دستگاه نظم و قانون جمهورى اسلامى را حفظ كنند.
كورش مدرسى: اشاره كردم که تنها راه نجات در جامعه ايران، حتى در کوتاه مدت، قيام مردم است. ما البته دنبال انقلاب سوسياليستى خودمان هستيم ـ رهبرى قيام عليه جمهورى اسلامى هم در مقابل ما قرار گرفته و اگر سياست درستى را تعقيب کنيم اين قيام ميتواند ما و طبقه کارگر را در مناسب ترين شرايط براى انجام انقلاب سوسياليستى قرار دهد. در نتيجه كار ما سازمان دادن اعتراض مردم است تعريف كردن معنى سرنگونى براى مردم، متحد و قدرتمند کردن مردم، طبقه کارگر و حزب و رفتن به سمت سرنگونى هرچه سريعتر جمهورى اسلامى. در نتيجه كار ما دخالت كردن، سازمان دادن و بميدان كشاندن مردم است. كارما بازکردن چشم مردم به منافعشان، درست كردن شبكه هاى قدرت مردم، درست كردن حزب، متحد كردن هر وسيعتر حركتها و سازمانها و شبكه هاى كمونيستى و مبارزاتى در ايران و جلب آنها به يك پلاتفرم، يك پرچم، متحد كردن نيرو و آماده بودن براى هر شرايطى كه اگر اتفاقى خارج از كنترل ما افتاد آن قدر قوى باشيم که يك صف محكم را بسازيم و مانع از هم پاشيدن نظام جامعه بشويم. با قدرت مردم و با قدرت نيروى حزب مان هر نيروئى كه بخواهد چنين چيزى را به جامعه تحميل كند از صحنه پاك كنيم. شرايطى را فراهم كنيم كه بتوانيم جامعه را براى هميشه از اين شر نظام سرمايه دارى نجات دهيم.