رحمان عزیز
این یادداشت را خصوصی برایت مینویسم. بعنوان نزدیک ترین آدم در این حزب به خودم.
احساس میکنم که با رفتن تو به کردستان عراق فاصله سیاسی ما دارد زیاد و زیاد تر میشود و این من را به شدت نگران میکند. بیشتر حس ششم ناشی از تجربه است تا دلایل محکم. تصورم این است که شما در کردستان عراق به همان دامی افتاده اید که حزب عراق افتاد. دیپلماسی، ظاهر شدن در فضای داخلی کردستان عراق به عنوان "شخصیات" تا دخالت فعال در سیاست ایران و کردستان. تصورم این است که چارچوب ظاهر شدن شما در سلیمانیه نه بعنوان جمعی کارگر کمونیست و زمینی و خاکی، بلکه در چارچوب رفتار و مشغله هائی که میتواند چپ سنت رایج در آنجا باشد است. درست مثل حزب عراق. پراگماتیست و امکان گرا شده اید و کمتر آرمان خواه و بیقرار. رابطه با احزاب (کومه له، حزب دمکرات، یکیه تی و ...) بیشتر از رابطه با کارگر و زحمتکش ایرانی که برای کار به سلیمانیه می آیند مشغله مان است. همه این رابطه ها لازم است اما گوئی اهمیت و جایگاه آنها جابجا شده است.
سوال من این است که بر سر کارگران ایرانی در سلیمانیه چه آمد؟ چند تایشان را کمونیست کردیم؟ چند تایشان را جذب کردیم؟ به مناسبت اول مه ما چند تایشان را جمع کردیم؟ چند تا جشن گرفتیم؟ با چند تایشان مانیفست را خواندیم؟ چند تا کمیته داریم و غیره. چند بار تو یا رفقای دیگر آنجا آنها را دیده اید؟ چقدر اینها شما را به عنوان خودتان و به عنوان رهبر خودشان میشناسند؟ واقعا کار کردن با اینها چقدر مشغله تان است؟ میدانی اگر خسرو داور الان در سلیمانیه بود او را کجا ها و با چه کسانی محشور میدیدیم؟
زندانیان اول مه سنندج چه کسی صاحبشان است؟ کمیته کردستان ما که نیست.
پولی را از سرمایه داری گرفتید و به هر دلیل فکر کردید که مخارج خودتان واجب تر از قرض و فشار مالی است که ما به دلیل قبول کردن قول ۱۰۰۰۰۰ دلاری شما برای تلویزیون داریم میکشیم. میدانم خرج دارید، میدانم زندگیتان سخت است اگر آن پول را به صندوق مرکزی میدادید شاید همه آن به شما بر می گشت. اما شما خودتان و ما را از هم جدا کردید. من اگر بودم این کار را نمیکردم. تصمیم گرفته اید که حقوق آنجائی ها از حقوق مثلا فاتح یا خالد یا مخارج تلویزیون یا قرض ها امان مهم تر است چون فلانی پول را به شما داده است. هیچ ایراد حقوقی به تصمیم شما ندارم اما یک دنیا ایراد سیاسی از سر باور های خودم به آن دارم. اینها علامت فاصله سیاسی است. برایم عجیب نخواهد بود که دیر یا زود فرمول سیاسی هم پیدا کند. و این من را بیشتر نگران میکند.
تا همینجا تصور من این است که رفتن هیات اجرائي به آنجا به ضرر حزب تمام شده است. ترس من این است که برگشتن شما به آنجا با بازگشت به عادات، سنت ها و افق های آنجا همراه باشد. دنیای بیرون شما را همراه خود ببرد و نه شما دنیای بیرون را تغییر بدهید. واقعیت این است که کمیته کردستان که رکن اصلی قدرت ما و کمونیسم است از صحنه سیاست ایران و کردستان غیب شده است. دلیل هرچه باشد مهم نیست. نمیشود دلایلی که من از شما شنیده ام را به کسی که در تهران و کردستان نشسته است تحویل داد که "میدانی ما مشغول گرفتاری نقل و مکان بودیم و ..." این دلایل من یکی را قانع نمیکند. خود شما در شرایط به مراتب سخت تر و بد تر از این کار سیاسی تان را پیش برده اید.
رحمان جان
کار ها و مصاف های زیادی در مقابل ماست و جای شما و به خصوص تو در این مصاف ها خالی است. باید جنبید. اوضاع ایران دارد به شدت عوض میشود. باید جنبید. داریم روی طول موج غلطی کار میکنیم.
قربانت
کورش
۳ مه ۲۰۰۷