کورش مدرسی: در صحنه کشمکش قدرت سیاسی و اجتماعی در آن منطقه سه پرسنوناژ یا سه بازیگر وجود دارند و نه دو بازیگر. هر کدام از ین بازیگران را نادیده بگیرید به نتایج نادرستی میرسید. یکی از این بازیگران جمهوری اسلامی، بازیگر دیگر دولت آمریکا و بالاخره بازیگر سوم مردم هستند. هر سه این بازیگران، هر کدام از سر منفعت خود با هم در کشمکش هستند. در میان مردم هم البته صف بندی های مختلفی وجود دارد. اما من توده مردم زحمتکش و آزادیخواه و برابری طلب را اینجا یک جا مد نظر دارم. این سه نیرو یا سه بازیگر هر کدام دو به دو هم با یکدیگر درگیر هستند و تلاش میکنند از مقابله یا درگیری دو طرف دیگر به نفع خود استفاده کنند. مثلا جمهوری اسلامی میخواهد مردم را در کنار خود به رودرروئی با دولت آمریکا بکشاند، دولت آمریکا میخواهد مردم را بعنوان ابزار تحقق سیاست های خود و به عنوان متحد خود به مقابله با جمهوری اسلامی بکشاند و ما هم میخواهیم سر به تن هیچکدام شان نباشد.
جمهوری اسلامی می خواهد درگیری اش با آمریکا را تبدیل به اهرمی برای امتیاز گرفتن از مردم ایران کند. آمریکا هم می خواهد درگیری اش با جمهوری اسلامی را تبدیل به فاکتوری کند که از طریق اپوزیسیون راست و ناسیونالیست ایرانی روی مردم تاثیر بگذارد.
سه بازیگر تمام قد و قدرتمند در این صحنه هستند که مشغول دست و پنجه نرم کردن با هم اند. من از موضع یکی از این بازیگران یعنی منفعت آزادی و برابری مردم به این صحنه نگاه میکنم و نه یک تحلیلگر بی طرف، اگر چنین چیزی وجود داشته باشد. باید تاثیر مانور ها و اقدامات هر کدام از این سه نیرو روی دیگری را دید. نتیجه رابطه دولت آمریکا با جمهوری اسلامی، به یمن نقش اپوزیسیون پرو غرب، بلاواسطه در رابطه میان مردم و جمهوری اسلامی تاثیر میگذارد. واقعیت این است که جمهوری اسلامی در عراق برنده شد. آمریکا شکست خورد و اسلام سیاسی در آن منطقه دست بالا پیدا کرد. همین طور در لبنان. در نتیجه رژه مقتدا صدر در عراق و مبارزه طلبی شیخ نصرالله در لبنان بلاواسطه تبدیل به جنبه های قدرت جمهوری اسلامی در برابر مردم ایران می شود. گفتم به یمن اپوزیسیون پرو غرب، رابطه و تناسب قوای میان جمهوری اسلامی و آمریکا به یک رابطه درونی در ایران تبدیل شده است.
تجربه ماجراجویی و قلدری آمریکا در عراق و سرنوشت دولت عراق به جمهوری اسلامی نشان داد که برای بقاء موجودیت اش باید قابلیت استفاده از سلاح هسته ای را داشته باشد. از طرف دیگر آمریکا برای اعمال قلدری اش بر دنیا میخواهد امکان شکل گیری مخالفت با خود یا مقاومت در مقابل خود را در هم بکوبد و از جمله امکان دسترسی جمهوری اسلامی به تکنولوژی هسته ای را محدود کند تا بتواند در صورت لزوم بلایی که بر سر دولت صدام حسین آورد را بر سر آن بیاورد. و بالاخره این مردم در ایران هستند که می خواهند جمهوری اسلامی برود. مردم ایران بخش ها و آرمانهای مختلفی البته دارند. طبقه کارگر و کمونیست هائی هستند که می خواهند از شر کل استثمار و ستم و سرکوب و اختناق نجات یابد و یک جامعه آزاد و برابر را در ایران بنا کنند.
اتفاقاتی هم که در روزهای گذشته افتاد از جمله دستگیری ملوانان انگلیسی و انفجارهای متعددی که در عراق صورت گرفت ادامه همین کشمکش است و ما بارها گفته ایم و امروز هم بیش از همیشه تاکید می کنیم که این یک میدان مین گذاری شده است که مست های مرتجع اسلامی و قومی و نیروهای آمریکا روی آن رقصیدن گرفته اند. هر لحظه امکان انفجار آن بر خانه و زندگی مردم وجود دارد. قمارخانه ای بر سر بردن نقش قدرت فائقه منطقه براه انداخته اند که هر کدام از اینها ببرند بازنده اش مردم ایران و منطقه خواهند بود. اگر آمریکا ببرد معنی اش این است که مردم ایران را خانه خراب کرده و اوضاع ایران را مثل عراق کرده است. اگر جمهوری اسلامی ببرد باز شاهد یک دوره سیاه از حاکمیت اسلام سیاسی بر مردم ایران و در منطقه خواهیم بود. ما به عنوان بازیگر سوم باید این قمارخانه را بر سر سازندگان آن خراب کنیم. در نتیجه نباید به این ماجراهای هسته ای و غیر هسته ای، به کشمکش میان آمریکا و ایران چشم دوخت. باید به نیروی مردم چشم دوخت و طبقه کارگر باید قدرت خود را باور کند به میدان آید و کنترل زندگی خود را بدست گیرد. این شرط عبور از این وضعیت است.
کورش مدرسی: اولا چه کسی گفته است که آمریکا باید شر جمهوری اسلامی را بکند؟ چه کسی چنین مسئولیتی را به آمریکا داده است؟ ما که این کار را نکرده ایم. دولت آمریکا برای خود نقش گردن کلفت محله را قائل است و تصمیم گرفته است نسق بگیرند! هیچ کس در دنیا چنین وکالتی را به آمریکا نداده است. آمریکا و کمپانی هایش خود را ژاندارم خود گمارده دنیا می دانند.از ما اگر میپرسند لطفا بساط شان را از ایران و عراق و خلیج فارس و ونزوئلا و کوبا و همه جا جمع کنند و بروند. رابطه میان مردم ایران و جمهوری اسلامی به آمریکا ربطی ندارد، چنین رسالت و اجباری هم ندارد. آمریکا دنبال منفعت خود ، به دنبال خط و نشان کشیدن برای چین و هند و روسیه و همچنین اروپا است. بزور می خواهد دنیا را زیر سیطره خودش قرار دهد. با قلدری تمام در صدد تحمیل خواسته هایش است. در نتیجه باید با اردنگی از همه جای دنیا بیرونش کرد. آمریکا خود بخشی از این لجنزار در دنیا است. اگر آمریکا میخواهد خدمتی به مردم ایران بکند دست از سر ما بردارد. ما و مردم می توانیم تکلیف جمهوری اسلامی را روشن کنیم. هر تیری که آمریکا و اسرائیل به جمهوری اسلامی شلیک کنند به عمر رژیم اسلامی و به محنت مردم ایران می افزاید. دست اینها کوتاه! ما می توانیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنیم و مردم ایران می توانند خوشبختی و رهایی را تجربه کنند.
جمهوری اسلامی هم این را می بیند و طرف را تحریک می کند میداند که سیاست آمریکا برایش عمر میخرد. مردم باید این بساط را جمع کنند. باید صفی درست کرد که در مقابل توحّش این دو طرف بایستند. و شرط درست کردن این صف این است که مردم واقعیت هائی که هست را ببینند، باور کنند که می توانند دستشان را در دست یکدیگر بگذارند و جمهوری اسلامی را سرنگون کنند. اگر جمهوری اسلامی بداند که طبقه کارگر در میدان است و تسلیم فضای جنگی رژیم نمی شود، اگر بداند که اول ماه مه سوت کارخانه ها به صدا در می آیند و کارگر نفت شروع به کش و قوس عضلات خود برای ضربه زدن کرده است، در این ماجراجویی احتیاط خواهد کرد. همینطور اگر آمریکا ببیند جمهوری اسلامی متزلزل میشود و طبقه کارگر یا آزادیخواهی و برابری طلبی میتواند پرچم دار سرنگونی جمهوری اسلامی شود سیاست خود را تغییر میدهد.
هر دو طرف عقب خواهند کشید. قدرت ما کمونیست ها، قدرت طبقه کارگر و مردمی که با شعار آزادی و برابری به میدان آمده اند هر دو طرف این معادله را به سوراخ میراند.
حرف ما این است که نباید سرگرم شمردن تعداد هسته هائی که جمهوری اسلامی میشکند چند تا سانتریفوژ گذاشته اند بشویم و یا سرنوشت مان را به اینکه آقای بوش امروز صبح چه خوابی دیده و بورژوازی آمریکا چه تصمیمی گرفته است بسپاریم . ما نباید زندگی خود و فرزندانمان و نسل آینده و هستی و نیستی مان را در چنین قمارخانه ای به گرو بگذاریم. وسع باخت را نداریم. قمارخانه را باید ویران کرد. باید با شعار آزادی و برابری همه جا را به تکان در بیاوریم. باید کارگر شروع به نمایش قدرت کند و این سرنوشت را قبول نکند. اگر می خواهیم چشم انداز جنگ دور شود طبقه کارگر با یک نمایش قدرت در اول ماه مه می تواند اصولا جنگ را منتفی کند. بدین خاطر که آمریکا جنگی را نمی خواهد که در آن طبقه کارگر و کمونیستها به قدرت دست یابند. جمهوری اسلامی هم جنگی را نخواهد خواست که در آن امکان سرنگونی اش از داخل توسط طبقه کارگر، کمونیستها و آزادیخواهان وجود داشته باشد. این زاویه واقعی نگاه کردن به قضیه است.
تحلیل های زیادی می توان از این قضیه کرد که البته جای خود دارد. آکادمیست ها شروع به شمارش تلفات در عراق کنند، چرتکه های سیاسی خود را در بیاورند که اگر آمریکا این محاسبه را بکند آن یکی چکار خواهد کرد، اما ما بعنوان انسانهائی که زندگی شان در خطر است و به عنوان انسانهایی که سرنوشت یکصدسال آینده خودشان، بچه ها و خانواده ها و نسل اندر نسل شان در خطر است، باید تصمیم سیاسی بگیریم. تحلیل تئوریک به جای خود ارزشمند است اما باید تصمیم گرفت که چگونه می شود هر دو طرف این قضیه را جنگ پشیمان کرد. این اتفاق وقتی می افتد که هر دو طرف در این قمار متوجه شوند آن طرف سوم دارد برنده میشود. آنوقت است که احتیاط خواهند کرد و عقب خواهند کشید و دقیقا در آن زمان فرصت برای سرنگونی جمهوری اسلامی و رهایی بشریت فراهم تر خواهد شد.
بنظر من کل ماجرای جامعه را باید از این روزنه نگاه کرد. متاسفانه بخش زیادی از نیروهای سیاسی هنوز در سردرگمی اینکه چه اتفاقی در حال رخ دادن است و بوش و چنی چه گفتند، خامنه ای چه عطسه ای کرد و ناطق نوری چکار کرد، به سر می برند.بوش و چینی و خامنه ای و رفسنجانی هر کاری بکنند نا مربوط است اگر ما، طبقه کارگر و انسانیت در آن جامعه با فریاد آزادی و برابری از این بیشتر تحمل نکنیم. و به عکس اگر مقهور بمانیم، سرمان را زیر برف کنیم که انشاالله خبری نیست، چه جنگ شود چه نشود مردم بیچاره خواهند شد.
تا همین حالایش برد جمهوری اسلامی در عراق و در لبنان به حمله به زنان و یورش به معیشت طبقه کارگر و زحمتکشان در ایران ترجمه شده است. هر کدام از طرفین قمار ببرند ما و مردم بیچاره می شویم.
کورش مدرسی: این طوق لعنتی است که بورژوازی عظمت طلب پرو غرب ایرانی و قوم پرست ها گردن مردم انداختند. خودشان دچار بحران هویتی و ایدئولوژیکی شده اند. بخصوص ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی، جریاناتی مثل جبهه ملی و جمهوری خواهان و مشروطه خواهان در سایه تهدید آمریکا مبنی بر اینکه ایران را با خاک یکسان خواهد کرد دچار بحران شده اند. در نتیجه در صدد چرخیدن به سمت جمهوری اسلامی هستند. فضای سیاسی ایران به سرعت در حال عوض شدن است و این فاکتوری است که جداگانه می توان در مورد آن بحث کرد.
کنگره ما به تفصیل در یکی از قطعنامه ها این وضع را پیش بینی کرده بود. بخشی از اپوزیسیون ایران در صدد مذاکره و سازش با جمهوری اسلامی هستند. و حتی حرف از این است که اگر جنگی شود اینها در کنار جمهوری اسلامی خواهند ایستاد. این وضع صحنه سیاست ایران را تغییر می دهد. از این نظر که بخشی از اپوزیسیون را به سمت جمهوری اسلامی می کشاند و احساسات وطن پرستی و ناسیونالیستی را در میان مردم ایران دامن می زند و ما به ازاء آن می تواند مثل دوم خرداد باشد که توهم نسبت به جمهوری اسلامی را به وجود آورد. این جریان میتواند از سر ناسیونالیسم طبقه کارگر ایران را تاثیر بگذارد که گویا با خامنه ای و رفسنجانی و احمدی نژاد هم منفعت است.
ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی همیشه خود را با غرب تداعی کرده است، مدرن است و مثل ناسیونالیسم دوره مشروطیت است. کت و کروات و فوکول و پاپیون دارد. ناسیونالیسم دوره مشروطیت عمامه را کنار گذاشت و کلاه را سر گذاشت. ناسیونالیسم پرو غرب امروز الگوی خود را از آمریکا میگیرد. از مردم و طبقه کارگر می ترسد بخاطر اینکه انقلاب ٥٧ را دیده است و در نتیجه آمریکا را به عنوان حامی خود وارد صحنه سیاست ایران کرده است و همراه با این تناسب قوای میان آمریکا با جمهوری اسلامی را هم به معادله قو در میان مردم و جمهوری اسلامی اضافه کرده است. تلاش ما این بوده و هست که آمریکا را از صحنه سیاسی ایران حذف کنیم، مردم را قانع کنیم که نجات بخشی جز خود آنها وجود ندارد. اما اینها قول دادند که آمریکا مردم را نجات می دهد. با اتفاقاتی که در عراق افتاد معلوم شد که آمریکا نه تنها قرار نیست کسی را نجات دهد بلکه همه را بدبخت می کند. این برای ناسیونالیست ها مشکل درست کرده است و عارضه اش در ذهن جامعه باقی مانده است. پاک کردن این عارضه از ذهن جامعه در گرو درآوردن این طوق لعنت از گردن جامعه است.
اگر مردم با شعار آزادی و برابری متحد و آگاه شوند، تعریف اپوزیسیون راست از سرنگونی جمهوری اسلامی کنار گذاشته شود. مردم حول پرچم آزادی و برابری برای نجات خودشان علیه آمریکا و جمهوری اسلامی، علیه هر چه جانور ناسیونالیست و قوم پرست و اسلامی و مذهبی در آن منطقه و در ایران به ایستند و سرنوشت خود را به دست بگیرند. این طوق لعنت باز میشود. این تنها راه خلاصی است. اگر نه وقتی مردم ببینند که حزب الله در خیابانهای بغداد و بیروت رژه می رود، افسرده خواهند شد و گله های انثارالله و حزب الله در ایران از اینکه هم قطاران شان را در بغداد و بیروت می بینند قوت قلب می گیرند. باید این معادله و این رابطه را شکست و این وظیفه ما و مردمی است که از زیر قید و بند تصورات و داده ها و باورهای ناسیونالیسم ایرانی طرفدار غرب بیرون آیند و دور پرچم آزادیخواهانه و برابری طلبانه که به همت کمونیستها و طبقه کارگر ایران بلند شده است گرد آیند. راه دیگری وجود ندارد.
اما واقعیت این است که بگیر و ببند و قدرت جمهوری اسلامی در مقابل مردم زیاد نشده است. قدرت نمائی جمهوری اسلامی اساسا روانی و ناشی از پیروزی در مقابل آمریکا است که به عنوان پیروزی در مقابل مردم به خورد جامعه داده شده است. یک لحظه از این صحنه عقب بگیرید و امروز را با دوره خاتمی مقایسه کنید. بنظر من تناسب قوا بیشتر به نفع مردم چرخیده است. جنبش راست ورشکسته تر است و جنبش چپ و آزادیخواهی قوی تر است. روشن است که مردم خوشبین نیستند که پیروز می شوند اما تناسب قوا مناسب الزاما به معنی خوشبینی نیست.
قدرت جمهوری اسلامی به اندازه دوره خاتمی نیست و نمی تواند به طبقه کارگر و به چپ ها و آزادیخواهان فشارهای گذشته را بیاورد. اتفاقی که افتاده است این است که افق ناسیونالیستی که دیروز می گفت آمریکا ناجی ما است شکست خورده است. در لبنان و عراق هم شکست خورده است. آن بخشی از افق مردم یا آن بخشی از باورهای مردم که به طبع ناسیونالیست های ایرانی، آمریکا را امامزاده و ناجی تصور می کرد، به تمامی خوشبینی شان را از دست داده اند.
کار ما و کار همه فعالین کمونیستی که حضورشان در فضای سیاسی ایران برای همه محسوس است این است که این خوشبینی را برگردانند. جنبشی را روی پای خود و با قدرت خود بسازند که جمهوری اسلامی را به مصاف بطلبد و سرنوشت مردم را از زیر دست آمریکا و جمهوری اسلامی در آورد.
برای ما کمونیستها و بخشی از آن جامعه که قرار نبوده آمریکا نجات دهنده باشد شرایط مناسب تر و بازتر از دوره دو خرداد است. باید اعتماد بقیه جامعه را بازسازی کرد، متحد کرد و طبقه کارگر را به میدان آورد.