کوروش مدرسی : این که خود به خود شورش نمی شود یک دلیلش این است که لابد مردم باید به جایی رسیده باشند که به سیم آخر بزنند و شورش کنند . بالاخره عدم تحمل و عصبانیت جمع میشود تا جایی که انفجار اجتماعی صورت می گیرد . اما نمیشود ایستاد و منتظر این ا تفاق شد. ممکن است این اتفاق دیر یا زود بشود یا نه و اشكال دیگری به خودش بگیرد. منتهی این که اعتراضات سازمان یافته نمی شوند، بخاطر این است که کسی سازمانش نمی دهد. به خاطر اینکه هنوز آن درجه لازم از تلاش برای متحد کردن و به میدان آوردن مردم صورت نمی گیرد. ما میگوئیم مبارزه علیه بیكاری خواستن بیمه بیكاری است. یا فرض کنید جلوی استثمار را با سرنگونی سرمایه داری می شود گرفت. شما می توانی از من بپرسی پس چرا مردم بیمه بیکاری نمی خواهند؟ مردم بیمه بیکاری می خواهند. سرنگونی سرمایه داری را هم می خواهند. اما اولا باید بدانند که می توان این کارها را کرد و راهش هم این است كه باید متحد بشوند و آن درجه از قدرت در خودشان ببینند که فکر کنند و ببینند میشود این کار را کرد .
در رابطه به مساله فقر و گرسنگی هم همین طور است. کارگر و زحمتکش این جامعه گرسنه اند، خانواده هایشان گرسنه اند، مواد غذایی و اجناس و همه چیز هم در آن جامعه هست ودر انبار محتکرها و دولت احتكار شده است، ما به مردم میگوییم، بروید بگیرید، بروید بیاورید بیرون. این عملی ترین راهی است که می شود در مقابل گرسنگی قرار داد. وظیفه کمونیستها، وظیفه رهبران محلی و آژیتاتورهای کمونیست این است که مردم را به آن درجه لازم از اتحاد و سازمانیافتگی برسانند و به این راه حل معتقد کنند که می شود این کار را کرد.
کوروش مدرسی : ببینید، بحث بر سرعملی شدن یا نشدن راهی را از این سر نمی شود گرفت. من از شما میپرسم كه شما سی سال است دارید راجع به سوسیالیسم صحبت می کنید مگر عملی شده است؟ یا مثلا برابری، عملی شده است؟ تا وقتی كه نابرابری هست، باید برای برابری مبارزه کرد . خوب این هم همینطور، مردم گرسنه را باید فراخواند كه سد گرسنگی را بشكنند. این که چپ ها چرا این کار را نمی کنند، بحث دیگری است. کاری که ما باید بکنیم و کمونیستها بکنند، این است که طبقه کارگر وهمه مردم زحمتکش را متحد کنند. ونشان بدهند که با اتحادشان قدرتمند می شوند . ما بارها گفتیم که در این دوره بخصوص، کمونیسم فقط وقتی شانس دارد که لولای اتحاد و قدرت مردم باشد. مردم را متحد کند بطوریكه با اتحادشان ببینند که قوی تر میشوند. ببینند که زندگی شان بهتر می شود. اینجاست که آژیتاتور کمونیست باید برود وسط صحنه جامعه، صحنه کارخانه و هر جا که کارگر و زحمتکش هست، آنها را قانع کند، سازمان دهد، متحد كند و رهبریشان كند. نقشه بریزد و نقشه را اجرا کند .
متأسفانه بخش زیادی از چپ ها و یا تقریبا همه چپ ها، سازمان دادن مبارزه را با اعلام موضع یا تحلیل عوضی گرفته اند.
ببینید چرا گرانی هست؟ من می توانم به شما بگویم عامل اصلی گرانی سرمایه داری است. تا وقتی سرمایه داری هست، بیکاری هست. تا وقتی سرمایه داری هست، گرانی هست و همه اینها... چطور می شود سد محکمی جلویش بست؟ باید رفت دنبال بیمه بیکاری. باید متحد شد. اتحاد کارگری علیه بیکاری بوجود آورد. باید رفت جنبش مجمع عمومی را دامن زد. باید کارهای مختلفی کرد. منتهی اینها تحلیل و رهنمود هایی است که حتما باید به سمتش رفت. اما سوال من این است که شما می بینید خانواده های فلان محله کارگری گرسنه اند، همین امروز گرسنه اند. همین امروز گوشت و میوه سهل است، نان هم از سبد مصرفشان حذف شده است. خوب شما چه راه حلی جلو اینها میگذارید؟ می گوئید بروید متحد بشوید بیمه بیکاری بگیرید؟ او امروزو همین حالا وهمین امشب گرسنه است وسفره بچه هایش خالی است. سوال من این است کسی که امروز گرسنه است، به او چه می گویید؟ می گویید تحلیل این است اصولا باید سرنگون کنیم؟ اصولا باید برویم سوسیالیسم بیاوریم؟ خوب بله، اصولا باید برویم سوسیالیسم بیاوریم. ولی کسی متوجه نباشد که امروز اگر نتواند جنبش گرسنگان سازمان بدهد و انباری که جلوش هست را نتواند مصادره کند، نتواند مجمع عمومی بسازد و برود انبار کارخانه را مصادره کند، مجمع عمومی بسازد و دور سیلو را بگیرد، انبار روغن فلان قاضی مرتجع محتکر را مصادره کند... اگر این کار را نکند چطورمردم را قانع می کنید كه بهمراهت بیایند برای سوسیالیسم ! مردم باید اتحادشان را ببینند، درد امروزشان باید درمان بشود.
متاسفانه چپ ایران به جای اینکه راهی برای گرسنگی مردم پیدا کند، تحلیل می کند. لیست مواضع اصولی و درست را می دهد. خیلی خوب. ما هم به احترام همه شان کلاهمان را از سر بر می داریم ولی باز آن خانواده کارگر امروز میرود و گرسنه می خوابد. و سرانجام و از سر استیصال و بی قدرتی مجبور می شود بگوید که زندگی من همین است. برنج که از زندگی و مصرف خانواده من حذف شد، گوشت که حذف شد، فردا نان هم حذف می شود. باید به نوعی بسازم برای اینکه سرمایه سود آور بشود. یا به این تن بدهد یا اینکه شورش کور بکند.
راه حل این است که بالاخره یک کاری بکنیم. کو آژیتاتورهای سوسیالیستی که بیفتند جلوی صحنه و در صف مرد م علیه گرسنگی آژیتاسیون بکنند ، انبار ها را نشانشان بدهند. جنس هست، ثروت هست، نان هست، گوشت هست ، برنج و همه چیز هست. از دولت بگیر تا سرمایه داران خصوصی احتکارش کرده اند. به مردم نمی دهند. حق مردم است جمع بشوند بروند و بگیرند. به آن آقایان میگوییم، ببخشید تنها راه دفاع از خودمان در مقابل گرسنگی و مرگ این است و هیچ راه دیگری نیست.
اگركسی منتظر این است که دولت به رحم بیاید و مهر ورزی احمدی نژاد گل کند که قیمتها بیاید پائین اشتباه می کند. اگر فکر می کنید فقط با تظاهرات قیمت ها را میشود كنترل كرد اشتباه می کنید. با دخالت مستقیم مردم، با اعمال قدرت مردم، با مصادره سازمان یافته انبار محتکرین و دولت میتوان این كار را كرد. با گرفتن و تقسیم آن بین گرسنگان، می شود سرمایه داران و دولت را ازتعرض باز داشت و مجبورشان كرد كه جلو تورم و گرانی را بگیرند. چون دولت و سرمایه داران باعث این وضعند ومی توانند و باید قیمت ها را پایین بیاورند.
کوروش مدرسی : ببینید، تظاهرات عمومی مردم و سازمان دادن سخت تر از این است که مردم یک محله بروند انبار چهار تا سرمایه دار را که نمی گذارند اجناس بدست مردم برسد را بگیرند. تظاهرات هم حتما جای خودش را دارد. می گویم شکم گرسنه را با تظاهرات نمی شود سیر کرد با مصادره می شود سیر کرد. از این ساده و سر راست تر نمیتوان گفت. با تظاهرات، با اعتصاب، نمی شود شکم گرسنه را سیر کرد. بچه های گرسنه كارگران بیكار و حتی شاغل همین امروز غذا میخواهند. غذا هم در انبار دولت و انبار سرمایه دار هاست. چرا نباید سازمان داد و رفت گرفت؟ چرا نباید مردم قانع بشوند که حق شان است باید بروند بگیرند. نمیشود و مردم نمیتوانند، نسخه هیچ کار نکردن است. نسخه ای است که انشالله تظاهرات می شود و درست می شود. این طور نیست. سرمایه دار تا وقتی نبیند کارگر آمده است و می خواهد بزند به دک و پوزش و دیگر مالکیتش را به رسمیت نمی شناسد، عقب نمی نشیند. این مالکیت بر اموال و نان سفره مردم ممنوع است. اینها اموال مردم اند. روغن و بنزین و نفت وبرنج و گوشت و... اموال مردم است. چه كسی به سرمایه دار حق داده برنیازمندهای حیاتی و وسایل زنده ماندن مردم، مالکیت داشته باشد؟ که گفته اینها حق دارند معیشت مردم را گرو بگیرند برای اینکه در مقابل پول و با چند برابر قیمت به مردم بفروشند. بنظر من اگراتفاقی نمی افتد بیشتر به خاطر این است که چپ ها فقط در گیر سنت های گذشته و پاسیفیسم تعریف شده چپ سنتی اند. متوجه نیستند که مردم را و طبقه کارگر را در مبارزه واقعی برای نجاتشان می شود سازمان داد. با فرمولهای عمومی نمی شود و نمیتوان هیچ کسی را برای هیچ کاری آماده كرد و سازمان داد.
کوروش مدرسی : حتما هست. اما کل ماجرای انتخابات را در این کشورهای به اصطلاح دموکرات باید دید. کل ماجرا این است که می گویند ما چهار سال یک بار جمع می شویم و بین كسانی كه خود سرمایه دارها و سیستم جلو آورده، یکی را انتخاب می کنیم. جمهوری اسلامی از طریق الک کردن ایدئولوژیک به اصطلاح تشخیص صلاحیت و قبول یا رد می کند. همین نهاد تشخیص صلاحیت در آمریکا هم هست منتهی در آنجا بر اساس ایدئولوژی نیست. بر اساس پول است. هر کس پول بیشتری بتواند جور کند و سرمایه دارهای بیشتری به او پول بدهند،جلو می آید. واقعیت این است که در آمریکا هم همانقدر کاندیداها صلاحیت انتخاب شدن دارند که در ایران. در این انتخابات ها در امریکا یا انگلیس و غیره سیستم این است که مردم بعد از چهار سال از حکومتی که سر کار است ناراضی میشوند. معلوم است دیگر حکومت سرمایه داران با هزارتا دروغ آمده سر کارو مردم ناراضی اند. بیکاری و مشکلات هست و مردم معمولا ناراضی میشوند و می خواهند چیزی تغییر بکند. معمولا بورژوازی طوری خود را آرایش داده است كه مردم بتوانند گاهی آلترناتیو سمت راست یا به اصطلاح چپ و یا وسط را انتخاب كنند. و به مردم به اصطلاح حق انتخاب میدهند. بین خاتمی یا ناطق نوری یکی را انتخاب کنند ، بین چپ سیستم با راست سیستم یکی را انتخاب کنند ،بین اوباما یا مک کین یکی را انتخاب کنند. این کل منطق این نوع انتخابات ها است . منتهی اگراوباما جلو بیاید، معنی اش این است كه بالاخره به اسم این که چپ جلو آمده و عنصر تغییر جلو آمده، در نتیجه چه خودش بخواهد و دوست داشته باشد یا نه، جامعه از او انتظار دارد و مجبورش می کند که به نوعی از راست روی های افراطی بوش دوری کند. همانطور که جامعه خاتمی را مجبور كرد كه بالاخره با جناح دیگر كمی فاصله بگیرد و بازی و ادای مخالف سرکوب را در بیاورد و شاید با اینکه ناطق نوری سر کار بیاید، كمی متفاوت بود .
می خواهم بگویم که این بازی وجود دارد و اگر اوباما از مک کین ببرد خوب قاعدتا راست سیستم به اصطلاح که خط بوش بود شکست خورده و رسما كنار رفته است و برای مثال مردم توقع دارند که آمریکا از عراق بیرون برود و ماجراجویی نظامی تخفیف پیدا كند. یا به درجه ای نسبت به مسئله فلسطینی ها به اصلاح سمپاتیک تر باشد. مالیات بیشتری را بر ثروتمندان ببندد و یا مالیات بر اقشار کم درآمد آن جامعه را کم کند. اینها به اصطلاح پرچمهای عمومی چپی است که در آمریکا بلند میشود و جلو می آید. از حالا هم تا انتخابات هر دو طرف می آیند به سمت مرکزنزدیک می شوند برای اینکه خودشان را برای سیستم قابل قبول تر بکنند و این هم جزو قواعد بازی است . رئیس جمهوری که سر كار می آید، اگر از چپ شروع کرده باید به اصطلاح در آن باند وسط قرار بگیرد و از راست هم شروع کرده باشد باز دوتایی باید آمده باشند وسط . این ها دیگر چپ و راست طیف حاکم نیستند، باند وسطی هستند که سیستم دارد فعلا می چرخاند. در نتیجه اوباما اگر رئیس جمهور بشود خوب باخت راست افراطی ومحافظه کارهای افراطی آمریکا لااقل برای یک دوره ای قطعی تر شده. شاید مردم دنیا فرصت کنند از دست قلدر بازی های امثال بوش كمی نفس راحت بکشد.
کوروش مدرسی : به یک معنی سیاست به اصطلاح ضربه پیشگیرانه ای که برای اعمال هژمونی آمریکا بر دنیا از طریق دار و دسته بوش و این محافظه کاران جدید آمریکا پیش گرفته شده بود شکست خورده و اعلام این است که آمریکا باید به سطح پایین تری رضایت بدهد .
کوروش مدرسی : بنظر من بله. لاریجانی هم مثل احمدی نژاد نماینده به اصطلاح تحرک جدیدی در جمهوری اسلامی، تحرک ناسیونالیستی در جمهوری اسلامی است. اینها با مثلا، جناح محافظه کارهایی مثل ناطق نوری و جمعیت های قدیمی تر فرق می کنند . اینها از یک نظریک پدیده اند. جناح های مختلف یک پدیده اند. به این معنی که در متن شکست دو خرداد و در متن عروج مسئله اقتصاد و در متن حتی شکست جریان های راست سنتی تر مثل ناطق نوری وجماعتی که به اسم خامنه ای مشهور بودند، جریان دیگری جلو آمده که پشتش اساسا به سپاه پاسداران است. پشتش به تکنوکراتهای بالا و به درجه ای هم به خود خامنه ای هست. به اضافه اینکه بشدت ناسیونالیست است. بیش از آنکه اسلامی باشد ناسیونالیست است. اسلامی ناسیونالیست است یا به عبارت دیگراین پدیده ای است که تعداد زیادی از فرماندهان و مسئولین دولت و سپاه پاسداران در درونش می گنجند. لاریجانی و احمدی نژاد هم جزو این سیستم اند. منتهی احمدی نژاد جناح پوپولیست وجناح ضد غربی ترش است. لاریجانی به یک معنی همانقدر ناسیونالیست است ولی ناسیونالیسمش در مقابل آمریكا منعطف تراست. هر دو ضد غربی و ضد آمریکایی اند، اما احمدی نژاد بیشتر یک جناح پوپولیست به اصطلاح عقب مانده تر این سیستم است تا لاریجانی . در نتیجه اینها هر دو تا که آمدند بنظر می رسد عرصه رسمی سیاست در جمهوری اسلامی دست کل این طیف افتاده است و دیگر نه از دو خردادی ها اثری هست و نه از رفسنجانی چی ها و ... بهر حال فعلا هر کدام از اینها رئیس جمهوربشوند از یک خانواده اند.
کوروش مدرسی : قاعدتا باید آنها نسبت به لاریجانی مثبت تر باشند. ولی الآن وقتی نگاه می کنی، سیاست اقتصادی شان تقریبا یک چیز است. خاتمی هم همین را میگوید. خصوصی کردنها، زدن تعرفه ها، باز کردن عرصه سرمایه ودادن امنیت به سرمایه گذاری، رفتن به صندوق بین المللی تجارت ... این سیاست همه شان است. یعنی تا آنجا به زندگی عادی مردم برمیگردد و همین گرانی و فقر و بدبختی که الآن راجع به آن صحبت کردیم، من فکر می کنم لاریجانی و احمدی نژاد هیچ فرقی با هم ندارند. هر دو یک پدیده اند و یک خط کاملا به سمت سرمایه داری و بازار آزاد هستند. شاید لاریجانی كمتر به اصطلاح آن پیرایه های پوپولیستی را داشته باشد و سیستم کلاسیک تری را نمایندگی كند. ولی اینکه بالاخره این ماجرا به کجا می انجامد بخش زیاد آن بر می گردد به اینکه مردم ایران و بخصوص طبقه کارگرو زحمتکشان چه کار می کنند. اگر همینطوری منتظر بایستیم تا بالاخره چه كسی رئیس جمهور میشود و... میبازیم. در هر حال سگ زرد برادر شغال است. اگر طبقه كارگر و مردم سازمان پیدا کنند، کمونیستها در راس اعتراضات طبقه كارگر و مردم زحمتكش قرار بگیرند و مبارزه برای آزادی و برابری را سازمان بدهند...، این تابوت و به اصطلاح طوق لعنت اسلامی و آپاتاید جنسی بر زندگی مردم را بردارند، مسیر به جای دیگری می رود.
کوروش مدرسی : من فکر نمی کنم ، احمدی نژاد حقش بود نه تنها مورد استقبال قرار نگیرد بلکه بایستی که مورد تظاهرات و مخالفتهای وسیعتر قرار بگیرد. منتهی جای تأسف است که با بقیه هم به همین نحو رفتار نکردند. بخاطر اینکه در رم کنفرانس مبارزه با فقر و گرانی مواد غذایی بود، سران دزد و همه آنهائیکه فقر و گرانی واین بدبختی ها را برجامعه بشری حاکم کرده اند، جمع شدند تا بگویند چگونه این فقر را باید درمان کرد! همه آنهائیکه آنجا جمع شدند، از بوش و سران انگلیس و امریکا و فرانسه و ... از مجرمین تاریخند. همه احمدی نژادهای كشور خودشان هستند. جای تأسف است که با همه شان مثل هم برخورد نشد. بنظر من سفر احمدی نژاد به ایتالیا و راستش سفر بقیه هم به ایتالیا اهمیتی نداشت. چون اینها خودشان بوجود آورندگان این فقر و بدبختی هستند که امروز در کره زمین به ضرر اکثریت مردم این کره و به نفع اقلیتی بوجود آمده است.
کوروش مدرسی : هدف شان شیره مالیدن سر مردم است . بالاخره دولتها جمع می شوند ومی گویند که یک فکری به حال فقر می کنند که هیچ تئوری ای جز شیره مالیدن سر مردم و مشغول کردن و یا متوهم كردنشان به چیزهای کوچکی که ما دیگر داریم زور میزنیم فقر را از بین ببریم نیست. و سایه انداختن روی این واقعیت است که عامل اصلی فقر و تنها عامل فقر و بدبختی در جهان امروز ما سرمایه داری، دولتهایش و روسای آن دولتها هستند که امروز در حکومت هستند. اینها خود بدوا به خاطر درست كردن چنین وضعیت فلاكتباری برای مردم دنیا باید محاكمه شوند.
روسای دزد ها را جمع نمی کنند تا راجع به امنیت در منطقه ای تصمیم بگیرند! اگر جمع هم شدند باید همین حقیقت را بگوئیم که:
" روسای دزدها جمع شده اند تا امنیت محل را تامین کنند !"