کورش مدرسی: کسی که ادبیات حزب ما را تعقیب کرده باشند میدانند که این بحث تقریبا از بدو تشکیل حزب ما و راستش از بدو تشکیل حزب کمونیست کارگری تا مقطعی که ما در آن بودیم مطرح بوده.
مبنای این بحث چند لایه است. اول تامین یک رهبری سیاسی و اجرائی با راندمان و موثر و دوم تامین و یا تضمین وجود لایه ای از کادرها در حزب که نقش رهبری را ایفا کنند و حزب را از اتکای یک جانبه به یک فرد مصون بدارند.
حزب کمونیست کارگری علیرغم انتقاد منظم و مکرر منصور حکمت بیش از اندازه به او متکی بود و این موقعیت حزب را بشدت آسیب پذیر کرده بود. این موقعیت بازهم متاسفانه در حزب حکمتیست تکرار شده است. اینجا هم این حزب چه از بیرون و چه در مکانیسم های درونی بیش از اندازه به من وابسته است. ما بارها در پلنوم ها و جلسات دفتر سیاسی در این مورد بحث کرده ایم و شخصا بارها اشاره کرده ام که موقعیت من در حزب در دراز مدت یک نقطه ضعف مهم حزب است. حزبی که اینقدر به یک نفر وابسته باشد آسیب پذیر است.
این اتکا به فرد هم سیاسی است و هم تشکیلاتی. من همیشه بر این باور بوده ام و همیشه سعی کرده ام رفقای حزبیم را٬ چه در حزب حکمتیست و چه سابقا در حزب کمونیست کارگری٬ متوجه کنم که چنین موقعیت هائی دو جانبه است. از یک طرف موکول به وجود کس یا کسانی است که بخواهند این نقش را بازی کنند، پا را از دایره آرزو بیرون بگذارند و عملا به اﯾن قالب بروند. و از طرف دیگر یک رهبری محصول پذیرش آگاهانه فرد یا افراد از جانب تعداد قابل ملاحظه ای از کادرها است. میخواهم بگویم که رهبر یا رهبران مخلوق کسانی هم هستند که به افرادى که اﯾن نقش را اﯾفا میکنند اعتماد میکنند. به عبارت دیگر شکل دادن به رهبری یک پروژه جمعی است و نه فردی. اگر این پروژه را فردی کنید به مسابقه شکست دادن یکی توسط دیگری تبدیل میشود. محفل بازی میشود و به افتضاحی میکشد که در حزب کمونیست کارگری کشید. گویا کسانی باید جلو بیاند، خود را ثابت کنند، حریفان را شکست دهند و کمیته مرکزی پراکنده سر به هوا را متحد کند. این تصویرقهرمان یا ناجی از رهبری یک حزب کمونیستی و یا اصولا هر جریان اجتماعی به درد نمیخورد.
در حزب ما هم طی چند سال گذشته من به سهم خود تلاش کرده ام تا هردو این نکات را مستدل کنم و رفقای هرچه بیشتری را قانع کنم که اولا مسابقه ای بین افراد در کار نیست این باید بروژه جمعی ما باشد و ثانیا فرد یا افراد رهبری تنها کافی نیست که بخواهند بلکه باید عملا در این نقش ظاهر شوند و عمل کنند. صرف آرزو کردن و خواستن کافی نیست. البته در این زمنیه زیاد خود را موفق نمیدانم.
همیشه بر این اعتقاد بوده ام که رهبری این حزب تعداد قابل ملاحظه ای از رهبران کمونیست را در خود جا داده است که میتوانند این نقش را بازی کنند. به شرطی که واقعا این نقش را بازی کنند و دیگران را بازی دهند. رهبری بسازند و رهبری کنند. اگر، بقول معروف، "مادر همه رهبران" را هم بیاورید در صورتیکه ساختن رهبری پروژه مشترک و آگاهانه عده قابل ملاﺤﻅﮫای در رهبری یک حزب نباشد این "مادر همه رهبران" هم شکست میخورد. شکل دادن به این رهبری باید پروژه جمعی باشد نه فردی اعضای رهبری حزب. این راستش شاخص عبور ما از ذهنیت چپ سنتی وخرده بورژوا است.
گفتم که البته برای کسانی که میخواهند این نقش را بازی کنند تنها با نوشتن یا فعالیت عملی و زحمت کشیدن نمیشود این نقش را بازی کرد. هر دو این نقش ها برای رهبری حزب حیاتی هستند اما رهبری کردن یک نقش به اعتبار خود و ثالث است. یک کار متمایز است. باید جنگجو بود خواه با قلم یا خواه با اسلحه. باید توانست تشکیلات را از جائی به جائی رساند. باید به حرکت مان چهره سیاسی و عملی متمایز داد، باید پیروزی را تعریف کرد، باید ملزومات رسیده به پیروزی را نشان داد، باید یک افق همه جانبه و پیگیر داشت، باید همه حزب را در نظر داشت، باید کار ها را به سرانجام رساند، باید راه پیدا کرد، باید متحد کرد و مهمتر از همه باید ابژکتیو بود. این یکی بخصوص مهم است. همه ما قهرمانان دنیای ذهنی خودمان و یا مظلومین این دنیا هستیم این واقعیت ما را بسوی سوبژکتیوﯾسم و یا نارسیسیم سوق میدهد. برای که آدم سوبژکتیو در اﯾن دﻧﯾا چه شد مهم نیست٬ او چه کرده مهم میشود. گزارش انجام کارتبدﯾل به اینکه او چه گفته یا چه زحماتی کشیده میشود. اوضاع چیست و چه باید کرد مهم نیست٬ موضع او چیست اصل میشود.حس تناسب از دست میرود و شخص بسادگی در دنیای خیالی خود غرق میشود. اگر درجه ای از این برای هرکدام از ما مجاز باشد چنین موقعیتی یک رهبر یا یک رهبری را بر باد میدهد.
این یکی از مصاف های حزب ما از بدو تشکیل آن بوده است. ما تا جائی پیش رفتیم که یک سال پیش تمام اختیارات دبیر کمیته مرکزی و لیدر حزب را به کمیته رهبری واگذار کردیم. اما این آرایش بازهم تغییری جدی در مساله رهبری حزب بوجود نیاورد. در پلنوم نهم حزب من اعلام کردم که در کنگره آینده کاندید هیچکدام از پست های رهبری حزب نخواهم بود و در هیچ ارگان نشسته رهبری حزب عضویت نخواهم داشت. با این اطمینان که اگر اعضای رهبری حزب عملا در آن موقعیت قرار داده شوند نقش را بازی خواهند کرد.
اما کنگره از تاریخی که ما در نظر داشتیم عقب تر افتاد و تغییراتی در نحوه استقرار اعضای رهبری پیش آمد که در هر صورت تغییر آرایش را از نظر عملی در دستور این پلنوم قرار میداد و عملا مجبور بودیم رهبری نشسته حزب را از کمیته رهبری به دفتر سیاسی منتقل کنیم. در راستای همان سیاستی که در پلنوم قبل اعلام کرده بودم من به رفقای دفتر سیاسی و کمیته مرکزی اعلام کردم که در این پلنوم کاندید عضویت در دفتر سیاسی نخواهم شد. در نتیجه به این آرایشی رسیدیم که دفتر سیاسی تصویب کرده بود.
پلنوم یک دفتر سیاسی انتخاب کرد که کل اختیارات رهبری حزب در فاصله دو اجلاس کمیته مرکزی را به آن محول کرد. دبیر کمیته مرکزی عضو دفتر سیاسی نیست و بیشتر نقش بازرس را دارد که در پلنوم ها میتواند گزارش مستقلی از کار کرد حزب را به اطلاع پلنوم برساند. و این نقش به من داده شد. که باعث افتخار من است.
کورش مدرسی: طبعا نقش من در حزب تغییر کرده است. امروز همه توقع دارند که نقشی که من بازی میکردم را رفقای دفتر سیاسی بازی کنند. روشن است که هرکس که در موقعیت تشکیلاتی بالاتری باشد نقشش در حزب بیشتر است و به این اعتبار نقش من کم میشود. اما فعالیت من مطلقا کم نمیشود بلکه زیادتر هم خواهد شد. ابزارهای اصلی من، وجدان سیاسی- طبقاتی، قلم و زبانم بوده اند که مشروط به هیچ موقعیت تشکیلاتی نیستند. برای هیچکس نیست. من هم طبعا مثل هر کمونیست دیگری کار میکنم، حرف میزنم و مینویسم.
کورش مدرسی: طبعا در پست جدید من دو کار را نخواهم کرد و این را صراحتا به دفتر سیاسی و پلنوم اطمینان داده ام. . اول اینکه رو به بیرون بعنوان منتقد دفتر سیاسی ظاهر نخواهم شد. هر انتقاد یا بحثی در این مورد باشد به پلنوم ارجاع داده خواهد شد. دوم اینکه در فعالیت عملی حزب نیز دخالت نخواهم کرد و به اصطلاح وحدت فرماندهی یا رهبری را به سهم خود حفظ خواهم کرد. در این زمینه برنامه های روتین تلویزیونی را هم قطع کرده ام و از این به بعد بیشتر در قالب سخنرانی، مصاحبه های موردی و نوشتاری ظاهر خواهم شد.
گفتم کماکان بحث تئوریک، سیاسی و یا خطی را خواهم کرد. این وضع ممکن است برای یک حزب کمونیستی در دوره ما تازه باشد، به این معنی که کس یا کسانی که به هر دلیل اعتبار و اتوریته سیاسی زیادی دارند در بیرون از کانون رهبری روزمره حزب قرار داشته باشند. در احزاب بورژوائی و در احزاب قدیمی تر کمونیستی این موقعیت ها کم نیستند. اما به نظر میرسد در دوره ما کم پیش آمده است.
واقعیت این است که ارگان ها سیاست های خود را با قطعنامه ها و مصوبات اعلام میکنند. افراد اما خط به معنی اخص تر آن را انتخاب میکنند. در نتیجه خط و سیاستی که من ظرف چندین سال گذشته مطرح کرده ام بعنوان یک انتخاب در، میان انتخاب های دیگر، در مقابل رهبری حزب و کل حزب قرار خواهد گرفت. به نظرم این حزب را واقعی تر خواهد کرد. همیشه معتقد به حزب تعدد نظر و وحدت اراده بوده ام. این قدم مهمی در تحقق این هدف هم هست.
البته تا مدتی ممکن است حرف من را به حساب کل رهبری حزب میگذارند و دفتر سیاسی در موقعیت دشواری قرار گیرد. اما اگر دفتر سیاسی نقش خود را درست بازی کند و واقعا خود را در قالب رهبر حزب و جنبش قرار دهد، این مساله به تدریج رفع میشود.
کورش مدرسی: جلو زبان مخالفین را که نمیشود گرفت. اما ظرف مدت کوتاهی این اشتباه برطرف خواهد شد. شخصا دوست داشتم در همان ظرفیت کار میکردم و فکر میکنم تمایل حزب هم به همین است. اما برای آینده حزب این تغییر نقش مفید تر است. و در هر صورت فعلا جای دوری نرفته ام.
کورش مدرسی: نظر من در مورد پست لیدر حزب همان است که قبلا گفته ام. اما جایگاه عملی این پست به شرایط فعالیت حزب بستگی دارد. در دوره های متحول سیاسی و دوره های انقلابی به اعتقاد من نقش لیدر در حزب حیاتی میشود و در دوه های متعارف تر اما اهمیت این نقش کمتر میشود. از نظر من با توجه به کاهش سرعت تحولات سیاسی در ایران این فرصتی است که حزب ما بعضا به خود به پردازد و موانع قدیمی تر را از پیش پا بردارد. با شکل گرفتن یک دوره تحول انقلابی دیگر در ایران باید این نقش را زنده کرد و مجددا آن را در آرایش رهبری گنجاند. به نظر من در دوره گذشته حزب حکمتیست از وجود این مکانیسم در متمایز کردن خود استفاده کرد و این نقش برای ما بسیار مفید بود. همانطور که گفتم امروز اوضاع برای این نقش آنقدر اورژانس نیست.