کوروش مدرسی: در این دوره اخیر جمهوری اسلامی برای اینکه پرچم چپ را بشکند به دانشجویان حمله کرد. چپ نیرویی بود که بعد از سالها در دانشگاه قدم به میدان مبارزه گذاشت. با ورشکست شدن تمام جریانات ناسیونالیستی و قومی و کیش مات شدن شان و همینطور در مقابل رسوا شدن جریانهای شبیه تحکیم وحدت و غیره، میدان برای یک نیروی دیگرباز شد. نیروی دیگری وارد میدان شد که آن توهمات و آن آلودگی های فکری و جنبشی را نداشت. جمهوری اسلامی به شدت از این نیرو ترسید و تصمیم گرفت آنرا بزند و زد. ابعاد دستگیری ها و حمله ای که به دانشجویان چپ شد از سالهای ٦٠ سابقه نداشته.
جمهوری اسلامی فکر می کرد هزیمت شروع می شود و "ماجرا"ی چپ تمام می شود. اما عکس العملی که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب و همینطور جریانات چپ از خود نشان دادند و طی آن خودشان را جمع کردند، اعتراضاتی که مجددا سازمان پیدا کرد، جان سختی که بخصوص دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب، که زیر ضرب بودند، از خودشان نشان دادند، اینکه سازمان شان را حفظ کردند، دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب مخفی نشد، نه تنها مخفی نشد بلکه علنا بخشهای جدیدی به آن اضافه شد، حالت تعرضی و پرخاشی که کمابیش در همه دانشگاهها نسبت به رژیم شکل گرفت و به اضافه فعالیت وسیعی که در خارج کشور و کل اپوزیسیون در دفاع از دانشجویان کردند، هنرمندانی که برای اولین بار درتاریخ ایران لیست ایرج جنتی عطائی را در حمایت از دانشجویان امضا کردند، و غیره جمهوری اسلامی را با یک مشکل روبرو کرد. ادامه تعرض با همان شکل سابق برای جمهوری اسلامی وضع را بدتر می کرد و تندتر رفتن باز هم برایش سخت تربود. این بود که مجبور شدند عقب نشینی کنند. مجبور شد به تدریج، با وثیقه های سنگین، دانشجویان را آزاد کند. این یک درجه ای از عقب نشینی جمهوری اسلامی است اما در عین حال این تعرض به کم درآمد ترین بخش دانشجویان است که امکان تأمین چنین وثیقه ای را ندارند. همه وثیقه ها باید فورا لغو شوند. شاید اگر خانواده آقای رفسنجانی یا خانواده آقای احمدی نژاد باشید مبلغ سیصد میلیون، وثیقه ای که برای بهروز کریمی زاده گذاشته اند، را داشته باشید بگذارید و بهروز کریمی زاده را از زندان آزاد کنید.
به هر حال، جمهوری اسلامی عقب نشسته ولی نه کاملا، هنوز دادگاه در پیش است، دادگاههایی که می تواند به زندانهای طولانی مدت برای دستگیر شدگان بینجامد. البته برای تعدادی هنوز حتی وثیقه نگذاشته اند یا اگر هم وثیقه ای تعیین کرده اند که خانواده شان امکان تامین آنرا ندارند مثل بهروز کریمی زاده، امین قضایی یا پیمان پیران یا کسانی هستند که اصلا برایشان وثیقه تعیین نکرده اند مثل علی کانتوری، فرهاد حاجی میرزایی، اینها گرچه دانشجو نیستند اما در رابطه با این مسائل دستگیر شده اند. اینها کارگران فصلی بودند وظاهرا رژیم می خواهد اگر زورش به دانشجویان نمی رسد خشمش را سر اینها بریزد و از این طریق زهر چشم بگیرد.
همه اینها نشان می دهد که مبارزه هنوز بشدت در جریان است خود دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب فراخوان کمک مالی داده اند، باید با شتاب رفت به کمکشان، بنظر من وظیفه هر آدم شرافتمندی و هر آدم انقلابی است که به کمک آنها برود، به کمک خانواده ها برود. بهترین فرزندان این جامعه را باید ازحلقوم این رژیم بیرون بکشد و رژیم را مجبور کرد که این وثیقه ها را کلا حذف کند. کل پرونده علیه آنها پاپوش دوزی است. باید وثیقه ها پس گرفته شود، باید مسئولین این کار معرفی شوند و معلوم شود که بازجو ها چه کسانی هستند.
از جانب حزب حکمتیست فراخوان می دهم هر کس هر نوع اطلاعاتی از افراد دست اندر کار وزارت اطلاعات دارد، هر مشخصاتی دارند را برای ما بفرستند. ما بزودی یک جدولی درست می کنیم و اطلاعات همه اینها را جمع میکنیم و به تدریج اعلام می کنیم. اینها را اعلام میکنیم تا مردم هر محل شکنجه گر محله شان رابشناسند. بگذارید بچه های شان بداند پدر و مادرشان چکاره است و چه شغل "شریفی" دارند، چه کارهایی می کنند، چه موجودات کثیفی هستند. حالا که دست ما به آنها نمی رسد، دست مردم محل و بچه های شان به آنها می رسد. دست خانواده شان که به آنها می رسد. مردم هر محل، بچه هایشان و خانوادشان به صورتشان تف خواهند کرد. این تا وقتی است که ما مجازات شان کنیم و مزدشان را کف دستشان بگذاریم. تا آنوقت این مبارزه ادامه دارد، باید مبارزه را ادامه داد تا همه از زندانها آزاد شوند، همه وثیقه ها باید لغو شوند ومسببین این فاجعه، مسببین این جنایت رسما و علنا معرفی شوند و به دادگاه سپرده شوند، این پرده دوم قتلهای زنجیره ای است.
کوروش مدرسی: ببینید اگر آدمی را کتک بزنید، اجسام سخت در گوشش فرو کنید تا حدی که گوشش را کر کنید، انواع بطری و باتوم و به آنها استعمال کنید، به آنها تجاوز کنید و برق به آنها وصل کنید و بعد از همه این کارها بیاورید تلویزیون که بگویند ما اشتباه کردیم، این سند محکومیت آدم نیست. این سند جنایت رژیم است. اگر یک چنین فیلم هایی را در تلویزیون نشان دهند نه تنها هیچکس در دنیا این دانشجویان را مقصر نخواهد دانست، بلکه به صورت جمهوری اسلامی و خامنه ای و خاتمی واحمدی نژاد تف خواهد انداخت. اینها جنایتکاران تاریخند و این سند جنایتشان است.
به نظر من این دانشجویان نباید از هیچ چیزی بترسند، جمهوری اسلامی اگر چنین فیلم هایی را تهیه کرده است، جرات دارد نشان دهد. نشان بدهد تا معلوم بشود که این رژیم چیست. چشم مردم را بر ماهیت کثیف این رژیم بیشتر باز میکند. داشتن و پخش نکردن این فیلم ها اخاذی کثیف اسلامی است. دستگیر شدگان مطلقا نباید مقهور این اخاذی اسلامی شوند. بگویید پخش کنید! سند کثافت اسلامی را پخش کنید! مگر چه شده شما ما را کتک زدید باتوم برقی به من استعمال کرده اید آن وقت مرا آوردید در تلویزیون به عنوان حقانیت و افتخار اسلام نشان میدهید؟ ننگ بر این ایدئولوژی، ننگ بر این اسلام، ننگ بر این فرهنگ ، ننگ بر این رژیم!
این عکس العمل مردم خواهد بود. رفتار رژیم سیاست داهیانه ای است که که تیمور و هلاکوی مغول هم بلد بودند! می خواهم بگویم که مطلقا جای ترسیدن نیست. جمهوری اسلامی اگر "سندی" دارد، آن سند بیش از هر چیز سند محکومیت خودش است.
کوروش مدرسی: ببینید، منطق مبارزه سیاسی با رژیم های ارتجاعی با رژیم های فاشیست همین است. رفتن به زندان، آمدن بیرون و ادامه دادن. نلسون ماندلا بیست و هفت سال در زندان بود، آدمهای دیگر را که نگاه کنید میروند زندان و بیرون می آیند ، دستگیر می شوند. زندان رفتن بخشی از مبارزه با رژیمهای فاشیستی است. نه تنها رژیم های فاشیستی بلکه در انگلستان هم اسکار گیل رهبر کارگران معدن را می برند زندان. معلوم است مارگارت تاچرا او را به زندان انداخته. رهبر کارگری را می برد زندان و بعد از مدتی بیرون می آید و کارش را ادامه میدهد.
می خواهم بگویم این زندان رفتن هر رفیق، بسته به نقشی که خودش بخواهد بازی کند، اعتبار سیاسی او را بالا می برد. امروز هر کسی را که جمهوری اسلامی می گیرد برایش اعتباری است. من فکر می کنم که جمهوری اسلامی این دفعه کور خوانده! به جایی حمله کرد که نقطه ضعفش است، جنبشی را مورد حمله قرار داد که نقطه ضعف جمهوری اسلامی را می شناخته و گور این رژیم را می کند.
کوروش مدرسی: به عنوان یک کمونیست، احساس خوشحالی میکنم وقتی یک نفر در این جامعه به خودش می گوید چپ، یک نفر به خودش می گوید کمونیست، یک نفر به خودش می گوید مارکسیست، یک نفر به خودش می گوید کمونیست کارگری یا بخودش می گوید چپ کارگری. همه اینها باعث دلگرمی است. علامت آن است که چپ و چپ بودن در آن جامعه ورفتن به سمت ایده های برابری طلبانه طبقه کارگر زمینه بیشتری پیدا کرده است. نشان میدهد که چپ راه باز کرده و با اقبال روبرو شده است. از نظر من این پژواک صدای طبقه کارگری است که دارد از آن جامعه برمیخیزد.
این یک جنبه قضیه است. اما جنبه دیگر قضیه این است که این جریان های سیاسی و حزبی را با دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب مقایسه کنید. این اشتباه است. این مقایسه، مقایسه مع الفارق است؛ مقایسه سیب و پرتقال است. اینها دو موجود مختلف هستند.
دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب یک سازمانی علنی، توده ای، بشدت فدرال، بدون یک مرکزیت خیلی سفت و سخت است که مجبورند که در یک تناسب قوای معین کار علنی انجام دهد. مثل اتحادیه شرکت واحد یا مثال شورای کارگران فلان کارخانه یا محله. اینها باید در یک تناسب قوایی مبارزه کنند و بتوانند بیشترین نیرو را برای پرچم عمومی آزادیخواهی و برابری طلبی جمع کنند و مبارزه شان را پیش ببرند.
در جامعه ایران نمی شود سازمان مارکسیستی علنی درست کرد، در نتیجه کسی که به خودش می گوید مارکسیست، بخودش می گوید چپ کارگری، کسی که به خودش می گوید سوسیالیست، کسی که به خودش می گوید آنارکو سندیکالیست یا آنارکو مارکسیست، دارد نه یک سازمان توده ای علنی بلکه یک حزب درست می کند. گروه سیاسی درست می کند. و البته این کار خوبی است. ما هم رفتیه ایم حزب درست کرده ایم، یک جریان مارکسیستی درست کردیم که کارش این است که فعالیت کمونیستی می کند.
اما فعالیت کمونیستی فعالیت در محیط دانشجویی نیست یا سازمان کمونیستی سازمان دانشجوئي نیست. حرکتی است برای تصرف قدرت سیاسی، فعالیتی است برای سازمان دادن یک انقلاب، این دیگر نه کار سازمان دانشجوئی بلکه کار یک حزب سیاسی است. در نتیجه، راه انداختن دانشجویان کمونیست، یا سوسیالیست، یا چپ کارگری و غیره در واقع راه انداختن یک گروه و یا سازمان سیاسی و یا شاخه دانشجوئی چنین جریاناتی است. اینها در واقع دارند گروه سیاسی درست میکنند، رفته اند گروههای کمونیستی، سوسیالیستی، آنارکو مارکسیست یا آنارشیستت یا هرچه اسمش را گذاشتند درست میکنند. در شرایط امروز ایران این کار را نمیشود علنی انجام داد. دیگر به قول معروف شتر سواری دولا دولا نمی شود، شما نمی توانید از یک طرف یک سازمان مارکسیستی باشید ولی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی علنی باشید! و از طرف دیگر بروید خودتان را با یک سازمان علنی طرف حساب بکنید که محذورات خودش را دارد. شما نمیتوانید چنین سازمان علنی را با مسائلی روبروی کنید که حتی حرف زدن در موردش برایش هزینه دارد. مثال میزنم، فرض کنید شما به عنوان یک آنارکو مارکسیست می توانید وارد بحث نقد مثلا کمونیسم کارگری یا خط حزب حکمتیست شوید. حق دارید، خیلی هم خوب است، ما از آن استقبال میکنیم. و ما به عنوان حزب حکمتیست می توانیم جواب شما را بدهیم و وارد بحث شویم. ولی دانشجوی آزادیخواه و برابری طلب که نمی تواند وارد این بحث شود! اگر این کار را بکند چوب در آستینش می کنند.
اتفاق فریبنده این است که در چنین بحثی با دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب شما میتوانید ادعا کنید که "چپ تر" هستید. اما در واقع شما را باید با احزاب کمونیست مثل ما مقایسه کرد، آنوقت تماما راست از کار در می آئید. چون اگر مثل ما حرف بزنید دستگاه اطلاعات رژیم ده ثانیه به شما مجال نمیدهد که علنی زنده بمانید. برایتان هزینه خواهد داشت. در نتیجه می بینید که بنظر می آید این دانشجویان مثلا سوسیالیست یا دانشجویان آنارکومارکسیست یا مارکسیست آنارشیست، در مقابل دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب چپ هستند، ولی در واقع مستقل از اینکه خودشان بخواهند یا نه راست هستند. مجبور می شوند راست باشند. من کاری به انگیزه شان ندارم، اینها همه انسانهای خوبی هستند که دارند فعالیت می کنند، ولی در واقع باید آنها را با احزاب سیاسی مقایسه کنید، اگر ایشان چپ کارگری است می گویم چرا شما به خودتان نمی گوئید کمونیست کارگری، چرا به خودتان نمی گوئید کمونیست؟ اگر به خودتان می گوئید کمونیست و ایستاده اید در جمهوری اسلامی و فعالیت می کنید آن وقت یک بیانی از کمونیسم را در پیش بگیرید که برای جمهوری اسلامی قابل تحمل است. و این سم است. چون مجبر میشوید که به یک کمونیسم بی پراتیک، اینترنتی که در دنیا رگه خیلی هم شناخته شدهای است، تبدیل شوید. رژیم های بورژوائی آگاهانه مجال می دهند یک کمونیسم قانونی و یک مارکسیسم علنی شکل بگیرد که مشخصه اش این است فقط در عرصه نظر است، حرف میزند، در دنیای زمینی وجود ندارد، نه مجبر است کسی را متحد کند و نه چیزی را تغییر میدهد و نه انقلابی را روی زمین سازمان میدهد. اجازه می دهند هر کتابی را بخوانید، در اینترنت هر بحثی بکنید و هرچیزی را نقدی بکنید مادام که پایتان را در صحنه پراتیک نگذارید!
خلاصه از اینکه دانشجویان دارند به چپ می چرخند باید استقبال کرد. اما باید حواس شان جمع کنند که به دام ایجاد سازمانهای مارکسیستی علنی که بشدت راست هستند نیفتند. راست هستند چون مجبور می شوند پراتیک انقلابی را کنار بگذارند. شما سازمان علنی باشید، معلوم است وب سایت هم به اسم خودتان است، مگر میشود گفت مرگ بر جمهوری اسلامی و زنده باد سوسیالیسم؟ شما را می گیرند مگر اینکه هیچ کاری نکنید و این زنده باد سوسیالیسم تان از درخانه و از میکروفون پالتاک تان آن طرف تر نرود. اگر هم بردی داشته باشد این یک دهم آن چیزی است که شعار آزادی - برابری چند صد نفر در دانشگاه تهران را جمع میکند و محیط کلی دانشگاه را پلاریزه میکند. وقتی کارگران اول ماه مه را می گیرند شلاق می زنند، آن کمونیستی که نشسته تنها پشت اینترنت حرف می زند کمونیسم قانونی است. خاصیتش درغیر پراتیکی بودن و در غیر انقلابی بودنش است!
بنظر من این چاله ای است که جمهوری اسلامی آگاهانه جلوی مارکسیسم ایران، جلوی چپ تازه به میدان آمده ایران باز کرده و آدمهای مارکسیست آن جامعه بخصوص، کمونیستهای آن جامعه باید دقت کنند که اگر می خواهند سازمان کمونیستی درست کنند این ربطی به دانشجویان آزادیخواه و سندیکای شرکت واحد و این تشکلهای علنی ندارد. اختلاط این دو هم کار خودشان را خراب می کنند هم کار آنها را، هم خودشان را به گرفتن می دهند هم آنها را. تمام تلاش جمهوری اسلامی این است که این تشکل های علنی را زیر زمینی کند. خوب اینها اگر فعال باشند به این پروسه کمک می کنند و اگر نباشند مثل خیلی ها به یک موجودات بی خاصیت درازگو تقلیل پیدا میکنند. فقط به این و آن گیر می دهند. بطور علنی با آدم ها و سازمان های علنی وارد بحثهائی می شوند که برایشان "هزینه دارد". باید ب حواسمان باشد و مواظب باشیم.
هر کسی عقیده کمونیستی دارد راهش این است که برود حزب کمونیستی یا گروه کمونیستی درست کند. باید از بحث بین گروههای کمونیستی استقبال کرد. اما یک گروه کمونیستی یا یک محفل کمونیستی که درست شده برای سازمان دادن انقلاب سوسیالیستی نمی تواند برود خودش را با سندیکای شرکت واحد یا با دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب در بیندازد. رهبرهایشان را می گیرند، آدمهای شناخته شده و شبکه هایشان را جمع می کنند، اینها دارند اجتماع درست می کنند و سازمان می دهند.
کوروش مدرسی: ببینید، سازمانهایی هستند که سازمانهای غیر حزبی و سازمانهایی علنی هستند. مثل سندیکاها و یا مثل فرض کنید مجمع عمومی کارگران فلان بخش ذوب آهن، یا دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب. اینها سازمانهای غیر حزبی اند و علنی هستند و یک پلاتفرم عمومی دارند. پلاتفرم دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب معلوم است که پلاتفرم چپ است، یک سازمان چپ است، شعار آزادیخواهانه و برابری طلبانه، در چارچوب مقدورات عمل چنین سازمانی را میدهد.
زمانیکه این سازمانها، مثلا سندیکای شرکت واحد، سندیکا یا شورای کارگران نفت یا غیره درست شوند، احزاب سیاسی در آنها شروع به فعالیت می کنند و این طبیعی ترین کار است که در همه جای دنیا هست. در این سازمان ها ممکن است از اسلامی و ناسیونالیست تا چپ و کمونیست شروع به فعالیت متشکل کنند، هر کس شبکه خودش را درست کند و هر کس سعی کند که آن سازمان را به سمت سیاست هایی خودش سوق دهد. همه این کار را می کنند و این منطق در مورد دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب هم صادق است. آنها پلاتفرمشان عمومی است و چیزی که اعلام کردند و بنظر من هم منطقی است. درست مثل سندیکای شرکت واحد که میگوید کارگر شرکت واحد بیاید داخل این سندیکا. البته دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب کمی خط دارتر از آن است: دانشجویی که آزادیخواه و برابری طلب است، اسلامی ها را قبول ندارد، لیبرالها ا قبول ندارد، ناسیونالیست نیست، علیه جنگ ایستاده و غیره.
اینها می آیند با هم جمع بشوند تا اوضاع را عوض کنند، اجتماعی که درست می کنند، این سازمان ها مجمع اعلام مواضع نیست سازمان مبارزه است. اجتماع مبارزه است. مثل اینکه مثلا فرض کنید الآن در تظاهراتی که در شیراز هست یکی برود و بگوید من شعارم زنده باد سوسیالیست است، این شعار خیلی خوبی است اما کار همه را خراب می کند، همه را به هم می ریزید، این جمعیت زیر این پرچم عمومی جمع شدند. می خواهم بگویم که دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب، کارگران شرکت نفت یا کارگران و سندیکا یا اتحادیه شرکت واحد، اینها تشکل های غیر حزبی اند، سازمانهای حزبی نمی توانند الگو های فعالیت خود را به آنها تعمیم دهند. بخصوص اگر علنی باشند که اینها علنی هستند.
ما در این سازمان ها سعی می کنیم آنرا به آن سمتی که خودمان درست می دانیم بچرخانیم، سعی می کنیم برای خودمان عضو بگیریم. همه احزاب این کار را می کنند. گروهها و احزاب دیگر هم قاعدتا همین کار را می کنند و هیچکس هم نباید مانع شان شود. اما قاطی کردن این دو نوع سازمان یا پدیده و قاطی کردن دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب با یک حزب سیاسی، تحت هر اسمی، آنرا به یک سازمان غیر مجاز تبدیل میکنید که تعطیل می شود یا این سازمان را به یک حزب علنی کمونیستی بی خاصیت تبدیل میکند، حزبی که آنرا نمی بندند اما یک حزب کمونیستی علنی راست است. علامت راست بودنش هم این بی پراتیک بودن آن است. کاری نمی کند، منشاء هیچ اثری نیست. منظورم از کار انقلاب و پراتیک انقلابی است وگرنه ممکن است به فقرا کمک کند و برای کارگران نفر پول جمع کند. این کار ها هر آدم نیکوکار اجتماعی می کند، ربطی به کمونیسم و مارکسیسم ندارد. کمونیسم و مارکسیسم یعنی تلاش برای سرنگونی بورژوازی برای سازمان دادن انقلاب سوسیالیستی. در جامعه ایران نمی شود اینکار را علنی و قانونی انجام داد.
می خواهم بگویم که این اختلاف و این التقاط باعث می شود که هم کمونیستهایی که می خواهند مبارزه کمونیستی را سازمان بدهند ضربه بخورند چون میروند خودشان را قاطی یک سازمان علنی می کنند یا آن سازمان علنی غیر حزبی ضربه می خورد و مبارزه اش متفرق می شود. مبارزه امر اجتماعی است و باید بشود اجتماعا سازمانش داد. واین التقاط از یک طرف یک التقاط قدیمی در جنبش کمونیستی، از یک طرف دیگر یک دام بزرگ است که رژیم های بورژوازی همیشه جلوی کمونیستها میگذارند. دام مارکسیسم قانونی، مجاز، غیر پراتیک که تأثیری در دنیای اطرافش ندارد فقط می نشیند مقاله، کتاب ، اینترنت و اینها را می نویسد و هیچ پراتیک انقلابی ندارد، خیرات می کند، مثل صندوق قرض الحسنه، نوع چپ راه می اندازد. باید هوشیار باشیم و حواسمان به این جنبه ها باشد.
نقل از پرتو ١٢