با تشکر از کمیته انگلیس و رفیق اسد. اسد اینجا توضیحات زیادی داد که مورد تایید من است. فقط چند نکته را میخواهمن اشاره کنم:
۱ - یک سؤال که دامن زده می شود این است که گویا این یک فراخوان ناسیونالیستی است. میپرسند چرا راجع به کردستان است؟ چرا به بقیه جاهای دیگر ایران فراخوان ندادید؟ چرا حول بیست و هشت مرداد فراخوان دادید؟ اینها را بعضاً در بحث های محافل مختلف چپی میشنوید. یا میگویند این فراخوان ربطی به طبقه کارگر ندارد و به طور اخص راجع به کردستان است. اسد پاسخ این گونه ادراکات را داد من هم مایلم اشاره ای داشته باشم.
بارها سعی کرده ام نوعی تشابه میان دوران انقلاب مشروطه با امروز را توضیح دهم. انقلاب دوم مشروطه، که مشروطه خواهان علیه کودتای محمدعلی شاه قاجار مقاومت کردند، لشکر تبریز آمدد و تهران را فتح کرد. همان زمان می شد گفت "ترک ها" آمدند تهران را فتح کردند. تبریز لشکر شاه را شکست داد و به پیشروی به سمت تهران شروع کرد. همان زمان، عد ه ای، که طرفدار محمدعلی شاه بودند، گفتند که ترکها آمدند تا تهران را غارت کردند. اما اانقلابیون گفتند که نه این نیروی مشروطه است و مهم نیست ترک، کرد، عرب و یا هر چیز دیگری هستند. هویت اینها قبل از هرچیز مشروطه خواه است. چون پرچمش پرچم ملی نبود. پرچمشان پرچم مشروطه بود.
در دوره ما کردستان هم همینطور است. وقتی در سال ۵۸ جمهوری اسلامی به کردستان حمله کرد، دو تبیین از آن وجود داشت. الان هم وجود دارد. دو برخورد که شاید بتوان گفت "غریزی" است تا آگاهانه. سال ۵۸ عده ای گفتند "کردها" در برابر دولت ایستاده اند. این استدلال "غریزی" هم ناسیونالیسم ایرانی و هم ناسیونالیسم کرد بوده و هست: این جنگ کردها است. تاریخ را از زبان بورژوازی که بخوانیم، همیشه می نویسند کردها. بورژوازی غرب هم همین را میگوید: مبارزه کردها علیه رژیم مرکزی.
از طرف دیگر کمونیست هایی چه در کردستان و چه سایر مناطق ایران که می گفتند این حمله ضد انقلاب اسلامی به سنگر های بدست آمده در انقلاب ۵۷ است. به همین دلیل اتحاد مبارزان کمونیست وقتی اطلاعیه داد نگفت کردستان در دفاع از خلق ها مهم است. نگفت که کردستان مهم است برای دفاع از حق این یا آن . گفت برای پرولتاریا ای ایران کردستان، در کنار مبارزه علیه بیکاری، یکی از عرصه اصلی در مبارزه طبقاتی است. در آنزمان کمونیست هایی، بطور مشخص منصورحکمت، تشخیص دادند که داستان بر سر کرد و فارس بودن نیست. بر سردفاع از دستاوردهای انقلاب است. مهم نیست آن کسی که دارد مقاومت می کند چقدر فرموله است. مهم است که خودش را کمونیست میداند و دارد جامعه را برای مقاومت سازمان میدهد.
کردستان واقعا سنگر آزادی بود و فکر میکنم تنها جایی بود که کارگران بزور داشتند از دولت مرکزی بیمه بیکاری می گرفتند.
از آن زمان هنوز همان دو خط کمونیستی و ناسیوناالیستی در رابطه با کردستان هست. هنوز کسی که اسم کردستان را می شنود کسی که رگه ای از ناسیونالیسم کرد یا ناسیونالیسم ایرانی دارد فکر می کند داستان بر سر کردهاست در نتیجه اسم کردستان را که می آورید این رگه ناسیونالیست بیرون می زند.
کردستان هم مانند همه جای دنیا جامعه ای سرمایه داری است و وقتی سرمایه داری است سرمایه دار هست و کارگر هست و در نتیجه کمونیست و ناسیونالیست هم هست. الان کارگر آگاهی که در ذوب آهن یا نفت این اخبار را می شنود ، خواهی نخواهی این را بخشی از مبارزه خودش می داند. بورژوازی ایران و بورژوازی کرد هردو آن را حرکت کرد ها میدانند. این منطق بورژوازی است. الان هم خیلی از چپ ها اینطور برداشت کردند که آها، حزب حکمتیست یک گوشه ای از ناسیونالیسم کردیش بیرون زد! به نظر من عکس این قضیه صادق است. باید گفت آها کلاهتان را بالا تر بگذارید این ناسیونالیسم ایرانی است غریزی بکار افتاده است.
۲ - سوال دیگری که همین چپ در مقابل ما قرار میدهد این است که چرا به سراسر ایران فراخوان ندادید؟
می دانید این سوال چه ذهنیتی را نشان می دهد؟ چپ سنتی ایران، مثل بقیه نقاط دنید، فکر می کند فراخوان دادن اعلام موضع است نه دعوت به کار و حرکت معینی. در نتیجه به عنوان فراخوان یک "خالی بندی" است. وقتی خالی بندی باشد چرا نباید گنده تر خالی بندی کرد؟ حالا که اُرد می دهید، چرا کوچک اُرد می دهید؟ این ذهنیت چپ مریخی است که فکر نمی کند وقتی فراخوان می دهیم که فکر می کنم آن کار صورت میگیرد. نمیفهمد که ما در تهران یا بندرعباس چنین نفوذی را ندایم.
این چپ جایگاه کمونیست هایی که کار کرده اند رهبر مردم شده اند و خاصیت و قدرت شبکه کمونیست های متشکل و خودآگارا نمیفهمد. طرف ً منطقش این است که اصلا چرا می گویید اعتصاب چرا نمی گویید قیام کنند؟ اصلا شما سازشکار هستید! چون در کردستان هم فراخوان داده اید ناسیونالیستی است. چون نگفتید قیام کنند پس دارید سازش می کنید.
اینها همه ارکان ذهنیت بیمار است. یک ذهنیت بیمار که ربطی به واقعیت ندارد .
رفقای مختلف ارزیابیهای متفاوتی از اینکه دامنه اعتصاب چقدر خواهد بود داشتند. من فکر نمی کردم تا این اندازه وسعت بگیرد. اما می دانستم که مسأله اعتصاب تنها خود اعتصاب نیست.
مسأله اصلی یک قدم به جلو برداشتن است. چیزی که مانع انقلاب سوسیالیستی و حتی مانع از سرنگونی جمهوری اسلامی است نا آگاهی و پراکندگی طبقه کارگر است. این تلاشی بود برای متشکل کردن بیشتر با یک پرچم مستقل و نه پرچم سبز. اگر خودم را جای یک کارگر کمونیست در کردستان یا خودم را جای یک رهبر کمونیست که جمهوری اسلامی سعی میکند رابطه اش را با جامعه اش قطع کند میگذارم، می گفتم حتی اگر یک مغازه یا یک کارگاه هم اگر تعطیل نشد (که خیلی هم خوب شد و از محلات کارگری هم شروع شد) ما دوباره دور هم جمع شدیم و ارتباطاتمان را وسعت دادیم علاوه برچند حد کمونیستی که در خارج نامشان اعلام شد هزاران کمونیست در ایران به حرکت در آمدند، همدیگر را دیدند، با هم بحث کردند، دوباره اعتماد بنفس پیدا کردند، آنهائی که در خارج بودند عزت نفس بیشتری پیدا کردند. این بزرگترین دستاورد بود و تعطیلی به جای خود که اضافه بر سازمان بود.
این قدم اول در یک کار است نه اول انقلاب است نه آخرانقلاب، نه جنگ اول ماست و نه جنگ آخر ما. یک قدم به پیش بود که نباید بگذاریم به عقب برگردد. نباید بگذاریم ارتباط آن کمونیستها با هم قطع شود
علاوه بر اینها به نظر من ما نباید این حرکت را فقط به حساب حزب حکمتیست بگذاریم. این کار فقط حزب حکمتیست نکرد. می دانم حزب حکمتیست جلو افتاد، می دانم ایده اش مال او بود و بار زیاد عملی شدن این کار بر دوش ما بود. ولی لشکر زیادی از کمونیستهایی این کار را ممکن کردند که تعداد زیادی از آنها با حزب ما نیستند. تعدادی از آنها با کومه له هستند اما در مقابل رهبری کومه له قرار گرفتند کاری که رهبری کومه له گفت را انجام ندادند. در شهرها افراد با سمپاتی های سازمانی مختلف در این حرکت سهیم شدند.
تشکیلاتی کردن این حرکت اشتباه است. از روز اول هم ما تمایلمان این بود که به اسم حزب حکمتیست فراخوان ندهیم به اسم هشتصد نفرکمونیست این کار را انجام دهیم. استدلال ما این بود که اگر این فراخوان را به اسم هشتصد انسان کمونیست در کردستان صادر کنیم اولین هویت برجسته تری به حرکت می هد و ما این هویت کمونیستی را می خواستیم در مقابل کل این جنبش سبز یک جنبش دیگری را قرار دهیم. متاسفانه تنگ نظری و راست روی در رهبری کومه له این مجال را گرفت.
به هر حال گفتم که این یک پله است. یک پله از متشکل کردن، یک پله از اعتماد بنفس دادن. اگر طبقه کارگر و کمونیسم آگاه و متشکل نباشد دوباره جنبش اسلامی یا ناسیونالیستی دیگری بر گرده او به قدرت میرسد. اگر متشکل سازمان یافته، آگاه، تجربه کرده و متبحر نباشید نمی توانید جنبش خود را سازمان دهید و در هر تحول اجتماعی سیل شما را هم میبرد. و دوباره با این سؤال روبرو می شوی که انتخابات امسال یا تاسوعا و عاشور سال ۵۷ است و جریان اسلامی تظاهرات راه انداخته است. طبقه کارگری که نه سازمان دارد، نه خودآگاهی کافی دارد و نه شبکه رهبران و کمونیست ها تنها کاری که میتواند انجام دهد دنباله روی از اسلامی ها است و بس. آدمی که دردی دارد در چنین شرایطی در خانه نمی ماند و می رود دنبال جمعیت.
می خواهم بگویم این را به عنوان یک پله باید نگاه کرد و پله موفقی هم بود و دست همه رفقائی که واقعاً یک ماه به کـُـش کار کردند درد نکند.