کورش مدرسی : ببینید دراین وقایع دو اتفاق دارد در کنار هم می افتد که باید از همدیگر جدایشان کرد، یکی اعتراض مردم است مردمی که دارند اعتراض میکنند و آزادی می خواهند و با انواع خواستهاى از اين دست دارند میریزند بیرون علیه جمهوری اسلامی. اتفاق ديگر اينست که پرچم اين اعتراض، رهبریش، چهار چوب آن و قالب و اهدافی که برای آن تعریف شده است و دارند آنرا به خورد مردم می دهند. این دوتا را اگر از هم جدا نکنیم در فهمیدن اینکه چه اتفاقی دارد می افتد دچار مشکل می شویم. از یک طرف مردم دوست دارند آزاد باشند و دارند برای آزادی فریاد می زنند و بطور اخص علیه جمهوری اسلامی اعتراض ميکنند. از طرف دیگر، این اعتراض را به همت خود جمهوری اسلامی و به همت بخشی از اپوزسیون و در پرتو یک کلاه برداری بزرگ در قبال مردم به اين اعتراض یک قالب و یک رنگ و یک پرچم معين داده اند. قالبی که امروز هست در مورد انتخابات است. اگر مردم از خودشان بپرسند یا شما از خودتان بپرسید که پیروزی این اعتراض چیست؟ چه اتفاقی بیفتد فردا این شکل از اعتراض با این پرچم احساس پيروزى خواهد کرد؟ اگر فردا اعلام کنند دوباره انتخابات تجدید می شود در همين قالب آنوقت این پرچم احساس میکند پیروز شده است!. اگر فردا اعلام سازش کنند و بگویند انتخابات به دور دوم رسيده است، آنوقت این اعتراض به پیروزى رسيده است. می خواهم بگویم که هر کدام از اینها اتفاق بیفتد اين مردم هستند باخته اند و اين جمهوری اسلامی است که پیروز شده است. تاکيد من اينستکه دو اتفاق موازى در فضاى سياسى ايران در حال جريان است.
یک زمانی جمهوری اسلامی را به جمهوری اسلامی خوش خیم و جمهوری اسلامی بد خیم، جمهوری اسلامی دوم خردادی و جمهوری اسلامی ضد دوم خردادی تقسیم کردند و مبارزه و اعتراض مردم را در این چهارچوب محدود کردند. هشت سال زندگی مردم تلف شد تا مردم متوجه شدند که جمهوری اسلامی آقای خاتمی و دوم خرداد بی معنی است. جمهوری اسلامی خوش خیم و جمهوری اسلامی بد خیم نداریم. امروز برگشته اند و جمهوری اسلامی را به جمهوری اسلامی سبز موسوی و جمهوری اسلامی سیاه احمدی نژاد تقسيم کرده اند. قرار شده که گویا پیروزی مردم در پیروزی یکی از اين دو نوع جمهورى اسلامى بر نوع دیگر آن است. به عقيده من پیروزی هيچکدام اينها پیروزی مردم نیست. جنگ بین اسلام سیاه با اسلام سبز، جنگ مردم نیست. پرچمی که امروز دست مردم داده شده است آخر سر همین مردم را به قربانگاه رژیمی ميسپارد که مردم می خواهند علیه آن مبارزه بکنند. می خواهم بگویم پديده اعتراض مردم یک چیز است و این پرچم چيز ديگرى است. هر جنبش با پرچم آن شناخته ميشود، پرچم این جنبش سبز است.
ميخواهم تاکيد کنم که اعتراض مردم به حق است. سرکوب هر نوع اعتراضی در جامعه جنایت کارانه است، محکوم است و دستگاه سرکوب باید محکوم بشود. منتهی اعتراض در چهارچوب "سبز" اعتراضی است در چهارچوب جمهوری اسلامی و به ضد خود اعتراض تبدیل خواهد شد. دارند سر مردم کلاه می گذارند. این اعتراض ویژه و این پرچم، پرچم جمهوری اسلامی سبز موسوی است. مردم نه جمهوری اسلامی سبز موسوی را می خواهند نه جهوری اسلامی سیاه احمدی نژاد را. مردم کل جمهوری اسلامی را نمی خواهند. براى طبقه کارگر ايران چه فرق ميکند که آقای موسوی استثمارش کند و یا احمدی نژاد کار از گرده اش بکشد؟ در اوضاع فعلى جمهوری اسلامی دو جناح شده اند و یک بخش آن، به اصطلاح کسانی که برای آزادی های سیاسی دارند تلاش میکنند و بخش ديگر آن با علم کردن يک پرچم سياه بخش وسیعی از جامعه را که استیصال مالی و در فقر مطلق زندگی میکنند، به زير پرچم اسلام سیاه رانده ميشوند.
به عقيده من، ما باید برگردیم و بگوئیم این تقسيم بندى را از اساس قبول نداریم. نه سیاه می خواهیم و نه سبز. بگوييم زنده باد پرچم سرخ آزادی و برابری. بنظر من مردم با این صفوف نباید قاطی شوند. اعتراض مردم به حق است اما این جنبش، جنبش سبز است و جنبش سبز جنبش مردم نیست .
کورش مدرسی : بنظر من یک قدم جمهوری اسلامی را عقب نرانده اند، بلکه یک قدم احمدی نژاد را عقب رانده و در عوض هشت سال دیگرجمهوری اسلامی را تثبیت کرده است. ميپرسم اين چه دستاوردى است؟ به اين ترتيب هشت سال هم باید با آقای موسوی بجاى سید خندان همراه بشویم؟ این چه نوع زندگی است؟ هشت سال دیگر هم بايد بگذرد که این بار معلوم بشود جمهوری اسلامی سبز هم به همان سياق بى نتيجه است؟ مگر دوره قبل باور نکردیم و ندیدیم که جمهوری اسلامی خاتمی هم هیچ چیزی نیست؟ همگى ديديم که اینها دستگاه مجلس و دولت هم داشتند هیچ کاری نکردند؟ اینها رسالتشان نجات جمهوری اسلامی است. خود موسوى به صراحت می گوید که او ميخواهد با شعار الله اکبر به اهداف خود برسد. ميپرسم کجاى اين رسالت و راه و روش آرمان آزادی و برابری مردم را در خودش دارد؟
کورش مدرسی : بسيار خوب. به اين ترتيب این دعوا، دعوای کسانى است که از چهارچوب نظام فراتر نميروند. من هم بحثم همین است و می گویم این دعوا دعوای چهارچوب نظام است. آنهائی که مخالف نظام هستند، کارگری که می خواهد آزاد بشود، زنی که می خواهد طوق لعنت بردگی را بیندازد، کارگری که می خواهد زنجیر بردگی را از پاهایش باز کند و بالاخره خودش و بچه هایش یک روزی آزاد زندگی کنند نمی توانند در چهارچوب جمهوری اسلامی بازی کند. کسی که در چهارچوب جمهوری اسلامی بازی میکند سیاست بخشی از جامعه است که اموراتش در چهارچوب جمهوری اسلامی میگذرد، بخشی از سیاست طبقات بورژوای جامعه است که در چهارچوب جمهوری اسلامی که یک ذره عوض بشود بهتر سودشان را میبرند. دعوا بر سر سود تولید شده توسط طبقه کارگر است، چرا طبقه کارگر یا مردم زحمتکش یا مردم آزادی خواه باید طرفدار سگ زرد در مقابل شغال بشوند، چه کسی این فرمول را داده و چند سال باید این را تجربه کنیم؟ آيا پنج سال دیگر نسل دیگری بیاد و این دفعه آقای موسوی را تجربه کند؟ چرا؟ چه کسی گفته؟ مگر چند سال ما زنده هستیم؟ چند بار نسل اندرنسل باید استثمار بشوند و چند نسل کارگرها باید بردگی مزدی بکشند؟ چرا ما باید به لباس سبز تن بدهیم؟ چرا باید برویم با لباس سبز ها همراه بشویم؟ لباس سبز لباس فاشیستی است که به زور و نیرنگ تن مردم کرده اند. اتفاقاًٌ ما باید برویم بگوئیم لباس سبزتان را در بیاورید، چرا در چهارچوب سبز و سیاه دارید بازی میکنید؟ فردا هم احمدی نژاد طرفدارهایش یک لباس پرچم یه رنگ تنشان میکنند، لباس سیاه رنگ ماهیتشان را تن میکنند و به خیابان میایند، آيا ميشود گفت که آنها هم در حال اعتراض هستند؟ بخش زیادی از کارگر زحمت کش آن جامعه را فریب دادند، به احمدی نژاد رای داد. درست به همين ترتيب، بخش دیگرش را فریب دادند به موسوی رای داد. به هر دوتای اینها باید برگردیم بگوئیم اینها هر دو، جمهوری اسلامی هستند، صف ما این صف نیست. اعتراض ما حقمان است و همیشه هم باید ما اعتراض بکنیم. امروز هم باید اعتراض بکنیم، اگر در صف دشمنان ما خلاء افتاده است و اگر در صف دشمنان ما دعوا افتاده ما بايد حداکثر استفاده را ببريم. گووه در اين شکاف بگذاریم و با چکش بزنیم روی این گووه شکاف را باز کنیم. منتهی لباس سبز و سیاه نباید تنمان بکنیم و پرچم سبز و سیاه نباید برداریم و صفمان را با سبز و سیاه نباید قاطی کنیم. کارگری که امروز می رود در صف سیاه می ایستد و یا در صف سبز می ایستد اشتباه مهلکی میکند، جوان آزادی خواهی که می رود در صف سبز می ایستد اشتباه مهلکی میکند، دانشجوئی که می رود در صف سبز می ایستد آزادی خواه و برابری طلبی است که رفته در صف تحکیم وحدت ایستاده است. چرا باید تحکیم وحدت که مردم را فریب داد و برد پای یک انتخابات دیگر، موجه کرد؟ کجا صف ما با اینها یکی است؟ ما باید برویم اعتراض خودمان را سازمان بدهیم، این بحث بحثی است که بی بی سی دارد میکند پرچمی که برمیدارند و رئیس این اُردو موسوی است، ما نباید درون اردوی موسوی برویم دعوای موسوی با احمدی نژاد به ما مربوط نیست ما دعوای دیگری داریم و ما برویم اعتراض خودمان را بکنیم، اصلاً این سم است، قاطی شدن با صف سبز سم است، قاطی شدن با صف سیاه سم است .
کورش مدرسی : استفاده میکنید و بعد پیروز یکی دیگر می شود و این منطق فریب کارانه ای است، شما می روید در ارتشی شرکت میکنید که لباس سبز تن آنها است، بالاخره آن ارتش پیروز می شود و بعد همان ارتش میاید و شما را سرکوب میکند؛ دفتر تحکیم وحدت در دانشگاه پیروز بشود خیلی به نفع دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب است؟ در کارخانه شورای اسلامی موسوی پیروز بشود به نفع طبقه کارگر است؟ ميپرسم آيا اگر رهبر آزادی زن خانم زهرا رهنورد بشود خیلی به نفع زن است؟ چه کسی این را گفته؟ حالا ما باید بیائیم و به سياق خانم رهنورد قرار گرفتن يک گل بته در کنار حجاب اسلامى را به عنوان يک قدم پيشرفت در حقوق زن بحساب بياوريم؟ لابد نقش اين گل در کنار حجاب سیاه برای بعضی پیشرفتی است اما این چه ربطی به آزادی زن دارد؟ چه ربطی به خلاصی فرهنگی جوان دارد؟ چه ربطی به خلاصی طبقاتی طبقه کارگر از محنت و فقر و بدبختی و بی حقوقی دارد؟ اينها دعوای درون صف بورژوا است و ربطى به مردم ندارد. اعتراض ما بر حق است. ما بايد به اعتراض خود بپردازيم. هر آن ممکن باید اعتراض بکنیم و وقتی در صف دشمنان ما انشقاق افتاده بیشترین اعتراض را باید بکنیم و بیشترین استفاده را باید بکنیم. منتهی سم است که با اینها قاطی بشویم، باید همه ببیند این صف جدا است. فریب کارانه است کسی فکر کند درون تظاهرات سبزها حضورمييابد و با پرچم قرمز به جايى ميرسد. میزنند و چنين نقشه اى را خراب میکنند. مگر یادمان رفته چپی ها رفتند در تظاهرات خمینی با شعار زنده باد سوسیالیزم شرکت کردند؟ آيا پیروز شدند؟ کسى که اينکار را ميکند قبل از هر چيز لباس خمینی تن مردم میکند. با شعار سوسیالیزم که نمی شود رفت درون تظاهرات خمینی شرکت کرد. مگر کمونیستها می توانستند بروند در پانزده خرداد شرکت کنند؟ در اين ميان یک مشت آدم اپورتُونیست افتادند وسط و مردم را دارند میبرند گوشت دم توپ دعوای بین احمدی نژاد و موسوی میکنند. نه احمدی نژاد نماینده مردم است و نه موسوی نماینده مردم است. نه لباس سبز لباس مردم است نه لباس سیاه احمدی نژاد لباس مردم است. احمدی نژاد یک جنایت کار خالص لمپن است و نماینده لمپنیسم مطلق آن جامعه است. موسوی هم نماینده جمهوری اسلامی و مدل تاچری آن حکومت است. ميپرسم حالا تاچریسم در ایران پیروز بشود به نفع طبقه کارگر است؟ چه کسی گفته؟ پیروز این صف فقط و فقط پیروز صف سبز موسوی است؛ پیروز صف سبز طبقه کارگر نیست. وظیفه ما این است که اعتراض بکنیم، وظیفه مان این است که صفمان را سازمان بدهیم و وظیفه مان این است که دعوای درون دشمنان را استفاده کنیم. صف طبقه کارگر صف آزادی خواهی و برابری طلبی و صف انسانهائی که واقعاً برای آزادی و برابری مبارزه میکنند. اين صف را مستحکم سازيم و برای جنگ نهائی خود آماده کنیم. آيا امروز آن جنگ نهائی است؟ کسی که به مردم میگوید که امروز این جنگ، جنگ نهائی خود مردم است دارد سر مردم کلاه میگذارد .
کورش مدرسی : چنين حکمى در مورد خيلى جنبشها صدق ميکند. در عمق فاشیسم هیتلری هم جنبش برای این بود که از فقر نجات پیدا کنند. ادعاى عمق جنبش که استدلال نيست. تاکيد من بر اينستکه پرچم طرف سبزاست. آسمان ريسمان حول باصطلاح عمق جنبش، و در عوض چشم پوشيدن بر اين پرچم تنها فرصت طلبی است. درست با این استدلال هزار بار مردم را برده اند و گوشت دم توپ طبقات بورژوا کرده اند. هر جائی مردم به خیابان میایند ته دلشان آزادی می خواهد و ته دلشان نجات از فقر میخواهد. مگر کسانی که آمدند و گفتند زنده باد خمینی ته دلشان خمینی می خواست؟ نه. آن مردم ته دلشان، از دست رژیم شاه جوش آورده بودند و آزادی می خواستند. مگر خواست انقلاب پنجاه و هفت آزادی نبود؟ مگر پرچم آن دست اسلامی ها نیفتاد؟ آيا یک بار دیگر ما بياييم و همان کار را تکرار کنیم؟ یک بار پرچم را دست یک آخوند خندان( خاتمی ) دادند، سید خندان را آوردند گذاشتند جلو مردم و هشت سال به عمر جمهوری اسلامی اضافه کردند؛ حالا یکی دیگر را با لباس سبز که حتى چهار کلمه در مورد حقوق مردم را بزبان نمياورد، اصلاً خودش هم نمی فهمد چه چیزی دارد میگوید، این را حالا می خواهند نماینده اعتراض مردم بکنند؟ اعتراض مردم به حق است و این سیستم ناحق است؛ این سیستم پوچ است و رفتن در صف اعتراض سبز پوچ است. حرف من اينستکه شکست می خورید و آخر سر هم هشت سال دیگر یک جمهوری سبز اسلامی به ما تحمیل می کنند. لابد بعد از آن دوباره یک احمدی نژاد این دفعه قهوه ای میاید . از خود بپرسيد آيا اين پیشرفت است؟
کورش مدرسی : در عوض من ميپرسم آيا اگر موسوی رای می آورد کودتا نبود؟ کل پدیده انتخابات آنها يک کودتا بوده است. حتى در بهترين حالت خود، کل انتخابات اينها يک تقلب است. پوچ است. اینها یک سری بودند که طرفدار موسوی بودند، طرفدار همین اسلام سبز بودند و فکر میکردند اسلام سبز بهتر از اسلام سیاه است. جمهوری اسلامی سبز بهتر از جمهوری اسلامی سیاه است و آخوند سبز بهتر از آخوند سیاه است. یک عده رفتند شرکت کردند. همين جماعت مدعى هستند و تصور ميکنند که بر علیه انها کودتا صورت گرفته است. ميپرسم در اين ميان، دعوای بین اسلام سبز و سیاه به من چه مربوط است؟ مگر من ناظر بین احمدی نژاد و موسوی هستم؟ اصلاً این انتخابات پوچ بود. اینها مردم را فریب دادند و پای انتخابات بردند. مردم را فریب دادند و جا دارد همين مردم یک بار باید برگردند رو به فريبکاران بگویند خجالت بکشید! چرا ما را فریب دادید؟ مگر معلوم نبود جمهوری اسلامی پوچ است، انتخابات آن پوچ است؟ جا دارد پرسيد حالا موسوی بیاید سر کار خیلی وضع ما بهتر می شود؟ چرا پستانک فریب در دهان مردم می گذارید؟ چرا مردم را فریب سیاسی میدهید؟ چه کسی گفته انتخابات به حق بوده است؟ کسی که رفته در انتخابات شرکت کرده سرش را کلاه گذاشتند. مگر قرار بود رای مردم این باشد؟ مگر قرار بود رای مردم به جايى برسد؟ رای مردم قرار بود بین آخوند سیاه و آخوند سبز یکی را "انتخاب" کند، همين و بس. در اين ميان هستند کسانى که از نتيجه معرکه ناراحتند به ما مردم هیچ مربوطی نیست. آخوند سیاه یا آخوند سبز کدامشان انتخاب شده است یکی از یکی جنایت کار تر و یکی از یکی کثیف تر و یکی از یکی دزد تر و یکی از یکی مفت خور تر هستند.
تاکيد اصلى من اينستکه با هر معنى تقلبى صورت گرفته شده باشد، و یا حتى اصلاً کودتايى رخ داده يا نداده باشد، تغييرى در خواست ما داده نميشود که این سیستم باید برود. برای بشریت ننگ است که آدم را مجبور کنند چندين شیفت کار کند و از گرده اش کار بکشند، بی دستمزد باشد و بیکارش کنند، به فقرش بکشند. سیستمی که روی این چنین نظامی ایستاده است را نباید قبول کرد. باید اعتراض کرد و معلوم است که باید اعتراض کرد؛ ولی چرا لباس سبز بر تن اين اعتراض میکنید؟ چرا لباس سیاه بر تن اين اعتراض می کنید؟ بر همين مبنا آن کسی هم که به احمدی نژاد رای داده است لابد دارد می رود که اعتراض اش را بکند؛ لابد به دزدی اعتراض میکند! چند نفر را میتوانید در اطراف خود سراغ بگيريد که در ایران رفتند به احمدی نژاد رای دادند و فکر میکردند دارند پدر دزدها و گردن کلفتها را در مياورند؟ اینها کم بودند؟ یک عده هم رفته اند رای دادند به موسوی، چون می خواهند "آزادی" داشته باشند! آن دست بند سبز دست بند بردگی است، دستبند سبز بردگی است، این دستبند سبز را درآورید و دور بیندازید .
کورش مدرسی : مردم صد میلیون هم آمده باشند تغييرى در ماهيت پرچم سبز نميدهد. دو ميليون مردمى که به استقبال خمینی رفتند، همگى اشتباه کردند. نه تعداد مردم بلکه منطق حرکت را بايد ديد. بيشتر از دو میلیون نفر به استقبال خمینی رفتند، از خودتان بپرسيد آيا خیلی حق داشتند؟ حق نداشتند. اعتراضشان به رژیم شاه به حق بود اما پرچمی که حول آن جمع شده بودند بیخود بود. همان پرچم کشتارشان کرد. پرچم آن روزشان، سی سال است که آنها را به بدبختى کشانده است.
کورش مدرسی : من کجا گفتم برگردند خانه؟ من می گویم لباس سبز را دربياورند و صفشان را از صف سبز جدا کنند. بازى انتخابات و "کودتا شد" و باندرول سبز رنگ روی صورت خود را دور بياندازند. اگر کسی می خواهد اعتراض کند باید برود و بگوید آزادی و برابری. بگويد و ما اصلا جمهوری اسلامی نمی خواهیم. اين خواست و اعتراض مردم چه ربطی به دعواى درونى رژيم دارد؟ به فراخوان موسوی هیچ جائی نروند، به فراخوان کروبی هیچ جائی نروند، بجايش اعتراض خود را برپا دارند. لازم نیست آدم به فراخوان موسوی و کربی به جائی برود. بايد هر کسی دارد به فراخوان موسوی و کروبی میرود باید به او بگوئید که نرو! بیا ئید اعتراض خود را جای دیگر برپا بداريم.
کورش مدرسی : در پاسخ ميگويم، ببخشید محمل قانونی دارند برای اینکه بتوانيد در چهارچوب جمهوری اسلامی مبارزه کنید. دارند جمهوری اسلامی را به شما می اندازند. تاکيد منهم همين است. در این وسط یک شامورتی بازی شده که دارند جمهوری اسلامی سبز را به مردم می اندازند. آدم گریه اش می گیرد وقتی می بیند چگونه مردم دستبند سبز دست کرده اند. چرا دستبند قرمز آزادی و برابری دور دستان آنها نیست؟ چرا طبقه کارگر بعضی هایشان را لباس سیاه احمدی نژاد تن اش کرده اند؟ آيا به این باید رضایت داد؟ نه، به مردم باید گفت بروید، اعتراض کنید، آره مردم باید اعتراض کنند، خیلی کارها می شود کرد، مردم باید از این شکافها استفاده کنند. طبقه کارگر باید بیشترین استفاده را بکند برای اینکه پرچم خودش را به پرچم اعتراض مردم تبدیل بکند. اما کدام اعتراض را؟ اعتراض در جريان، آن اعتراض اعتراضى به رهبرى سبزها است، اعتراض جمهوری اسلامی چی ها است و اعتراضی است که در چهارچوب جمهوری اسلامی محبوس است. در اين صف ميخواهند که ما مردم تنها نوک دماغمان را ببینیم، به اصطلاح لبخند ملیح آقای موسوی و فمنیسم خانم زهرا رهنورد که باید با میکروسکوب الکترونیکی کشف اش کرد، رضايت بدهيم. ميخواهند همراهشان شويم و کل آینده و آزادی و بشرت و همه چیز را بفروشیم. خوب دو ماه، یک سال دیگر می نشینيد درست مثل دوره آقای خاتمی حسرت می خورید که دیدید چه اشتباهی کرديد، دیدید و متوجه نبوديد. خاصیت يک حزب سياسى در دنباله روی نیست. برعکس، هر اتفاقی که افتاده است، باید جلو رفت و جربزه داشت و به مردم گفت این کار را نکنید! اعتراض حق شما است اما اعتراض جای دیگری است .
اگر از من می پرسید امروز اگر کارگران ذوب آهن جمع بشوند، به بهانه انتخابات جمع بشوند، و یک اطلاعیه بدهند بگویند این دولت و هیچ کدام از اینها، ما را نمایندگی نمی کنند؛ اگر کارگران با هر زبانی که متناسب تناسب قوای خودشان است بگویند این دولت سرمایه داران است، طبقه کارگر را نمایندگی نمی کنند و ما هيچ کدام را نميخواهيم، نه سبز می خواهیم و نه سیاه می خواهیم، ما آزادی می خواهیم، ما برابری می خواهیم، اگر تناسب قوا آنها اجازه میدهد اگر اتحاد انها اجازه میدهد بگویند ما بیشتر ش را می خواهیم؛ هویت مستقل خودشان را بگویند، اگر کارگر نفت این حرف را بزند آنوقت صحنه سياسى ايران دگرگون ميشود. اگر امروز کارگر ایران خودرو ، کارگر ایران خودروی که این همه بر سرش درامده، اگر کارگران نیشکری که این همه بلا سرشان درآورده اند و در دولت میرحسین موسوی بدتر از آنرا بر سر او درمی آورند؛ اگر برگردد بگوید من نمی خواهم و اینها هیچ کدام من را نمایندگی نمی کنند، پرچم من این است من آزادی می خواهم، من برابری می خواهم، من حکومت سرمایه داران نمی خواهم، به نظر من صحنه سیاست آن جامعه همان روز عوض می شود. اگر کسی می خواهد پیروز بشود راه اين است.همين چند مدت پيش دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در راه دفن دفتر تحکیم وحدت بودند. اعتراض دانشجويان آزاديخواه به خاطر این بود که تحکيم وحدت مردم را فریب داد، به خاطر اینکه مردم را به جنگی برد که معلوم بود شکست خواهند خورد. در کشمکش امروز در تکرار همان صحنه شامورتی بازی دوباره تحکيم وحدت جان گرفته و دوباره یک خاتمی دیگر را دارند به مردم قالب ميکنند. اينها در عقب راندن صف آزاديخواهى و برابرى طلبى در همان دانشگاهها، همه آنچه که نتوانستند با کمک سرکوب و دستگاه اطلاعات بدان موفق گردند، امروز با پرچم سبز آن بدان دست مييابند. با پرچم سبز اعتراضات دانشجويى را عقب میزنند. این هوشیاری را باید دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب داشته باشند. امروز روز اعتراض است، منتهی نه روز اعتراض سبز. روز اعتراض آزادی خواه ها و برابری طلبها است. به هر زبانی که میتوانند در کارخانه در محله و هر جا که ميتوان بايد اعتراض کرد. ميشود در محله آگهى نصب کنيم که اینجا حوزه انتخابی هیچ کدام از کاندیداها نیست و ما این انتخابات را اصلاً انتخابات نمی دانیم. ما آزادی میخواهیم، ما برابری می خواهیم. چرا باید دستبند بردگی سبز بر دست کنم؟ چرا باید زیر پرچم سبز بردگی بروم؟ این پرچم پرچم انقیاد زن است. این پرچم یک پرچم انقیاد طبقه کارگر است. این پرچم پرچم انقیاد آزادی خواهان و برابری طلبان است. چرا من باید زیر این چنین پرچمی بروم؟ چه کسی است که من را فرا میخواند زیر آن پرچم بروم؟ مگر من زیر پرچم هخا رفتم؟ مگر من زیر پرچم ترک پرستان و عرب پرستان و فارس پرستان و کُرد پرستان رفتم؟ این پرچم پرچم حزب دمکرات در کردستان است. مردم را دارید به زیر پرچم حزب دمکرات در کردستان فرا می خوانید؟ حزب دمکرات بیاید از جمهوری اسلامی بهتر است؟ برای چه کسی بهتر است؟ برای کارگر کارخانه های سنندج و سقز و کرمانشاه هم بهتر است؟ چه کسی گفته؟ آنها حقوق طبقه کارگر را محترم تر می شمارند؟ تاریخشان این را نشان داده؟ مطالباتشان این را نشان میدهد؟ چه کسی این حرف را زده؟ چرا ما باید کارگر و زحمت کش و مردم آزادی خواه و شرافتمند ان جامعه را به زیر پرچم حزب دمکرات فرابخوانیم؟ مگر خودمان پرچم نداریم؟ مگر آن مردم پرچم ندارند؟
بحث من این است اعتراض مردم به حق است و آن پرچم ها پوچ است، آن صفها پوچ است. ما باید هر جوانی که دارد در این صفها میرود یقه اش را بگیریم و به او بگوئیم و قانع اش بکنیم که تو به این صف تعلق ندارى. تو نه به صف سبز تعلق داری و نه به صف سیاه. هر کارگر آگاهی باید یقه کارگری بغل دستى، چه سمپاتی به سبز داشته باشد چه سمپاتی به سیاه دارد، را بگیرد و بگوید هیچ کدام از اینها صف تو نیست. بگويد اعتراض ما اعتراض دیگری است، اعتراض ما به بردگی مزدی است؛ بگويد اعتراض ما به این است و صفمان را باید مستحکم کنیم و اتحاد درونی مان را قوی کنیم، ما بايد ابراز وجود اجتماعی مان به اسم خودمان باشد؛ دليلى ندارد زیر عبای آقا ابراز وجود اجتماعی بکنیم، او هم یک آقای دیگر مثل بقيه است.
کورش مدرسی : من نمی گویم نظاره گر باشیم. اولاً مردم حق دارند تظاهرات بکنند. سرکوب اعتراضات و تظاهرات توسط هر کس؛ حمله به صف اعتراض مردم توسط هر دولتی و منجمله دولت جنایت کار اسلامی محکوم است. منتهی بحث من این است مردمی که دارند آنجا میروند من به انها می گویم انجا نروید بروید یک جای دیگر چون آن میدان جنگ ما نیست، مثل این است که شما بگویید مردم رفتند در جنگ ایران و عراق دارند کشته می شوند. آنوقت شما بگوئید چطوری علیه صدام مبارزه کنیم. بحث این است که این جنگ جنگ من نیست، من ایرادم به این است که اصلاً چرا این جوانها را به این جنگ بردید؟ این جنگ جنگ ما نیست ما باید برویم جنگمان را با کل رژیم بکنیم. با پرچم سبز نمی شود که به جنگ رژيم رفت. حرف من اينستکه این پرچم سبز را دور بياندازید این علامت بردگی است .
کورش مدرسی : اینها فریب خورده اند. این اشتباه تیپیکی است که همیشه شده، گفتم یک عده زیادی رفته اند با نیت خالص آزادی خواهانه و برابری طلبانه و با نیت خالص انقلابی به استقبال خمینی رفتند، سوال اينستکه که آيا چیزی را تغیير داد. نیت من و شما در اين ميان در اصل مساله تغييرى ايجاد نميکند.
کورش مدرسی : خوب شاه را کنار زدند، پرچم روشنی نبود و نتیجه جمهوری اسلامی شد. آيا چیز خوبی شد؟ سی سال حکومت کشتار کمونیستها و آزادی خواه ها و بیچاره و بدبخت کردن جمعیت یک مملکت حاصل آن شد، اين خوب شد؟ آيا براى کسى که آزاديخواه و برابرى طلب است حکومت اسلامی يک دستاورد است؟ اين حکومت البته برای کسانی يک دستاورد هست، ولی برای من نیست. برای من، برای طبقه کارگر برای انسانیت در آن جامعه حکومت اسلامی پیشرفتی نبود. یکی دیگر بود مثل آن. یکی آمد شاه بود حالا یکی دیگر آمد و همان کشتار را کرد و همان سرکوب را کرد و همان فقر را به مردم تحمیل کرد. چرا این یکی بهتر از ان است؟ خوب درست حکومت شاه رفت، حکومت شاه رفت، ولی جای آن چی آمد؟ بعد از این انقلاب پنجاه و هفت، بعد از این تجربه دوم خرداد، ما مردم بايد يک سئوال اساسى را درون مغزمان فرو کنیم که فقط رفتن کافی نیست. سئوال این است که چه چیزی جای آن می آید؟ شما اگر فقط مردم را به جلو هُل بدهيد، آن چیزی که جای آن می آید ممکن است از این یکی بدتر باشد. سئوال امروز اينست که بعد از سی سال، ما حالا باز برگردیم یک رژیم اسلامی سبز داشته باشيم، تا بعدا اين رژيم خرد خرد نیمه سبز و بعدا لابد ارغوانی و زمانى بلاخره زرد بشود؟!!! این فلسفه زندگی هر کسی هست فلسفه زندگی اکثریت بشریت نیست که ميخواهد همين امروز آزاد باشد. مگر ما چند سال زنده هستیم؟ ما می خواهیم همين امروز آزاد باشیم.
کورش مدرسی : خوب انقلابی که سر ندارد با سر می رود ته چاه! مگر می شود حرکت آدمها را بدون مغز آنها توضيح داد، مگر انسان هشت پا است که فقط با پاهاى خود بدور خود ميچرخد؟ حرکت مردم، اگر سر می خواهد داشته باشد پرچم آن است، خواست آن است. آن چیزی است که اين حرکت ميخواهد، نه فقط آن چیزی که نمی خواهد. معلوم است کسی از اين مردم ايران جمهوری اسلامی را نمی خواهد. در اين حرکت معين بايد دقت کرد که صف اين حرکت نه جمهوری اسلامی، بلکه فقط احمدی نژاد را نمی خواهد. اين حرکت یکی دیگر شبیه به آن را دنبال ميکند. بخش ديگرى از همان جامعه هم لابد احمدی نژاد را می خواهند. گفته ميشود اکثریت مردم ایران احمدی نژاد را نمی خواهند؟ چه کسی این چنین آمار گیری کرده است؟! اکثریت مردم ایران جمهوری اسلامی نمی خواهند، همين مردم را در کنجى قرار داده و انتخاب ميان سگ زد و شغال انتخاب را جلوى رويشان قرار داده اند. حالا امروز سگ زرد رای نیاورده شغال رای آورده است. بس نيست ما را دارند میکشانند به میدان بیائیم که به طرفداری سگ زرد تظاهرات هم بکنيم! چرا؟ این عقل است؟ این آینده فرزندان ما است؟ این آینده این جامعه است؟ این آینده خود ما است؟ چرا باید به این چنین چیزی تن بدهیم؟
ما اصلاً نه سگ زرد می خواهیم نه شغال می خواهیم و نه سبز می خواهیم نه زرد می خواهیم، ما هیچ چیزی کمتر تمام آزادى و برابرى را قبول نميکنيم. زنده باد آزادی و برابری! گر زورمان میرسد زنده باد سوسیالیزم را هم بگوئیم. باید زورمان برسد. ما باید جنگ خودمان را بکنیم و از تمام دعوا مرافعه های درون رژیم هم حداکثر استفاده خودمان را بکنیم. منتهی این اشتباه است که فکر کنید استفاده کردن یعنی اینکه بروید جزو یکی از آنها بشوید. چون با هر استفاده احتمالى که ببريد بجايش هشتاد یا نود درصد از ميليونها جمعيت را دو دستى تحویل همان خط سبزمیدهید. تا بیست سال دیگر، سد دفاعی آنها را پائین می آورید، فهم آنها را نسبت به ماهیت ارتجاعی رژيم و جناحهايش پائین می آورید؛ درست همان طوری که فهم مردم و سطح درک مردم نسبت به رژیم خمینی پائین آمد به خاطر اینکه درون صف خمینی رفتند .
کورش مدرسی : چکار میکنند؟ فراخوان شما به جیب آقای موسوی می رود . کمونیستها حتماً می توانند و خیلی کارها می شود کرد. ببینید فضا موجه شده برای اعتراض کردن، هنر این است که مردم را یک طوری سازمان بدهیم، هنر این است که در محل یک حرکتی به وجود بیاوریم که اعتراض صورت بگیرد منتهی درون جیب سبز یا سیاه نرود. اعتراضی که درون جیب سبز یا سیاه برود به ضرر خود اعتراض علیه جمهوری اسلامی و به نفع جمهوری اسلامی است. فرمول ادامه حیات جمهوری اسلامی است. در نقطه مقابل من دارم میگویم، درون کارخانه ها پرچم "ما هيچ کدام را نميخواهيم" را سازمان بدهيد. من می گویم کارگران هرکارخانه ای یک اعلامیه بدهد بگوید من دولت سرمایه دارها را نمی خواهیم و انتخاب ما این نیست. آنوقت به نظر من ده قدم انقلاب را نزدیک کرده است. به نظر من دانشجوهائی که بگویند آزادی و برابری و رنگِ سبز بودن و زرد بودن و سیاه بودن را نمی خواهیم، دستاورد خودمان را دفاع کنیم، آنوقت انقلاب خود را نزدیکتر ساخته ايم. به نظر من مردم در صورتيکه مردم در محله خود تابلو بزنند و بگویند این محله مربوط به هیچ جناحی نیست و اين جناحها را نمی خواهیم، بگويند زنده باد آزادی و برابری، بگويند که این محله معتقد به هیچ جناحی نیست و ما با اين جناحها نمایندگی نمی شویم؛ آنوقت به نظر من فردا اتحاد در این محله ده برابر شده است و قدرت دفاعشان در برابر جمهوری اسلامی صد برابر شده است.
پایان بخش اول