کورش مدرسی : ممکن است درست باشد چون به نظر میرسد که با سخنرانی خامنه ای در نماز جمعه این هفته، جناح خامنه ای ـ احمدی نژاد ـ سپاه پاسداران پای جنگ درصورت لزوم تا آخر رفته اند. خامنه ای احتمال تجدید انتخابات و قبول تخلف کلی را منتفی دانست. این یک واقعیت است اما اینکه بتواند این لقمه را قورت دهد یا نه بستگی به قدرت جناح مقابل هم دارد.
"جناح سبز" علیرغم اینکه توانسته بخشی از مردم را به تحرک دربیاورد و علی رغم اینکه این توهم را در میان بخشی از مردم به وجود آورده است که اگر به این جناح اقتدا کنند وضع شان بهتر می شود، صف اش بشدت پراکنده تر از جناح مقابل است. رهبری ندارند، سازمان درستی ندارند، و پرچم آن، پرچم بهبود در چارچوب جمهوری اسلامی، نقطه ضعف اش است. بنظر نمی رسد رهبری، پرچم و عزم تحقق خواسته خود را هم ندارد. همانطور که در اول برنامه اشاره کردید، چهره اصلی اینها رفسنجانی است که فعلاً قهر کرده و سکوت را برگزیده است. مردم را به خیابان می کشانند با این توهم که اعتراض شان به جایی می رسد و وقتی که مردم را سرکوب می کنند، اینها قهر میکنند و سکوت می کنند. اگر طبقه کارگر مستقل این جنگ سبز در جامعه از خود تحرکی نشان ندهد این سیر می تواند به پیروزی کامل جناح خامنه ای ـ سپاه پاسداران ـ احمدی نژاد تبدیل شود.
به عکس تصور بخشی از جامعه که توهم این را دارد که پیروزی احمدی نژاد وضع بهتری برای بخش های کم درآمد جامعه بوجود خواهد آورد، پیروزی هر کدام از این جناح ها نسخه به روز سیاه نشاندن بیشتر طبقه کارگر و زحمتکش جامعه است. کارخانه های به اصطلاح غیر سود ده یا کم سود ده را می بندند، دستمزدها را پایین تر می آورند و اختناقی را بوجود می آورند که طبقه کارگر نتواند از خود دفاع کند. این یک شق است
اما شق دیگر و خطرناک تر این است که نه جناح اصلاح طلب در موقعیتی است که بتوانند سپاه ، ارتش و کل دار و دسته اوباش بسیج و گله های حزب الله را در هم بشکند و نه طبقه کارگر و مردم زحمتکش قدرت، سازماندهی و آمادگی این کار را دارند. در نتیجه در غیاب این قدرت کارگری ایران میتواند زیر سایه تفنگ دارودسته های بسیج، قوم پرستان و ناسیونالیست های میلیتانت به هرج و مرج کامل کشیده شود و لبنانیزه یا عراقیزه شود. موقعیتی که ما به آن سناریوی سیاه گفته ایم. سپاه و بسیج جایی را می گیرد، دارو دسته های دیگر جای دیگری را، این یکی سنگر های طرف مقابل (این یا آن محله در هر شهر و روستا) را توپ باران میکند آن یکی به خودش بمب میبندد و هر اجتماعی را مورد حمله قرار میدهد و غیره. پدیده ای مثل عراق که هر کس سر بغل دستی را می برد و شیرازه جامعه از هم پاشیده شده است.
ما در سالهای گذشته تلاش کرده ایم و الان بخصوص تلاش می کنیم که به مردم قدرت دفاعی ای بدهیم که مانع از بهم پاشیدن شیرازه جامعه شود ، سرازیر شدن جامعه ایران به عمق یک سناریوی سیاه یک آلترناتیو دائما موجود است که تنها با یک نیروی توده ای انقلابی سازمان یافته به زیر پرچم کمونیسم طبقه کارگر ممکن است. منظور من از نیروی توده ای انقلابی تنها جمعیتی که دور هم می شوند، نیست. چنین جمعیتی بشدت سرکوب می شود. دارودسته های اسلامی و قوم پرست سازمان و اسلحه دارند، طبقه کارگر نه سازمان دارد و نه اسلحه. اینها سیاست و افق یکپارچه تری دارند و ما نداریم. طبقه کارگر که قدرت و ستون فقرات ماست در میدان نیست. در نتیجه کسی که می خواهد انقلاب کند و از پیکره جامعه دفاع کند در موقعیت بسیار ضعیفی قرار دارد. نیروهای مقابل میتوانند هر بلایی را بر سر جامعه بیاورند.
ما طی سالهای گذشته تلاش کرده ایم که این واقعیت را همیشه جلوی چشم بگیریم؛ زمانی که منصور حکمت این بحث را آورد که سرنگونی جمهوری اسلامی فقط یک راه ندارد و اگر جمهوری اسلامی سرنگون بشود گویا قرار است همه جا گلستان شود توهم است. سرنگونی جمهوری اسلامی با تضمین مدنیت در جامعه امر درستی است و امروز طبقه کارگر مهمترین رکن این نوع سرنگونی است. در غیاب این قدرت جمهوری اسلامی اگر سرنگون هم بشود ممکن است ایران مانند یوگسلاوی ، عراق ، لبنان یا سومالی هفتاد پارچه تبدیل شود و هر دار و دسته ای بر بخشی حکومت کند. این ممکن است.
کورش مدرسی : بستگی به منفعت شان دارد. اینها جنگ خودشان را می کنند و طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه باید حواس شان به جنگ خودشان باشد. جناح های رژیم ممکن است با هم کنار بیایند و ممکن است با هم کنار نیایند. منطق حکم می کند، بخاطر منفعت نظام، جایی با هم کنار بیایند. یک جایی با هم تاخت بزنند و کوتاه بیایند.
اما در این میان افراد و بخش های ماجراجو هم کم نیستند. ممکن است از دل جناح اصلاحات، مانند دوره های قدیم تر، حرکت ها و سازمانهای چریکی- تروریستی بیرون بزند. جریاناتی که فکر می کنند جناح حاکم را با ترور کردن این یکی می شود سرنگون کرد. می خواهم بگویم اگر ما، اگر طبقه کارگر، به عنوان یک نیرو وارد این میدان نشویم، همه این سناریوها جلو چشم مان روی می دهد.
سطحی ترین تصور این است که فکر کنیم به خیابان می رویم و جلو صف تظاهرات قرقر میگیریم و آن را به جایی دیگر میبریم. تظاهراتی که برای اعتراض به نتیجه انتخابات شکل گرفته است را نمیتوان به زیر پرچم جمهوری سوسیالیستی برد. نه بخش اعظم آن تظاهر کنندگان به این جنگ می آیند و نه اگر بیایند، در این تناسب قوا، جز کشتار چیزی نصیب شان میشود. این یک تصور بسیار کودکانه و خرده بورژوایی از سیاست ،انقلاب ، و رهبری است. اینها فکر می کنند اگر به فرمان آنها ده هزار نفر کشته شوند خودشان و حزب شان قهرمان و رهبر است.
مجاهد هم همیشه لیست کشته شدگان اش را به عنوان مدال قهرمانی رهبری اش می آورد. در دنیای واقعی ارتشی که این همه کشته داده باشد و به جایی نرسیده باشد فرمانده و رهبر اش را برکنار میکند نه اینکه به او مدال میدهد.
کورش مدرسی : اعتصاب عمومی برای چه؟ برای تغییر انتخابات؟ یا اعتصاب عمومی از سر استیصال؟
آنچه در این تحولات مورد کشمکش است ریاست جمهوری موسوی است. کسی که فراخوان اعتصاب عمومی میدهد دارد در این میدان بازی میکند. اینها همان جناح موسوی اند که می خواهند در دعوا های شان مردم را به اعتصاب عمومی بکشند.
اولین شرط قدم برداشتن بسوی انقلاب و آزادی این است که متوجه بشویم خواست موسوی به ما بی ربط است. ما نه برای موسوی و نه برای افراد دیگر اعتصاب نمی کنیم. چرا باید خانواده من کارگر، که اگر سر کار نروم گرسنه میماند، برای رئیس جمهور شدن این یا آن گرسنگی بکشد؟ این ادامه سیاست دفاع از جناح موسوی است.
بحث من این است که این جنگ میان دو جناح یک جنگ است. این جنگ مجموعه از نبردها است که اشکال مختلف به خود میگیرد. طرفین در هر نبرد می توانند تاکتیک های مختلفی علیه هم بکار ببرند.اولین شرط آزادی این است که خودمان را از این توهم که این جنگ ماست آزاد کنیم و بگوییم این جنگ، جنگ ما نیست.
کورش مدرسی : این "بعضی ها" که شما به آنها اشاره دارید وجود دارند. اینها بخشی از جامعه هستند که در چهارچوب جمهوری اسلامی، با حفظ "موضع ناراضی" می توانند زندگی کنند. ولی اگر ادعا کنند که از این طریق دست جمهوری اسلامی از سر مردم کوتاه میشود، دارند کلاه بزرگی بر سر جامعه میگذارند. بخشی از جامعه ایران منفعت اش ایجاب نمیکند که انقلابی صورت گیرد. اگر کمی فشار فرهنگی کم شود، اگر در تصرف ثروت جامعه بهتر به بازی گرفته شوند راضی میشوند. به لحاظ اقتصادی زندگی شان را دارند، شرکت دارند ، ساختمان می سازند ، مقاطعه کارند، اینجا و آنجا سرمایه دارند و رشد می کنند. این بورژوازی جامعه است که نمی خواهد زندگی اش بهم بخورد. این سیاست، سیاست طبقات دارا است که تلاش میکنند به طبقه کارگر و مردم زحمتکش بقبولانند. در این راه حاضر است خانم زهرا رهنورد با مقنعه گل و بته دار را رهبر جنبش زنان معرفی کند.
کورش مدرسی : یلتسین تاریخی داشت. جامعه روسیه جامعه ای بود که در پایین ترین دوران نزولی اش بسر می برد و از درون پاشیده بود . اوضاع فرق می کند . پشت یلتسین بخش مهمی از آپارتچیک و رهبران حزب کمونیست که میخواستند موقعیت کنونی خود را از طریق بازار آزاد تقویت کنند قرار داشتند. دیدن یلتسین مست روی تانک و ندیدن کل دستگاه و دینامیسم پشت آن اشتباه است.
کورش مدرسی : سلطنت طلبان بازنده اصلی سه چهار سال اخیر در ایران بوده اند. به نظر من بخش زیادی از داستان زندگیشان تمام شد. رضا پهلوی و این جریان کلا آن جای سابق را در اردوی ناسیونالیسم ایرانی ندارند.
کورش مدرسی: تا حالا خیلی درسها داشته و امیدوارم درسهای آینده آن به قیمت گزافی که تا حالا پرداخت شده بدست نیاید.
درس اولش این است که به هیچیک از جناحهای جمهوری اسلامی نباید اعتماد کرد.بنا به تعریف هر دو ضد کارگر، ضد آزادی و ضد برابری هستند. جمهوری اسلامی جناح خوب و بد ندارد. به هرکس که بخواهد طبقه کارگر را حتی یک لحظه و حتی تاکتیکی به دنبال این یا آن بخش از جمهوری اسلامی ببرد باید از طبقه کارگر پاسخ روشن، قاطع نه را بگیرد. در نتیجه باید برای همیشه قید رفتن پای انتخابات و این نوع از مبارزه را زد.
درس دوم این است که طبقه کارگر هر انقلابی و یا هر تغییری را نمیخواهد انقلاب و تغییر به نفع خودش را میخواهد و برای آن انقلاب و تغییر باید صحنه را بچیند، برای آن باید نیرو آماده کرد. انقلاب یا تحولی که رهبری آن و اسکلت اجتماعی آن بدست طبقه کارگر نباشد علیه طبقه کارگر خواهد چرخید این حکم تاریخ، حکم منطق و درس همین رویداد ها است.
طبقه کارگر نباید فریفته تعداد آدم ها در خیابان و یا حتی شعار های آن شود. طبقه کارگر باید نگاه کند و ببیند که افق و پیروزی هر تحرک یا انقلاب چیست؟ چه اتفاقی بیفتد مردمی که در آن جنبش به حرکت در آمده اند خود را پیروز میدانند و ببیند که آیا این پیروزی به نفع طبقه کارگر است یا نه؟
درس سوم این است که بدون وجود یک سازمان انقلابی بسیار محکم که به بدنه بخشی از جامعه و بخصوص طبقه کارگر بافته شده باشد ، نمی توان طبقه یا جامعه را به حرکت در آورد. جلو چشم خود می بینیم کسی که دارد اوضاع را می چرخاند یک جناح از جمهوری اسلامی است اینها بخشی از سیاست طبقه سرمایه دار در جامعه اند و تصویر خودشان را به جامعه می دهند. اینها سازمان دارند، حزب دارند، رسانه دارند شبکه محکم ایدئولوژیک دارند. شما نمی توانید بدون وجود سازمانی که واقعاً در طبقه کارگر ریشه دارد جایی را از اینها بگیرید.
طبقه کارگر یکبار دیگر باید نگاه کند و از این صحنه درس بگیرد که در غیاب تشکل، در غیاب تحزب و در غیاب دخالت طبقه کارگر هیچ خشتی را نمیتوان روی خشت دیگری گذاشت. طبقه کارگر دوباره سنگ زیرین آسیاب از آب در می آید. همه چیز روی سر او خراب می شود و این درس بزرگی است.
اگر می خواهیم کاری صورت دهیم ، جلو کشتار در خیابان را بگیریم راهش این است که اتحاد طبقه کارگر را در صنعت نفت، برق، ایران خودرو و کارخانه های صنایع اصلی مانند تراکتور سازی ، ماشین سازی ، ذوب آهن وجود داشته باشند. راهش این است که رهبران کمونیست کارگران تحزب کمونیستی پیدا کنند.
اگر کارگران نفت میتوانستند یک اطلاعیه ساده بدهند واعلام کند که ما دولت سرمایه داران را قبول نداریم و اخطار می دهیم سرکوب ها را تمام کنید، باور کنید کشتار تمام می شد. این یک سیاست است و سیاست افتادن دنبال رویدادها سیاست دیگری.
نه فقط طبقه کارگر، همه انقلابیونی که واقعاً دلشان برای رهایی بشریت می تپد باید بیش از هر زمانی متوجه شوند که بدون سازمان ، بدون حزب ، بدون زحمت و بدون درگیر شدن در همه ی ابعاد زندگی اجتماعی راه به جایی نمی برند. اشتباه است اگر فکر کنیم با یک رادیو یا تلویزیون و چهار تا اطلاعیه یا شعار در خیابان می توان رهبر انقلاب شد. این تصور خرده بورژوای بی صبر ، بی ریشه، ناپیگیر و مذبذب است که فکر میکند همه کارهای دنیا از روی زرنگی و مفت خوری سیاسی انجام میشود. کاراکتر تیپیک خرده بورژوازی.
کورش مدرسی : ببینید، همه طبقات برای اینکه بتوانند کاری را در جامعه انجام دهند باید به آن بعد اجتماعی بدهند. برای بورژوازی دادن این بعد اجتماعی به این معنی است که مردم را قانع کند که این سیاست به نفع جامعه به نفع همه و به نفع کارگر و زحمتکش است. یعنی اینکه باید بیانی به آن می دهند و تئوری برایش پیدا کند که بخش های مختلف جامعه بخصوص مردم زحمتکش ، طبقه کارگر و توده وسیع مردم را برای آن بسیج کند.
سرمایه داران وقتی بخواهند کاری کنند فقط سرمایه دارها را به حرکت در نمی آورند. فاشیست ها هر وقت سر کار آمده اند اتفاقاً بخش وسیعی از نیرویشان مردم کارگر و زحمتکش جامعه بوده است . کارگر و زحمتکش برای این هم نیامده که بخواهد حکومت فاشیستی بسازد؛ فکر می کند که دارد برای یک زندگی بهتر می رود . انگیزه کسی که در تبریز به خیابان آمد وتحریکش کردند و داد بزند "فارسی زبان سگ" است این نبود که سر فارسها را ببرد؛ او هم می خواست دادی بکشد و زندگی را برای خود قابل تحمل تر کند. احساس می کرد در این سی سال جمهوری اسلامی تحقیر شده است و فکر می کرد که چون ترک است تحقیر شده است.
می خواهم بگویم اشتباهی که بسیار پیش می آید و اتفاقاً در میان شریف ترین آدمها شکل می گیرد این است که به انگیزه تک تک کسانی که به آن حرکت آمده اند نگاه می کنند؛ می گویند این آمده است علیه جمهوری اسلامی داد می زند. معلوم است که علیه جمهوری اسلامی داد می زند . کسانی که در تبریز و اهواز به خیابان آمدند، حتی کسی که در زاهدان بمب به خودش می بندد و مسجد را منفجر می کند از نظر خودش با جمهوری اسلامی مبارزه می کند.
اگر درس مهمی هست این است که این که افراد چه فکر میکنند تعیین کننده نیست. تعیین کننده پرچم ، افق و چهارچوبی است که آن حرکت برای خودش بوجود آورده است. اگر به آن افق نگاه کنید بر می گردید و می گوئید من یک کارگرم در صف ترک پرست ها چکار می کنم؟ من برای آزادی مبارزه می کنم. یا من در تهران برای آزادی مبارزه می کنم چرا از صف سبزها سر در آوردم ؟ چرا الله اکبر بگویم؟ اگر فکر می کنید که الله اکبر با آزادی تناقضی ندارد ، هنوز خیلی راه دارید که آزاد بشوید . اگر به عنوان تاکتیک بکار می برید ، این تاکتیک اشتباهی است. کجای دنیا با شعار الله اکبر علیه مذهب انقلاب کرده اند؟ مگر می شود با شعار جاوید شاه به جنگ با شاه رفت؟ باید این پدیده را فهمید و بخصوص برای طبقه کارگر که نباید سرباز طبقات دیگر بشود . به قول لنین اولین سوالی که باید طبقه کارگر از خود بکند این نیست که سیاست من در قبال این جنبش یا آن دولت چیست. سوال اول این است که سیاست آن جنبش و یا این دولت در مقابل طبقه کارگر چیست. اگردولت سرمایه داری است ، دولت من نیست. کسی که جلو صف رفته آیا طرفدار الغای کار مزدی است یا می خواهد سرمایه داری را نگهدارد؟
طبقه کارگر یکبار دیگر باید برگردد و ایمان بیاورد که غیر از خودش کسی دیگر نمی تواند او و جامعه را نجات دهد. و کلید باز کردن معمای جامعه ایران به نفع آزادی و برابری و به نفع بشریت در دست طبقه کارگر و در وجود حزب و سازمانی است که محمل قدرت باشد و امکان دفاع کردن را به او بدهد. نگذارد مردم به جنگی بروند که آخرش را نخوانده اند. حزبی که بداند که از آن جنگ پیروز بیرون می آید نه اینکه کشتار می شوند.
اول این برنامه گفتم که جلو چشم ما دارد صفحات یک تراژدی ورق میخورد. امیدوارم انقلابیون و کمونیست های ایران چشمشان را باز کنند و این تراژدی را ببینند. این توهم که من هم می روم و تکه ای از قدرت را می گیرم اشتباه محض است. بازی کردن در همان میدان بازی بورژوازی است و هیچ تکه ای از قدرت هم دست کسی نمی آید. تکه ای از قدرت را کسی می گیرد که تکه ای از قدرت را دارد و قدرت هم در دادن شعار رادیکالتر نیست. قدرت در جامعه است و باید خودش را در جامعه نشان بدهد.
کورش مدرسی : برای اینکه واقعاً فکر می کنند که کمونیسم همین است و بدین خاطر که کمونیست در آن جامعه احترام دارد . اگر فرضاً آن جامعه هم مثل جامعه اروپایی بود آنها هم اسم خودشان را عوض می کردند. ولی در آن جامعه چپ بودن و کمونیست بودن در طبقه کارگر احترام دارد .اگر کسی را در کارخانه چپ و کمونیست بشناسند به او احترام می گذارند و فکر نمی کنند آدم بدی است .
این سنت هائی است که ریشه در خرده بورژوای بی ریشه و سطحی در جامعه دارد که نه حوصله کاری را دارد و نه کاری را تا آخر پیش می برد. اصلاً روی مزاج ثابتی نیست دنبال هر کس راه می افتد. بخصوص دنبال بورژوازی. یک خط در میان مزاج سیاسی اش عوض می شود و فکر می کند با شامورتی بازی می شود انقلاب کرد. فکر می کند بقیه با شامورتی بازی انقلاب می کنند. همینطور که فکر می کند بقیه تقلب می کنند که بورژوا می شوند. متأسفانه بخش وسیعی از سوسیالیسم جامعه پشت اش را به این جریان داده است.
مشکل این است که طبقه کارگر تشخیص بدهد و قانع شود که باید دست در دست هم بگذارد و قدرتی باشد و لنگری برای جامعه و گرنه بورژوازی جلو می افتد تعداد زیادی از مردم قهرمان را به کشتن می دهد و دست آخر یا سناریوی سیاه می شود و همه چیز بهم می ریزد و یا اینکه اختناق سیاه تری سر کار می آید که در هر حال ما بازنده ایم. اگر طبقه کارگر حواسش نباشد بازنده واقعی این کشمکش طبقه کارگر ایران است.
کورش مدرسی : خواهش می کنم.