رادیو پرتو : کورش مدرسی اول ماه مه امسال ( ١٣٨٩ ) در ایران سرنوشت کمی ویژه پیدا کرد در یک تقاطعی که به نظر میرسد چند ماه قبل تر یک تلاتم های سیاسی تحت عنوان جنبش سبز کاملا فروکش پیدا کرده بود و همه صحبت از شکست جنبش سبز میکردند درآستانه ی روز کارگر به نظر میرسد این تحرک دور تازه ای به خودش میگیرد، شخصیتهای شکست خورده ای از این جنبش سبز رسماً ابراز وجود کرده اند, کروبی و موسوی و غیره و حتی دیگرانی که در حاشیه این تلاتمهای سیاسی کلی خودشان را به در و دیوار زده بودند و به نظر میرسید دچار خمودگی شده بودند انگار جان تازه ای گرفته اند، اینکه کارگر حلقه ی گم شده ی اعتراضات جنبش مردمی می تواند باشد, می تواند جنبش سبز را نجات بدهد و می تواند وضعیت سیاسی را در ایران تحت تاثیر قرار بدهد؛ می خواستم در این مورد صحبتهائی را داشته باشم و سوالاتی را پیش روی شما قرار بدهم، آیا شما با این توصیف به نظرتان میرسد که تحرک تازه ای را مشاهده کردیم یا شما این وضعیت را در فضای سیاسی ایران چگونه دیدید؟
کورش مدرسی: تحرک در اول مه وجود داشت اما تازگی این تحرک در به اصطلاح جنبه ی سبز آن نبود، که به آن می پردازم. جنبه تازه و مهم تحرکات امسال این بود که بعد از انقلاب پنجاه و هفت برای اولین بار بخشی از رهبران و فعالین طبقه کارگر در مقابل کل جنبشهای بورژوازی، از جمله جنبش سبز یا جنبش "جاری"، خود را تعریف کرد. البته در این تحرک تناسب قوا خیلی به نفع این گرایش نبود؛ بیش از هر چیز به دلیل اختناق جمهوری اسلامی. این اولین بار است که می بینیم در سطح توده ای طبقه کارگر ایران تلاش میکند تا با هویت طبقاتی مستقل در مقابل کل طبقه بورژوازی و کل جنبشهای بورژوازی به خود هویت بدهد، در اوضاع دخالت کند. به نظر من این جنبه متمایز و پوینده حرکت اول ماه مه امسال بود. این دست آورد مدیون همه ی کمونیست هائی است که، چه در ایران و چه در خارج کشور، تلاش کردند تا نگذارند اول ماه مه و جنبش طبقه کارگر به پشت جبهه و یا بخشی از جنبشهای بورژوازی تبدیل شود.
اما در پاسخ به سوال شما در مورد سبز باید بگویم که مارکس و انگلس در مانیفست می گویند بخش های مختلف بورژوازی در نزاع های درونی خود همیشه تلاش میکنند تا طبقه کارگر را پشت خود بسیج کنند. تلاش میکنند جنبش خود را نماینده جنبش عمومی و منفعت تمام جامعه، و منجمله طبقه کارگر، معرفی کنند. این همزاد بورژوازی است. اینجا هم جریانات بورژوائي، چه سبز چه سیاه و چه پسته ای و یا سه رنگ و شیر خورشید نشان تلاش کرده و میکنند که طبقه کارگر را به جنبش خود جلب کنند. در نتیجه کاملا درست است که طبقه کارگر می تواند جنبش سبز را نجات بدهد. اما سوال این است که چرا باید این کار را بکند؟ خاصیت این کار برای طبقه کارگر چیست؟ چرا باید طبقه کارگر برود جنبش سبز را نجات بدهد؟ چرا طبقه کارگر باید خط رفسنجانی را نجات دهد ؟ یا چرا باید طبقه کارگر باید احمدی نژاد را نجات دهد یا تقویت کند؟ طبقه کارگر همه این کارها را می تواند بکند.
سبز امید زیادی بسته بود که طبقه کارگر بیاید و به اصطلاح سبز را نجات بدهد. برای این کار فراخوان تظاهرات در مقابل اداره کار را دادند. طرفدارهای رفسنجانی تلاش کردند حول خانه کارگر، توده کارگر را جمع کنند. اجتماع نسبتا بزرگی از کارگران را هم جمع کردند. همینطور طرفداران احمدی نژاد هم سعی کردند، با تبلیغات پوپولیستی یا کارگران را پاسیو کنند یا به نفع خود به میدان بکشانند.
می خواهم بگویم همه ی جناحهای بورژوازی این تلاش را کردند و همه آنهاهم به درجه ای هم موفق بوده اند. گرچه تاکتیک های مختلفی را پیش گذاشتند. جریان سبز، به جای اینکه فرص کنید فراخوان بدهد که مثلا کارگران ذوب آهن در ذوب آهن جمع شوند، کارگران نفت در پالایشگاه ها و غیره، اول مه را ملی کرد. فراخوانی داد که کارگر و غیر کارگر را در روز کارگر حول پرچم بورژوائی جمع کند. فراخوان اجتماع در مقابل اداره کار را داد و اکثریت آنهائی که جمع شدند کارگر نبودند. بیشترشان همان هائی بودند که روز تاسوعا و عاشورا یا روزهای دیگر در چهارچوب جنبش سبز ابراز وجود کرده بودند. اینها این بار هم، مثل عاشورا، محملی پیدا کردند و اظهار وجودی کردند. این فراخوان و اجتماع محملی بود برای اینکه جنبش سبز خودش را یک بار دیگر دور هم جمع کند بدون اینکه کارگر را واقعاً با خودش همراه کرده باشد. بخش اعظم گروه هائی که به خود چپ و کمونیست میگویند هم دقیقاً همین تلاش را کردند که جنبش طبقه کارگر را تبدیل کنند به جزئی، جزء پیگیر، جزء تندتر، جزء قویتر، جزء مهم تر و یا انقلابی "جنبش جاری". که اساساً هیچ ربطی به منفعت طبقه کارگر ندارد. اینها جریاناتی هستند که ما آنها را کمونیسم بورژوائی میخوانیم. اینها همان تاکتیکی را اتخاذ کردند که سبز داشت و البته چندان موفق نشدند.
تاکتیک موفق تر, تاکتیک جماعت خانه کارگر بود که چند هزار کارگر را جمع کردند. اما این هم روی خودشان منفجر شد. وقتی شما واقعاً کارگر را جمع بکنید دیگر نمیشود بساط حسین - حسین یا میر حسین و یا زنده باد رفسنجانی و از این چیزها راه انداخت. اتفاقی که می افتد، و در مراسم خانه کارگر افتاد، این است که کارگر داد خودش را میزند. اینجا دیگر نمیشود ماجرا را با شعار های طبقات دیگر مخلوط کرد. کارگر دهانش را در باره کارگر باز کند اولین چیزی که بگوید از دستمزد گرفته تا بیمه بیکاری تا همه آن مطالبات روزمره و حیاتی را طرح میکند. این مطالبات مستقیم به تخت سینه ی سبز و احمدی نژاد و هاشمی رفسنجانی میخورد. اما این جنبه را سال های قبل هم داشتیم. و عملا "روتین" بود.
به نظر من شاخص برجسته اول مه امسال این بود که فعالین واقعاً کمونیست، کمونیست طبقه کارگر نه کمونیست های بورژوائی، توانستند صدایشان را بلند کنند. توانستند چهره ی دیگری به این ابراز وجود بدهند؛ گرچه اختلاف بین خودشان زیاد بود؛ و طبیعی هم هست که باشد. پروسه ی آگاه شدن و متحد شدن طبقه کارگر یک روزه نیست و تلاش زیادی را طلب میکند. اما در هر حال ما شاهد تولد جدیدی در جنبش طبقه کارگر بودیم .
رادیو پرتو : آنچه که گفته می شود واقعیت این است که در دوره ی تظاهراتهای چند ماه قبل ما اعتراضات کارگری را دیده بودیم که کمی حاشیه ای تر شده بود الان در این دوره, دوره ی گسترش برق آسا و بسیار گسترده اعتراضات کارگری هستیم. گفته می شود که خود این که این جریانات مختلف سیاسی که بحث را روی طبقه کارگر کشیده اند باعث می شود که طبقه کارگر به سطح بالاتری از معادلات سیاسی جامعه کشانده بشود خارج از اینکه نیّت هر کدام از این سبز یا خود حتی خانه کارگر چه چیزی بوده باشد یا نبوده باشد، شما فکر میکنید این واقعیت دارد؟ یعنی اعتراضات کارگری همین الان هم بعد از اول ماه مه و روز قبل از اول ماه مه ادامه داشت و همین طور ادامه دارد؟ فکر میکنید پای کارگر به معادلات سیاسی بیشتر باز خواهد شد ؟
کورش مدرسی : ابتدا یک نکته ای اشاره ای می کنم و بعد جواب سوال شما را خواهم داد.
اینکه شما گفتید مبارزه کارگری فرعی یا حاشیه ای شد، به نظر من واقعیت ندارد. یک جنبش معین آن را در رسانه هایش حاشیه ای کرد. مبارزه طبقه کارگر در همان دوره جنبش سبز در جریان بود به شدت هم در جریان بود. نمی توانست نباشد. مبارزه کارگر برای زندگی کردن و زنده ماندن است. این یک امر روزمره است. آن چیزی که ظاهراً این مبارزه را حاشیه ای کرد در واقع حاشیه ای شدن این مبارزات در مدیا، تبلیغات و خبر رسانی بود که از چپ و راست کاملا زیر سلطه ی سبز و کمونیزم بورژوائی قرار داشت. و گرنه اعتراض طبقه کارگر هیچ وقت حاشیه ای نبود و الان هم به همان شدتی در جریان است که قبل بود و قبلا هم به همان شدتی در جریان بود که قبل تر بود.
مسئله این شد که جنبشی، جنبش سبز، در جامعه به راه افتاد و کل مدیای دنیا و کل مدیای اپوزسیون ایران، به جز معدودی از نیروهای واقعاً کمونیست و یا فعالین کمونیست، بقیه همه مجیز گوی آن شدند. اسم خودشان را ندا گذاشتند، اسم خودشان را سبز گذاشتند، پرچم سبز برداشتند، برگ سبز به نوک شان زدند، کهنه مسلمان های شان و دوباره مسلمان شدند و غیره. و این فضا بود که متن آن به نظر میرسید مبارزه کارگری فرعی شده است. درنتیجه به نظر من مبارزات طبقه کارگر اصلاً فرعی نشده بود و الان هم نیست.
اما در مورد باز شدن پای طبقه کارگر به سیاست، این هم اتفاق جدیدی نیست. گفتم که مارکس و انگلس در مانیفست کمونیست می گویند که شما نمی خواهد زحمت بکشید کارگر را سیاسی بکنید. بورژوازی در دعواهای خودش کارگر را وارد دنیای سیاست میکند. این کشاندن پای کارگر به سیاست هنری از جانب کمونیستها نمی خواهد. خود بورژوازی این کار را میکند. سوال این است که به دنبال کدام سیاسی کشیده می شود ؟ وکلّ جدلی که مارکس و انگلس میکنند و بعد لنین به طور برجسته انجام میدهد، این است که طبقه کارگر را باید در مقابل کل جنبشهای بورژوازی به دنیای سیاست آورد. باید هر قدمی که بورژوازی طبقه کارگر را به دنیای سیاست میکشاندش همراه باشد با توهم زدائی نسبت به جنبشهای بورژوائی و آگاه شدن طبقه کارگر به اینکه تنها کس و تنها جنبشی که می تواند نجات بخش باشد جنبش خود طبقه کارگر، جنبش سوسیالیستی اش است. این مبنای تمام نقد های مارکس، انگلس، لنین، حکمت و دیگر رهبران و فعالین کمونیست طبقه کارگر است.
بورژوازی در نتیجه همه ی این تحرکات طبقه کارگر را به دنیای سیاست می کشاند. سوال این است که آن سیاست چه سیاستی است ؟ طبقه کارگر وقتی که بدون نقد این جنبش ها، بدون شناختن تفاوت های خود با این جنبش ها و طبقات به دنیای سیاست بیاید یا سبز می شود، طرفدار احمدی نژاد می شود، پشت احزاب و جریانات ناسیونالیست و قومی میرود و یا تکه تکه میشود و هر تکه طرفدار این یا آن بخش بورژوازی می شود. این اتفاقی که همه جا می افتد. از سوئد و انگلیس تا آمریکا. طبقه کارگری که نمی داند چکار کند، به دنیای سیاست کشیده میشود اما می رود به این یا آن جناح از بورژوازی رای میدهد. میرود از سوسیال دمکراسی، حزب کارگر و یا حزب دمکرات حمایت میکند.
می خواهم بگویم که سوال شما باری دارد که گویا نفس سیاسی شدن مسئله است. نفس سیاسی شدن مسئله نیست. منطق روزمره جامعه و خود بورژوازی مهمتر از همه طبقه کارگر را به سیاست می کشاند. آن چیزی که مسئله است این است که کدام سیاست؟ فردا اگر قرقیزستان همه ی کارگرها اعتصاب کنند تا این یکی جناح سرکار می آمد، خوب به سیاست کشیده شده است. اما چه خاصیتی برای طبقه کارگر قرقیزستان دارد؟ در نتیجه جواب سوال تان میگویم بله به سیاست کشیده میشود و این بدیهی است همه جا بورژوازی کارگر را به سیاست میکشاند. سوال این است که آن کمونیستهائی که در مقابل سبز و احمدی نژاد و رفسنجانی و همه ی دارودسته های بورژوائی و خورده بورزوائی هویت مستقلی به طبقه کارگر بدهند کجا هستند؟ کجا هستند کمونیست هائي که کل این جریانات را نقد کنند و قدم به قدم به طبقه کارگر نشان بدهند که منفعتشان هیچ ربطی و نزدیکی با جنبشهای بورژوازی ندارد؟
این جنبه ضعیف تلاش های امروز است. صدای این خط کمونیسم طبقه کارگر بسیار ضعیف است. در جریان رویدادهای بعد از انتخابات جنبش سبز تقریباً کل کمونیزم بورژوائی ایران را با خود برد و آن چیزی که ته کیسه ماند یکی دو تا حزب و تعدادی از فعالین کمونیست و فعالین طبقه کارگر بود که فکر کردند که دنبال بورژوازی افتادن راه نیست و ما نمی خواستند که سرباز پیاده نظام یک جنبش بورژوائی دیگر شوند.
خودآگاهی، اعتماد به نفس، فرموله بودن، و نقد دائم جنبشهای بورژوائی، نقد دائم تبلیغات و خرافات سیاسی که بورژوازی تولید میکند، هنوز کم و ضعیف است. سیاسی شدن فی نفسه برای طبقه کارگر شغل نیست. طبقه کارگر مثل بقیه جامعه سیاسی هست. همه ی آدمها در جامعه بورژوازی سیاسی می شوند. قطعنامه ی اول مه مطالبات حداقلی را که تعدادی از تشکلهای کارگری صادر کردند، اعلام کرده است. هر وقت سبز یا جنبش های بوژوائی دیگر اعلام کرد که این قطعنامه را قبول دارد، آن وقت طبقه کارگر هم لابد سیاست دیگری را نسبت به آنها اعلام میکند و جور دیگری با آنها رفتار میکند. ولی تا آن زمان سبز و سیاه و همه دشمن طبقه کارگر هستند.
رادیو پرتو : شما نکته ی درستی اشاره کردید ولی در عین حال یک جنبه ی دیگری دارد و آن این است که گفته شد که کروبی و موسوی شیخ شجاع از آنها اسم بردند و دست به آتش زدند و با آتش بازی کردند یعنی پای طبقه کارگر را به میان کشیدن به مجادلات, یک آتشی است که کمتر یا با دقت و احتیاط همیشه از طرف جناحهای بورژوازی به آن دست برده می شود. این یک واقعیت است که وقتی کارگر را وسط بکشند می تواند به قول شما دهانش را باز بکند. اعتراضش می تواند بنیادهای خود حکومت را کنار بزند. یک واقعیت هم هست و آن هم این است که به طور واقعی خود کروبی و خود موسوی از تشکلهای مستقل کارگر و آزادی تشکل و آزادی کارگران زندانی و بهبود وضعیت زندگی آنها صحبت کرده اند, در این مورد چگونه فکر میکنید ؟
کورش مدرسی : ببینید، بعد از اینکه در ماجرای بیست و دوم بهمن شکست خورد، یکی از جمع بندی های سبز این بود که نتوانسته اند طبقه کارگر و زحمتکشان جامعه را با خود بیاورند. احمدی نژاد بدوا آن را یا پاسیو کرد و یا ترساند. امروز اینها دارند تبلیغ میکنند و تلاش میکنند که طبقه کارگر را فریب بدهند و پشت اهداف جنبش خودشان بسیج کنند. هر حرفی را که بخواهید میزنند. مگر تونی بلر کم از این حرف ها میزند؟ مگر باراک اوباما کم از این شعار ها میدهد؟ مگر این شعار ها و حرف ها دال بع طرفداری یا نزدیکی اینها به طبقه کارگر است؟ این گفته ها تاکتیک است. می خواهند نیرو جمع کنند و می خواهند زیر پای حریفشان را خالی کنند. بورژوازی همیشه این کار را کرده است. این دفعه ی اول نیست.
فکر میکنید که دست به آتش میبرند؟ الزاما نه. وقتی دست به آتش میبرند که یک جنبش قوی خود آگاه کارگری در میدان باشد. جنبش طبقه کارگر واقعاً خودآگاه و متحد و متشکل در میدان باشد. اگر قرار باشد که همه ی چپی ها این باشند که امروز هستند و طبقه کارگر را به حمالی بورژوازی فراخوان میدهند و دیگر چه آتشی؟ آتشی وجود ندارد و به لطف همه ی این به اصطلاح کمونیستها آب روی هر آتشی ریخته می شود. در این شرایط است که احمدی نژاد میتواند از مبارزه علیه فقر و فساد دم بزند و موسوی و کروبی از آزادی تشکل. این حرف ها خطری برایشان ندارد. در نتیجه کارگری که جلوی اداره کار رفت و جزو جنبش سبز شد، برای بورژوازی خطری ایجاد نکرد. فکر نمی کنم آتشی را روشن کرد یا شعله ای را نشان کرد. رفت آنجا و شد مثل بقیه. مثل دانشجو, مثل دکان دار, مثل سرمایه دار, مثل کارمند دولت و غیره که آمدند و داد زدند و داد جنبش خودشان را زدند . این کارگر هم رفت داد جنبش آنها را زد.
خطر واقعی تازه امسال قدم پیش گذاشت. به نظر من خطر واقعی در مقابل اینها همانی که در جواب سوال اولتان توضیح دادم. خطر یک حرکت با هویت متمایز طبقاتی ِ طبقه کارگر است. حرکتی که تفاوت خود را در تمایز از متمایز از کل بورژوازی و خورده بورژوازی و بورژوازی امپریالیستی میداند. این شعله پویائی است که به همت کمونیستهای واقعی طبقه کارگر روشن شد و باید تقویت شود. باید کاری کرد که تمام محیط اعتراض طبقه کارگر را به آتش بکشد.
رادیو پرتو : سوال آخرم این است که شما به یک واقعیت شعف انگیز در مبارزات و اعتراضات طبقه کارگر اشاره کردید, مسئله قطعنامه اول ماه مه و تحرکاتی که برای اول ماه مه بود. از طرف دیگر ما با بخش اصلی جمهوری اسلامی روبه رو هستیم که احمدی نژاد و دولت آن اعلام کرده اند که دارند نشان میدهند که سیاستهای اقتصادی شان از سوبسید ها بگیرید تا خصوصی سازی ها و تا سطح دستمزدها و شرایط مشقت بار کارگری را به شدت و با همان سیاستی که اعلام شده پیش خواهند برد. شما کشمکش آتی را چگونه می بینید و ادامه این روند ها را تا آنجا که خودتان فکر میکنید به چه ترتیب باید پیش برود ؟
کورش مدرسی : بورژوازی ایران، اگر مجاز باشم این اصطلاح را به کار ببرم، درون یک بحران دو لبه قرار دارد. یک لبه از بحران ناشی از اسلامی بودن رژیم وتناقض آن با مکانیزمهای سرمایه داری است. البته مدتها است که می خواهد این بحران را درمان کند و قدمهای بسیار زیادی را برداشته اند. اینها طی بیست سال گذشته تغیرات ساختاری بسیاری را در اقتصاد ایران بوجود آورده اند. اما لبه دیگر بحران محصول بحران جهانی سرمایه داری است که جامعه ی ایران را هم طبعا در بر گرفته است.
اما نکته مهم این است که سیاست بورژوازی در مقابل هر دو لبه یا هر دو جنبه این بحران، سیاستی است که به آن می گویند "معقول کردن" پروسه ی تولید. یعنی پائین آوردن دستمزدها و بالا بردن شدت کار، بالا بردن نرخ ارزش اضافه، سودآور تر کردن سرمایه، زدن سوپسیدها و زدن هرنوع حمایت دولتی، بیمه بیکاری، بیمه های درمانی، آموزش و پرورش، حقوق بازنشستگی و غیره است. چه احمدی نژاد سر کار بیاید، چه جناح سبز و چه رضا پهلوی و سلطنت طلبها و چه کمونیستهای بورژوائی سر کار بیایند هیچ راهی جز این ندارند.
درنتیجه جامعه ی ایران با یک انفجار نارضایتی، با یک امکان انفجار نارضایتی در طبقه کارگر روبه رو است .
از طرف دیگر جمهوری اسلامی به خصوص جناح احمدی نژاد، جامعه را به سمت یک انفجار فرهنگی میبرد. اینها بر عقب مانده ترین سیستم فرهنگی تکیه را دارند و آنرا به جامعه تحمیل میکنند. این کار به خصوص بخشهای بزرگی از بورژوازی و خرده بورژوازی جامعه را به طور دائم در مقابل سیستم قرار میدهد.
درنتیجه جامعه ایران آبستن این دو روند است. اینکه در این دو روند چه اتفاقی می افتد، و کدام یکی زودتر منفجر می شود و یا عملا رابطه اینها با هم چیست هنوز روشن نیست.
انفجار سبز بیش از هر چیز این انفجار فرهنگی بود تا جنبش اقتصادی. جنبش اقتصادی هم در راه است، شبیه آن چیزی که در یونان می بینیم. این هم احتمالش کم نیست. منتهی این که سرانجام اینها چه می شود کاملاً و تماما به این بستگی دارد که تشکل و آگاهی درون طبقه کارگر کجا ایستاده و فعالین و رهبران کمونیست طبقه کارگر چه سیاستی را پیش می گیرند و چقدر قدرت قانع و رهبری دارند. طبقه کارگر مملو از خرافات سیاسی است که طبقه سرمایه دار از سبز آن گرفته تا سیاه، از سی ان ان آن تا سلطنت طلب و کمونیست بورژوا تولید میکند و آنرا درون این طبقه پومپاژ میکنند.
فعالین کمونیست و رهبران کمونیست طبقه کارگر با امکانات بسیار محدودی با این موج تبلیغات روبه رو میشوند. بخش اعظم اختلافات ی که در همین دوره بین کارگران پیشرو بر سر رابطه شان با جنبش سبز(یا جنبش توده ای،یا جنبش خیابانی وغیره) پیش آمد نمونه ای از همین مشکلات بود.
فعالین کمونیست طبقه کارگر با داشتن یک خط روشن و تیز کارگری و قدرت اقناع و مبارزه دائم با خرافه و توهم و با رجوع به تجربه روزمره ای است که میتوانند در مقابل این مشکلات به ایستند. کمونیستها باید کمربندها را سفت کنند، برای اینکه بتوانند در این امواجی که احتمال زیاد از راه خواهد رسید طبقه کارگر را متحد تر و خودآگاه تر و متشکل تر و به عنوان نیروی قدرتمندتر وارد صحنه ی سیاست ایران بکنند.