رفیق رحمان عزیز
این نامه را برای کمیته کردستان مینویسم
فکر کردم در ارتباط با نقشه عمل کمیته کردستان و بحث هائی که با هم داشتیم و سوالاتی که ذهن من را به خود مشغول میکند برایتان نامه ای بنویسم. فکر میکنم کمیته کردستان حزب و هیات اجرائی آن باید پاسخ های روشن به این سوالات داشته باشد. به این امید که در تلاش برای یافتن پاسخ به این سوالات یا سوالاتی که شما فکر میکنید مهم هستند به یک افق و یک برنامه عمل روشن و مشترک برسیم.
به اعتقاد من نقشه عمل های ما در مورد کار در کردستان، که بسیاری اقدامات فی نفسه غلطی نیستند، فاقد یک افق روشن و طولانی مدت است. به نظر میرسد این نقشه ها پاسخ به سوالات ظاهرا بدیهی است که کسی مانند من زیاد متوجه آنها نمیشود.
مثلا استقرار در عراق، واحد گارد آزادی در عراق، عملیات گارد آزادی در تابستان، حضور رهبران کمونیست در میان مردم و ...
همه اقرار میکنیم که دنیا و ایران و تناسب قوا و همه چیز عوض شده است. سوال من این است چرا تصور ما از کارها و اهدافی که در مقابل ما قرار گرفته است عوض نمیشود؟
اگر تصورمان از کار مان در کردستان این باشد که جمهوری اسلامی به احتمال زیاد ظرف مثلا چند سال آینده سرنگون میشود به یک نقشه و برنامه میرسیم و اگر فکر کنیم که این ماجرا ممکن است ۱۰ سال دیگر هم طول بکشد به چیز دیگری.
سوالات من بر این فرض است که پدیده سرنگونی جمهوری اسلامی پیچیده تر و طولانی مدت تر از یکی دو سه سال است. و ما باید برای یک دوره لااقل ده ساله برنامه داشته باشیم.
آنوقت سوال من این است که ۱۰ سال دیگر حزب حکمتیست و اینجا تشکیلات کردستان آن چگونه است؟
کمیته کردستان آن کجاست؟ هنوز اروپا است؟ آنوقت کادرهائی که دیگر در ردیف ۶۰- ۷۰ ساله قرار دارند همین کارها را میکنند؟ قرار است بازهم رهبران کمونیست در میان مردم و عملیات گارد آزادی را سرانجام بدهند؟ باز هم به کردستان عراق بروند؟ سرعت کار ما آنوقت چقدر است؟ آیا شباهتی به حزب سیاسی خواهیم داشت؟ کمیته کردستان ده سال دیگر کی ها هستند؟ دبیرش کیست؟ کجا مستقر است؟
اگر تا ده سال آینده ما تلویزیون نداشته باشیم چه میشود؟ شخصا بعید میدانم جمهوری اسلامی اجازه بدهد که هیچ کدام از نیروهای اپوزیسیون که برایش خطر جدی دارند برنامه تلویزیونی ادامه کار داشته باشد. آنوقت چگونه باید این حزب مشخص را ساخت؟
ما حزب طبقه کارگر هستیم و سازمان کردستان ما باید قبل از هر چیز سازمان متشکل کننده این طبقه در کردستان باشد. سوال من این است که این اتفاق چگونه می افتد؟ آیا اصولا ممکن است؟ اگر هست، که به نظر من هست، چقدر وقت میخواهد؟ اقدامات و سیاست های ما چیست؟ ما باید ۶ ماه دیگر و یک سال دیگر چه تغییر کنکرت و قابل اندازه گیری کرده باشیم که ده سال دیگر سازمان متشکل کننده طبقه کارگر در کردستان باشیم؟
با همین سیاست ها و تاکتیک های تاکنونی؟ اگر اینها درست هستند چرا ما از نظر سازمانی ضعیف ترین سازمان چپی در میان کارگران در کردستان هستیم؟
اگر این سیاست ها جواب گو نیست آنوقت چکار باید کرد؟
نکته من این است که برنامه عمل شش ماه آینده کار کمیته کردستان را بدون داشتن پاسخ های بسیار روشن و قانع کننده به این سوالات، نمیتوان داد. اگر تصور ما از روند اوضاع مثل احزاب ناسیونالیست چپ و کرد یا فارس یا ترک باشد برنامه هایمان مدل انقلابی و میلیتانت همان جریانات است. این اجتناب ناپذیر است.
تناقض ذاتی استقرار کمیته کردستان در خارج را تا چند سال دیگر میشود با خود حمل کرد؟ آیا وجود کمیته کردستان در خارج یک پدیده سیاسی است یا یک واقعیت تشکیلاتی ادامه دار؟ و آیا اصولا یک حزب یا یک کمیته حزبی در تبعید و مستقر در خارج طولانی مدت امکان ادامه حیات دارد؟ آیا این پروسه پیر شدن و تجزیه احزاب سیاسی در خارج اصولا قابل اجتناب است؟ چگونه میشود تضمین کرد که دیگر موجوداتی مانند حمید تقوائی، علی جوادی و ایرج و نسان و مجید حسینی در این حزب شکل نخواهند گرفت؟ این حزب و کمیته شما چند تا دیگر از این پدیده ها را میتواند تحمل کند؟
به هر حال فکر میکنم کمیته کردستان ما در یک مقطع بسیار تعیین کننده ای در زندگی خود قرار گرفته است. تبدیل بحث نقشه عمل ۶ ماه آینده به بحث بر سر آرایش و اقدامات ماندن در انتظار فاجعه است. به قول آن دوست مان "قاچ زینی دست کسی باقی نمیماند". جامعه حزب حکمتسیت و مهمترین ابزار آن کمیته کردستان آن را در مقابل یک انتخاب قرار داده است. انتخابی که قبل از هر چیز در نوع پاسخی که به سوالات فوق میدهیم خود را نشان میدهد.
رفقا
دوست داشتم در جلسه تان شرکت میکردم اما متاسفانه امکان آن را ندارم و راستش فکر میکنم این توفیق اجباری برای شماست چون معتقدم این گامی است که پیش از هر کس شما باید بردارید تا بقیه دنبال شما بیایند.
با آرزوی پیروزی برای همه شما
و با ارادت کامل
کورش مدرسی
۱ دسامبر ۲۰۰۹