رفقا
با توجه به اینکه این آخرین جلسه دفتر سیاسی است که من در آن شرکت میکنم و با توجه به اینکه پلنوم دیگری برای من در پیش نیست که بتوانم این نکات را به عرض برسانم، ناچار شدم از رفیق فاتح خواهش کنم که پیش از دستور وقت کوتاهی را در اختیار من قرار دهد تا بتوانم تنها به عنوان اعلام موضع و نه استدلالی چند نکته را به اطلاع دفتر سیاسی و برای ثبت در اسناد حزب مطرح کنم.
دو فقره از این نکات مربوط به بحث هائی است که در آخر بحث مربوط به نقشه عمل کردستان در پلنوم گذشته مطرح شد. در پلنوم عملاً امکان جواب دادن برای من نبود و یک فقره دیگر مربوط به نامهای است که رفیق مظفر خطاب به دفتر سیاسی نوشته است.
گفتم من نکاتم را اینجا تنها برای اطلاع شما و ثبت طرح میکنم و من خواستار به دستور گذاشتن آنها نیستیم چون وقت نداریم و تصور میکنم بعد از کنگره رفقا به اندازه کافی وقت خواهند داشت که اگر لازم دیدند به این موضوعات به پردازند.
اجازه میخواهم که تأکید کنم که اینجا بحث من در مورد نیت رفقا نیست. اطمینان دارم که بخش زیادی از نکاتی که به آنها اشاره خواهم کرد ناشی عدم دقت، فضای لحظهای و غیره است. اما وقتی یک بحث سیاسی به هر دلیل از جانب رفقای رهبری این حزب در یک مرجع حزبی مطرح شود، ناچار باید به آن بحث دقت کرد. چون دیگران به آن دقت میکنند و به میل خود آن را تفسیر یا تعبیر میکنند. بحث من مطلقاً در باره رفقای رهبری این حزب نیست. بحث بر سر خود ایدهها و موضوعاتی است که، به اعتقاد من علیرغم انگیزه رفقائی که به آنها اشاره میکنم، به صحنه سیاست و تئوری کشیده میشوند. امیدوارم رفقا بحث من را مطلقاً فردی و شخصی نگیرند.
اما نکات:
۱ - در پایان بحث مربوط به نقشه عمل کار ما در کردستان رفیق رحمان سخنانی را ایراد کرد که به نظر من ایرادها جدی داشت:
رفیق رحمان این تصور داده شد که گویا این بحثها قبلاً مطرح نشده است و من نمیبایستی اینجا آنها را مطرح میکردم. واقعیت به سادگی چنین نیست. این بحثها را من لااقل از سال ۲۰۰۷ بصورت کتبی دارم از نامه به رئیس دفتر سیاسی و کمیته رهبری سابق تا بحث در پلنوم ها، جلسات دفتر سیاسی و هیات دبیران مطرح کرده ام. حتی این مساله که به نظر من عمر کمیته کردستان در شکل فعلی بیش از دو سال نیست را سه پلنوم قبل مطرح کردم و دلایلم را هم توضیح دادم. بعلاوه بعد از آن بطور منظم این بحث در هیات دبیران آمده و رفته است. در نتیجه اینکه گویا من بحث تازهای کردهام موجه نیست و اگر رفقا بیاد نداشته باشند من کل نوشتهها و سخنرانی هائی که در این مورد داشتهام را در اختیار آنها قرار میدهم.
رفیق رحمان برای رد بحث من و دفاع از درجه اهمیت کمیته کردستان، آن را با سازمان جوانان کمونیست مقایسه کرد. و گفت که کمیته کردستان سازمان جوانان کمونیست نیست که آنرا بسادگی منحل کنیم.
من درست نمیدانم که برای دفاع از اهمیت کمیته کردستان، بخش دیگری از حزب کوچک یا بی اهمیت کنیم. سازمان جوانان کمونیست منحل نشد، به حزب تبدیل شد. حزب ما در ایران از آن درآمد. حزبی که سه سال تمام محور کل انسجام کمونیست های ایران در دانشگاهها شد. سه سال تمام ۱۶ نشریه علیه دفتر تحکیم وحدت، چپ لیبرال و ناسیونالیسم و در دفاع از طبقه کارگر در سراسر دانشگاه های ایران منتشر کرد، ادبیات حزب را وسیعا تکثیر و توزیع کرد، آنها را ترویج کرد و طرفدار برای آنها پیدا کرد. احترام و حسادت تمام چپ را نسبت به ما جلب کردند، تا جائی که بسیاری از خود رفقا ما اذعان داشتند که محبوبیت ما در کردستان و در میان جوانان بعضا دارد از بقیه قسمتهای ایران تغذیه میکند.
این سازمان جوانان کمونیست تغییر یافته بود و نه منحل شده، که کمونیسم را به یکی از صحنه های اجتماعی سیاست ایران بازگرداند و به همت صف وسیعی از کمونیستها در همان تهران و شهرستانهای دیگر طرف مقابل را عقب زند. اینکه ضربه خورد و یا امروز فعالیت علنی ندارد در این واقعیت تغییری نمیدهد.
چرا این پدیده مثال یک تشکیلات نا مهم است؟ چنین برخورد هائی مستقل از نیت رفیق رحمان قطع رابطه فکری، علقه ای بخش مهمی از رهبران ما با جامعه ایران و کمونیسم در خارج از کردستان را ابدی میکند. کمک میکند که کل بحثی که من در سه سال گذشته داشتهام به تز انحلال کمیته کردستان تقلیل یابد. چون واقعیت پشت تحول سازمان جوانان کمونیست و جایگاه بعدی پدیدهای که از دل آن بیرون آمد نادیده گرفته شود.
اما از اینها مهمتر شیوه ای بود که رفیق رحمان در بحث به کار برد. بحث من در مورد رفیق رحمان و اینکه چه میکند یا نمیکند و چه فکر میکند یا نمیکند نبود. ایرادات من به بحثی بود که رفیق رحمان مطرح کرد. رفیق رحمان بجای دفاع از بحث خود و یا نقد ایرادات من به غلط صورت مساله را به دفاع از خود نه تنها در مقابل من بلکه در مقابل هیات اجرائی کمیته کردستان تبدیل کرد. بحث را برگرداند به اینکه اعضای هیات اجرائی به قولشان وفا نکردند، از هیات دبیران پرسید پس خودتان چی؟ هیات دبیران کجاست؟ اینجا جای این بحث نیست، این بحث باید قبلاً جای دیگری مطرح میشد وغیره و غیره.
از نظر من بحث رفیق رحمان نه در دفاع از بحث اولیه خودش بود و نه در نقد نظرات من. مستقل از انگیزه و نیت رفیق رحمان جلسه و مخاطبین او این را به عنوان یک آژیتاسیون تشکیلاتی علیه نظرات من میگیرند که در آن با گرفتن فول های تشکیلاتی بحث سیاسی من رد میشود و یا صحت آن مورد تردید قرار داده میشود. این روشی است اگر حساسیت ما به این روشها کم شود، خودمان آنها را علیه همدیگر بکار خواهیم برد.
۲ - رفیق مظفر محمدی در پایان همان بحث توضیحاتی داد که بازهم علیرغم نیت انقلابی او، سر قرقره دیگری را باز میکند. رفیق مظفر توضیح دادند که قدرت حزب ما در کردستان ناشی از قهرمانی های رفقائی مانند خود مظفر است. و مثال پژاک و کومهله و غیره را زد. گفت که رساندن نشریه به داخل کار کسانی مانند ایشان است و غیره. من تحلیلم را در مورد این تاریخچه بکرات نوشته و گفتهام و اینجا لزومی به تکرار آنها و انگشت گذاشتن بر اختلاف ها نیست. اما، جدا از چنین تفاوت هائی این بحث به یک رویکرد دیگری میدان میدهد. دو جنبه از این رویکرد را اشاره میکنم.
اول خط دفن اهمیت سیاست کمونیستی این حزب، حزب کمونیست ایران و حزب کمونیست کارگری و جاودانه کردن قهرمانی ها کادرهای کومله و از آن بدتر پژاک. که روند جاری در کومهله و کل طیف ناسیونالیست کرد است. این بحثها میتواند برای بسیاری اعلام پروسه دفن خط و بازگشت به ریشه خود در جنبش کردستان، احساس مغبونیت در مقابل جدائی از حزب کمونیست و احساس تعلق خاطر به شیوه فعالیت کومهله معنی پیدا کند. اطمینان دارم رفیق مطفر منظورش این نبود ولی بحث اینجا قرار میگیرد.
بعلاوه رفیق مظفر استقراری که امروز در کردستان عراق داریم و رفت و آمد هائی که به آنجا میکنیم را تماماً نادیده میگیرد و زحمات رفقای که در آنجا دارند بیشتر از سابق و بهتر از ما نشریه و ادبیات به داخل کشور میرسانند و برای حزب سازمان بوجود می آورند را نمیبیند. این نوع تبیین ها دوری هرکس که به آن تاریخ قدیمی تعلق ندارد از حزب را جاودانه میکند. نسبت به کل رفقای کمونیست و توانای ما به ناحق آنتی پاتی ایجاد میکند. فضائی که باعث کشتن قابلیتهای رفقای سرشناس و کمونیست ما در کردستان خواهد شد و فی الحال هم لطمات جدی به آن وارد کرده است.
۳ - رفیق مظفر در نامهای خطاب به دفتر سیاسی نکاتی را مطرح کرده است و مسائل مختلفی را پیش کشیده است. بازهم اطمینان دارم که به دلیل اینکه رفیق مظفر فرضش این بوده که دارد نامه را به نهادی که او را میشناسد مینویسد دقت زیادی را لازم ندانسته است. اما این یک سند حزبی است و در تاریخ این حزب باقی میماند و فرد کسانی که ما را نمیشناسند ممکن است بر اساس آن همه ما را قضاوت کنند. در نتیجه در مقابل آن نوشته باید نکاتی را تأکید کنم:
رفیق مظفر در نامه اش بحثی را در مورد گذشته، آینده و حال ما، جدائی از حزب کمونیست و غیره، که آن را انحلال طلبانه خوانده است. نوشته رفیق مظفر در این شکل و با این فرمولبندی ها یک عقب گرد جدی تئوریک و سیاسی به بحثهای ماقبل کنگره پنجم کومهله است. با آنها توافقی ندارم.
مظفر در پروسه استدلال برای اثبات درستی تصمیم خود برای انتقال به کردستان عراق، با جوابهای احتمالی ما وارد بحث شده است. اما در این پروسه از ما تصویری بدست داده است که واقعی نیست. گویا ما استدلال کرده ایم که رفقای ما به کردستان عراق نروند و اینجا به کار تئوریک به پردازند.
اولاً - اینکه ما مانع استقرار در کردستان عراق یا هرجای دیگر مرزهای ایران هستیم واقعیت ندارد. در نقشه عملهای مصوب ماست، در نامه هائی که به کمیته کردستان نوشتهایم و در کاری است که فعلاً داریم انجام میدهیم اهمیت استقرار در کردستان عراق کمال برجسته است. اگر اختلافی هست بر سر نحوه و چارچوب استقرار در کردستان عراق است، نه نفس آن.
ثانیاً، بعنوان کسی که بیشترین کار تئوریک را در این حزب کرده است. سر سوزنی و هیچگاه نه تنها به این تز که رفقا بجای فعالیت عملی کار تئوریک کنند موافق نبودهام بلکه علیه آن ایستاده ام. از اظهار نظر و سخنرانیهای درون تشکیلاتی گذشته، باید از کدام بحث علنی نام ببرم؟ از اسناد مربوط به اولویت های حزب؟ از همین سند اولویت هائِ که دو پلنوم قبل تصویب شد؟ یا از بحث در مورد انقلاب روسیه؟ بحث در مورد شیوه فعالیت کمونیستی؟ بحث در مورد مانیفست کمونیست؟، بحث درمورد اهمیت قدرت ما در کردستان؟ یا نقد جریان نئوتوده ای؟ به نظر من منصفانه نیست که چنین تصوری از رهبری حزب در یک مکاتبه رسمی حزبی داده شود.
اما نکته آخر در مورد هیچ نوشتهای و گفته ای نیست. در مورد یک تصمیم غیر قابل تفسیر است. رفیق مظفر از همه این بحثها نتیجه میگیرد که حزب باید در کردستان عراق مستقر شود، اردوگاه داشته باشد، و غیره، که به عنوان بحث قطعاً قابل بحث و بررسی است، اما در کنار این خود تصمیم گرفته است که برای شروع این کار محل زندگی خود را به کردستان عراق منتقل کند.
این یک تصمیم است که من تا مغز استخوانم با آن مخالفم. به نظر من رفتن رفیق مطفر و هرکدام از رفقای سرشناس با این پلاتفرم، بطور علنی یا نیمه علنی و در این چارچوب به کردستان عراق، تنها زیان های سیاسی در بر دارد، بلکه مهمتر از آن نشستن در انتظار یک فاجعه است.
فاجعهای که با ترور این رفقا و ربودن آنها و در تلویزیون به نمایش گذاشتن شان تازه شروع میشود. برای من این یک فاجعه شخصی و عاطفی خواهد بود. اما بعلاوه یک فاجعه سیاسی است که این حزب را برای همیشه دفن خواهد کرد. اگر این حزب بتواند از ماجراجوئی های رفقای ما .... کمر راست کند مطمئناً از چنین مهلکه ای نخواهد جست. در نتیجه علاوه بر سرنوشت مظفر که عمیقاً به آن وابسته هستم، این کار بردن حزب به مهلکه نابودی است.
در بحثی که با رفیق مظفر در این مورد داشتم متأسفانه هیچ اهرم عاطفی و فردی کارگر نشد. در نتیجه تنها اهرمی که در اختیار من میماند سیاسی است. به رفیق مظفر اطلاع دادم که از هر ذره اعتبار و نفوذ سیاسی که داشته باشم برای جلوگیری از انجام این کار استفاده خواهم کرد.چه من عضو این حزب باشم چه نباشم، چه مظفرعضو این حزب باشد و چه نباشد، علناً این کار را رو خواهم کرد، نقد خواهم کرد و عملاً آنرا غیر ممکن خواهم کرد. من این را به خود مظفرمدیون هستم. من ترجیح میدهم مظفر زنده در خارج کشور داشته باشم و صبح تا شب در نقد من بنویسد تا او را بکام این مهلکه سیاسی و امنیتی بفرستم.
اما از نظر تشکیلاتی، از نظر من رفتن رفیق مظفر به عراق و عدم قبول اتوریته ارگان های حزبی متناقض با عضویت در کمیته سازمانده، کمیته مرکزی و دفتر سیاسی این حزب است. از نظر من به خطر انداختن سرنوشت این حزب در یک لاتاری سیاسی امنیتی مخالف عضویت در این حزب است. اگر رفیق مظفر همه اینها را پس بدهد، از او باید خواهش کرد که چند ماه به ما وقت بدهد تا بتوانیم ما با توجیه رفقایمان درداخل دامنه این ضربه را کم کنیم و بعداً علناً جدائی ایشان به دلیل اختلاف سیاسی و تاکتیکی را اعلام کنیم.آنوقت تازه نوشتههای علنی من در نقد این کار شروع خواهد شد.
بعلاوه به رفیق مظفر اطلاع دادم، و اینجا دفتر سیاسی را مطلع میکنم که هر زمان متوجه شوم که رهبری حزب، به هردلیلی با چنین برنامه هائی سازش کرده است و یا به آنها رضایت داده است، همان لحظه علناً از عضویت در حزب کناره گیری خواهم کرد و دلیل آن را هم توضیح خواهم داد. از رفیق مظفر و رفقا معذرت میخواهم که با دست رد زدن به سینه هر تقاضای شخصی و استدلال سیاسی و انضباط تشکیلاتی، جز ارعاب سیاسی ابزار دیگری در دست من باقی نگذاشته است.