رفیق نوید پایور
با تشکر
در مورد سؤالاتی که مطرح کردهاید نکات زیر را نکته وار توضیح میدهم. بحث تفصیلی تر است و قرار است مشروح تر در چند سمینار در انجمن مارکس – حکمت در باره "تاریخ کمونیسم کارگری و حزب کمونیست کارگری"، "جمهوری اسلامی و معضل سرمایه داری برای چپ" و … ( که در بخش در دست تهیه در سایت من لیست شده است) آنها را به پوشانم. امیدوارم در این فاصله نکات زیر بتواند روشنگر باشند.
اشاره به "نظرات جدید" من کرده اید. متوجه نیستم که کدام یکی از نظرات من جدید است؟ در مورد خود حزب کمونیست کارگری؟ در مورد سرمایه داری بودن ایران؟ در مورد انقلاب کارگری؟ در مورد حزب و قدرت سیاسی؟ هیچ کدام اینها جدید نیستند. لااقل از سال ۶۲ نظرات من در این موارد کتبی هست. طبعا هم اوضاع تغییر میکند، هم هر انسان سیاسی نظرات اش را در پرتو اوضاعی که با آن روبرو است طرح میکند و هم همه ما در پرتو تجربه دقیق تر و روشن تر میشویم. اگر سؤالی در مورد این نظرات هست باید این باشد که در اساس دنیا را چگونه توضیح میدهد مکانیسم های تغییر و تحول و مبارزه طبقاتی را چگونه تبیین میکند.
به هر صورت، پرسیده اید
شما اشاره به تولد "نوع جدیدی از کمونیسم" کرده اید که اعتقاد دارد کارگران باید به "حزب" آنها بپیوندند، کار آنها تبلیغ کردن است و کارگر "خودش می آید" و پرچم دار اصلی این " کمونیسم ارتجاعی" را در دل "حزب کمونیست کار گری" می دانید.
سوال این جاست که این" ارتجاع "از چه زمانی وتوسط چه نظراتی در "حزب کمونیست کارگری" بیان شد و مشخصأ آیا نظرات منصور حکمت که تا لحظه حیاتش سیطره کاملی بر " حزب کمونیست کارگری" داشت در بر گیرنده و مبلغ این دید "ارتجاعی" نبود؟ اگر نبود چرا؟
اولاً اگر از مقدمه سؤال شما شروع کنم، من گمان نمیکنم نظرات یا خط منصور حکمت بر حزب کمونیست کارگری سیطره کامل که هیچ اصولاً دست بالا را داشت. خودش هم اینگونه فکر نمیکرد. سخنرانی اش، فکر میکنم، در آخرین پلنومی که در آن شرکت کرد، همین را به صراحت تاکید میکند. این عقیده یا ایده یا تلاش که کارگران باید به یک حزب به پیوندند که غلط نیست. سؤال این است که برای یک حزب کمونیستی این آرزو یا تلاش در چه پروسهای و با چه مکانیسم هائی متحقق میشود. یکی از تأکیدات دائم حکمت تلاش برای سازمان دهی حزب در ایران و بویژه جذب و سازمان دهی رهبران کارگری بود.
ثانیاً، در مورد خود حزب کمونیست کارگری ایران، این حزب از همان ابتدا سنتها و یا جنبش ها یا افق های مختلف و لذا ترک های متناسب با آن را در خود داشت. این را من تلاش کردهام در نوشته نسبتاً تفصلی ۶-۷ سال پیش توضیح دهم. یکی از این سنتها، که لااقل در مباحثات درونی حزب دائم زیر نقد بود، سنت چپ پوپولیست که حجم غالب در حزب بود.
تحولاتی که طی حدوداً سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۵ ایران را در برگرفت (عروج ۲ خرداد، نئوکنسرواتیو ها در آمریکا و غیره) و خطر فرو ریختن یا سرنگونی جمهوری اسلامی، که از نظر این افق و سنت "انقلاب" بود ، این افق را هم در این حزب و هم در بیرون آن به تحرک در آورد. نوشتههای منصور حکمت که همان زمان مساوی قرار دادن سرنگونی با انقلاب و انقلابی دانستن اوضاع ایران، که از طرف تقوائی فرموله میشد، را نقد کرده است منتشر شده است. رویکردی که امروز پایه دنیای ذهنی امروز حزب کمونیست کارگری است.
البته همان زمان با افق دیگری که روی دیگر همین سکه است و از طرف "جنبش" مقدم – آذرین نمایندگی میشد هم رو به رو بودیم. جنبشی که سیاست را غیر سیاسی میکرد و مدل غربی تر چپ حاشیهای و غیر اجتماعی را منعکس میکرد. یک رفرمیسم غیر اجتماعی، غیر سیاسی و "کارگر پناه" که نوع آن امروز کل چپ "رادیکال" غرب را در بر میگیرد.
این واقعیات به اضافه نفس از دست رفتن حکمت فضا را برای باز شدن ترک ها آماده کرد. همه انشعابات و جدائی های حزب کمونیست کارگری بر اساس این ترک ها شکل گرفتند و نه تغییر عقیده این و آن. از جریان تقوائی و خط او تا جریان مقدم – آذرین و خط آنها.
این جدائی ها از عرصه فکر و عقاید شروع نمیشوند، لااقل مارکسیسم این را به ما می آموزد. افکار و عقاید اجتماعی و سیاسی یا آنچه "خط" نامیده میشود انعکاس سنتهای و جنبش های اجتماعی مختلف هستند و نه بر عکس. اگر کسی بخواهد چه در مورد حزب کمونیست کارگری و یا حزب بلشویک و یا هر حزب دیگری تبیینی بدست بدهد از خط شروع کردن غیر ماتریالیستی است. باید برگشت و افق ها و جنبش ها را نگاه کرد و در پرتو آن تحولات و خط های یک حزب را توضیح داد.
نوشته اید:
مدتی ایست که شما روی" سرمایه داری " بودن جمهوری اسلامی تأکید میکنید و به نظر میرسد که جمهوری اسلامی را بر خلاف نظرات منصور حکمت در "دوجناح در ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی" حکومت نماینده بورژوازی ایران می دانید و یا به یک معنا جمهوری اسلامی را حکومت "متعارف" بورژوازی میدانید ،لازم است در این مورد هم صریحأ انطباق و اختلاف نظرات خود را با نظرات منصور حکمت در مقاله اشاره شده بیان کنید.
اولاً - من مدتی نیست که روی سرمایه داری بودن ایران تأکید میکنم. لااقل بصورت کتبی از سال ۶۲ این تأکید را دارم. میتواند به نوشتههای سالهای ۶۲، ۶۴ و بعد از آن من که روی سایت ام قابل دسترس هستند مراجعه کنید.
ثانیاً - اینکه گویا بحث "دو جناح در ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی" مخالف سرمایه داری دانستن ایران است را متوجه نیستم. اینکه ضد انقلاب است مخالف سرمایه داری دانستن ایران است یا بورژوا امپریالیستی بودن آن؟ ضد انقلاب بودن ارجاع به یک انقلاب دارد، انقلاب ۵۷، که هنوز زنده بود و امروز نیست.
بورژوا امپریالیستی بودن تأکید بر این واقعیت دارد که این ضد انقلاب منفعت کل بورژوازی ایران، که حکمت عمری را در نقد ایده سرمایه داری غیر امپریالیستی یا غیر وابسته دانستن آن صرف کرد. آن زمان هنوز چپ ایران از چریک فدائی تا پیکار جناح های مختلف بورژوازی را ملی، مترقی و غیر امپریالیستی میدانستند. بحث ضد انقلاب بورژوا امپریالیستی رد این رویکرد بود. و اتفاقاً به عکس برداشت شما تأکید بر سرمایه داری بودن ایران و این واقعیت بود که جمهوری اسلامی در مقابل انقلاب ۵۷، منفعت کل بورژوازی ایران و جهان را نمایندگی میکند.
بحث "ضد انقلاب .." تقریباً همزمان با "اسطوره بورژوازی ملی و مترقی"، "حل امپریالیستی مساله ارضی در ایران"، " نظرى به تئورى مارکسيستى بحران و استنتاجاتى در مورد سرمايه دارى وابسته" و غیره نوشته شده است. اگر کسی بخواهد حکمت را نقد یا ارزیابی کند منصفانه نیست تنها به یک نوشته و آنهم به تیتر آن بسنده کند. حکمت را هم باید مثل هر کس دیگری در متن دنیا و مسائلی که با آن روبرو بود و پاسخ هائی که به آن مسائل داد ارزیابی کرد و گر نه به یک نقد یا بررسی سوبژکتیو اسکولاستیک میرسیم.
ثالثاً - من هیچ جا جمهوری اسلامی را حکومت "متعارف" بورژوازی ایران نخوانده ام. اتفاقاً گفتهام که "غیر متعارف" است. اما "متعارف" شدن آن نه امر و نه دست آوردی برای طبقه کارگر است. خود بورژوازی در کار رفع این "عدم تعارف ها" است و بعضا رفع کرده است.
اما مهمتر از این باید دید که "متعارف" یا "غیر متعارف" دقیقاً به چه چیز یا چه واقعیتی ارجاع دارد. اگر منظور از "غیر متعارف" این است که جمهوری اسلامی یک رژیم سرمایه داری نیست یا ایران یک جامعه سرمایه داری نیست، یا مبنای جدالهای درونی آن انعکاس تلاش آن برای سود آورتر کردن سرمایه نیست، که اعتقاد همیشگی بورژوازی ناراضی ایران بوده است. من چنین عقیدهای ندارم و به شهادت حدود ۲۵ سال نوشته که قابل دسترس هستند علیه این تز ها جدال کرده ام. از جدال علیه راه کارگر و چریک فدائی تا پوپولیست های درون حزب کمونیست. اما اگر "عدم تعارف" اشاره با ناسازگاری های ویژه جمهوری اسلامی با دم و بازدم سرمایه دارد، آنوقت بحث بر سر ویژگیها است نه نفس سرمایه داری بودن ایران. ویژگی هائی که صحنه را برای جدالهای سیاسی و اجتماعی بورژوازی میچیند. به جنبش هائی معنی میدهد و برای آنها پایه تودهای یا اجتماعی میسازد. توضیح میدهد که مثلا چرا جناح های بورژوازی ایران در جدال هستند چه نیروهائی را میتوانند به میدان بیاورند و طبقه کارگر باید متوجه شکلگیری چه جنبش هائی باشد و چه سیاستی را در پیش بگیرد.
سیاست هیچ جا در خلاء و یا لخت حول تضاد کار و سرمایه شکل نمیگرد. روبنا و ترک های آن محل فوران اجتماعی میشوند. انقلاب ۵۷ اینطور بود، انقلابات ۱۸۴۸ و کمون پاریس و انقلاب روسیه چنین بودند و هر تحول انقلابی چنین است. بحث "عدم تعارف" قاعدتاً باید به طبقه کارگر سیمای قابل پیشبینی تری از صحنه ی پیچیده جنبش های اجتماعی مختلف که در ایران امروز در میدان هستند بدهد. وگرنه گیج میشود و سر از ضد رژیمی گری صرف و یا صنفی گری و غیر سیاسی عمل کردن در می آورد.
به هر صورت، اینها نکته وار بودند که امیدوارم چیزی را روشن کرده باشد. توضیح بیشتر را موکول به سمینار هائی که به آن اشاره کردم میکنم.
کورش مدرسی
۱۸ اوت ۲۰۱۱