اگر بیرون حزب حکمتیست کسی متوجه عروج یک خط جدید در حزب نبوده باشد، گمان نمیکنم یک نفر از اعضای کمیته مرکزی این را نداند. مشخصه یا هویت این خط این است: حزب حکمتیست روی خط منصور حکمت نبوده است، تز های حزب و جامعه و حزب و قدرت سیاسی کنار گذاشته شده اند و حزب باید به خط منصور حکمت برگردد.
گذشته از فرمولبندی تماما ایدئولوژیک چنین احکامی، به هر حال میشد روی آن بحث کرد. اما برای من و شما هیچ چیزی در دست نیست که در باره آن بحث کنیم. نه نوشته ای، نه گفته ای و نه توضیح و سمیناری، نه حتی یک جمله استدلال در باره این احکام در دست نیست. جز تکرار حکم به عنوان اثبات آن.
تا زمانی که من عضو کمیته مرکزی این حزب بوده ام، یک کلمه، یک جمله چه شفاهی و چه کتبی در نقد مواضع تاکنونی حزب حکمتیست و چنین تزهائی را از این رفقا نشنیده ام. این کار را مشکل میکند. چون معلوم نیست که این خط از کجا آمده است و منشا این رفتار تشکیلاتی چیست.
نمیتوان استدلال کرد که شبی منصور حکمت به خواب تعدادی آمده و گفته است که "چه خفته اید که کتاب های من خاک میخورد و خط من بر باد رفته است". این را قطعا هیچ یک از این رفقا قبول نمیکنند. و نه میتوان استدلال کرد که کاراکتر شخصی و سیاسی این رفقا هیچ شباهتی به اعجوبه هائی که ما در حزب کمونیست کارگری به جا گذاشتیم دارد. این ها کاملا فرق دارند. انسان های بسیار با پرنسیب تری هستند.
سوال این است با این وضع چرا این رفتار ها شکل گرفت و چرا این نظرات لازم آمد؟
پیچیدگی شاید در سادگی آن است. رفقای ما واقعا نمیتوانند پروسه ای که آنها را به این نتیجه رسانده است را علنا منعکس کنند. مخفی کردن نظرات از سو نیت آنها نیست. از خصلت نظر است که نمیشود نیم ساعت در باره آن حرف معقول زد. هر کس که به این موقعیت بیفتد ممکن است به همین دام گرفتار آید.
شاید نیاز به تاکید نیست که رفتار تشکیلاتی روی دیگر نیاز سیاسی است اگر نیاز سیاسی شما جای غلطی قرار گیرد، نیاز به روش های تشکیلاتی متناسب آن را پیدا میکنید.
از آنجا که مدرکی در مورد مبانی این تحول در افکار تعدادی از این رفقا در دست نیست باید تاریخچه شکل گیری این خط یا بهتر بگویم تاریخچه نیاز به چنین تئوری و رفتاری را مرور کرد.
از نظر سیاسی، تاریخ شکل گیری و محل تولد این خط را باید پلنوم ۱۸ کمیته مرکزی حزب حکمتیست دانست. در این پلنوم من بحث هائی در مورد ضرورت داخل کشوری کردن کمیته کردستان را برای بار چندم مطرح کردم. تعدادی از رفقای ما در کمیته کردستان نفس ایده داخل کشوری شدن کمیته کردستان و نشان دادن خصلت موقت کمیته کردستان در خارج کشور از جانب من را به نادرست و به ناحق نشان کم اهمیت شدن جایگاه کادر های سر شناس کردستان ما، لااقل در ذهن من فرض کردند.
این اولین پایه نیاز به سنگری برای مقابله بود. در حالیکه نه من چنین تعییری را در نظرم داده بودم و نه اصولا چنین سنگری لازم بود. بعدا به بحث های آخرین جلسه دفتر سیاسی که من در آن شرکت کردم اشاره خواهم کرد که نسبتا به تفصیل صحبت کردم. اما در متن تبلیغاتی که دقیقا نمیدانم از کجا یا از چه کسی نشات میگرفت، این احساس نا امنی رشد کرد. و تلاش برای درست کردن خاکریزی برای مقاومت شروع شد. این سنگر در ابتدای کار نمیتوانست تکرار تز هائی باشد که دیگران سال ها بلغور کرده اند در نتیجه تنها سنگری که منطقا میتوانست شکل بگیرد و گرفت بر این مبانی یا مفروضات بسیار ساده و سر راست استوار شد:
۱ – رفقای سر شناس ما در کردستان شخصیت های اجتماعی هستند. پس هر کس که نقش و احترام و جایگاه ویژه آنها را نادیده میگیرد حزب و جامعه را قبول ندارد
۲ - رفقای سر شناس ما در کردستان سمبل قدرت هستند، پس هر کس که اهمیت و احترام آنها را نادیده میگیرد حزب و قدرت سیاسی را قبول ندارد.
مکانیسم به همین سادگی است. بگذریم که چندین و چند بار برای رفقا توضیح دادم که نه من به اهمیت آنها بی اعتقاد هستم و نه تازه میشود این نتیجه گیری ها را کرد. نوار های بحث من در آخرین جلسه دفتر سیاسی که در آن شرکت کردم ضمیمه این نوشته است و هر کس میتواند منصفانه به آنها گوش دهد و خود قضاوت کند که نقطه عزیمت بحثی که من مطرح کردم چه بوده و هست.
در بحث های آن پلنوم ضرورت داخل کشوری شدن کمیته کردستان، مثل چندین پلنوم قبل از آن، از جانب من برجسته شد. این بحث تازه ای نبود. بحث ضرورت داخل کشوری شدن این حزب از جانب من متعلق به کنفرانس موسس آن و بویژه کنگره اول آن است. کوهی از نوشته و گفته در این باره وجود دارد که بسیاری ان آنها علنی هستند. این تم در بحث های جلسات کنگره ها و پلنوم ها و نشست های دفتر سیاسی، کمیته رهبری و هیات دبیران مکررا مطرح کرده شده است. از جمله، فکر میکنم حول و حوش کنگره دوم حزب، در جواب رفیقی از ایران، که بعدا بخش هائی از آن در نشریه کمونیست آمد، توضیح داده ام که:
"... واقعیت امروز حزب ما را در مقابل این سوال قرار داده است. حزب ما امروز با سازمان و ترکیب رهبری کنونی، در دراز مدت، جای زیاد دوری نمیتواند برود. ما باید تشکیلات حزب در داخل ایران را در مکانیسم دم و بازدم سیاسی، تشکیلاتی و رهبری حزب انتگره کنیم. چاره ای نداریم.
حزب ما هنوز آرایش یک حزب خارج کشوری را دارد. که گویا حزب سازمان یافته و متمرکز (رهبری و کادرها که مهمترین اجزاء تمرکز هستند) در خارج کشور قرار دارد. وقتی از مشخصات و نحوه فعالیت رهبری حرف میزنیم اتوماتیک این مشخصات و نحوه فعالیت با امکانات و شرایط کسی که در داخل ایران فعالیت میکند جور در نمی آید و بطور اتوماتیک تشکیلات داخل کشور حاشیه ای میشود.
برای حزبی که بطور ابژکتیو تشکیلات حزب در داخل کشور حاشیه ای و پشت جبهه رهبری در خارج است این وضع تناقض آنی به وجود نمی آورد. برای ما، اما، فیالحال تناقض را به وجود آورده است."
همین مضمون در نوشته ای تحت عنوان "ضرورت تغییرات پایه ای در آرایش و عمل حزب حکمتیست" در نشریه کنگره ویژه تدارک کنگره دوم حزب آمده است.
کاربرد این بحث در کردستان هم تاریخ طولانی دارد. در مجموعه سوالاتی که حدود چهار سال پیش برای کمیته کردستان فرستادم را دوباره طرح کردم. این نوشته ضمیمه خواهند بود.
در پلنوم ۱۸، رفقا، به اشتباه، فکر کردند که پست های تشکیلاتی و لذا موقعیت آنها در حزب مورد بی توجهی قرار گرفته است. تمام استدلال من در توضیح اینکه شما اعتبار تان را از پست تشکیلاتی نمیگیرید، به عکس این کمیته و پست تشکیلاتی است که اعتبارش را از شما میگیرد و اصولا بحث در مورد موقعیت تشکیلاتی شما نیست بلکه در مورد داخل کشوری کردن کمیته کردستان ماست، ظاهرا، به گوش کسی فرو نرفت. بحث این شد که فلانی میخواهد کمیته کردستان را منحل کند.
اشاره کردم که با پیش آمدن مساله عدم عضویت من در رهبری حزب حکمتیست و یک بار دیگر تقریبا به تفصیل همه این موضوعات را، در آخرین جلسه دفتر سیاسی که در آن شرکت کردم، تکرار کردم و توضیح دادم. در این جلسه من نامه ای، حول هشدار در مورد روش ها و سیاست هائی که در پلنوم و بعد از آن طرح شده بود، را تقدیم دفتر سیاسی کردم و در وقتی که در پیش از دستور به من داده شد آن را قرائت هم کردم.
بجای تکرار این بحث ها، از دفتر سیاسی حزب اجازه گرفتم که آنها را به همان صورت منتشر کنم. نکات امنیتی چه از فایل های صوتی و چه از نامه ای که تقدیم دفتر سیاسی شد حذف شده اند.
گوش دادن به مباحثات میتواند تصویری روشنتر از سیر تاریخ این خط را بدست بدهد.
این سنگر نا لازم ناچار شد اتکایش را بر کلمه کردستان قرار دهد. با این اتکا، منطق این سنگر بندی ایجاد خاک ریز هائی را لازم میکرد که ماتریال آن دیگر انتخابی نبود. نفس این سنگر ماتریال آن را تعیین میکرد. و نفس آن ماتریال همراه خود روش ها و موزاین متناسب را ضروری کرد. هیچ انگیزه نا سالمی اینجا نبود. رفقا احساس خطر کردند به اولین چیزهائی که دم دستشان بود دست بردند. هر چند باید قاعدتا با تجربه ای که با هم در حزب کمونیست ایران و کومه له طی دوران بحث های کمونیسم کارگری طی کردیم و بعضی از این رفقا در سنگر مقدم دفاع از کمونیسم کارگری بودند، نمی بایست این گونه خود بخودی رفتار کنند.
به هر صورت این دینامیسم است که توضیح میدهد که چگونه بحث اختیارات کمیته کردستان، که واقعا بحث محقی هم نبود، در فاصله کوتاهی، بدون استدلال تبدیل به تز ما حزب و جامعه و حزب و قدرت سیاسی را کنار گذاشته ایم و بعدا کلا به نتیجه گیری اینکه ما اصولا روی خط منصور حکمت نبوده ایم و نمیدانیم چرا هفت سال است که به سیاست ها رای داده ایم رسید.
به جز این سیر که در اسناد حزب ثبت شده هستند، من جز توضیح خواب نما شدن آلترناتیوی برای تغییر نظر این رفقا نمیبینم. دلیل سکوت در مورد خط هم همین است. میدانند که این سیر را نمیشود کتبی گفت و مستدل کرد. صمیمانه امیدوار بودم که متوجه شوند که اصولا نیازی به چنین سنگر بندی ای نیست.